eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
6.3هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷ای شھید! به آخرین #نگاهت سوگند که #سلاحت بر زمین نخواهد ماند #چشمی بازکن عمری است #روزه‌دار نگاه توام بگذار کمی #نور_ایمانت سراسر وجودم را پر کند. 🌷نثار ارواح مطهر شهیدان #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#تبسـم ڪردی و روزمـ چه زیبــا شد دل افـروزمـ خـوشا #چشمی ڪه روز او به #لبخنـد تـو وا گردد. #شهید_مرتضی_عطایی🕊❤️ #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂 تا ڪہ #چشمی بہ قد و قامتِ تو، وا نشود... از سر #صبح برایت، «وجعلنا» خواندم ... #شهید_حسین_هریری #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💢ترور 🔰رفتيم غذاخوری🍳 پرشنگ(از رستورانهای شهر سقز) با بچه ها گرم #صحبت بوديم🗣 و #انتظار می كشيديم هر چه زودتر غذا را بياورند،🍛 احساس كردم #محمود خودش با ما هست ولی #حواسش جای ديگری است.💫 🔰 زير #چشمی👀 به چند #نفر تازه وارد نگاه كردم، از طرز نگاه محمود فهميدم كه #وضعيت غير عادی است.👁 🔰در همين حال محمود و يكی از بچه ها بلند شدند و #دويدند🏃 طرف ميز آنها، تا آمدم به خودم #بجنبم، ديدم درگير شدند،🚫 ما هم رفتيم #كمكشان. 🔰همه را گرفتيم و #دستبند زديم ، لباس هايشان را دقيق گشتيم، 🕵چند تا #كلت و #نارنجك داشتند، 🔫💣آن روز از خير غذا خوردن گذشتيم،🍽 سريع آنها را به مركز #سپاه آورديم و سپرديمشان دست حفاظت اطلاعات. خاطرم هست در بازجوئی ها، #اعتراف كردند كه می خواستند كاوه را #ترور كنند. راوی همرزم شهید #شهید_محمود_کاوه 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مردان حقيقت كه به پيوستند🕊 از دام تعلقات دنيـ🌍ـا رستنـد.. به تماشای جهــ👀ــان بگشودند ديدند، كه ديدنی نـــدارد🚫 .. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#تبسـم کردی و روزم چه زیبــا شد💖 دل افـروزم خـوشا #چشمی که روز او به #لبخنـد_تـو وا گردد😍 #شهید_مرتضی_عطایی🕊 #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍁تبسم کردی و #روزم چه زیبا شد💖 دل افروزم 🍁خوشا #چشمی که روز او به لبخند #تو وا گردد😍 #شهید_روح_الله_طالبی_اقدم #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
#تبسـم کردی و روزم چه زیبــا شد💖 دل افـروزم خـوشا #چشمی که روز او به #لبخنـد_تـو وا گردد😍 #شهید_مرتضی_عطایی🕊 #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌸 : 💥اگر از من ؛برای چه در میان اینهمه آزادی خودت را اسیر یک چادر کرده ای! 🍂مسلماً پاسخ میدادم؛ حجاب ؛اما آرامشی😌 دارد که هیچ چیزی در این آرامشی ندارد! ❌ 🍀راه میروم بی آنکه توجه شود! حرف میزنم بی آنکه به منظوری گرفته شود! در حظور دارم بی آنکه دنبالم باشد! 🍁پرسیدند خوب در چه نصیبت میشود: پاسخم تنها دو کلمه بود.. " "س"!♥️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 9⃣2⃣ 💢چگونه مى توان این ها را گشود؟ اما اینگونه هم که حسین نمى تواند تا قیام قدم از قدم بردارد. کارى باید کرد زینب!اگر دیر بجنبى ، 🐲 سر مى رسد و همینجا پیش چشم بچه ها کار را تمام مى کند. کارى باید کرد زینب ! کسى نیست که بتواند هیچ دلى را تاب بیاورد، 🖤که بتواند را از آغوش خود بتاراند، که بتواند هیچ راگریانببیند.( ) گفتن به هیچ و و التماسى در سرشت حسین . تو کى به یاد دارى که سائلى دست خالى از در خانه حسین بازگشته باشد؟نه ، اگر به حسین باشد گره هیچ بازوانى را از دور گردن خویش باز نمى کند، 💢اگر به باشد، هیچ نگاه تضرعى را بى پاسخ نمى گذارد، اگر به حسین باشد روى از هیچ چشم خواهشى بر نمى گرداند،گره این تعلق تنها با سرانگشتان صلابت تو مى شود.مگر نه حسین تو را به این کار، فرمان داده است ، از هم او مدد بگیر و بار این معجزه را به منزل برسان. 🖤 هم که حال پدر و تو را دریافته است ، به یاورى ات ، خواهد آمد.او که هم اکنون بیش از همه نیاز به آغوش پدر دارد، از خود گذشته است ، به تمامى پدر شده است و کمر به سامان فرزندان بسته است.این است که وقتى به سر تا پاى سکینه نگاه مى کند... و به رفتار و گفتار او، در دلش حضور این معنا را مى بینى که : 💢( هم دارد مى شود براى خودش .) اما بلافاصله این معنا از دلش عبور مى کند و جاى آن این جمله مى نشیند که : (زینب یکى است در و هیچ کس زینب نمى شود.) با نگاهت به حسین پاسخ مى دهى که : (اگر هزار هم بودم همه را پیش پاى یک نگاه تو سر مى بریدم.) و دست به کار مى شوى؛... 🖤تو از سویى و از سوى دیگر. یکى را به ناز و نوازش ، دیگرى را به قربان و ، سومى را به وعده هاى شیرین ، چهارمى را به وعیدهاى دشمن ، پنجمى را به منطق و ، ششمى را به سوگند و التماس ، هفتمى را و... همه را یکى یکى به زحمت ستاندن کودك ازسینه مادر، از جدا مى کنى ، به درون خیمه مى فرستى... 💢و خود میان آنها و حائل مى شوى.نفسى عمیق مى کشى و به مى گویى : تو اگر نبودى این مهم به انجام نمى رسید.و چشمت به سکینه مى افتد که شرار دخترانه در وجودش شعله مى کشد اما از جا تکان نمى خورد... محبوب را در چند قدمى مى بیند، تنها و دست یافتنى ، و به آغوش کشیدنى ، سر بر شانه گذاشتنى و تسلى گرفتنى ، اما به ملاحظه خود محبوب پا پیش نمى گذارد 🖤و دندان بر جگر عاطفه مى فشرد.چه بزرگ شده است این ، چه شده است!چه شده است این سکینه!چشمت به حسین مى افتد که همچنان ایستاده است... و به تو و سکینه و بچه ها خیره مانده است.انگار اکنون این که ... ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh