eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
#شب_جمعہ حرم یار، #حسین راعشق است ذڪرمان #اول هرڪار #حسین راعشق است به گمانم ڪہ #ملاقات ڪنی #حیدر را گربگویے #صد_و_ده بار #حسین را عشق است السلام علیک یااباعبدلله الحسین(ع) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔔🔔 ✨من یقین دارم که به دنیا آمدیم که در مؤثر باشیم. ✨و این روز ها با احتساب اوضاع دنیا و با گوش دادن به صدای دلـ❤ـم احساس میکنم ،که نوبت رقص ما میانه میدان است ♨️نوبت هم نسلی های من✌ ✨نسل سالهای بعد از سال هاست که منتظریم،که خودی نشان بدهیم 😎و ثابت کنیم پای که زدیم را با جان و دل امضا کرده ایم ! ✍ ✨ احساس میکنم روز های پیش رو داریم.از همان روز های سخت (علیه السلام) بعد از فاطمه(سلام الله)و حسن(علیه السلام) در غربت ✨از همان روز هایی که (علیه السلام) تنها مانده بود در میان انسانیت😔... ✨روزهایی که قرار است تنها و غریب بماند در شلوغی ها👥👥 ✨احساس میکنم نوبت امتحان📝 ماست بچه های ، به دنیا آمده اند👊 برای روز های ... 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣ 🔸برق غضبی که #چشم_رهبر دارد 🔹گویی که بنای فتح خیبر دارد👊 🔸دور و بر این دیار پرسه نزنید❌ 🔹این دیار فاطمه، #حیدر دارد #اللهم_احفظ_قائدناوامامنا_خامنه_ای 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠شهید #محمد_رضا_تورجی_زاده پشت بیسیم📞 چه خواند که حاج #حسین_خرازی از هوش رفت⁉️ 🌷خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر🕊 شده بودند خیلی #مجروح شده بودند. حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا #آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیم چی📞 را صدا زد، حاجی گفت هرجور شده با بیسیم #تورجی_زاده را پیدا کن 🌷( شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا) مداح🎤 بااخلاص و از بچه های لشکر بود. خلاصه #محمدرضا رو پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه😢 از پشت بیسیم گفت محمدرضا چند خط روضه #حضرت_زهرا(س) برام بخون. 🌷محمدرضا فقط #یک_بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت😨 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند✊ خط را #گرفته_بودند عراقی ها را تارومار کردند... ⭕️محمدرضاتورجی زاده خونده بود: 🔸در بین آن دیوار و #در 🔸زهرا صدا می زد پدر😭 🔹دنبال #حیدر می دوید 🔹از پهلویش خون💔 می چکید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🏴 ○کیست زهرا⁉️یاس خوش عطر رسول ⭕️راضیـه، انسیـه، مـرضیـه، صدیقه، بتول ○کيست کهکشاني منجلی ⭕️کيست زهرا کعبه ○کيست زهرا عالمي را نور عين💫 ⭕️ميوه قلب حسنـ❤️ جان ○کسيت زهرا عالمیـ🌍 حيران او ⭕️ذره تا خورشيد☀️ سر گردان او ○گر نبود او هستی نبود ⭕️ساغر و پيمانه و مستی نبود ❌ ○گر نبود او معنايی نداشت ⭕️هيچکس اميد فردايی نداشت ○گر نبود او زمزم و نبود ⭕️گر نبود او احمد و نبود ○او تمام راز و رمز عالمـ🌐 است ⭕️ دودمان آدم است ○موي او والليل رويش ⭕️قد او طوبي و قدرش هل اتی ○هرچه در عالم بود پابست ⭕️هرچه در هستی بود از هست اوست ○کيست زهرا قبله شرم و ⭕️کعبه🕋 گرد اوست در حال طواف ○حجب و غنچه اي بر موي او ⭕️صبر و نيز ريگ جوي او ○او بود روح تجلهاي طور✨ ⭕️در حقيقت و محض نور ○قامت او عرش حق را قائمه است ⭕️هر چه در عالم بود 🏴 🏴 ⚫️ ايام فاطمیه وشهادت بانوى عالم ⚫️دخترپيامبر«ص» زهرا «س» تسليت باد🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃🌸🍃 🔸بچه های زینبیون میگفتند: ماست! راست میگفتند؛ وقتی برای خانواده شهدا🌷 و مشکلی پیش می آمد، این بود که وسط می آمد. 🔹آنها میگفتند: هیچ ای به خوبی حیدر با آنها برخورد نکرد❌ او در کنار یک سفره با انها هم غذا🍜 میشد و خانواده هایشان بود. 🔸شهید و (حیدر)🌷 از فرماندهان نهضتی بودند که فرماندهان رده بالای منطقه، بر بلوغ این دو شهید👥 تاکید داشتند👌 🌷 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سردار سلیمانی در وصف شهید جنتی میگوید: چند روز قبل یکی از بهترین آنها را (شهید جنتی) را از دست داده ام. در حالی که در آرزوی یکی از آن صدها شیر دیروز له له میزنم و به درد چه کنم دچار شدم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃🌸🍃 🌷عباس و نجف اومدن دنبالم گفتن بیا بریم پیش حیدر بهش بگو طرحتو منم گفتم الان که شبه و دیر وقت بزارید صبح میام اونا هم اصرار کردن بیا بریم اون موقع #حیدر مسئول قرارگاه #حیدریون حلب بود 🌷رفتیم تو اتاقش و شروع کردم به توضیح دادن تیر ماه بود و ماه رمضان هوا هم بشدت گرم بود بهش گفتم حاجی کولر گازیتو روشن نمیکنی ؟ گفتن نه گفتم آخه چرا 🌷با همون روحیه مشتی گریش گفت مگه بچه های خط کولر دارن که منم روشن کنم توفیق نشد تو رکابت باشم حاج حیدر اما تو همون چند مرتبه ایی که دیدمت عاشق منش و رفتارت شدم 🔺راوی: همرزم شهید #شهید_محمد_جنتی🌷 #شهید_مدافع_حرم #حاج_حیدر 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🏴 ○کیست زهرا⁉️یاس خوش عطر رسول ⭕️راضیـه، انسیـه، مـرضیـه، صدیقه، بتول ○کيست کهکشاني منجلی ⭕️کيست زهرا کعبه ○کيست زهرا عالمي را نور عين💫 ⭕️ميوه قلب حسنـ❤️ جان ○کسيت زهرا عالمیـ🌍 حيران او ⭕️ذره تا خورشيد☀️ سر گردان او ○گر نبود او هستی نبود ⭕️ساغر و پيمانه و مستی نبود ❌ ○گر نبود او معنايی نداشت ⭕️هيچکس اميد فردايی نداشت ○گر نبود او زمزم و نبود ⭕️گر نبود او احمد و نبود ○او تمام راز و رمز عالمـ🌐 است ⭕️ دودمان آدم است ○موي او والليل رويش ⭕️قد او طوبي و قدرش هل اتی ○هرچه در عالم بود پابست ⭕️هرچه در هستی بود از هست اوست ○کيست زهرا قبله شرم و ⭕️کعبه🕋 گرد اوست در حال طواف ○حجب و غنچه اي بر موي او ⭕️صبر و نيز ريگ جوي او ○او بود روح تجلهاي طور✨ ⭕️در حقيقت و محض نور ○قامت او عرش حق را قائمه است ⭕️هر چه در عالم بود 🏴 🏴 ⚫️ ايام فاطمیه وشهادت بانوى عالم ⚫️دخترپيامبر«ص» زهرا «س» تسليت باد🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔 ◈آقا سلام، شروع شد ▣باران اشك هاي مكرر😭 شروع شد ◈آقا اجازه هست☝️ بخوانم برايتان ▣اين اتفاق از دم يك شروع شد ◈تا ريشه هاي خاكي مادرت ▣آتش گرفت🔥روضه معجرشروع شد ◈فريادهاي مادر شكسته ات ▣تا شد فشار در💥 دو برابر شروع شد ◈اين ماجرا رسيد به آنجا كه نيمه شب ▣بي اختيار گريه شروع شد😭 ◈وقتي رسيد قصه به اينجاي شعر من ▣ايام خانه داري شروع شد ◈دختر رسيد تاخود آن لحظه كه ظهر ▣يك ماجرا به قافيه شروع شد 🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
| 📍بچه های میگفتند: پدر ماست! راست میگفتند؛ وقتی برای شهدا😍و مشکلی پیش می آمد، این بود که وسط می آمد.😊 🔅 آنها میگفتند: هیچ به خوبی حیدر با آنها برخورد نکرد او در کنار یک با انها هم غذا میشد و مراقب خانواده هایشان بود☺️. بالایی در فرماندهی نیروها داشت و به خاطر اخلاق ، افراد زیادی را جذب خود کرده بود😘و از محبوبیت بالایی میان نیروهایش برخوردار بود. ➖ بسیار بود و تا زمان شهادت نزدیکانش هم نمی‌دانستند که فرمانده گروه‌های را بر عهده داشته است. محمد جنتی در حماه منطقه تل ترابی به شهادت رسید😔و همچون حضرت عباس(ع) سر و دستش را فدا کرد..😍 📍سردار سلیمانی درباره این شهید گفته بود: «حیدر یکی از بود.» 📎 فرماندهٔ تیپ زینبیون 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃به تابلوی می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم می‌آمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود‌. 🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشم‌هایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر می‌آید و هزاران "اگر" دیگر... 🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و نام را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای شدنشان. 🍃از و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش می‌ریخت. نذرش میکردم که سالم برگردد. 🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت ! یک کلمه گفت: مرگ با اگر خونین، بهتر از زندگی . و من خاموش گشتم، دلم نیز هم... 🍃دیگر نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که کرد سمت خدا، آن‌هم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه ... ◇سالگرد حیدرم!◇ ✍نویسنده : 🍁به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۴ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اطلاعاتی در دسترس نیست. 🕊محل شهادت : مریوان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃به تابلوی می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم می‌آمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود‌. 🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشم‌هایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر می‌آید و هزاران "اگر" دیگر... 🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و نام را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای شدنشان. 🍃از و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش می‌ریخت. نذرش میکردم که سالم برگردد. 🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت ! یک کلمه گفت: مرگ با اگر خونین، بهتر از زندگی . و من خاموش گشتم، دلم نیز هم... 🍃دیگر نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که کرد سمت خدا، آن‌هم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه ... ◇سالگرد حیدرم!◇ ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۱ اسفند ۱۳۴۴ 📅تاریخ شهادت: ۷ آذر ۱۳۶۰ 🥀مزار شهید: اطلاعاتی در دسترس نیست. 🕊محل شهادت: مریوان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨♥️✨♥️✨♥️✨ 💐نازد بہ خودش خدا که دارد 🎀دریـای فضــائـلـی مــطهر✨ دارد 💐همتای نخواهد آمد والله 🎀صد بار اگر کـ🕋ـعبہ ترک بردارد (ع)🌸😍🎊 ♥️ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh