eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 پسر غلامحسین که دیشب سردار سلیمانی از عرفان او گفت کیست⁉️ 🔸شهید سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با و قرآن آشنا می شدند. 🔹حسین یوسف‌اللهی را همه بر و بچه‌های مثل ستاره‌ای می‌دانستند🌟 که درخشان‌تر از ستاره‌های کویر کرمان است. 🔸او جوانی است که در روزهای جنگ فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکی‌اش✨ به صفای دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود. 🔹از زندگی این جوان عارف، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته»📕 منتشر شده است. در روزهای پایانی بهمن ماه سال 1364📆 شمسی، بر اثر جراحت های شیمیایی☠ در بیمارستان لبافی‌نژاد تهران برای همیشه، چشمانی را که پشت پرده‌ها و دیوارها را می‌دید بست و شربت نوشید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4⃣2⃣2⃣1⃣ 💠سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست... 🌹🍃قبل از برای اینکه دشمن متوجه نشود، نیروهای اطلاعات عملیات مشخص کرده بودیم و مستقر کرده بودیم (در ) و جلوی ما آب بود. آن روز دو تا از بچه‌های ما به نام صادقی و موسایی‌پور رفتند برای شناسایی و برنگشتند. 🍃🌹یک برادری داشتیم خیلی عارف بود(شهید حسین یوسف اللهی)، نوجوان مدرسه‌ای بود، دانش آموز، اما خیلی عارف بود یعنی شاید در عرفان عملی کم مثلش پیدا می‌شد به درجه‌ای رسیده بود که بعضی از اولیا و درواقع بزرگان عرفان بعد از مثلاً مدت طولانی هفتاد سال، هشتاد سال می‌رسیدند، او رسیده بود. 🌹🍃من اهواز بودم با من تماس گرفت من رفتم آنجا، گفت اکبر موسایی پور و صادقی رفتند و برنگشتند. من خیلی ناراحت شدم. گفتم ما شروع نکرده دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت. با عصبانیت این حرف را بیان کردم. من آن روز ماندم آنجا، بعد برگشتم. 🌹🍃دوباره دو روز بعد تماس گرفت. گفت بیا، من رفتم. گفت که فردا اکبر موسایی پور برمی‌گردد. اسمش حسین بود. گفتم حسین یک کلمه‌ای به کار بردم الان نباید بگویم.حسین یک خنده‌ی خیلی ظریفی داشت، با همان حالت خنده گفت حسین پسر غلامحسین این را می گوید. 🌹🍃گفتم چه شده، گفت فردا برمی‌گردد اکبر موسایی پور، و بعدش صادقی برمی‌گردد گفتم که از کجا می‌گویی، گفت فقط شما بمانید اینجا. من ماندم. نزدیک‌های ساعت تقریباً یک بعدازظهر بود یکی از برادرهای اطلاعات پشت دوربین بود. گفتند یک سیاهی روی آب است من آمدم بالا دیدم درست است، یک سیاهی روی آب خوابیده. رفتند بچه‌ها داخل آب دیدند اکبر بود، اکبر موسایی پور روز بعدش حسین صادقی آمد. 🍃🌹عجیب این بود که آن آب با همه‌ی تلاطماتی که داشت اینها را فقط در سنگر از همان نقطه‌ی عزیمت به همان نقطه‌ی عزیمت برگردانده بود هر دو شهید بودند. شهید شده بودند در آب، آب برگرداند به همین نقطه. 🍃🌹خیلی عجیب بود من به حسین گفتم حسین از کجا این را فهمیدی. گفت من دیشب اکبر موسایی پور را در خواب دیدم به من گفت حسین ما اسیر نشدیم ما شهید شدیم، من فردا این ساعت برمی‌گردم و صادقی روز بعدش برمی‌گردد 🍃🌹بعد به من گفت، می‌دانی چرا اکبر موسایی پور با من حرف زد صادقی نگفت؟ گفتم نه. گفت: اکبر موسایی پور دو تا فضیلت داشت. یک ازدواج کرده بود، دو حتی در آب نماز شبش قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد. بعد شهید شد. 📝خاطرات سردار رشید اسلام 🌷 شادی روحشان صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
۲۷بهمن ماه سالروز شهادت سردار شهید 🕊🌹 خصوصیات شهید محمد حسین یوسف الهی همرزمان این شهید بزرگوار می‌گویند؛ حسین از عرفای جبهه بود و زیبا‌ترین نماز شب را می‌خواند، ولی کسی او را نمی‌دید، رفیق خدا بود و مشکلات را با الهام‌هایی که به او می‌شد، حل می‌کرد به مرحله یقین رسیده بود و پرده‌های حجاب را کنار زده بود. شهید محمد حسین یوسف الهی را عارفی می‌دانند که مراتب کمال الی الله را طی کرده است و کمتر رزمنده‌ای است که روزگاری چند با محمدحسین زیسته باشد، اما خاطره‌ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد. وی مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده امام خمینی (ره)، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت‌زده قطره‌ای از دریای بی‌انتهای خود کردند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh