eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾با شما تکلم میکنم میدانم طنین سلامم را میشنوی انس گرفته ام میان خضوع سپید غبار🌫 این بیابان 🌾این که عزلت گزیده ام میان ضمیر دنیایی🌎 ناچیز سرشارم ز طعم تشنج در این روزهای راکد غمگین😔 🌾 کنید ای مردان خدا دگر بار دلم گرفته💔 است بغض بیداد میکند به گمانم باران تندی ببارد⛈ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اینجا نمــاند، #پر زد و از پیش ما گذشت تنگ #غــروب بود ڪہ او بے هوا گذشت من از خــودم برای #خدا
#عادت_داشت_کارهای_خوبش_پنهان_بمونه 🌷| رفته بودیم #اردوی مشهد🚎 من فقط تونسته بودم هزینه اردو رو #فراهم کنم، یه روز بچه ها برای خرید سوغاتی به بازار رفتن👜 #علی_آقا اومد پیش من و گفت : تو نمی ری بازار؟ گفتم : #راستش من فقط تونستم هزینه اردو رو فراهم کنم و #پولی برای خرید #سوغاتی ندارم❌ گفت: باشه و رفت✋ یکی دو #ساعت بعد اومد و گفت : من می خوام برم بازار #خرید، بیا با هم بریم رفتیم بازار، #علی_آقا کلی سوغاتی👝 خرید و برگشتیم حسینیه فردا صبح هم به #طرف تهران حرکت کردیم🚎 وقتی رسیدم خونه، در #ساکمو که باز کردم دیدم #تمام اون سوغاتی ها توی ساک منه و علی #اونهارو برای من گرفته بود و حتی به روی #منم نیاورده بود.👌 |🌷 #شهید_علی_خلیلی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفیق_شهیدم چقدر ساده #آرامش میبخشے... #دلت ڪه پیش خداست #آرامش بخشیدن ڪمترین چیزی است ڪه هدیه مےده
3⃣4⃣0⃣1⃣ 🌷 🔹بین عملیات ها بود که داشتیم تو مسجد🕌 محل استقرارمون می کردیم. شب، قبل از خواب با کلی صحبت می کردیم. 🔸یه شب بهش گفتم الان چیکاره ای⁉️ - درس📚 می خونم. - کجا❓ - مدرسه . با شوخی گفتم طلبه ای؟!☺️ - نه بابا می خونم. 🔹- اِ چه جالب حقوق می خونم. - می خوای چیکاره بشی بعد درس⁉️ - فعلا که دارم درس می خونم می خوام یه کار پیدا کنم، حالا بعدش یه فکری💬 می کنم. 🔸- بابا بیا درس و بیخیال شو برو ، زود کارت پایان خدمت💳 و بگیر بیا 🚨 با هم همکار شیم.- آره خیلی خوبه، اتفاقا این جور کارا که و از داره رو خیلی دوست دارم😍 درسم تموم شه🗞 حتما تو آزمون استخدامی شرکت می کنم. 🔹اینجا بود که این یادم افتاد: 💎کوه باشی، سیل یا باران⛈ چه فرقی می‌‌کند؟ 💎سرو باشی، باد یا توفان🌪 چه فرقی می‌‌کند؟ 💎مرزها سهم زمیـ🌍ـنند و سهم آسمان 💎آسمانِ یا ایران🇮🇷 چه فرقی می‌‌کند؟ 💎قفل باید بشکند🔓 باید را بشکنیم 💎حصرِ الزهرا و چه فرقی می‌‌کند؟ 💎مرز ما ❤️ است هرجا آنجا خاک ماست 💎سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌‌کند⁉️ 💎هر که را صبح نیست شام مرگ هست😔 💎بی شهادت🌷 با خسران چه فرقی می‌‌کند⁉️ 💎شعله 🔥در شعله تن ققنوس میسوزد 💎لحظۀ آغاز با چه فرقی می‌‌‌کند؟ 🔺نقل از دوست و همرزم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺عشق رازیست ڪہ تنها بہ خدا باید گفتـــ دلم یڪـــ دنیـا میخـواهد شبیـہ #دنیاے شـما ڪـہ همـہ چیــزش
4⃣5⃣0⃣1⃣ 🌷 📚برشی از کتاب 📖سال ۹۴که توی گردان پپیچید ما داریم اعزام🚌 می شویم ، خیلی پکر شد😞 مدام با گردن کج توی اتاقمان پیدایش می شد. گفتم چیه⁉️ چی میخوای هی میای اینجا؟با گفت: "چقدر خوب میشد می اومدم!"😔 📖همکارمان اقای قادری پیچید توی دست و پایش: دو روز اومدی تو کجا میخوای بری❓ هنوز باید پا بکوبی پاشو برو خشک بشه بعد. همه را هم که صدا میزد. گفت:(نه حجی. این همه نیروی جدید👥 دارن میان ماهم می اومدیم چی میشد؟😢) 📖خبردار شدم برای یکی از بچه ها مشکلی پیدا شده و دنبال میگردد. گفت اگه حرف بزنی خودت میدونی! کجا آدم صفر کیلومتر👤 راه بندازیم دنبال خودمون؟! 📖حال نزارش را که دیدم دلمـ💗 نیومد این موضوع را پنهان کنم. کشیدمش کنار که بروپیش گردان ۳ بگو اومدی برای فلانی. با سرعت موشک دوید. نزدیک اذان ظهر بود دیدم یکی ازپشت چارچنگولی پرید روی گرده ام. برگشتم ببینم👀 چه کسی است. از فرط مرا رگبار بوسید😘 و گفت که برای من هم . 📖به قادری کارد می زدی خونش در نمی اومد😁 که آخر کار خودت را کردی! بعد : بذار برسیم اونجا دودستی تحویلت می دم به 😄 رفتیم تهران. از صد و بیست نفر فقط پاسپورت📓 محدودی اماده شد. عدل هم افتاد جزو آنها. هی جلوی ما رژه می رفت و چشم و ابرو می آمد. 📖با قادری توی نماز خانه📿 خفتش کردیم. ریختیم روی سرش😅 التماس می کرد: غلط کردم! با دو روز🗓 تاخیر به جمعشان ملحق شدیم. به بهانه های پست و گشت زنی نگهمان می داشت که کارمان ختم شود به . 📖سر به سرم می گذاشت: بالاخره برات باقیات و صالحاتی می مونه؛ هم که شدی می گن به نماز شباش بوده😉 به این واسطه کم کم نماز شب خوان شدم ولی نشد🚫 یک شب زودتر از او شوم. 📖یک شب از اتاق🚪زدم بیرون. محسن را ندیدم. توی دلم گفتم: آخ جون امشب از محسن بیدار شدم😍 نماز رو خواندم و رفتم . از بچه ها پرسیدم: از محسن خبری نیست! گفتند: رفته تو سوله وسط اون اتاق خرابه! 📖دیدم تمام شده و با تسبیح تربتش📿 ذکر میگوید رفتم نزدیک تر👤 که کپ شوم روی سرش. صورت پر از اشکش😭 را که دیدم جلو نرفت. ↩جهت خریداری کتاب سربلند ازطریق سایت www.manvaketab.ir اقدام نمایید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
چمدان بسته ام💼 از هرچه #منم دل بکنم💕 پیرو #عقل شوم قید دلم را بزنم شرح دلتنگی💔 من #بی_تو فقط یک جمله ست: 💓تا #جنون فاصله ای نیست ازینجا که منم💓 #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃♥️🍃🌸🍃 ↶اینجا که #منم، قیمتِ دلـ♥️ هر دو جهان است ↶آنجا که #تویی، در چه حساب است دلِ ما⁉️ #شهید‌_علاء_حسن_نجمه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣از تو دیوانه شدم، تاب ندارم ★در کوی تو آواره شدم، باک ندارم ❣آری آن دیوانه که گویند ★از عشق تو♥️ دیوانه شده و ... 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌼🍃🌼🍃 ✨همیشه به من می‌گفت که او را از زیر قرآن رد کنم. تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر ق
🔸مصطفی صدرزاده روز شهید شد🕊 خیلی دمغ و ناراحت بودیم😞 کمرمان شکسته بود. عصر بعد از شکسته شدن محاصره توانستیم به عقب برگردیم. 🔹با رفتیم مقر، با چند نفر دیگر👥 گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما. 🔸تک‌تک نیرو های را بوسید. جمله‌اش به بچه های عرب زبان این بود⚜أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ. به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! چند روز دیگه مهمان سید ابراهیم هستم🌷 📚قسمتی از کتاب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 6⃣ #قسمت_ششم 💟روزای اول #ازدواج یه رو
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 7⃣ 💟از همون اول ازدواجمون طوری برنامه ریزی میکرد که اگه کم و کاستی تو خونه بود لیست برمیداشت📝 و میرفت خرید میگفت: شما سختته بخوای بری بیرون خرید کنی. من که بیرونم هر چی لازم باشه میخرم تا به زحمت نیفتی همین قد که تو خونه زحمت میکشی ... 💟یه بار زمستون بود. سرمای سختی خورده بودم با وجود مشغله زیاد زودتر از همیشه اومد خونه رو که از صبح بار گذاشته بود تو ظرفی کشید و نشست کنارم. من که از صبح تو رختخواب بی حال بودم. با وجود بی اشتهایی یه قاشق سوپ🍲 از دستش خوردم. اونقده خوشمزه بود😋 که حالمو کلا تغییر داد و از اون کسلی دراومدم 💟گفتم: واااای چقد خوشمزه شده دستت درد نکنه. تو اصلا کی وقت کردی سوپ درست کنی⁉️ گفت: آخه خانوم گلم مریض شده باید ازش پرستاری کنم دیگه شرمندم که سرکار بودم و نتونستم ازت مراقبت کنم تو که مریض میشی حال میگیره 💟این سوپو با به همسرم♥️ پختم تا عزیزم زودتر حالش خوب شه دستپخت بخور جون بگیری. گفتم: پس تو هم بخور دلم نمیاد تنهایی بخورم. خندید و پا شد یه کاسه و قابلمه سوپ و سفره رو آورد کنار رختخوابم گذاشت. هر دو خنده مون گرفته بود😄 واسه خودش سوپ کشید و گفت: حالا خیالت راحت شد...؟ بخور سوپتو اینقدم منو لوس نکن، دل کندن سخت میشه هااااا😉 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh