🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 6⃣ #قسمت_ششم 💟روزای اول #ازدواج یه رو
❣﷽❣
📚 #رمان
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
7⃣ #قسمت_هفتم
💟از همون اول ازدواجمون طوری برنامه ریزی میکرد که اگه کم و کاستی تو خونه بود لیست برمیداشت📝 و میرفت خرید میگفت: شما سختته بخوای بری بیرون خرید کنی. من که بیرونم هر چی لازم باشه میخرم تا به زحمت نیفتی همین قد که تو خونه زحمت میکشی #کافیه...
💟یه بار زمستون بود. سرمای سختی خورده بودم با وجود مشغله زیاد زودتر از همیشه اومد خونه #سوپی رو که از صبح بار گذاشته بود تو ظرفی کشید و نشست کنارم. من که از صبح تو رختخواب بی حال بودم. با وجود بی اشتهایی یه قاشق سوپ🍲 از دستش خوردم. اونقده خوشمزه بود😋 که حالمو کلا تغییر داد و از اون کسلی دراومدم
💟گفتم: واااای چقد خوشمزه شده
دستت درد نکنه. تو اصلا کی وقت کردی سوپ درست کنی⁉️ گفت: آخه خانوم گلم مریض شده باید ازش پرستاری کنم دیگه شرمندم که سرکار بودم و نتونستم ازت مراقبت کنم تو که مریض میشی حال #منم میگیره
💟این سوپو با #عشق به همسرم♥️ پختم تا عزیزم زودتر حالش خوب شه
دستپخت #عشقه بخور جون بگیری. گفتم: پس تو هم بخور دلم نمیاد تنهایی بخورم. خندید و پا شد یه کاسه و قابلمه سوپ و سفره رو آورد کنار رختخوابم گذاشت. هر دو خنده مون گرفته بود😄 واسه خودش سوپ کشید و گفت: حالا خیالت راحت شد...؟ بخور سوپتو اینقدم منو لوس نکن، دل کندن سخت میشه هااااا😉
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh