امام زمان عج_۳۲.mp3
907.1K
#فایل_صوتي_امام_زمان 29
"فَمَعکُم معکُـم، لا مَـعَ غَیـرِکُم"
من فقط خودتـ❤️ـو میخوام!
تمام عزتِ من؛
به همراهی با شما در دنیا
و تولدم به آغوش شما، در آخرته!
من با تو آروم می گیرم👆👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📜فرازی از وصیت نامه 🌹#شهید_حمیدرضا_اسداللهی🕊 ما خودمان را سربازانی در پادگان تو می دانیم. حال یکی ا
🔸رهبر عزیزم! از آن روز که اندک شناختی به #جایگاه شما پیدا کردم و روز به روز این شناخت بیشتر شد، #مسئولیت هم نسبت به شما بیشتر شد. این را فهمیدم که در نظام الهی✨ رفتار در قبال شما، همان رفتار در قبال #امام_زمان(ع) است
🔹و این را فهمیدم که مجوز #شفاعت اهل بیت (ع) نسبت به من، در رضایت شما است👌 آقاجان! اگر رضایت شما نباشد⛔️ #خدا و امام زمان (ع) هم از من راضی نیستند. میدانم که سرباز خوبی برای شما نبودم😔 اما سعی داشتم که هم خود و هم #خانواده ام نسبت به اوامر شما مطیع باشند.
🔸از آن روزی که شنیدم رضایت شما بر آن است که #سوریه نباید سقوط کند❌ خواستم من هم سهمی برای اجرای این فرمان داشته باشم و حال که توفیق #جهاد در این عرصه قسمتم شده است، خدا را شاکر هستم و از خدا میخواهم که در این عرصه مؤثر و مفید باشم👌
#شهید_حمیدرضا_اسداللهی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#علی_ولی_الله 🔰هادی ماجرای اقامتش در #نجف را اینگونه تعریف کرد:↯↯ وقتی رفتم نجف ✘نه پولی داشتم ✘نه
🔅محمدهادی ذوالفقاری جوانی دغدغه مند و #جهادی بود، همواره متبسم، #دائم_الوضو و اخلاصش زبانزد دوستان شده بود👌
🔅از کودکی #نماز_شب می خواند، بسیار بذله گو و اهل شوخی بود😉 به طوری که #رفاقت با او کسی را خسته نمی کرد، اما مراقب بود که در آن حال نیز گناه🔞 از او سر نزند
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ادمین_نوشت✍
سلام✋ خدمت همراهان همیشگی کانال
از امشب قراره ان شاءالله
با رمان📖 عاشقانه❣ #نیمه_پنهان_ماه
خاطرات #شهید_مهدی_زین_الدین
در خدمتتون باشیم🙂
امیدوارم که بتونیم با درس گرفتن از #سیره_شهدا، سبک زندگی شهدایی🌷 رو در #عمل پیاده سازیم و رهرو راهشون باشیم👌
#التماس_دعا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📚 #رمان
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان_ماه↷
#قسمت_اول1⃣
🍃شهيد «مهدي زين الدين» در سال 1338 ه.ش در خانوادهاي مذهبي و متدين در تهران ديده به جهان گشود.
🍃 چون پدرش از مبازران سیاسی دوران طاغوت بود به شهرهای مختلفی تبعید میشدند.
مادر شهید زینالدین درباره دوران تحصیل او میگوید: در پنج سالگی از تهران به خرمآباد مهاجرت کردیم، در آنجا آقا مهدی را در کودکستانی که مسئولیت آن را یک فرد مذهبی برعهده داشت، ثبت نام کردیم و مهدی سالهای ابتدایی را در مدرسهای در همان شهر با موفقیت گذراند.
🍃 مهدی به دلیل نبوغ فوقالعاده که داشت پایههای تحصیلی دوره ابتدایی را به صورت متفرقه هم میخواند و با نمره خوبی قبول میشد.
🍃 زمان نوجوانی شهید زین الدین مصادف شده بود با آغاز دوران تبعید آیت الله مدنی به خرم آباد که مهدی در آن زمان از محضر این معلم اخلاق بهرهمند و راه رسم مبارزه با رژیم ستم شاهی را آموخت و روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مينمود.
🍃 اتفاق دیگری که در طی سالهای نوجوانی شهید زین الدین در خرم آباد رخ داد، اخراج او از مدرسه به دلیل عدم ثبت نام در حزب رستاخیز بود و او مجبور شد به دلیل اینکه دبیرستان دیگری در رشته ریاضی در خرم آباد وجود نداشت تغییر رشته دهد و در رشته تجربی درس بخواند.
🍃 شهید زین الدین بعد از آنکه دیپلم تجربی را گرفت در کنکور سراسری 56 شرکت کرد و توانست رتبه چهارم رشته پزشکی دانشگاه شیراز را به دست آورد.
🍃اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جديتر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
مهدی زین الدین از ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه انصراف داد و در مغازه پدرش مشغول به کار شد، او درباره علت انصراف از دانشگاه گفته بود: مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم میخواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمیگذارم این سنگر مبارزه خالی بماند.
🍃 مهدی به دنبال اعتصاب عمومی مردم و تعطیلی مغازهها، مغازه پدرش را تعطیل کرد و برای ادامه تحصیل در یکی از دانشگاههای فرانسه با آنها مکاتبه کرد و بعد از مدتی قبولی پذیرش یکی از دانشگاههای پاریس به دستش رسید.
🍃مهدی وقتی نظر امام خمینی(ره) را در خصوص ادامه تحصیل جوانان در خارج جویا شد که امام به جوانان ایرانی توصیه کرد، به ایران برگردید زیرا ایران به جوانانی مثل شما نیازمند است، از عزیمت به خارج از کشور برای ادامه تحصیل انصراف داد.
🍃 پس از مدتی پدر شهید زینالدین از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام که مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیشآمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایراعضای خانواده، در آبان 57 از خرم آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهدهدار شد.
🍃 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه کرد.
🍃 با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، شهید زینالدین بیدرنگ پس از گذراندن آموزش کوتاه مدت نظامی، به همراه یک گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بیامان علیه کفار بعثی پرداخت.
🍃پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد. و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید.
🍃 شهید زینالدین در عملیات بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علیبن ابیطالب(ع) - که بعدها به لشکر تبدیل شد – انتخاب گردید.
🍃 در آبان سال 1363 شهید زینالدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علیبن ابیطالب(ع) بود) در حین شناسایی منطقه عملیاتی شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
#ادامه_دارد....✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_دوم 2⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃من آخرين بچه از شش بچه ي يك خانواده معمولي بودم . تا راهنمايي هم آخرین بچه ماندم . هنوز كه حياط خانه نه چندان بزرگمان را در محله ي باجك قم مي بينم ، ياد شيطنت هاي خودم و خواهرم مي افتم .
يادم مي آيد كه از انبار دوچرخه - فروشي پدر دوچرخه بر مي داشتيم و در ساعت استراحت بين شيفت صبح و بعد از ظهر مدرسه مان بازي مي كرديم .
🍃پدرم كه سرش به كار خودش بود . ما هم مثل خيلي ديگر از دخترها به مادر نزديك تر بوديم تا پدر . مادرم هواي بچه هايش ، مخصوصاً ما دخترها ، را زياد داشت . سعي كرد كه ما تا ديپلم گرفتن راحت باشيم و به چيزي جز درسمان فكر نكنيم ، آن هم در قم آن زمان ، كه تعداد كمي از دخترها ديپلم مي گرفتند .
🍃اين توجه مادرانه را بگذاريد كنار اين كه من ته تغاري و عزيزكرده ي مادر هم بودم . هميشه بهترين لباسهايي را كه مي شد برايم مي خريد يا مي دوخت . هرجا هم كه مي رفت معمولاً مرا هم همراه خودش مي برد .
🍃جلسه ي قرآن را كه خوب يادم هست ، با هم مي رفتيم . سوره هاي ريز و درشت قرآن كه آن جا حفظ كردم از آن به بعد هميشه يادم بودند .
📝راوے: همسر شهید
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5793920189498131037.mp3
10.12M
🎵 #صوت_شهدایی
✨توی شلوغی های این عالم
✨واسه شهیدان دلمون تنگه
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
gheibat emam zaman.ansarian.mp3
2.16M
﷽
📲 #منبر_مجازی
🎙واعظ: آیت الله #انصاریان
🔖 غیبت امام زمان (عج) 🔖
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🚩 هيئت مذهبی پیروان ولایت
🔴جلسه هفتگی🔴
🌺جشن باشکوه میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام و گرامیداشت روز جوان🌺
قرائت زیارت پرفیض عاشورا
💺 سخنران:
حجت الاسلام حسین زاده اصفهانی
🎙مداح:
حاج علیرضا نژادحسین
📆 زمان:
امشب (شنبه ۲۴ فروردین)
🕖ساعت ۲۰:۳۰
🚪مکان:
مشهد؛ یوسفی ۲۴/۳ بلوک ۱۱۷ پ ۱۱ طبقه دوم
منزل آقای مهرداد شفقی
باحضور برادران و خواهران
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
4_5864206749476587429.mp3
1.18M
ولادت امام حسین علیه السلام ۱۳۹۸
#شعر_خوانی با موضوع #سیل
#پیشنهاد_دانلود👌👌
🎤🎤 #کربلایی_سیدامیر_احمدنیا
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂تفکـ💭ـر فرهنگی جالبی داشت! او یک چادر⛺️ در راه نجف تا #کربلا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر #نبرد
🍃🌺🍃🌺
✨شیخ هادی به #عشقش رسید.او عاشق شهادت🌷 بود. خبر دادند که در جریان یک انفجار💥 انتحاری در شمال #سامرا، پیکر هادی از بین رفته و ظاهرا چیزی از او #نمانده❌
✨دوربین📷 هادی پر از آب و تقریبا #منهدم شده بود این نشان از انفجار #مهیبی بود که رخ داده بود. همه به دنبال پیکر هادی⚰ بودند. از هر کسی که می پرسیدیم، نمی دانست و می گفت: تا #آخرین_لحظه هادی مشغول تهیه عکس و فیلم📹 بود.
✨یاد آخرین شبی🌙 که با هادی بودم افتادم. هادی به خودش اشاره کرد و گفت: برادرت در یک #انفجار "تکه تکه" می شه😔 اگه چیزی پیدا کردید، در نزدیک ترین نقطه به حرم #امام_علی (علیه السلام) دفنش کنید.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #توکل_به_خدا و #مردم_داری دو توصیه شهید 🌷ما چند نفر بودیم که مدام با #شهید_محمد_کیهانی ارتباط نز
مرز ما #عشــقــ❤️ است
هرجا اوست
آنجا #خاک ماست👌
✓سامرا
✓غزّه
✓حلب
✓تهران🔅
چه فرقی می کند⁉️
#شهید_محمد_کیهانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مرز ما #عشــقــ❤️ است هرجا اوست آنجا #خاک ماست👌 ✓سامرا ✓غزّه ✓حلب ✓تهران
3⃣5⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠اهل ماندن در دنیا نبود
🔰در روزهاي ابتدايي آشناييمان، محمد حرفي از #شهادت نميزد🚫 اما چهره و ظاهر ايشان نشاندهنده اين بود كه اهل #ماندن در اين دنيـ🌏ـا نيست.
🔰شرط و #شروط زياد سختي هم براي يكديگر نگذاشتيم❌ من دوست داشتم #ايمان، صداقت و وفاداري در زندگيمان رعايت شود كه بحمدالله همه اين موارد از جانب #محمد رعايت ميشد☺️ روز عروسي هم مراسم بسيار ساده در #روستا برگزار شد و همه جهاز من در صندوق📦 پشت اتوبوس🚎 جاي گرفت.
🔰براي ماه عسل به #مشهد رفتيم و زندگي ساده و شيرينمان❤️ به دور از تجمل در اولين روزهاي 1376 در #اصفهان آغاز شد. #محمد در يكي از حوزههاي علميه شهر اصفهان مشغول به تحصيل📚 شد.
🔰ماحصل زندگي شيرين و به #يادماندني من با ايشان سه فرزند پسر👶 است؛ ✓كميل متولد 1377، ✓مقداد متولد 1383 و فرزند سوم ما ✓ميثم متولد 1384📆
🔰اصل و اساس اين زندگي را هم #رزق_حلال و نان🍞 سالمي تشكيل ميداد كه با زحمت😪 سرسفره خانواده آورده ميشد. محمد و خانوادهاش به پرداخت #خمس و زكات و نان حلال توجه خاصي داشتند👌 اصولي كه بعدها در زندگي مشتركمان💞 هم مورد توجه خاص قرار گرفت.
#شهید_محمد_کیهانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨✨🌸✨✨🌸🌸✨✨🌸✨✨ 🌾اولین روز عملیات #خیبر بود، از قسمت جنوبی #جزیره ، با یک #ماشین داشتم بر می گشتم عقب.
🍃🌸🍃
🍃با #شرمندگی آمده بود پیشم.می گفت: ما که نمیدونستیم #شهرداره. بهش بی اعتنایی کردیم.خودش رفت مثل یه #کارگر وایستاد و کار کرد.
ما هم...
🍃مسئول کارگاه شن و ماسه بود، ترسیده بود.
گفتم: نگران نباش! ناراحت نمی شه. آخه ما خیلی اذیتش کردیم.
قضیه را که برای مهدی تعریف کردم، برای همه شان #تشویقی نوشت تا بفهمند از دست شان ناراحت نیست.
🍃گفت:کاش می تونستن بفهمن من دارم با #نفسم می جنگم.
به اون می خوام بگم فکر نکنی برای ریاست اومدی، فقط اومدی #خدمت کنی!
🍃کمی مکث کرد و دوباره گفت: اگه من میرم کنارشون کار میکنم می خوام رنج و سختیه کارگرها رو درک کنم. نمی خوام کسی فکر کنه برای #ریاست اومدم.
🍃پیامبر اکرم فرمودند:
مَنْ مَقَتَ نَفْسَهُ دُونَ مَقْتِ اَلنَّاسِ آمَنَهُ اَللَّهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ
کسی که به جای اینکه مردم را دشمن خود بداند #نفس خود را دشمن خود بداند، خداوند او را از بی تابی روز قیامت در امان می دارد.
الخصال،ج1،ص15
#شهید_مهدی_باکری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آقا محسن چ زیبا گفتی که جوری زندگی کنیم که #خدا عاشقمون بشه اگه خدا عاشقمون بشه خوب ما رو خریداری
🌺عشق
رازیست ڪہ
تنها بہ خدا باید گفتـــ
دلم یڪـــ
دنیـا میخـواهد
شبیـہ #دنیاے شـما
ڪـہ همـہ چیــزش
بـوے خــــدا بدهـد❤️
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺عشق رازیست ڪہ تنها بہ خدا باید گفتـــ دلم یڪـــ دنیـا میخـواهد شبیـہ #دنیاے شـما ڪـہ همـہ چیــزش
4⃣5⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سربلند
📖سال ۹۴که توی گردان پپیچید ما داریم اعزام🚌 می شویم #سوریه، خیلی پکر شد😞 مدام با گردن کج توی اتاقمان پیدایش می شد. گفتم چیه⁉️ چی میخوای هی میای اینجا؟با #حسرت گفت: "چقدر خوب میشد #منم می اومدم!"😔
📖همکارمان اقای قادری پیچید توی دست و پایش: دو روز اومدی تو #لشکر کجا میخوای بری❓ هنوز باید پا بکوبی پاشو برو #عرقت خشک بشه بعد. همه را هم که #حاجی صدا میزد. گفت:(نه حجی. این همه نیروی جدید👥 دارن میان ماهم می اومدیم چی میشد؟😢)
📖خبردار شدم برای یکی از بچه ها مشکلی پیدا شده و دنبال #جایگزین میگردد. #قادری گفت اگه حرف بزنی خودت میدونی! کجا آدم صفر کیلومتر👤 راه بندازیم دنبال خودمون؟!
📖حال نزارش را که دیدم دلمـ💗 نیومد این موضوع را پنهان کنم. کشیدمش کنار که بروپیش #فرمانده گردان ۳ بگو اومدی برای #جایگزینی فلانی. با سرعت موشک دوید. نزدیک اذان ظهر بود دیدم یکی ازپشت چارچنگولی پرید روی گرده ام. برگشتم ببینم👀 چه کسی است. از فرط #خوشحالی مرا رگبار بوسید😘 و گفت که برای من هم #جور_شد.
📖به قادری کارد می زدی خونش در نمی اومد😁 که آخر کار خودت را کردی! بعد #خندید: بذار برسیم اونجا دودستی تحویلت می دم به #داعش😄 رفتیم تهران. از صد و بیست نفر فقط پاسپورت📓 محدودی اماده شد. عدل #محسن هم افتاد جزو آنها. هی جلوی ما رژه می رفت و چشم و ابرو می آمد.
📖با قادری توی نماز خانه📿 خفتش کردیم. ریختیم روی سرش😅 التماس می کرد:#حجی غلط کردم! با دو روز🗓 تاخیر به جمعشان ملحق شدیم. به بهانه های پست و گشت زنی #بیدار نگهمان می داشت که کارمان ختم شود به #نماز_شب.
📖سر به سرم می گذاشت: بالاخره برات باقیات و صالحاتی می مونه؛ #شهید هم که شدی می گن به #برکت نماز شباش بوده😉 به این واسطه کم کم نماز شب خوان شدم ولی نشد🚫 یک شب زودتر از او #بیدار شوم.
📖یک شب از اتاق🚪زدم بیرون. محسن را ندیدم. توی دلم گفتم: آخ جون امشب #زودتر از محسن بیدار شدم😍 نماز رو خواندم و رفتم #بخوابم. از بچه ها پرسیدم: از محسن خبری نیست! گفتند: رفته تو سوله وسط اون اتاق خرابه!
📖دیدم #نمازش تمام شده و با تسبیح تربتش📿 ذکر میگوید رفتم نزدیک تر👤 که کپ شوم روی سرش. صورت پر از اشکش😭 را که دیدم #پاهایم جلو نرفت.
↩جهت خریداری کتاب سربلند ازطریق سایت www.manvaketab.ir اقدام نمایید.
#شهید_محسن_حججی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂هیچکس متوجه #کارهایی که او کرده است، نمیشد❌ حتی من که #پدر محمدرضا بودم، پس از شهادت🌷 وی متوجه بس
💢علی تو اورژانس ۱۱۵🚑کار میکرد و دوره های کامل #امداد رو دیده بود. تو لشکر برا بحث امداد و #تیربارچی، تکور قرار شد فعالیت کنه.
💢بعد از اعزام🚌 به #سوریه چون تو کار عملیاتی خیلی خوب بود👌 از لشکری که اعزام شدیم به لشکر غیور #فاطمیون منتقل شد و بعنوان #فرمانده عملیاتی تو اونجا شروع به کار کرد.
#شهید_محمدرضا_بیات(علی)
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠رفقا همین شهیدی که عکسش رو میبینید👆 خیلی کارا می تونست با همین زیباییش به دست بیاره 🚫❌ اما از خدای
🍂«علا»ی ۲۵ ساله (متولد ۸/۱/۱۹۹۳ – ۱۸/۱۰/۱۳۷۰) #یتیمی بود که خود برای خواهر و برادران یتیمش پدری میکرد.
🍂علاوه بر آنکه در کنار #مادرش❣ سرپرستی خواهر و سه برادرش را بر عهده داشت و در تربیت آنها تلاش میکرد، برای فرزندان👥 دوستان #شهیدش به ویژه شهید «علی ناصر»🌷 نقش پدری دلسوز❤️ داشت
🍂که همواره پیگیر احوالات آنها بود و با رفتنش⚰ بار دیگر دو فرزند #شهید «علی ناصر» خود را #یتیم دیدند.
#شهید_علا_حسن_نجمه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh