eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔🔔 🌷من پی ردِّ نگاه می‌گردم... 💢میان زرق و برق های این شهر رنگین با دروغین📛 محاصره گشتیم. بی دلیمان به دادمان رسید: ماسکـ😷ـهای را بزنید که هوای زمانه گناه آلوده🔞 است. 💢عده ای کردیم و بیمار🤒شدیم . عده ای ماندیم و بی تاب شدیم! دل ندا داد:ظلمتی🌚 بیش نیست، به خیره شوید! 💢افسوس که عده ای محو نوری کاذب شدیم😔 و محو آسمان! سرهامان رو به آسمان بود های غرور و تکبر😈 به ستایش مان نشستند که خاک های بی آلایش را از یاد ببریم 💢و باز هشدار دل:رو به خاک کنید... دریغا که سنگفرش های مرمرین تجمل چشم های مان را خیره کرد. سنگفرش ها آیینه ای شدند . عده ای به خود نگریستیم👀 و اندکی به ! رفتیم و هوایی شدیم... برگشتیم و دریغا😔!  دریغا که هوایی ماندیم ! 💢و سکوت، هم صحبت مان شد... و خاک، همدم نگاهمان اشک😭، محرم رازمان ، مرهم زخم هایمان... دیوانگی ، گناه مان🔞... عاشقی جرممان... و بی دلیـ💕، مشاهدمان... و عزلت پناهمان... و این شد سرآغاز: 💢آری... رفقای هوایی! بگذارید زنجیرهای⛓ سنگین نگاه ها انزوای تان کند. بگذارید فلسفه نواندیشی ها آهن و دود پوسیده تان بپندارد. 💢بگذارید شوید و در کثرت غفلت ها نادیده گردید😊. بگذارید جدا از شوید و بمانید، ⚡️اما تن به عقلانیت دوران تردید ها و فراموشی ها نسپارید📛. 💢آری...اندک همراهان ! اینجا ماندن را گریزی نیست، بگذارید ها پایبند زمینـ🌎 بمانند ، اما روحمان را قفسی نیست🚫 جز هایمان! 💢چشم هایتان را تا روح بال بگشاید🕊... رفقای هوایی! این پایان دلتنگیـ💔 هاست بگذارید داستان تنهایی تان ی آدمیان شود!هرچند پایانش را خوش نپندارند⭕️! اینجا را گریزی نیست... و رفتن را نیز!و اگر در جستجوی عروجی، راه یکی است: چشم هایت را به روی زمین 🌎ببند... تا ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣3⃣ 📖نفس های ثانیه ای ایوب جزئی، از زندگیمان شده بود. تا ان وقت از شیمیایی☠ شدن فقط این را میدانستم ک روی پوست های ریز و درشت میزند. 📖دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را میخورد ولی خارش، تاول ها بیشتر شده بود. صورتش زخم💔 میشد و از زخم ها می امد. ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند. 📖وقتی از سلمانی ب خانه برگشته بود خیلی گرفته بود😞 گفت: مردم چه شده اند. میگویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا⁉️ بستری شدن ایوب انقدر زیاد بود ک و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود. 📖از اتاق عمل که بیرون می اوردنش. نیمه هوشیار شروع میکرد به حرف زدن" من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی، پزشکی تدریس میشود، بگذار خوب بشوم، میرویم انجا و من بالاخره پزشکی👨‍🔬 میخوانم. 📖عاشق پزشکی بود. شاید از بس که زیر تیغ جراحی رفته بود و نصف عمرش را توی گذرانده بود. چند بار پیش امد که وقتی گوشت به دستش نگرفت خودش فهمید عمل خوب نبوده❌ 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣3⃣ 📖نفس های ثانیه ای ایوب جزئی، از زندگیمان شده بود. تا ان وقت از شیمیایی☠ شدن فقط این را میدانستم ک روی پوست های ریز و درشت میزند. 📖دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را میخورد ولی خارش، تاول ها بیشتر شده بود. صورتش زخم💔 میشد و از زخم ها می امد. ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند. 📖وقتی از سلمانی ب خانه برگشته بود خیلی گرفته بود😞 گفت: مردم چه شده اند. میگویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا⁉️ بستری شدن ایوب انقدر زیاد بود ک و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود. 📖از اتاق عمل که بیرون می اوردنش. نیمه هوشیار شروع میکرد به حرف زدن" من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی، پزشکی تدریس میشود، بگذار خوب بشوم، میرویم انجا و من بالاخره پزشکی👨‍🔬 میخوانم. 📖عاشق پزشکی بود. شاید از بس که زیر تیغ جراحی رفته بود و نصف عمرش را توی گذرانده بود. چند بار پیش امد که وقتی گوشت به دستش نگرفت خودش فهمید عمل خوب نبوده❌ 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh