eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 💚 شهید سید اسماعیل سیرت نیا 💚 جلسه اولےکه اومدن خونمون ☕️... بهم گفت: تنها نیومدم... مادرم حضرت(زهرا سلام الله علیها)... همرام اومدن😳😳😳! " من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه... وقتی رفتن ، من فقط 😭میکردم... مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: "مگه چی بهت گفت که اینجوری 😭 میکنی...؟!"😳 گفتم: "یادم نیســـت چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش 💚ـرا(س) اومده خواستگارے... جوابم ... تا اینو گفتم؛ خونوادمـــم زدن زیر 😭ـــه... من اون شب واقعاً حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس ميكردم... مدام ذکــــر بی بی رو لباش بود... نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) میخوند... ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر ش... با اصابت ترکش به پهلو به برسه...💔😔 : همســــر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
این متن اثرگذار رو تا آخر اندکی تأمل، قدری تفکر🔔🔔 ✍زلیخا تمام اشیائی که براش باارزش بودن و جلو چشمش بودن رو صدا می‌زد، چرا⁉️ چون به یوسف اونقدر زیاد و حقیقی بود که نمی‌خواست حتی یه لحظه فراموشش کنه👌. دوست داشت همیشه اسم یوسف به گوشش👂 بخوره و یاد یوسف براش زنده باشه. ♨️💢♨️آیا محبان و عاشقان (عج) هم می‌تونن چنین کاری بکنن تا امام زمانشون، یوسف زهرای اطهر (س) رو فراموش نکنن؟ می‌تونن.😍 چند راهکار ساده رو ارائه کنیم، ببینید چقدر راحت میشه (عج) باشیم😍 ❤️اگه داری، یه اسم مهدوی برای مغازه‌ات بذار 💛اگه قراره خدا، به سلامتی، بهت یه بده، یه اسم مهدوی براش انتخاب کن؛ 💚اگه و باشگاه می‌ری و جسمت رو پرورش می‌دی، با این نیت ورزش کن که برای کسب حضور در کنار حضرت، این کار رو می‌کنی، آخه از وظایف منتظران، هم تقویت روحه و هم جسم 💙به جای عکس فلان ورزشکار یا فلان خواننده، یه عکس یا پوستر مرتبط با (عج) رو دیوار اتاقت بزن تا همیشه یاد امام زمانت بیفتی، نه اون خواننده یا ورزشکار یا هرکی دیگه 💜اگه داری🚙، پشت شیشه، کنار آینه یا هرجایی که خودت می‌دونی، یه برچسب مهدوی بزن، یا به السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) بزن 💖 قبل یا بعد از به اون حضرت سلام بده، و باش حضرت سلام تو رو جواب می‌ده، جواب سلام واجبه☺️ ❤️در قنوت یا بعد از نماز بخون و دیگران رو به این کار تشویق کن👌 💛هر روز به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) مبلغی بده، تا حضرت هم برای تو و خانواده ات صدقه بده، آخه اهل بیت بدهکار هیچ کس نمی‌مونن 💝 و ... و اینطوری کم‌کم برکت و یاد امام زمان رو در زندگیت حس خواهی کرد😌، نظر و محبت حضرت رو جلب خواهی کرد، و ان شاءالله جزء آن حضرت خواهی شد👌 💥راستی👈 چه سعادت بزرگیه که شخص عالم باشه تصور کنید 😍😍 شخصی که خیلی در نظرتون بزرگه باشه، به باشه، تو زندگی کنه و برای شما کنه . . . 🌺عجب سعادتی! 💥فقط یه میخواد، جلب توجه و محبت امام زمان (عج) کار سختی نیست❌، دوری از اون حضرت کار سختیه، که این کار سختتر رو خوب انجام می‌دیم😔😭😭 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝 ✨" يــا صاحـــب الـــزمــــان "✨ ! مـــــولاي مـن ! ⚜از قـديــم گفته انـد : " خلايـــق هــرچه لايــق " بي راه نگفـته انــد . ⚜اقرار مي کنيــم هنوز لياقت در محضــر شما را پيدا نکرده ايــــم🚫 ⚜که اگرغيـــر از اين بـــود هم اينـــک در زمان و در حـــضور شما به سرمي برديـــم .😔 ⚜" از ماســت که برماســــت " آري، ما مـــستحق بلاي سزاوار چنــيـن سرنوشــتي هستـــيم تــو را نخواســته ايم 😔 به بي امامـــي " " کـرده ايم هنــوز باورمان نــشــده ⚜" تا نيايي گره از کـار بشر وا نــشــود " ✨🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#ارادت_ویژه ارادت خاصی به #شهید_کاظمی داشتند همیشه می گفتن من همه #زندگیم رو مدیون این شهید هستم یک سفره ای #پهن شد و من نشستم سر اون سفره و رزق شهادتم رو میخوام از این سفره بگیرم و تمام زندگیم رو میخوام با حاج احمد کاظمی معامله کنم. خیلی جالب بود، میتونم بگم تو زندگیمون #حضور این شهید رو میشد احساس کرد.حاج احمد کاظمی رو میشد #احساس کرد. ✍همسر شهید حججی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣4⃣5⃣ 🌷 💠به نقل از مادر شهید : 🔹من گفتم که همانند هر انسان عادی زندگی می کرد⚡️ اما هر انسانی دارد که بعد دوم هر شخصی همان بعد معنوی اوست👌 🔸صادق رابطه اش با خدا را با رفتن به پیدا نکرده بود🚫. صادق فقط برای سوریه بی تابی نمی کرد  و همیشه در صحنه داشت، و وقتی در ارومیه هم بود در آنجا نیز بود. 🔹✓نیتش فقط خدمت و✓آرزویش بود! پسرم چندین بار به من گفته بود: که اجابت می شود دعا کن من شهید شومـ🕊. 🔸اگر به این قضیه با منطق نگاه کنیم باید این را قبول کنیم✔️ کسی که به آنجا می رود رفتنش با است و برگشتنش با ، احتمال شهادت🌷، جراحت و اسارت وجود دارد🍃. 🔹افراد زیادی از خود من سوال می کردند که واقعا اینها برای رفته اند⁉️من هم پاسخ می دادم: نه❌ برای رفته اند! این مسئله برای مردم قابل لمس نیست حتی در زمان نیز جوانان هم سن  صادق به جبهه ها می رفتند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#ارادت_ویژه ارادت خاصی به #شهید_کاظمی داشتند همیشه می گفتن من همه #زندگیم رو مدیون این شهید هستم یک سفره ای #پهن شد و من نشستم سر اون سفره و رزق شهادتم رو میخوام از این سفره بگیرم و تمام زندگیم رو میخوام با حاج احمد کاظمی معامله کنم. خیلی جالب بود، میتونم بگم تو زندگیمون #حضور این شهید رو میشد احساس کرد.حاج احمد کاظمی رو میشد #احساس کرد. ✍همسر شهید #شهید_محسن_حججی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣6⃣9⃣ 🌷 💠احمد راه کربلا را انتخاب کرده بود ✦⇠شهید کربلایی احمد حاجیوند الیاسی متولد 1369/10/26 و اهل شهرستان اندیمشک است.✨ ✦⇠همزمان با آغاز محرم حال و هوای احمد عوض می‌شد و او بی‌تاب می‌گریست و بر سینه می‌زد و نوای یا حسین سر می‌داد و همیشه می‌گفت: محمد، اگر می‌خواهیم حسینی شویم باید این راه را ادامه دهیم و اگر عزای سالار شهیدان یک دهه است ما دو دهه به عزاداری بپردازیم.✨ ✦⇠احمد می‌گفت: محمد، آدم با کلام حسینی نمی‌شود، باید را شناخت و در مسیر آن حرکت کرد، راه حسین(ع) و است، آدم با سکوت و یک جا ایستادن حسینی نمی‌شود، برای حسینی شدن باید بلند شد، باید ایستاد و باید کرد.✨ ✦⇠پس از آغاز حمله کوردلان داعشی و هتک حرمت به حرمین شریفه اهل بیت(ع) او تاب و انتظار شهادت در منظر بانوی کربلا را تکرار و تکرار می‌کرد و سرانجام در 12 بهمن ماه سال 94 به آرزوی خود رسید و آسمانی شد.✨ ✍راوے : برادر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣7⃣9⃣ 🌷 💠 عیادت علامه جعفری از ابراهیم هادی 🔰در محله ای که ابـراهیـم حضور داشت زندگی می کرد. این علامه بزرگوار اخلاق بسیار خوبی داشت👌و اکثر اهـالی را جذب می کرد هم به ایشان علاقه داشت💞 و در جلسات و هیئت هـایی که در منزل ایشان🏡 برگزار می شد حضور داشت. 🔰جـاذبه شخصیت ابـراهیـم بـاعث شد که جعفری نیز بسیار به او علاقه مند❤️ و از دوستـان نزدیک او گردید. ابـراهیـم از محضر این وارسته استفاده می کرد این ارتباط دو طرفه👥 بود. علامه هم ابـراهیـم را به عنوان یک و انقلابی✌️ دوست می داشت. 🔰زمـانی که ابـراهیـم در عملیات مجروح شد. علامه جعفری برای ملاقات🛌 به منزل ابـراهیـم آمد و ساعتی خانواده ایشان بود کاری که معمولا برای کسی انجام نمی داد❌ 🔰وقتی ابـراهیـم متوجه علامه در منزل شد. با آن وضیت خواست از جـا بلند شود و گفت: شمـا چرا زحمت کشیدید⁉️ مـا خوب می شدیم خدمتـان می آمدیم. علامه جواب دادند: که یه شما سر بزنیم. شما را در این راه گذاشتید.. 🔰بعد گفتند: هر بار می آمدید و درس می گرفتید امروز نوبت من است که از شما . ابـراهیـم که خیلی شده بود بـا نـاراحتی گفت: استـاد نفرمایید😥 ما خاک پـای شمـا هستیم، هرچه داریم از شمـاست. دعا کنید . 🔰مـا توی جبهه به خیلی از مسائل پیدا می کنیم بعد دستش را شبیه یک دایره⭕️ کرد و گفت: اگر دنیا مثل این باشد (عج) مانند این دست های من به دنیـا🌎 احاطه دارد هم بر تمام دنیا شاهد و ناظر است. 🔰علامه در سکوت🔇 به این تعـابیر عرفـانی ابـراهیـم فکر می کرد، بعد هم ابـراهیـم شروع به بیان از امدادهای غیبی و معجزات کرد. 📚سلام بـر ابـراهیم ۲ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹چند ماهی از رفتن #علی گذشت که درد بر بانو مستولی شد و گویا نوید آمدن #فاطمه را می داد😍 آمبولانس🚑 برای رساندن او به بیمارستان آمد. پدر و #مادرعلی و بانو راهی بیمارستان شدند. 🔸پدر در همه طول مسیر #حضور علی را حس می کرد و گویا او سوار بر لندکروزی🚗 که همیشه با آن می آمد، حالا هم آمده است تا #بانویش تنهایی را حس نکند❌ او جلو می رود و راه را باز می کند و آمبولانس به دنبالش. 🔹پدر می گوید شاید اگر در آن لحظات از #بانو سوال می کردم که آیا تو هم او را حس می کنی: بگوید آری☺️ من علی را دیدم که #لبخند می زند و برایم دعا می کند♥️ #شهید_علیرضا_موحددانش #سالروز_شهادت 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 جلسه اولےکه اومدن خونمون ☕️... بهم گفت: تنها نیومدم... مادرم حضرت(زهرا سلام الله علیها)... همرام اومدن😳😳😳! " من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه... وقتی رفتن ، من فقط 😭میکردم... مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: "مگه چی بهت گفت که اینجوری 😭 میکنی...؟!"😳 گفتم: "یادم نیســـت چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش 💚ـرا(س) اومده خواستگارے... جوابم ... تا اینو گفتم؛ خونوادمـــم زدن زیر 😭ـــه... من اون شب واقعاً حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس ميكردم... مدام ذکــــر بی بی رو لباش بود... نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) میخوند... ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر ش... با اصابت ترکش به پهلو به برسه...💔😔 : همســــر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 4⃣ 💢... اوست که ، و دوباره مى کند حیات مى بخشد و برمى انگیزد... من که از من برتر بود، زندگى را بدرود گفت. که از من بهتر بود، با دنیا وداع کرد. و که از من بودند، رخت خویش از این ورطه بیرون کشیدند. صبور باید بود، باید ورزید، باید داشت... 🖤تو در همان بى خویشى به سخن درمى آیى که:برادرم! تنها زیستنم! تو بودى وقتى که جان پیامبر از قفس تن پرکشید. 🦋گرماى# نفسهاى تو جاى مهر را پر مى کرد وقتى که مادرمان با شهادت به عالم غیب پیوند خورد. 💢 تو بودى براى من و حضور تو از جنس پدر بود وقتى که پرنده شوم یتیمى برگرد بام خانه🏘 مان مى گشت.وقتى که رفت ، همگان مرا به حضور تو سر سلامتى مى دادند. اکنون این تنها تو نیستى که مى روى،👈این من است که مى رود، این زهراى من است ، این من است ، این مجتباى من است. این من است که مى رود.... 🖤با رفتن تو گویى همه مى روند. اکنون عزاى یک بر دوش دل من است ، مصیبت تمام این سالها بر پشت من سنگینى مى کند. امروز عزاى مامضى تازه مى شود. که تو منى ، تو تنها نشانه همه گذشتگانى و تنها همه بازماندگان...🌱 💢 حسین اگر بگذارد، تو با او تمامى ندارد....سرت را بر سینه مى فشارد و داروى تلخ را جرعه جرعه در کامت مى ریزد:خواهرم ! روشنى 💥چشمم ! گرمى دلم 💓! مبادا بى تابى کنى ! 🖤مبادا روى بخراشى ! مبادا گریبان چاك دهى ! استوارى از توست . در کلاس تو درس مى خواند، در محضر تو تلمذ مى کند، در دستهاى تو پرورش مى یابد و دو کودکند که از دامان تو زاده مى شوند و جهان پس از تو را مى دهند. 💢راضى باش به خدا که بى رضاى تو این کار، ممکن نمى شود. در این شب 🌟غریب ، در این لحظات وهم انگیز، در این دیار فتنه خیز، در این شبى🌙 که آبستن حادثه آفرینش است ، 🍂 🖤در این دشت آکنده از و مصیبت و بلا، در این درماندگى و ابتلا، تنها 📿مى تواند چاره ساز باشد. پس بایست !... قامت به نماز برافراز و ماتم و را در زیر سجاده ات 🌸، مدفون کن . 💢نماز، از دار فنا و پیوستن به دار بقاست . نماز، از دام دنیا و اتصال به عالم عقبى است . تنها نماز مى تواند این دل❤️ افسرده و جگر دندان خورده باشد. انگار نیز به این دست یافته اند.... 🖤خیمه هاى کوچک و به هم پیوسته شان مثل زنبورهاى عسل شده است که از آنها فقط نواى و آواى 📖به گوش مى رسد. 🚩سپاه دشمن👹 غرق در است ، صداى ، صداى هاى مستانه ، صداى ساز و دهلهاى💕 رعب برانگیز، به آنها لحظه اى مجال تامل و تفکر و پرهیز و گریز نمى دهد. 💢 کاش به خود مى آمدند؛... کاش از این فتنه# مى گریختند، کاش دست و دامنشان را به این خون 💔عظیم نمى آلودند، کاش دنیا و آخرتشان را تباه نمى کردند، کاش فریب نمى خوردند؛ کاش تن نمى دادند؛ کاش دل به این دسیسه نمى سپردند.🥀 🖤اگر کشتن حسین است..، با این سپاه هم حادثه محقق مى شود.... مگر سپاه برادرت چقدر است ⁉️ چرا انسان ، دستشان را به این خون آلوده مى کنند؟ چرا اینهمه آمده اند تا در سپاه کفر رقم ؟ چرا بى جهت نامشان را در زمره اسلام ثبت مى کنند؟ 💢 نمى گویى به شما کمک کنند، شما از یارى آنها بى نیازید، خودشان را از دنیا و آخرت درببرند. جان خودشان را نجات دهند، ایمان 🌷خودشان را به دست باد نسپرند. یک نفر هم از اهل جهنم🔥 کم شود غنیمت است. 🖤این چه است که دامن دلشان را گرفته است؟ این چه است که سرمایه عقلشان را به غارت برده است ؟ چرا را بسته اند؟ چرا را گرفته اند؟ انگار مى تواند آنان را از این ورطه هلاکت برهاند. ....🥀🌱 ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🖤آقا عبدالله پنج شنبه، شب🌙 حدود ساعت چهار به شهادت🕊🌷 رسیده بود. 🖤شب 🌟تاسوعا در 🚩خودشان اعلام کرده بودند که چند نفر شده‌اند و مادر و پدر همسرم که در آن هیئت داشتند، متوجه نشده، چون اسم نیاورده بودند. 🖤منتها من دیگری بودم. برادر همسرم،آقا مصطفی از طریق تماس تلفنی یکی از دوستان صمیمی‌اش از جریان با خبرشده بود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 0⃣2⃣ 💢پس چیزى بگو.... چرا مقابل بر سکوى ایستاده اى و را به دوخته اى.عباس من ! این دل زینب اگر کوه هم باشد، مثل پنبه در مقابل نگاه تو زده مى شود: و تکون الجبال کالعهن المنفوش.(9)آخر این نگاه تو نگاه نیست . قارعه است . قیامت است : یکون الناس کالفراش المبثوت.(10) عالم ، شمع نگاه تو را پروانه مى شود. اما مگر چه مانده است که نگفته اى ؟! 🖤 شیواتر از تو چیست ⁉️ بلیغ تر از نگاه تو کدام است ؟ تو ماه آسمان 🌫را با نگاه ، راه مى برى . که براى تو مشکل نیست.و اصلا نگاه آن زمان به کار مى آید که از ، کار بر نمى آید. برو عباس من که من پیش از این تاب نگاه تو را ندارم.وقتى نمى توانم نرفتنت را بخواهم ، به رفتن ترغیبت کنم ، 💢تا پیش عشق 💖روسپید بمانم ؛ خدایى که قرار است فقط خودش برایم بماند.اگر براى وداع هم آمده اى ، من با تو یکى دردانه خدا! تاب ندارم.مى بینمت که 💧 را به دست گرفته اى و 🗡 را در دست ، یعنى که ندارى. 🖤 با خودت مى ؛ اما دشمن که الفباى را نمى داند، اگر این دست مشک دار را ببرد؟! و با خودت زمزمه مى کنى ؛ بریده باد این دست ، در مقابل جمال من! و این شعر در ذهنت نقش مى بندد که: و الله قطعتموا یمینى و عن امام صادق الیقین انى احامى ابدا عن دینى نجل النبى الطاهر الامین(11)✨ 💢چه حال خوشى دارى با این ترنمى که براى پیدا مى کنى ... که ناگهان سایه اى از پشت نخلها مى جهد و غفلتا دست تو را قطع مى کند.اما این که تو دارى نیست ، عین است . تو فقط حسین را قرار است ببینى که مى بینى ، دیگران چه جاى دیدن دارند؟! 🖤 تو حتى وقتى در شریعه ، به نگاه مى کنى ، به جاى ، تمثال را مى بینى... و چه خرسند و سبکبال از کناره فرات بر مى خیزى... نه فقط از اینکه آب هم آینه دار حسین توست ، بل از اینکه به رسیده اى... و هیچ از نمانده است و تمامى شده است. 💢پس این که تو دارى نیست ، عین حضور است . دلت 💗را پرداخته اى براى همین امروز. را به دست مى گیرى و با خودت مى اندیشى ؛ دست چپ را اگر بگیرند، مشک این رسالت من چه خواهد شد؟ و پیش از آنکه به یاد و دندانت بیفتى ، ناجوانمردى ، خیال تو را به واقعیت پیوند مى زند و تو با خودت زمزمه مى کنى. 🖤 یا نفس لا تخشى من مع النبى السید المختار و ابشرى برحمۀ الجبار قد قطعوا ببغیهم یسارى فاصلهم یا رب حر النار(12) را به مى گیرى و به فکر مى کنى...عباس جان ! من که این صحنه هاى نیامده را پیش چشم دارم ، با تو را ندارم.من تماما به لحظه اى فکر مى کنم که تو ، حتى آب را مى دهى تا پیش سکینه محفوظ بماند. 💢به لحظه اى که تو در از تلافى نگاه سکینه ، چشمهایت را به حسین مى بخشى.جانم فداى تو!گریه 😭نکن عباس من ! دشمن نباید چشمهاى تو را اشکبار ببیند. میان تو و سکینه فراقى نیست . سکینه از هم اکنون در آغوش رسول االله است . چشم انتظار تو.اول کسى که در آنجا به تو مى آید، سکینه است ، سکینه فقط آنچنان در غرق شده است که تمام وجودش را پیش فرستاده است. تو آنجا بى سکینه نمى مانى ، عموى وفادار! 🖤من؟! به من نیندیش عباس من ! اندیشه من پاى را نکند. تا وقتى هست ، همه چیز ممکن است . و همیشه خدا هست . خدا همینجاست که من ایستاده ام. برو آرام جانم...... ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
★عالم ، شهداست؛ 🍃اما کو محرمی که این را ★دریابد و در برابر این خلاء ظاهری 🍃خود را نبازد..!❌ ★زمان می گذرد و فرو می 🍃شکنند اما حقایق باقیست. ★ باز دلم❤️ یادتان افتاد 🍃شکست... 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
3⃣5⃣3⃣1⃣🌷 💮خوش به سردار دلها... شب 🌙جمعه شب زیارتی اربابت در عراق شدی به دست که توان مقابله رو به رو با تو را نداشتند خوش به با میلیونی مردم کشورها و شهر ها مختلف بدرقه شدی درنجف حرم امیر المومنین بین الحرمین حرم اربابت و علمدارش راستی حاجی جان چقدر شبیه علمدار شدی... 💢کاظمین حرم موسی کاظم و امام جواد (ع)مشهد در روزی که نوبت شیفت خادمی ات بود 😭درجوار آقا علی ابن موسی الرضا در قم حرم حضرت معصومه (س)در جمکران مسجد 🕌امام زمانمان(عج)طواف داده شدی در آخر با نماز شب فرمانده ات پیکرت به خاک سپرده شد 💮اینها همه کامل معنی عاقبت بخیری است... و با خونت چه غوغایی که در وطن بپا شد چه کردی سردارم.. ما را که در خواب ناز بودیم و تو پر کشیدی و آرام پس از سال ها زحمت و تلاش و بخواب فرزندانت ، یارانت و دوستدارانت بیداریم مطمئن باش پیش روی آنهایی است 💢که گرگ هاو های همیشگی بوده اند مهربان🌸 درست است بخاطر پرواز🕊 آسمانیت🌫 هم که به آرزویت رسیدی و هم عزادار 🏴اما خیالت راحت که ما پشتیبان رهبرمان هستیم حاج قاسم عزیز سلام ما را به همه برسان و برای سلامتی و آرامش رهبر و پیروزیمان دعا🤲 کن دعا کن تو سرباز خوبی برای امام زمان ارواحنا فدا و سیدعلی باشیم 🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 1⃣4⃣ 💢بلند شو ! هوا دارد تاریک مى شود.✨خانمم شما چرا اینجا نشسته اید؟ دست بچه ها را و به خیمه🏕 ببرید.گریه😭 نکن دخترکم ! شاد مى شوند. صبور باش سفارش پدرت را از یاد مبر!سکینه جان ! زیر بال این دو کودك را بگیر و تا خیمه یاریشان کن.مرد که نمى کند، جگر گوشه ام ! بلند شو و این دختر بچه ها را سرپرستى کن. مبادا دشمن🐲 اشک تو را ببیند. 🖤عمه جان ! این چه جاى خوابیدن است؟ را باز کن! بلند شو عزیز دلم!💗آرام آرام دانه ها برچیده مى شوند.... و به یارى در خیمه کوچک بازمانده ، کنار هم چیده مى شوند.تاسکینه همین اطراف را وارسى کند تو مى توانى سرى به اعماق بیابان بزنى و از شبح نگران کننده خبر بگیرى.... هرچه نزدیکتر مى شوى، پاهایت سست تر مى شود و ات افزونتر. است انگار که چنگ بر زمین زده و در خود مچاله شده است.... 💢به لاك پشتى مى ماند که سر و پا و دستش را در خود کرده باشد. آنچنان در خود پیچیده است که سر و پایش را نمى توانى از هم بشناسى. بازش مى گردانى و ناگهان چهره ات و قلبت💕 درهم فشرده مى شود. ، تماما به نشسته و درست مثل بیابان عطش زده، .... 🖤نیازى نیست که سرت را بر روى سینه اش بگذارى تا قلبش را دریابى. سکون چهره اش نشان مى دهد که فرسنگها از این جهان آشفته ، فاصله گرفته است.... مى فهمى که و دست به دست هم داده اند... و این نهال نازك را سوزانده اند. مى خواهى گریه نکنى،باید گریه نکنى. اما این بغضى که راه نفس را بسته است، اگر رها نشود، رهایت نمى کند.... 💢در این اطراف، نه از تو کسى هست و نازل شگردشمن.فقط_خداهست. خدایى که آغوش به رویت گشوده است و سینه خود را بستر ابتلاى تو کرده است.پس گریه😢 کن ! بزن و از خداى اشکهایت براى ادامه راه مدد بگیر. بگذار فرشتگان طوافگرت نیز ازاشکهایت براى ادامه حیات ، مدد بگیرند.... گریه کن ! 🖤چشم به تتمه خورشید بدوز و همچنان گریه کن.چه غروب🏜 دلگیرى! تو هم چشمهایت را ببند خورشید! که ، در دنیا چیزى براى وجود ندارد.... که حسین را در خود بر نمى تابد، دیدنى . 💢این صداى از کجاست که با ضجه هاى تو در آمیخته است؟... مگر نه فرشتگان بى صدا گریه مى کنند؟! سر بر مى گردانى و را مى بینى که در چند قدمى ایستاده است... و غبار بیابان ، با اشک چشمهایش در آمیخته است و گونه هایش را به گل نشانده است.وقتى او خود ضجه هاى تو را شنیده است... و تو را در حال و دیده است،... چگونه مى توانى از او بخواهى که گریه اش را فرو بخورد و اشکهایش را کند؟ 🖤از جا برمى خیزى، آغوش به روى مى گشایى ، او را سخت در بغل مى فشرى و مجال مى دهى تا او سینه تو را گریه هایش کند و اندوهش را بر سینه تو بگذارد.معطل چه هستى خورشید؟ ☀️این جانسوز چه دیدن دارد که تو از پشت بام افق ، با سماجت سرك کشیده اى... و این دلهاى سوخته را به تماشا ایستاده اى ؟! غروب کن خورشید!... ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 3⃣4⃣ 💢البته نیاز به این علائم و نشانه ها مخصوص ... نه براى که با بزرگ شده است... و رایحه جسم و جان حسین را از زوایاى قلب خود بهتر مى شناسد.... تو را نیاز به نشانه و علامت نیست که راه گم کرده، علامت مى طلبد و ناشناس، نشانه مى جوید.... 🖤تویى که حسین را به یارى شامه ات مى فهمیدى،... تویى که هر بار براى حسین مى شدى ، آینه قلبت را مى گشودى و جانت را به او التیام مى بخشیدى.تویى که خود، حسینى و بهترین نشانه" براى یافتن او،... اکنون نیاز به نشانه و علامت ندارى... هم مى توانى حسین را در میان ، بازشناسى.... 💢اما آنچه نمى توانى باور کنى این است که.... از آن سرو آراسته ، این شاخه هاى شکسته باقى مانده باشد.از آن تن نازنین، این پیکر بریده بریده، به خون تپیده و سم ستوران شده... از آن قامت وارسته، این تن درهم شکسته، این اعضاى پراکنده و در خون نشسته.... تنها تو نیستى که نمى توانى این صحنه را باور کنى... 🖤 نیز که در میانه میدان ایستاده است... و اشک، مثل باران🌨 بهارى 🌸از گونه هایش فرومى چکد،... نمى تواند بپذیرد که این تن پاره پاره ؛ حسین او باشد.... همان حسینى که او بر سینه اش مى نشانده است... و سراپایش را غرق بوسه مى کرده است.... این است که تو رو به پیامبر مى کنى و از اعماق فریاد مى کشى: 💢_یا جداه ! یا رسول االله صلى علیک ملیک السماء(20) این کشته؛ حسین توست، این پیکر حسین توست! و این ، تواند.... یا محمد! حسین توست این کشته ناپاك زادگان که بر صحرا افتاده است و دستخوش باد صبا شده است... اى واى از آن و اندوه! اى واى از این یا ابا عبداالله!... 🖤 از شیون تو شدت مى گیرد،... آنچنانکه دست بر شانه مى گذارد تا ایستاده بماند... و تو مى بینى که در سمت دیگر او ایستاده است... و پشت سرش و اصحاب ناب رسول االله.داغ دلت از دیدن این عزیزان ، تازه تر مى شود و همچنان زجرآلوده فریاد مى کشى:_✨از این حال و روز، شکایت به پیشگاه باید برد و به پیشگاه شما اى ! اى ! اى سیدالشهداء! 💢داغ دلت از دیدن این عزیزان تازه تر مى شود... و به یاد مى آورى که تا حسین ، انگار این همه بودند و با حسین، گویى همه رفته اند.... همین امروز، همه رفته اند، فریاد مى کشى: امروز جدم رسول خدا کشته شد! امروز پدرم على کشته شد! امروز مادرم فاطمه زهرا کشته شد! امروز برادرم حسن مجتبى کشته شد! پیامبر، سعى در آرام کردن تو دارند اما تو بى خویش مى زنى: 🖤اى اصحاب محمد! اینان که به مى روند. و این است که را از بریده اند و و را ربوده اند.اکنون آنقدر بى خویش شده اى... که نه صف فشرده دشمنان را در مقابلت مى بینى... و نه حضور زنان و دختران را در کنارت احساس مى کنى. در کنار پیکر زانو مى زنى و همچنان زبان مى گیرى: 💢پدرم فداى آنکه در یک و غارت و گسسته شد. پدرم فداى آنکه 🏕 شکسته شد. پدرم فداى آنکه سفر، تا چشم به بازگشتش باشد و نگشته تا امید به مداوایش برود. پدرم فداى آنکه من فداى اوست . پدرم فداى آنکه درگذشت . پدرم فداى آنکه جان سپرد. پدرم فداى آنکه است . پدرم فداى آنکه محمد مصطفاست . جدش . 🖤پدرم فداى آنکه فرزند پیامبر هدایت ، فرزند خدیجه کبراست ، فرزند على ، یادگار فاطمه زهراست. صداى ضجه دوست و دشمن ، زمین و آسمان 🌫را بر مى دارد... زنان و فرزندان که تاکنون فقط سکوت و و تسلى تو را دیده اند،... با نوحه گرى جانسوزت بهانه اى مى یابند تا سیر گریه کنند... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍂در پی بسیار خانواده اش در امر  ازدواج، شرط کرده بود، تنها همسری خواهد گرفت که همیشه او را در جبهه بپذیرد، پس از ازدواج در حالی که فقط سه یا 4 روز از ازدواجش گذشته بود به جبهه برگشت، در جبهه هرگاه با اعتراض همرزمانش رو به رو می‌شد که چرا به خانواد‌ ات تلفن📞 نمی‌زنی⁉️ 🍃پاسخ می‌داد: چون هر وقت با خانواده میپگیرم، بخشی از فکر مرا که باید تماما در خدمت جنگ☄ باشد، مشغول می‌کند،  به همین خاطر تماس نمی‌گیرم تا این حالت از بین برود. 🌷 ولادت: ۱۳۳۷/۷/۱ مشهد شهادت: ۱۳۶۴/۱/۱۸ بیمارستان شهدای تجریش، تهران 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
♨️پیکر  "مسعود منتجبی" بعد از 38 سال به آغوش باز می‌گردد. والدین شهید گرانقدر به تازگی دارفانی را وداع گفته و در آسمان 🌫به استقبال پیکر فرزند خود خواهند رفت. ♨️پیکر شهید به دلیل مقابله با شیوع ویروس کرونا و رعایت پروتکل های بهداشتی با محدودی از مسئولان و خانواده گرانقدر شهید منتجبی روز پنجشنبه و تشییع و تدفین خواهد شد. ♨️پیکر در گلزار شهدای 🌸حضرت فاطمه(س) گلزار شهدای پایین و در مزاری که پیش برای وی در نظر گرفته شده بود تدفین خواهد شد. ♨️شهید "مسعود منتجبی" یکم دی ١٣۴٣ ‏، در زنجان به دنیا آمد. پدرش مشهود و مادرش رشیده نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. از سوی در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۱ ‏، در شلمچه مرحله دوم عملیات بیت المقدس به رسید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 6⃣7⃣ 💢 بر حکومت خود ترسید... واگر چه به دروغ ، اظهار ندامت کرد. به تو گفت:_خدا لعنت کند را که حسین را به قتل رساند. من هرگز به قتل حسین ، راضى نبودم.تو پاسخ دادى : _✨اى یزید به خدا قسم که برادرم حسین را کسى نکشت. و اگر نبود، ابن زیاد کوچکتر و حقیرتر از آن بود که به چنین دست بزند. تو نترسیدى؟ به قتل کسى دست یازیدى که پیامبر درباره اش فرموده بود: "حسن و حسین جوانان بهشتى 🌸اند." 🖤اگر بگویى رسول خدا چنین نگفته است، دروغ گفته اى و مردم تو را تکذیب خواهند کرد و اگر بگویى گفته است ، خصم خودت شده اى. و سر فرو انداخت و به این آیه از قرآن، کرد که: «ذریۀ بعضها من بعض .(43)» به فکر کن زینب! به که بر دوش توست ! به اى که پیش روى توست.تا ساعتى دیگر،... قاصدى حسین و دوفرزندت را به خواهد داد.... و عبدالله گریه کنان خواهد گفت :_اناالله و اناالیه راجعون. که نامش است به طعنه خواهد گفت : 💢_این مصیبت از حسین به ما رسید. و کفش خود را بردهان او خواهد کوبید که : _اى حرامزاده! درباره حسین چنین جسارتى مى کنى؟ به خدا قسم که اگر در آنجا داشتم ، دست از دامنش بر نمى داشتم تا در رکابش شوم.سوگند به خدا که آنچه تحمل این مصیبت را بر من ممکن مى کند و مى بخشد این است که این دو فرزند، حسین و حسین کشته شدند. و سپس روى به آسمان 🌫خواهد کرد و خواهد گفت : _خدایا! ، جانم را گداخت اما تو را سپاس مى گویم که اگر خودم نبودم تا جانم را فدایش کنم ، را قربانى خاك پایش کردم. 🖤زیر لب زمزمه مى کنى: _✨کاش فرزند مى داشتم و همه را فداى حسین مى کردم. و نام آرام بخش حسین را زیر لب ترنم مى کنى:حسین ! حسین ! حسین! حسین اگر بود، تحمل همه این رنجها و دردها و داغها اینقدر مشکل نبود.... حتى داغ على اکبر، حتى مصیبت قاسم ، حتى شهادت على اصغر، حتى عروج عباس!...عباس ؟ ! تو با خواهرت چه کردى عباس ؟! تو از کجا آمده بودى عباس؟ تو چگونه خودت را با جگر زینب ، پیوند زدى؟هم اکنون که به مى رسیم، من به چه بگویم ؟ 💢بگویم ام البنین ! مادر پسران مادر کدام پسران ؟ کجایند آن چهار سروى که تو روانه کربلا کردى ؟بگویم : ام البنین ! همه مادران عالم باید تربیت پسر را از تو یاد بگیرند، همه مردان عالم باید پیش تو درس ادب بخوانند.حسین ! حسین ! حسین! جاذبه عشق تو با این چهار جوان چه کرد؟ با پیران و سالخوردگان چه کرد؟ با حبیب چه کرد؟ با مسلم چه کرد؟ حسین ! حسین ! حسین!تو اگر بودى، سینه تسلاى تو اگر بود، نگاه آرام بخش تو اگر بود، همه غمهاى عالم ، قابل تحمل بود.پدرم فداى آنکه عمود خیمه اش شکسته شد.... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔻 | ▪️ به معنای واقعی👌 کلمه به مال دنیا بود. تعدادی از دوستان حاج از او تقاضا کرده بودند یک شرکت مالی اقتصادی🏭 تأسیس کرده و به‌طور شراکتی در آن فعالیت کنند و حاج حمید😍هم مدیریت آن را بر عهده بگیرد. او بارها به بهانه‌های مختلف از زیر این کار شانه خالی کرده بود😳، اما سرانجام که با اصرارهای فراوان دوستان روبه‌رو شد، به ناچار پذیرفت.✅ 🌟 او به دلیل مشغله کاری و تمایل نداشتن زیاد به این‌گونه افکار و فعالیت‌های، زیاد در جلسات مداوم و منظم حضور نمی‌یافت😊، اما به‌طور مداوم دوستان تماس گرفته و خواهان او بودند تا این‌که بالاخره حاج حمید در جلسه‌ایی که درباره موارد مالی💵 گروه بود شرکت کرد. ➖ هنگامی که شب🌚 به خانه برگشت، به خواب رفته بود که ناگهان با فریاد از خواب😴پرید. همه ما نگران شدیم و حالش را جویا شدیم. او گفت که خیلی حالش بد😶 است و مدام خواب‌های آشفته می‌بیند و دلیل این را رفتن به همین جلسات مالی و امور دنیایی می‌دانست. وقتی از حاج حمید پرسیدیم چه خوابی دیده؟🤗 📍گفت : دائماً خواب می‌دیدم که در جلسه هستم و عقرب‌های بزرگ😳 دور و بر میزم هستند. حاج حمید خیلی ناراحت بود و آن شب تا صبح نخوابید و خود را سرزنش می‌کرد که این مجلس‌های امور دنیایی به من نیامده است. من کجا و بحث بر سر مال دنیا کجا؟ ✍🏼 به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۸/۱/۶ اهواز ‌●شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۶ سامرا ، عراق 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh