eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣8⃣ 🌷 💠 روایتی از قبل از شهادت بابک نوری ... هم قد گلوله توپ بود گفتن : چه جوری اومدی اینجا ؟ گفت : با التماس ! گفتن : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری ؟ گفت : با التماس ! به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شهید میشه ؟ لبخندی زد و گفت : با التماس ! وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدر التماس کرده !!! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣9⃣ 🌷 🔹همه فرماندهان و مربیان جمع شده بودند. 🔸سردار اباذری گفت:«تو سوریه عرصه به نیروهای مقاومت تنگ شده. اونجا کسایی رو نیاز داره که شجاع و جسور باشن و بشه روشون حساب کرد.» 🔹اسفند 94 بود. برخی از فرماندهان و مربیان ثبت‌نام کردند. قرار بود در تعطیلات عید نوروز به سوریه اعزام شویم. 🔸عده‌ای به دلیل شرایط خانوادگی‌شان منصرف شده بودند و نام ده نفر در لیست نهایی اعزام قرار گرفته بود. 🔹لیست را که نگاه کردم، نام عباس را دیدم. از خوشحالی بال درآوردم و روحیه گرفتم. با خودم گفتم:«دمش گرم! واقعا مَرده، حرف و عملش یکیه» 🔸می‌دانستم که عباس اهل شعار نیست و اهل عمل است. رفتم پیش عباس. گفتم:«خیلی بامرامی!» گفت:«این حرفا چیه! وظیفمونه...» 🔹کلاس رفتن‌هایمان از این‌جا به بعد شروع شد. 🌹 نقل از :حسین جوینده-همرزم شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فوتو کلیپ #میثم_مطیعی غرق در خون،پیکر سرو رشید آوردند قهرمانی نه ز تاریخ و نه از نسل قدیم پهلوانی از همین نسل جدید آوردند 📌تقدیم به #شهید_عباس_دانشگر❤️🕊 #شهید_دهه_هفتادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عشق زیباست اما... من مےگویم عشق با شین #شروع مےشود چون شهادت، آغازش با #ش است و تنها کسانی #شهد_شیرین_شهادت را مےنوشند که #عاشق باشند #شهید_محمدرضا_دهقان🌷 #شهید_دهه_هفتادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷چرا حسین وصـــالی؟ ♤به خیلی علاقه داشت... 🌹خیلی از شهیدا رو میشناختـــــ و ازشون اطلاعات زیادی داشتـــــ از شخصیت و گرفته تا نحوه شهادتـــــ ! همیشه به دوستاش هم توصیه میکرد آشنایی با شهدا باشن و خودشم واسه آشنا کردن دوستاش کم نمیذاشتـــــ . 🌹 فرمانده ی شهر پاوه، مورد توجه خاصش بود... برای همین هم اسم مستعار خودش رو انتخاب کرد... حتی این اسمو روی اسلحه اش حک کرده بود و از دوران آموزشیش تو ایران تا عملیات هاش تو سوریه با این اسم مشخص بود... حتی صفحه رو هم به اسم حسین وصالی ساخته بود و تو فضای مجازی هم خودشو به این اسم معرفی می کرد... 🌹بعد از این که مستند ابوخلیل که برای ساخته شد رو دید... میگفت منم شهید شدم واسم مستند بسازید و اسمشو بذارید ! 🌹ولی تنها چیزی که هیچوقت هیچکس دربارش فکر نمیکرد این بود که یـه روزی واقعا بشه! [کاش صبحی میدمید و یاری از ره میرسید سر رشته ی شادیست خیال خوش تو] 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣2⃣1⃣1⃣ 💠خوابی که با شهادتش تعبیر شد 🌷محمدامین روزهای آخر قبل از رفتنش به سوریه حس و حال عجیبی داشت، بسیار خوشحال بود، انگار قرار است شود، یادم است وقت رفتن از تمام اقوام و فامیل خداحافظی کرد و به رفت و با آن‌ها نیز وداع کرد. 🌷این اولین بار نبود که محمدامین به سوریه می رفت، چند بار دیگر هم رفته بود و این بار که می‌خواست به سوریه برود به او گفتم: بمان؛ اما او گفت: حرمین شرفین در خطر است، دشمنان حرامی به حضرت زینب (س) رحم نمی‌کنند، مامان! چگونه از رفتن من ممانعت می‌کنی، آیا یادت رفت روز عاشورا برخی با امام حسین (ع) را گذاشتند. 🌷مي‌گفت مامان 30 سال پيش سفره پهن‌ شده بود الآن اين سفره دوباره پهن‌ شده و ما بايد از آن استفاده كنيم. محمدامین با گفتن این حرف‌ها مرا کرد که به سوریه برود، 15 روز از رفتنش به سوریه می‌گذشت 27 خردادماه سال 95 که عموی فرزندم به‌اتفاق همسرش به منزل ما آمدند و دقیقاً ساعت 10:30 دقیقه شب بود که حاج قدرت از من و همسرم پرسید: از محمدامین خبری داری؟ 🌷من در جوابش گفتم: بله چند روز قبل که تلفنی با او صحبت می‌کردم به من گفت حالم خیلی خوب است، ناراحت نباشید. داشتم به سخنانم ادامه می‌دادم که دیدم عموی محمدامین شروع کرد به ریختن؛ از او پرسیدم: چه شد آیا محمدامینم شهید شد؟ دیدم حاج قدرت با بغض و گریه می‌گوید: بله محمدامین شهید شد. 🌷وقتی این خبر را شنیدم گریه کنم، نمی‌دانستم چگونه جای خالی محمدامین را پرکنم، چون او پسری بسیار و بود، نمی‌توانستم باور کنم که او شهید شد، بعد از گذشت چند روز به یاد روزهایی افتادم که محمدامین از من می‌کرد: مامان! دعا کن من . از اینکه می‌دیدم پسرم به آرزوی خود رسید خدا را شکر کردم و با خود گفتم مگر یک مادر جز اینکه فرزندش به آرزوی خود برسد خواسته دیگری دارد. 🌷پسرم به هم‌رزمانش گفته بود «الآن ديدم امشب عملياتي در پيش است و من و فرمانده شهيد مي‌شويم پ جنازه‌مان را هم نمي‌آورند.» بعد از آن مي‌گيرد و آماده شهادت مي‌شود. بعد از شروع عمليات سربازان سوري در جناحين آن‌ها بودند. از شدت آتش دشمن زمین‌گیر مي‌شوند و فرمانده‌شان مجروح مي‌شود، اما محمدامین برمي‌خيزد و مي‌كند و مي‌گويد «مگر ما شيعه علي بن ابيطالب نيستيم. شيعه علي ترسو نيست به پا خيزيد و برويد. من هستم.» 🌷بعد به سمت دشمن تيراندازي مي‌كند و با شجاعتش 160 نفر از آن مهلكه جان سالم به درمی‌برند. منتها خود محمدامین كنار كه به شهادت رسيده بود مي‌ماند و دو تير يكي به‌زانو و ديگري به پشتش مي‌خورد. هم‌رزمانش مي‌گفتند اول فكر كرديم كه تير به كتفش خورده و مي‌تواند بيايد. بنابراين برخي از رزمندگان در كانال مي‌مانند؛ اما ساعت از 9 شب گذشت جبهه النصره عكس شهيد محمدامین را در شبكه اورينت مي‌گذارد و همه متوجه مي‌شوند كه خواب او با شهادتش تعبير شده است... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh