eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾تو را به مناسبتهای عزیز این ماه گرامی می‌دهیم ⚜این ماه را بر تمام جهان، مبارک و پر خیر و برکت🌸 قرار بده، 💢و در ظهور ارباب و مولای ما؛ (عج) تعجیل بفرما ⚜و به ما توفیق بهره بردن از این ماه عنایت فرما 💢و تمام را به حرمت این ماه شفا بده🙏 ⚜و و گرفتاری تمام شیعیان را برطرف بفرما. . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حاج حسین یکتا: مشکل اینه که ما دیگه #گریه_انقطاع نداریم... ⇜که ما دیگه خدایا خسته شدیم! ⇜ما #تورو میخوایم! ⇜از #شیطون خسته شدیم ⇜از #خودمون خسته شدیم😞. اصلا از #رفیقای بی مرام که مارو هل میدن تو گناه🔞 خسته شدیم. از #محیط کوفتی خسته شدیم. ما #تورو میخوایم... به خدا بگیم!! #خدایا ما خسته شدیم،از بس که #شیطون ما رو زده زمین.سر زانوهامون زخم شده. ما یه خنک نسیمـ🍃 تورو میخوایم. بچه ها برای این چیزا #گریه کنید😭. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢تصورش هم زنده به گورم میکند هوایِ داغِ جنوب☀️، لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ . درست تا زیر لبت را محکم پوشانده .. 💢دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان زخمی و ترسیده ات😰. نمیدانی چه میشود💬 تیر خلاص یا در اردوگاه⁉️ 💥اما.. 💢صدای بلدوزر🚜، را در نفست به بازی میگیرد. ترس، ، دستهای ، زبان درازی های خواهر ☺️ کتانی های برادر👞، گل کوچک با توپ پلاستیکی⚽️ با بچه های محل.. 💢آب یخ که شقیقه ات را به درد می آورد😣. آخ.. به دادم برس.. تنهایِ تنها. ، پذیرایی اش را آغاز میکند.. 💢خااااااک.. نفست را حبس میکنی به یادِ زمان خریدن برای در زیر آب.. صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان، قلبت را تکه تکه میکند💔 💢بدنت رویِ زمین داغ♨️، زیر خاکِ سرد، چسبیده به ، آتش میگیرد. دستهای بسته ات را تکان میدهی😔. دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های را طلب میکند. 💢هوا برای نفس کشیدن نیست❌ ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی. اما انگار خاک است. هی سنگین و سنگین تر میشود😥. 💢دلت میخواهد.. ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را‌‌. مهمان نوازی میکنی. عمیق... .. 💢فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود. خدایا کی 😭 صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات💔 را میشنوی دوست داری گریه کنی😭 و باشد تا بغلت کند💞 💢کاش را محکم نمی بست🚫 حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی. ✘نه نفس. ✘نه دستانی باز برایِ جان دادن. و گرما و گرما.. 💢خدایا دلم میخواهد. مادر بمیرد... مردنت تکرار شد تا بمیری⁉️😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾 #غریب و خسته و فرتوت مانده است 🍂به شوق لحظه باروت مانده است 🌾 #خدایا! استجابت کن دلمـ❤️ را 🍂که پشت یک غزل #تابوت⚰ مانده است. #مادرانه 💔 #شهید_ساجد_هشام_حمد ❤️ #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2⃣8⃣8⃣ 🌷 💠فرمانده امام زمان عجل الله فرجه 🇮🇷 🔰نامش بود، هرگز ندیدمش ⚡️اما بعد از عملیات وصیت نامه اش📜 را بطوراتفاقی خواندم چندجمله مراتکان💓 داد!!! 🔰سلام بر مولایم عجل الله فرجه که را نصیب من کرد!!! و بر من منت گذاشت. وسلام برآن مولایی که عزیزترین چیز من یعنی قرآنی📖 که هدیه بود و همیشه باخود داشتم را آنحضرت به رسم هدیه🎁 از من !!!! 🔰عزیزان، برادران، امام زمان علیه السلام در ها حضوردارد✅ و ماهمه زیر آن بزرگوار هستیم. توشاهدی، من درطول عمرم چشمم به نامحرم نیفتاده🚫 زیرا باتو عهد بستم که دردنیا ازدواج نکنم❌ وفقط با حورالعین ازدواج کنم💍!!! خدایا سپاست که توفیق دادی نمازم📿 را همیشه در بخوانم... 🔮سرتا پا اشتیاق شدم تا را زیارت کنم..فقط شنیدم اهل مرودشت هست رفتم و درگلزار شهدای🌷 مرودشت قبرش راپیدا و زیارت کردم😃 نشانه خانه شان🏡 پرسیدم و پیدا کردم خانه ای بسیار وزندگی تقریبا روستایی عشایری از نام هم معلوم بود ترک بودند. در را بازکردند🚪 گفتم: منزل ⁉️ 🔮گفتند:بله. گفتم:آمده ام دقایقی بنشینم باروی باز پذیرفتند. بود وهیچکس جز او در منزل نبود❌ گفتم اش من رابه اینجا کشانده. برادرش متوجه حال وهوای من شد. 🔮گفت ایکاش الان می بود تا به جای من اوتعریف می کرد. گفتم: اشکال ندارد🚫 حرف شما هست.ابتدا پرسیدم موضوع قرآن هدیه ای🎁 چیست؟؟؟گفت برادرم بود ونیز ورزشکارهم🏓 بود سابقه جبهه و مجروحیت💔 زیاد داشت زمانی مجروحان جنگی را به زیارت می برند. 🔮برادرم تعریف کرد در حسنیه همه دریک صف بودند وامام هم روی صندلی🛋 نشسته بودند. رزمندگان هریکی به نوبت دست امام را و میرفتند. وقتی نوبت به من رسید👤 دیدم باکمال تعجب😧 ازجابرخواستند دوقدم جلو امدند وخواستند دست من ببوسند. 🔮من شدم ونگذاشتم من خم شدم و رابوسیدم. امام انجا به من قرآن کوچکی📕 هدیه دادند خیلی برایم تعجب بود که چطور امام این برخوردبامن داشتند⁉️میدانستیم که این قران راخیلی دوست دارد (شهید) و همیشه همراه دارد و بعد ما هم در وصیتش خواندیم که درجبهه به امام عصر (ع) هدیه داده است💞 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣0⃣0⃣1⃣ 🌷 💠آقا محمدتقی ولحظات آسمانی شدنش 🔰 از پیش که برگشت حدود ده دقیقه به 2⏰ بعداز ظهر بود. 21فروردین🗓 صدای تانکهای دشمن و میشنیدیم👂اسلحه تو دستش بود وداشت . 🔰یهو محمدتقی به نیروها هشدارداد🚨 که: وهمه خیز برداشتیم و بخیر گذشت. ازجاش بلند شد👤 ومی خواست بده توی سنگر. منم اومدم برم سمتش که لباسش وبتکونم. دیگه نفهمیدم چی شد. 🔰خمپاره ای💥 خورد به نیم متری جایی که ایستاده بود و از انفجار من پرت شدم به دیواره ی سنگر وچند ثانیه ای⏱ گیج بودم، گرمای خون پیشونی💔 وبینی م به من فهموند که م. 🔰یهو یاد لحظه قبل انفجار افتادم🗯 که محمد داشت میومد سمت من. کل فضای پر از خاک بود و چیزی دیده نمیشد❌ فقط یه سیاهی، یه سایه👤 روبروم میدیدم، باهمه ی وجودم میگفتم فقط تقی من نباشه😢 🔰رفتم دیدم 😭 وقتی میخوابید دهنش بازبود اونجا هم دیدم دهنش بازه. دوسه تا کوچیک و...چشم راستش👁 کاملا پراز خون بود. دست کشیدم روی چشاش، سوراخ شده بود😔 🔰پشت بیسیم📞 فقط داد میزدم محمود-محمود-تقی. واز بچه ها خواستم سریع آمبولانس🚑 بفرستن. عزیزترین دوستم💞 ومهربان برادرم جلوی چشمام پرپرشده بود😭 اتفاقی که همش ازش . 🔰همه ی توانمون رو جمع کردیم تا از اونجا حرکتش بدیم و از مهلکه خارج کنیم. شده بود. جسم بی جانش😔 رو که امیدوار بودیم باشه بلندکردیم. چندقدم میرفتم وزمین می خوردم. بالاخره ماشین امداد🚔 رسید ورسوندیمش پست . 🔰فقط داد میزدم🗣 تورو خدا زودتر بهش برسین. رو از گردنش گرفتم. آمبولانسی اومد و خودمم دیگه داشتم ازهوش میرفتم😓 رسیدیم بیمارستان به من آرامبخش تزریق کردن💉 و دیدم یکی از پرسنل بیمارستان داشت به همکارش می گفت:اون که توی اون اتاقه.... ومن داد زدم گفتم ؟؟؟😭😭😭 راوی: آقای حسین مولوی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهید امیر حاج امینی:📜 🔰سلام بر خدا و بندگان پاک و مخلص او. بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد😔 برای رهایی از این ، به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: !عاشقم_کن. 🔰از این که بنده بد و گنه کار🚫 خدایم، سخت ام و وقتی یاد گناهانم می افتم، آرزوی می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود😞 به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ ای ندارم❌ که رو کنم؛ جز این که دلمـ❤️ را به دو چیز خوش کرده ام ⚀یکی این که با این همه گناه🔞 دوباره مرا به و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد💞 و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد⁉️ ⚁دوم این که قلبی رئوف و دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم☺️ لحظه ای حاضر به تحمل می شوم؛ بله به این دو چیز دلمـ❤️ را خوش کرده ام. 🔰پس ای پروردگار من! اگر که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم که...😔 برسان و یا به این خاطر که نمی توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا و خشنودم کن و مرا ...😢 🔰دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، که دیگر نابودیمان💔 حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این هلاک گردد. 🔰ای کسانی که این نوشته📝 را یا بهتر بگویم این و این درد دلـ💔 نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این یا این پیام و یا در اصل این و تقاضای عاجزانه را می خوانید، اگر من به رسیدم و دل از این دنیـ🌍ـا کندم، بدانید که بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات👌 دست یابند. 🔰البته در این امر شکی نیست؛ ⚡️ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده خدا به آرزویش رسیده است. 🔸یا رب ، بر من درویش نگر 🔹هر چند نیَم لایق بخشایش 🔸بر حال من خسته دل💔 ریش نگر 🔰حال که به عینه دیدید، شما را به خدا قسم، التماس و استدعا می کنم بیایید و به خاکش بیفتید؛ زار زار گریه کنید😭 و امیدوار به و کرمش باشید و با او آشتی کنید💞 زیرا بیش از حد و بخشنده است. 🔰فقط کافی است از ته دلـ❤️ صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید🚫 و می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، می برد؛ ولی در این راه، آماده✊ و حاضر به تقبل هر گونه و رنج، همانند حسین و پیامدار او باشید 🔰هر چند که سختی و رنج های ما😓 در با آنها نمی تواند قطره ای💧 در مقابل دریا🌊 باشد. بله، شدن، مشقات و مصائب دارد.... 🗓شنبه 7/4/65 ⏰ساعت 5 بعدازظهر بنده مخلص و گنهکار، 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣4⃣0⃣1⃣ 🌷 🌹خاطره ای از زبان خواهر شهید سالخورده🌹 🔸هر وقت به ماموریتی میرفت، همه روز برای سلامتیش دعا میکردم و سوره ی واقعه📖 و آیت الکرسی میخوندم. همه میدونستیم یه روزی محمدتقی میشه😔 🔹میگفتم خدایا! محمدتقی که شهید🌷 میشه، حقش هم کمتر از نیست، اما....💥اما....یه کم بیشتر بالا سر زن و بچش باشه، یه سنی ازش بگذره، مثلاً...مثل بشه🌷 🔸نمیدونم چرا همیشه، وقتی به شهادت محمدتقی فکر میکردم، ، شهید صیاد شیرازی به زبونم میومد. 🔹حتی وقتی جان، شهید شد🕊 روزهای اول، وسط گریه ها و زاری هام😭 همش میگفتم، مگه ازت نمی خواستم که محمدتقی به صیاد شیرازی برسه و مثل اون شهید بشه؟! 😔😔 🔸بعد یه مدتی، خواهرم اومد پیشم گفت ! تو همش برای شهادت محمدتقی اسم کدوم میاوردی⁉️ بلافاصله، بدون هیچ گفتم: صیاد شیرازی.... 🔹یهو خواهرم 📆 رو گرفت جلوی صورتم، گفت اینجا رو نگاه کن!!! یهو خشکم زد..... چقدرعجیب.....👇 🌷۲۱ فروردین، سپهبد صیاد شیرازی🌷 🌹🍃🌹🍃 - ۲۱ فروردین شهادت 🌷 - ۲۱ فروردین شهادت 🌷 📝 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6⃣8⃣0⃣1⃣ 🌷 📚برشی از کتاب 📝به هوای دورهمی و اردو و به موسسه آمدیم. گروه بندی👥 شدیم و عدل شد سرگروهمان. با خوش اخلاقی و خنده رویی☺️ من را شیفته خودش کرد. با کتاب📘 دیدم که جانم می‌رود نگاهم را درباره عوض کرد. 📝خودش کتاب هنر را دوست می‌داشت. با عشق❤️ از آن حرف می‌زد. دستگیری اهل بیت از وسط جنگ و جبهه را تعریف می‌کرد. در گوشمان می‌خواند که انتخاب کنید. 📝می‌گفت: برو تو گلستان شهدا🌷 یکی‌شون بهت چشمک می‌زنه😉 همون . خودش هم با طرح رفاقت بسته بود. جمله‌هایش را روی تابلو می‌نوشت✍ از میانشان این در ذهنم حک شد: ! با تمام وجود درک کردم که تویی💖 و تنها راه رسیدن به این عشق است👌 📝در اردوی 💫 به رسیدیم. تا از اتوبوس🚎 پیاده شدیم کفش هایش رو در آورد. صحبتی از را برایمان نقل کرد: ما اینجا داریم قدم می‌ذاریم رو . وقتی جنازه ای پیدا میشه فقط چند تیکه استخونه😔 گوشتش کجاست؟ کجاست؟ چشمش کجاست⁉️ همه اینها تو این . 📝از ته دل آرزو می‌کرد که ای کاش بتواند با جریان‌ساز باشد. در آخرین پیامش📲 برایم نوشت: سلام داداش خوبی بدی دیدی ان‌شاءالله امروز عازمم دعاکن بشم. بهش زنگ زدم📞 پرسیدم: کی برمی‌گردی؟ خیلی جدی گفت: ان‌شاءالله دیگه . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#فرازی_از_وصیت 7⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_عباس_دانشگر🌷 ⚜سیاهی گناه🔞 چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره‌ اصلی #انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم❌ عادت به سکون بلای بزرگ #پیروان_حق است، سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت #معبود حقیقی💫 دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم #زندگی می‌کند.  ⚜بعد از مدتی #مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی #خوش بگذرانیم و درد💔 نداشته باشیم.  درد را، انسان بی هوش نمی‌کشد✘ انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان #باهوش و بیدار می‌فهمد👌 ⚜راستی! #دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم⁉️ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند⚡️ و ما فقط آن را #مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا #مست_زندگی نیستیم؟؟؟  ⚜مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان😇 از بین رفته #سرگرم بازیچه دنیاییم. "الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ" ما هستیم، مرده‌ام #تو مرا دوباره حیات ببخش🙏 خوابم تو بیدارم کن. #خدایا! به حرمت پای خسته‌ رقیه(س) به حرمت نگاه خسته‌ #زینب(س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج)😭 به ما #حرکت بده.  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾 وخسته وفرتوت ماندَست 🍂به شوق لحظه باروت مانده است 🌾 ! استجابت کن دلمـ❤️ را 🍂که پشت یک غزل مانده است 💔 ❤️ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#هر_روز صبح دریچه دلمـ♥️ گشوده می‌شود سمتِ روشنایِ نگاهِ #تو 😍 انگار خورشیــ☀️ــد قسم خورده است هر روز مرا با #یادِ_تو بیدار کند ... #خدایا ما چشم انتظار آن ⇜ #حجت چشم به راهان ⇜و آن محبوب💖 آمدنی ⇜و آن #عدالت محقق شدنی هستیم او را در پناه خود💞 #محافظت_فرما #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*زنده زنده سوخت....* *اما آخ نگفت....‍* 😭😭 حسین خرازی نشست ترک موتورم🏍 بین راه، به یک پی ام پی، برخوردیم که در آتش🔥 می سوخت. *فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد😰 من و هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش🔥 جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و ناله نمی زد❌ و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی☝️ *خدایا!* الان سینه ام داره می سوزه😭 این سوزش به سوزش سینه ی نمی رسه خدایا! الان دست هام می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم🤲 نمی خوام دست هام کار باشه! *خدایا!* داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه♥️ برای *اولین بار "حضرت زهرا" این طوری برای ولایت سوخت!* آتش که به رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله😭 *خدایا!* خودت شاهد باش! خودت بده آخ نگفتم😭 آن لحظه که اش ترکید💥 من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد😭 و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم⁉️ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 چقـــــدررر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی😍 💥هیهــات! که نفهمیدم چقــدررر لذت بخش است، انسان دیدار ربّش♥️ باشـد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣5⃣2⃣1⃣ 🌷 💠فرمانده امام زمان عجل الله فرجه 🇮🇷 🔰نامش بود، هرگز ندیدمش ⚡️اما بعد از عملیات وصیت نامه اش📜 را بطوراتفاقی خواندم چندجمله مراتکان💓 داد!!! 🔰سلام بر مولایم عجل الله فرجه که را نصیب من کرد!!! و بر من منت گذاشت. وسلام برآن مولایی که عزیزترین چیز من یعنی قرآنی📖 که هدیه بود و همیشه باخود داشتم را آنحضرت به رسم هدیه🎁 از من !!!! 🔰عزیزان، برادران، امام زمان علیه السلام در ها حضوردارد✅ و ماهمه زیر آن بزرگوار هستیم. توشاهدی، من درطول عمرم چشمم به نامحرم نیفتاده🚫 زیرا باتو عهد بستم که دردنیا ازدواج نکنم❌ وفقط با حورالعین ازدواج کنم💍!!! خدایا سپاست که توفیق دادی نمازم📿 را همیشه در بخوانم... 🔰سرتا پا اشتیاق شدم تا را زیارت کنم..فقط شنیدم اهل مرودشت هست رفتم و درگلزار شهدای🌷 مرودشت قبرش راپیدا و زیارت کردم😃 نشانه خانه شان🏡 پرسیدم و پیدا کردم خانه ای بسیار وزندگی تقریبا روستایی عشایری از نام هم معلوم بود ترک بودند. در را بازکردند گفتم: منزل ⁉️ 🔰گفتند: بله. گفتم:آمده ام دقایقی بنشینم باروی باز پذیرفتند. بود وهیچکس جز او در منزل نبود❌ گفتم اش من رابه اینجا کشانده. برادرش متوجه حال وهوای من شد. 🔰گفت ایکاش الان می بود تا به جای من اوتعریف می کرد. گفتم: اشکال ندارد🚫 حرف شما هست.ابتدا پرسیدم موضوع قرآن هدیه ای🎁 چیست؟؟؟گفت برادرم بود ونیز ورزشکارهم🏓 بود سابقه جبهه و مجروحیت💔 زیاد داشت زمانی مجروحان جنگی را به زیارت می برند. 🔰برادرم تعریف کرد در حسنیه همه دریک صف بودند وامام هم روی صندلی🛋 نشسته بودند. رزمندگان هریکی به نوبت دست امام را و میرفتند. وقتی نوبت به من رسید👤 دیدم باکمال تعجب😧 ازجابرخواستند دوقدم جلو امدند وخواستند دست من ببوسند. 🔰من شدم ونگذاشتم من خم شدم و رابوسیدم. امام انجا به من قرآن کوچکی📕 هدیه دادند خیلی برایم تعجب بود که چطور امام این برخوردبامن داشتند⁉️میدانستیم که این قران راخیلی دوست دارد (شهید) و همیشه همراه دارد و بعد ما هم در وصیتش خواندیم که درجبهه به امام عصر (ع) هدیه داده است💞 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
وَ اسْقَطتَنی مِن عَینِڪَ [عِندِڪَ‏] فَما بالَیْتُ چقدر بی خیال بودم آن هنگام ڪه از چشمانت افتادم😭 منو نگاہ ڪن نگاهی از روی رحمت و مهربانی♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾 و خسته و فرتوت مانده است 🍂به شوق لحظه ی باروت مانده است 🌾 ! استجابت کن دلمـ❤️ را 🍂که پشت یک غزل ⚰ مانده است 💔 ❤️ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨👌 وقتۍ میگۍ: سپردم به 🌻🍃 ـ پس‌اون‌صدایی‌ڪه ته‌ دلت میگه: ـ نڪنه فلان اتفاق بیفته...🥀 ـ چۍ میگه⁉️ 🥀 ـ اینڪه‌بتونی‌جلوےاین‌صداروبگیرۍ خودش یه پا هآا...🌷😍😊 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸شمر را میخواند، روزه‌اش را هم ، آشکارا هم فسق و نمیکرد، و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود... 🌳معاویه و ابن‌زیاد و هم همینطور.....یادمان باشد، عاشورا که میخوانیم وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛ 🌸لحظه ای به خودمان کنیم: نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود⁉️ مایی که خودمان را "ارزانتر" از شمر و عمر و ابن‌زیاد ... 🌳"کربلا"به نیست... به شدن است!..که اگر به بود! شمر هم "کربلایی" است! ما را کربلایی کن 🌸نمایی زیبا از 🌳ضریح عباس ع♥️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷 🦋 چقـــــدررر دوست و پرستیدنی هستی😍 💥هیهــات! که نفهمیدم لذت بخش است، انسان دیدار ربّش♥️ باشـد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
2⃣4⃣3⃣1⃣🌷 📝دل نوشته حججی در محرم🏴 سال ۹۵:👇 ‌ 🥀🌱یا رب علیه‌السلام ‌ 🔰خدایا؛ عقدۀ دل💓 پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد...خدایا؛ محرم حسین علیه‌السلام رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید...محرم ره به اتمام است و هنوز...خدایا؛ چه شده است⁉️مگر چه کرده‌ام که این‎گونه باید رنج و فراق بکشم؟خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم 🔰 روسیاهم🖤، پرگناهم😔...اما... تو را به حسین علیه‌السلام... تو را به زینب سلام‌الله‌علیها... تو را به عباس علیه‌السلام...خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم.... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش...باور ندارم در عالم تو را راهی نباشد.❌ ‌ 🌸 اله العالمین...🌸 ‌ 🔰ببخش آن گناهانی🔞 را که از روی جهالت انجام داده‌ام. آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. خدایا، تو را به مُحرَم 🚩حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده...خدایا، گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز جهاد گذراندم...زنده‌ام به دوباره رفتن... 🔰مپسند... مپسند که این‌ رنج بکشم...سینه‌ام دیگر تاب ندارد... مگر چند نفر شوق رفتن دارند⁉️یعنی بین این همه خوبان چون من راه ندارد؟مگر جز این است که حسین علیه‌السلام هم علیه‌السلام را برد و هم حُر را...مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن...خدایا 🔰 اگر شوقی هست، اگر هست، اگر روحم به تکاپو افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس...می‌توانستی مرا هم در این دنیا غرق کنی...می‌توانستی مرا هم آنقدر سرگرمدنیا کنی که فکر جهاد هم نباشد جه برسد به رفتن... آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم دل بکنم...اما خدایا، از همه چیز دل💖 بریده‌ام...از زن و فرزندم گذشتم... 🔰دیگر هیچ چیز این دنیا ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند...خدایا، من از همه چیز این دنیا تو نیز از من بگذر...و این همه را فقط از لطف تو می‌دانم...پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ راه نشانم بده ... ‌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔰مجلس حسین، پناهی است برای دل های بریده و چشم های خسته از 😔 برای آنان که میخواهند های پیچک شده در گلو را ببارند. برای نوکرهایی که دلشان به عشق ارباب♥️ می تپد،بی قرارِ قرار اند و نام تسکین قلبشان 🔰برای آنان که راه را اشتباه رفته و امضایشان، پای اعمالی است📝 که از انجامش نادم‌اند. توبه کرده و اشک می ریزند و لقب می گیرند به رسم 😓 🔰حر، همان دشمنی که دقایق آخر پشیمان شد از مخالفت با و بستن آب بر روی اهل خیام. شرمگین، با کفش های آویزان بر گردن و خجالت چین شده بر پیشانی ، سوی حسین آمد. کرد و دقایق آخر، سر بر زانوی امامش شهد نوشید 🔰حرِ کربلا راهنما شد برای بازگشت از تاریکی بسوی نور💫برای آنان که در خواب بودند اما امید بیداری داشتند. بعد از او حرهای زیادی متولد شدند مثل طیب حاج رضایی، راه را اشتباه رفته بود. عکس رضاشاه بر بدنش حک بود اما همچنان کبوتر دلش در حسین بال و پر می زد🕊 🔰وقتی حرف از بی حجابی و از سر کشیدن شد، دلش رفت سوی عاشورا و خیمه ها، معجرهایی که از سر کشیده شد و موهایی که سوخت.نبض اجازه نداد سکوت کند و همان جا بود که برگشت😔 بهای برگشتنش، بود و شکنجه. در آخر هم تیرباران💥 اما پای اعتقادش ماند و شد 🔰می گویند ذکر لبش پاکم کن و خاکم کن بوده است. به گمانم دعای حرِّهای زمان مستجاب می شود.طیب، و طاهر خاک شد. در کوچه های گمراه شده ام.دلم حرشدن میخواهد. ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢تصورش هم زنده به گورم میکند هوایِ داغِ جنوب☀️، لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ . درست تا زیر لبت را محکم پوشانده .. 💢دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان زخمی و ترسیده ات😰. نمیدانی چه میشود💬 تیر خلاص یا در اردوگاه⁉️ 💥اما.. 💢صدای بلدوزر🚜، را در نفست به بازی میگیرد. ترس، ، دستهای ، زبان درازی های خواهر ☺️ کتانی های برادر👞، گل کوچک با توپ پلاستیکی⚽️ با بچه های محل.. 💢آب یخ که شقیقه ات را به درد می آورد😣. آخ.. به دادم برس.. تنهایِ تنها. ، پذیرایی اش را آغاز میکند.. 💢خااااااک.. نفست را حبس میکنی به یادِ زمان خریدن برای در زیر آب.. صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان، قلبت را تکه تکه میکند💔 💢بدنت رویِ زمین داغ♨️، زیر خاکِ سرد، چسبیده به ، آتش میگیرد. دستهای بسته ات را تکان میدهی😔. دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های را طلب میکند. 💢هوا برای نفس کشیدن نیست❌ ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی. اما انگار خاک است. هی سنگین و سنگین تر میشود😥. 💢دلت میخواهد.. ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را‌‌. مهمان نوازی میکنی. عمیق... .. 💢فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود. خدایا کی 😭 صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات💔 را میشنوی دوست داری گریه کنی😭 و باشد تا بغلت کند💞 💢کاش را محکم نمی بست🚫 حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی. ✘نه نفس. ✘نه دستانی باز برایِ جان دادن. و گرما و گرما.. 💢خدایا دلم میخواهد. مادر بمیرد... مردنت تکرار شد تا بمیری⁉️😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⚘﷽⚘ ، خسته و دلشکسته‌ام. مظلوم از ظلم، پژمرده از جهل اجتماع، ناتون در مقابل طوفان حوادث، ناامید در برابر مبهم و مجهول، تنها، بیکس و فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات. دل غمزده و دردمندم، آرزوی آزادی می‌کند و روح پژمرده‌ام دارد. 🌷 : تهران : ۱۳۶۰ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
میره‌تلفن‌بزنہ، چشمش‌به‌نامحرم‌میوفتہ فقط‌سه‌روزگریه‌میکنه....! میگہ: من‌نفھمـیدم چشمم‌به‌ناموس‌مردم‌افتاده... اینجوری‌شھید‌شدن‌! حالایه‌عده... تارنگ‌حاشیه‌ی‌قرنیه‌ی‌چشم‌ طرف‌مقابل‌روهم‌ته‌وتوش‌رودرنیارن‌ ول‌کن‌نیستن...:) شهدایی زندگی کنیم🕊🌹 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh