eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
6.3هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
#روزشمار_غدیر 🗓 6 روز تا روز "گردهمایی و تعهد حاضران" باقیست... 📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️ #نوجوانان یک محله می توانند با برپایی ایستگاه های #شربت در روز غدیر، این #عید را در کام دیگران #شیرین کنند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 3⃣9⃣ 💠سوپرطلا😄😄 🔸اکبر کاراته از تو خرابه‌های آبادان یه پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشه‌ی خدا بود و آب بینیش چند سانت آویزون. 🔹یه روز که اکبر کاراته برای بچه‌ها سطل‌‌سطل می‌برد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو می‌کرد و می‌داد بچه‌ها و می‌گفت: بخورید که . 🔸کم‌کم بچه‌ها به اکبر کاراته کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و خورده. همه به آب آویزون شده‌ی بینی الاغ نگاه کردند و زدند. 🔹دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی بهمن‌‌شیر. اکبر کاراته که داشت می‌شد، داد می‌زد و می‌گفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو می‌گیرم؛ حالا می‌بینی! او جیغ‌وداد می‌کرد و بچه‌ها از ریسه رفته بودند.😂😂 📚 مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مصاف عشق 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🖇 #خاطرات_شهدا همیشه باهاش #شوخی میڪردم و میگفتم: اگر شربت #شهادت آوردن نخوریا بریز دور، یادمه یه بار بهم گفت: اینجا #شربت شهادت پیدا نمیشه چیڪار ڪنم؟بهش گفتم: ڪاری نداره ڪه خودت درست ڪن بده بقیه هم بخورند، خندید و گفت: اینطوری خودم شهید نمیشم ڪه بقیه شهید میشن شربت شهادت یه جورایی رمز بین من و آقا ابوالفضل بود... #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
# عاشــقِ آلبــــالو🍒 بود. دو سه تا صندوق گرفتم برایش #و مربا درست کنم. خودش نشســت کنارم و درشت هایش را سوا کرد. ازم خواست برایش #کنم که #هم داشته باشیم... آلبالوها توی فریزر بود ولی محسنــم💔...😔 راوے: #Ÿ #Ÿ 💞🕊🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰باور کنیم شهدا زنده‌اند 🔸بعد از عبدالحسین، دخترمان زینب زیاد مریض می‌شد. یک بار سرما خورد و سینه پهلو کرد. شش، هفت ماهش بیشتر نبود. چند تا دکتر برده بودمش، ⚡️ولی فایده‌ای نکرد❌ کارش شده بود گریه، بس که می‌کشید. 🔹یک شب که حسابی کلافه شده بودم، خودم هم گریه‌ام گرفت😭 زینب را گذاشتم روی پایم. آن‌قدر تکانش دادم و برایش خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس که خسته بودم، در همان حالت ، چشم‌هایم گرم خواب😴 شد. 🔸یک دفعه را توی اتاق دیدم، با صورتی نورانی💫 و با لباس‌های نظامی. آمد بالای سر . یک قاشق شربت ریخت توی دهانش. به من گفت: «دیگه نمی خواد بخوری، ان‌شاءالله خوب می‌شه😊» 🔹در این لحظه‌ها نه می‌توانم بگویم خواب بودم، نه می‌توانم بگویم بودن. هرچه بود عبدالحسین را واضح می‌دیدم😍 او که رفت، یکدفعه به خودم آمدم. نگاه کردم به زینب. لب‌هایش خیس بود و قدری از هم روی پیراهنش👚 ریخته بود. 🔸زینب همان شب شد. تا همین حالا که چهارده پانزده سال📆 می‌گذرد، فقط دیگر مریض شد. آن دفعه هم از امام رضا(ع) شفا گرفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨ 🍃تولد : ۱۳۴۴/۲/۱۶ - قم 🍂شهادت : ۱۳۵۹/۸/۸ - خرمشهر 🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت🌸 زهرا سلام الله علیها 🌻در محاصره همسنگر حسین زخمی می شود و حسین با سختی و بسیار او را به پشت خط می رساند . وی به جایگاه قبلی خود برگشته و می بیند های عراقی به طرف رزمندگان در حال حرکت اند . 🌾حسین در حالی که نارنجک به ☄کمرش بسته بود به سمت تانک ها حرکت می کند . به پای او می خورد ولی با این حال خود را به تانک می رساند و با استفاده از نارنجک ، تانک را منفجر کند . با این 💥سایر تانک ها دست به عقب نشینی می زنند . 🌻حضرت خمینی (ره) در پیامی فرمودند :"رهبر ما آن دوازده ساله ای است که با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد و خود نیز شهادت نوشید.⚡️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh