eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
چون #کبوتری شده ام خونین بال..... خود را به #قفس دنیا می زنم 😔 تا آزاد شوم ....تا #پرواز کنم اما افسوس که هنوز جامه #شهادت.... برازنده من نیست😭 #شهدا_همیشه_نگاهی #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
انتشار فیلم پیاده روی شهید حسین معز غلامی در طریق کربلای معلی #شهید_حسین_معز_غلامی 🌷 #مدافعان_حرم #
دلم #تنگ است دلـم اندازه حجم #قفس تنگ است😔 #سڪوتم سرد و طولانیست نمے دانم چرا در #قلبـــــ من #پاییز طولانیست🍂... #شهید_حسین_معزغلامی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
چون #کبوتری شده ام خونین بال..... خود را به #قفس دنیا می زنم 😔 تا آزاد شوم ....تا #پرواز کنم اما افسوس که هنوز جامه #شهادت.... برازنده من نیست😭 #شهدا_همیشه_نگاهی #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 🔹همه که باید بریم 🔸 چقدر خوبه زیبا بریم. 🔹 برام دعا کنی
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس #پریده باشد پرو بال ما بریدندو درِ #قفس گشودند چه رها چه بسته، مرغی که پرش #بریده باشد #دلتنگم_ای_شهید #شهید_رسول_خلیلی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آن مرد دوید و در دلش #غوغا بود «سرباز وطن»، فدایی #مولا بود دیدیم که «امنیت» و «آزادی» ما از #غیرت
از میلہ هاے این #قفس نگاهم مےرسد بہ تو تویے ڪہ #رها شده اے از همۀ تیر و ترڪش هاے #گناه از این تن خاڪے جدا شده اے #پرواز را یادم بده اے پرستوے #عاشق اے شهیــــــد 🌷 #شهید_حسن_عشوری🕊❤️ #شهید_امنیت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
تو که از یاد بردی در #قفس شوق #رهایی را  چه می خوانی کجائید ای #شهیدان خدایی را به کوی عافیت سردرگمی بیهوده می گردی نمی یابی بلاجویان دشت #کربلایی را به جان عاشقان #معشوق "مظلوم" است باور کن مبدل کن به عشقی بی ریا #عاشق_نمایی را ز پا افتادم و کاری ز دستم بر نمی آید  که #خوبان می خرند از اهل دل بی دست و پایی را تو می آیی و می گویند پیر می فروش آمد  به دست میگساران می دهی #فرمانروائی را #تو می آیی و می بینم شهیدان باز می گردند وَ آوینی روایت می کند #فتح_نهایی را تو می آیی و مردم با نگاهت اُنس می گیرند خدا آن روز معنا می کند #مردم_گرایی را 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#آخرین_شب ... 🌺غسل کرد و از همه #حلالیت گرفت و با همه خداحافظی کرد و گفت بچه ها من دیگه برنمیگردم،
6⃣1⃣9⃣ 🌷 💠ثبت نام برای سوریه 🔸دو سال پیش به خانه آمد و گفت، برای ثبت نام میکنند، و نیرو میبرند برای خدمت و از حرم خانم حضرت زینب ( سلام الله علیها) 🔹گفتم: چه خوب☺️، منم با خودت ببر، که از دستم بر بیاید انجام میدهم☝️. از آشپزی تا هر کار دیگری، که در حد توانم باشد. گفت: آنجا منطقه است و خانم نمیبرند😒. 🔸بعد از آن ثبت نام حالات و روحیاتش به کل کرد، ترک نشد👌، اعمال انجام میداد، همیشه به من میگفت فلان دعا و یا نماز مستحبی را بخوان🍃. هیچ وقت چیزهای از خدا نخواه، همیشه چیزهای بزرگ از خدا بخواه🌺. آخر همه دعاهایش همیشه شهادت بود. 🔹وقتی تایید شد که ببرندش آنقدر خوشحال بود😍 که من تعجب کردم، تا حالا اینقدر ندیده بودمش. با خنده و شادمانی گفت: ما هم پریدیم خانمی، ...✋🕊 🔸گفتم: تو داری میروی 💣 چرا اینقدر خوشحالی😳، گفت: نمیدانی من دارم کجا میروم، خانم دنیا برام شده😔، من دارم از این قفس نجات مییابم😍. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌾آه از 🍂آه مِن قِلَةِ الزَاد وَ طُولِ الطَرِيق وَ بُعدِ السَفَر 🌾از کجا بگم⁉️ ⇜از رفقايى كه و مهمون عمه ساداتن؟ ⇜از پیکر شهدایی که جاموندن🌷 و بعضی هاشون هنوز برنگشتند؟😔 ⇜از دلایی❤️ که کنار پیکرهای شهدا موند و نتونست با برگرده عقب؟ ⇜یا از دلايی که روز و شب غصه از همرزمای شهید👥 آزارشون میده؟ 🌾وای از غروب خان طومان😭 ⭕️غروب خان طومان و بايد ⭕️باید 🎧 ⭕️و باید براش گریه کرد😭 💢سالگرد عملیات خانطومان _ ۹۴/۱۰/۲۱ 🌾نمیدونم فقط این و فهمیدم که الکی نیست🚫 سینه ات و بو می کنند، اگه شهادت🌷 نده، نمی برنت. چرا به کوی نمی بری ما را سبب ز چیست نگارا نمی خری مارا ✨❣✨❣ پرستوی حرم و گوشه مردن برای گرفتن بده پری مارا ✨❣✨❣ خداکند به دلت مهر این غلام افتد به رنگ سرخ درآوری مارا ✨❣✨❣ 🍂ومَا تَدرِی بِأيِ أرضٍ تَمُوت. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
👆👆👆عکس باز شود #وصیتنامه شهید احمد مشلب 🌸🍃درباره ی امام زمان🌸🍃 #شهید_احمد_مشلب کانال شهید نظرزاد
زمـیـنــ🌎 همچون #قفس می‌ماند #بعضی‌ها آفریدہ می‌شوند برای پرواز🕊 #شهید_احمد_مشلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفیق_شهیدم چقدر ساده #آرامش میبخشے... #دلت ڪه پیش خداست #آرامش بخشیدن ڪمترین چیزی است ڪه هدیه مےده
3⃣4⃣0⃣1⃣ 🌷 🔹بین عملیات ها بود که داشتیم تو مسجد🕌 محل استقرارمون می کردیم. شب، قبل از خواب با کلی صحبت می کردیم. 🔸یه شب بهش گفتم الان چیکاره ای⁉️ - درس📚 می خونم. - کجا❓ - مدرسه . با شوخی گفتم طلبه ای؟!☺️ - نه بابا می خونم. 🔹- اِ چه جالب حقوق می خونم. - می خوای چیکاره بشی بعد درس⁉️ - فعلا که دارم درس می خونم می خوام یه کار پیدا کنم، حالا بعدش یه فکری💬 می کنم. 🔸- بابا بیا درس و بیخیال شو برو ، زود کارت پایان خدمت💳 و بگیر بیا 🚨 با هم همکار شیم.- آره خیلی خوبه، اتفاقا این جور کارا که و از داره رو خیلی دوست دارم😍 درسم تموم شه🗞 حتما تو آزمون استخدامی شرکت می کنم. 🔹اینجا بود که این یادم افتاد: 💎کوه باشی، سیل یا باران⛈ چه فرقی می‌‌کند؟ 💎سرو باشی، باد یا توفان🌪 چه فرقی می‌‌کند؟ 💎مرزها سهم زمیـ🌍ـنند و سهم آسمان 💎آسمانِ یا ایران🇮🇷 چه فرقی می‌‌کند؟ 💎قفل باید بشکند🔓 باید را بشکنیم 💎حصرِ الزهرا و چه فرقی می‌‌کند؟ 💎مرز ما ❤️ است هرجا آنجا خاک ماست 💎سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌‌کند⁉️ 💎هر که را صبح نیست شام مرگ هست😔 💎بی شهادت🌷 با خسران چه فرقی می‌‌کند⁉️ 💎شعله 🔥در شعله تن ققنوس میسوزد 💎لحظۀ آغاز با چه فرقی می‌‌‌کند؟ 🔺نقل از دوست و همرزم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌟انگار که از مشت #قفس 🌾 رستی و رفتی 💫یکباره به روی همه 🍂در بستی🚪 و رفتی.. 🌟هر لحظه ی همراهی ما 🌾 #خاطره ای بود 💫اما #تو به يک خاطره 🍂 پيوستی و #رفتی #شهید_بابک_نوری_هریس #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣4⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 🔹علاقه ی خاصی به #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) و حضرت زینب(سلام الله علیها) داش
#رفیق ! از این #قفس رهـا کن ما را با دست شهـادتت🌷 سوا کن ما را ای مردِ #مدافعِ حرم هـایِ دمشق در سنگر و #سجادہ دعا کن🙏 مارا #شهید_ابوالفضل_شیروانیان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌟انگار که از مشت #قفس 🌾 رستی و رفتی 💫یکباره به روی همه 🍂در بستی🚪 و رفتی.. 🌟هر لحظه ی همراهی ما 🌾 #خاطره ای بود 💫اما #تو به يک خاطره 🍂 پيوستی و #رفتی #شهید_بابک_نوری_هریس #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_شصت_وششم 6⃣6⃣ 🔰از زبان یوسف👇👇 🍂اشک هایم روی دفتر ریخت و کمی از جوهر
❣﷽❣ ♥️ 7⃣6⃣ 🍂وقتی در را باز کردم. دیدم مادربزرگ و پدربزرگم، زندایی و بچه هایش، همه به خانه ی ما آمده اند. مادر بزرگم فقط گریه می کرد😭 و خودش را می زد، پدربزرگم یک گوشه نشسته بود و دستش را روی سرش گذاشته بود. هم در گوشه ای از سالن قرآن📖 می خواند. زندایی، زینب و بچه هایش را به اتاق برده بود و سعی می کرد مشغولشان کند. 🌿فهمیدم از پدرم خبری آمده. وارد آشپزخانه شدم، یاسین مشغول آب قند درست کردن برای بود. گفتم: _ دایی کجاست؟ از خبری آوردن⁉️ + تا در خونه رو بستی و رفتی زنگ زدن گفتن یه پیکر از اومده که قابل شناسایی نیست. اما احتمالا مال باباست. دایی رفته ببینه چه خبر شده😔 🍂مادرم به آشپزخانه آمد. لیوان آب قند را از دست گرفت. همانطور که به سرعت قند ها را با قاشق هم می زد، گفت: _ مامان جان میبینی حال مادربزرگت بده یکم زودتر درستش کن دیگه. از آشپزخانه خارج شد و کنار مادربزرگم رفت. سعی کرد به زور کمی آب قند🍹 به او بدهد. 🌿در همین لحظه در خانه🏡 را زدند. به سرعت در را باز کردم. با چشم هایی که کاسه ی خون شده بود، وارد شد. همین که مادرم چشم های دایی را دید فهمید که بالاخره . بدون اینکه چیزی بگوید جمع را ترک کرد. به اتاقش رفت🚪 و مشغول نماز خواندن شد. تا چند ساعت هم از اتاقش بیرون نیامد. هربار که خواستم به اتاقش بروم دایی جلوی مرا گرفت و گفت تنهایش بگذارم😔 🍂بعد از رفتن پدربزرگ و مادربزرگم، دایی محمد به اتاق مادرم رفت و من هم پشت سرش. نگران بودم. او که تا آن لحظه همیشه مقاوم و بود و اشک هایش را از همه پنهان می کرد با دیدن برادرش او را در آغوش گرفت💞 و هق هق کنان گریه سر داد😭😭😭 دایی محمد هم دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و با گریه گفت: _«همیشه عجول بود، میخواست زود برسه... آخرشم از من جلو زد... دیدی رفیق نیمه راه شد... »😭 🌿باهم اشک میریختند و روضه می خواندند. وقتی از در اتاق بیرون آمد و فهمید چه خبر شده از حال رفت. روز سختی بود. آن شب از نیمه گذشت اما نمیتوانستم ثانیه ای پلکهایم را روی هم بگذارم. رفتم به زینب سر بزنم. وقتی در اتاقش را باز کردم دیدم مادرم بالای سر او خوابش برده😴 پتو آوردم و روی دوشش انداختم. 🍂چشمم به کاغذ📜 کنار دستش افتاد. فهمیدم هنگام نوشتن✍ به خواب رفته. کاغذ را برداشتم و خواندم: ✍« به نام خدای زینب (سلام الله علیها) معشوق آسمانی ام♥️ شنیده ام که بر سر روی ماهت بلا آمده! همان روی ماهی که تمام دلگرمی💖 زندگی ام بود. همان روی ماهی که تمام روزهای غربتم بود. محمد می گفت نیستی، اما اشتباه می کرد. 🌿مگر می شود تو بیایی و عطر نرگس🌸 در کوچه ها نپیچد؟ مگر می شود تو بیایی و قلب به طپش نیفتد؟ مگر می شود تو بیایی و زمین و زمان رنگ عشق نگیرد⁉️ تو از اولش هم نبودی. همان شبی که از برای ازدواجمان اجازه خواستم، همان شبی که بعد از یک سال به خوابم آمد و چادر عروس سرم کرد، همان شب فهمیدم که تو از تبار آسمانی💫 تو پر گشودی🕊 حق داشتی، زمین برایت بود. 🍂اما خودت بیا و بگو. چگونه باور کنم پیمان ات را با من شکستی؟ چگونه تاب بیاورم حکایت سوزان این جدایی💕 را؟ چگونه بی تو را رخت عروسی بپوشانم؟ خدایا، خوب میدانم غفلت از من بود که همیشه عقب افتادم، اما چگونه بر داغ این جدایی ها مرهم بگذارم؟ ، پاره ی وجودم♥️حالا که از آسمان صدایم را می شنوی بگو حال خوب است؟ بپرس دلش برای دخترکش تنگ نشده😭 🌿اصلا بگو تو که یک شب تحمل بی خبری از مرا نداشتی، حالا دلتنگم💔 نیستی؟! میدانی، سرنوشت تو را با و سرنوشت مرا با نوشته اند. تو به من رسیدی، من از تو جا ماندم. تو به بابایم رسیدی، من از بابایم جا ماندم😞 اگرچه با رفتنت خاکستر قلب سوخته ام بر باد رفت، اگرچه روی ماهت ازهم پاشیده شد، اما خدا را شکر که را به غنیمت نبردند. خدا را شکر که دختر تبدارت نیست. خدا را شکر پسرانت در نیستند😭 🍂لا جرم اگر "لا یوم کیومک یا اباعبدالله" نبود، زودتر از این ها از پا در می آمدم😭 ✍ نویسنده: فائزه ریاضی . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✳️ #مستاجرداری شهید مختاربند 🔹من حدود دو سال #مستاجر شهید مختاربند بودم. روز اول كه با ايشان براي
#ای_شهـید ازمیله های این #قفس نگاهم میرسد به تـ🌷ــو #تویی که رها شده ای ازهمه تیر و ترکشهای #گناه جدا شده ای💕 از این تن خاکی #پرواز را یادم بده ای پرستوی عاشق🕊♥️ #شهید_حمید_مختاربند🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌾آه از #غروب_خانطومان 🍂آه مِن قِلَةِ الزَاد وَ طُولِ الطَرِيق وَ بُعدِ السَفَر 🌾از کجا بگم⁉️ ⇜از رفقايى كه #پرکشیدن و مهمون عمه ساداتن؟ ⇜از پیکر شهدایی که جاموندن🌷 و بعضی هاشون هنوز برنگشتند؟😔 ⇜از دلایی❤️ که کنار پیکرهای شهدا موند و نتونست با #صاحبش برگرده عقب؟ ⇜یا از دلايی که روز و شب غصه #جاموندن از همرزمای شهید👥 آزارشون میده؟ 🌾وای از غروب خان طومان😭 ⭕️غروب خان طومان و بايد #گفت ⭕️باید #شنید🎧 ⭕️و باید براش گریه کرد😭 💢سالگرد عملیات خانطومان _ ۹۴/۱۰/۲۱ 🌾نمیدونم فقط این و فهمیدم که #شهادت الکی نیست🚫 سینه ات و بو می کنند، اگه #عطر شهادت🌷 نده، نمی برنت. چرا به کوی #محبت نمی بری ما را سبب ز چیست نگارا نمی خری مارا ✨❣✨❣ پرستوی حرم و گوشه #قفس مردن برای #اوج گرفتن بده پری مارا ✨❣✨❣ خداکند به دلت مهر این غلام افتد به رنگ سرخ #شهادت درآوری مارا ✨❣✨❣ 🍂ومَا تَدرِی بِأيِ أرضٍ تَمُوت. #اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلک 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‌ ‌ زمیـ🌎ـن... همچو ‌مۍ‌ماند... بعضۍ‌ها آفـریـده مۍ‌شوند برای ... 🕊 شهدا را یاد کنید با 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁چقدر از این شهدا دور شدیم 🌼آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم 🌱معذرت ازهمه خوبان وهمه 🌸ما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم😔 🍁شهدا در همه جا اصلی بودن 🌼عجب اینجاست که اینهمه مغرور شدیم 🌱شکر، با سابقه ی دوستیِ با شهدا♥️ 🌸ما عزیز دل مردم شده شدیم 🍁و ازآن برکت شهدامان❣حالا 🌼ما مدیرکل و شده مسرور شدیم 🌱و اگر حرفی خلاف شهدامان🌷 گفتیم 🌸یحتمل بوده مجبور شدیم 🍁پرکشیدن چه مستانه و رفتند🕊 و ما 🌼در میان نفس چه محصور شدیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
★چون شده ام خونین بالـ🕊 خود را به دنیا می زنم تا آزاد شوم تا کنم اما افسوس که هنوز جامه برازنده من نیست😭 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 🔹احمد همیشه این جمله را برای من تکرار می کرد: «ما هرچه داریم از #عاشورا و انقلاب امام خمینی (
ازمیلہ هاے این نگاهم میرسدبہ تـ♥️ــو تویے ڪہ رهاشده اے🕊 ازهمہ تیروترڪشهاے جداشده اے💕 ازاین تن خاکی را یادم بده اے پرستوے عاشق🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠شهید مدافع حرم مرتضی عطایی(ابوعلی) در #لباس_خادمی_حرم مطهر رضوی ... 📜بخشی از وصیتنامه شهید عطایی:
♥️چه زيبا از پرواز 🕊كردند 💥مقام عشق را احراز كردند 🍃دوا كردند خود پسندى خدا داند همه كردند✔️ هوسها را سر بريدند دو چشم از عشق بر بازكردند 🥀سمندر وار آتش🔥 مى خريدند عروج از چون شه باز كردند خلوص خويش مُهر كردند سرودى از وفا آواز كردند 🍃اگر چه در سكوتى ژرف خفتند حياتى نو آغاز كردند شهيدان شاهدان و مستى چه زيبا 🌸بر ملائك ناز كردند😌 (سیدابراهیم) 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
◇بسم ربّ الزهرا(س)◇ 🍃در میان هیاهوی این روزها، کشور با یاد شما میزند و در میان غبارآلودگی هوا، این شماست که ما را به خود می‌آورد و از ادامه مسیر باز می‌دارد. این روزها که دلم زیاد به جاده خاکی میزند، یکی را می‌خواهد که دستش را بگیرد و با کلام خدایی‌اش او را به فراز قله برساند. 🍃یکی مثل . کسی که سرشت پاکش او را وارد کرد. در آنجا شهد شیرین آموزه‌های با جانش عجین شد و اندک‌اندک او را و شیفته خود کرد. مهربانی و خفته در کلامش، دل‌های آماده زیادی را به این وادی کشاند. 🍃 حیلتی بود برای پاره‌پاره کردن و دفن کردن آن زیر خاک و . مردم اما از پاک‌باختگان بودند و اراده کرده‌بودند در این راه چون مولایشان، (ع)، جانشان را با خدا معامله کنند. 🍃"آنان از و انسانیت خود در برابر جهانی دفاع کردند تا به آزادی برسند، تا در زیر سایه اسلام به شکوه و بالندگی برسند."* 🍃سید مهدی نیز در با آنان هم‌صدا بود. او که پیش از آن دل از این دنیای گذرا کنده‌ بود و آماده شده‌ بود، اصابت ترکشی به سرش، روحش را از تن رهایی بخشید و همنشین شد. *اشاره به وصیت‌نامه شهید ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ شهریور ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ آذر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : سبزوار 🕊محل شهادت :بستان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت 🌷 #شهید_سیدمهدی_اسلامی_خواه_سبزواری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇بسم ربّ الزهرا(س)◇ 🍃در میان هیاهوی این روزها، کشور با یاد شما میزند و در میان غبارآلودگی هوا، این شماست که ما را به خود می‌آورد و از ادامه مسیر باز می‌دارد. این روزها که دلم زیاد به جاده خاکی میزند، یکی را می‌خواهد که دستش را بگیرد و با کلام خدایی‌اش او را به فراز قله برساند. 🍃یکی مثل . کسی که سرشت پاکش او را وارد کرد. در آنجا شهد شیرین آموزه‌های با جانش عجین شد و اندک‌اندک او را و شیفته خود کرد. مهربانی و خفته در کلامش، دل‌های آماده زیادی را به این وادی کشاند. 🍃 حیلتی بود برای پاره‌پاره کردن و دفن کردن آن زیر خاک و . مردم اما از پاک‌باختگان بودند و اراده کرده‌بودند در این راه چون مولایشان، (ع)، جانشان را با خدا معامله کنند. 🍃"آنان از و انسانیت خود در برابر جهانی دفاع کردند تا به آزادی برسند، تا در زیر سایه اسلام به شکوه و بالندگی برسند."* 🍃سید مهدی نیز در با آنان هم‌صدا بود. او که پیش از آن دل از این دنیای گذرا کنده‌ بود و آماده شده‌ بود، اصابت ترکشی به سرش، روحش را از تن رهایی بخشید و همنشین شد. *اشاره به وصیت‌نامه شهید ✍️نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۱ شهریور ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ آذر ۱۳۶۰ 🥀مزار شهید : سبزوار 🕊محل شهادت :بستان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 شراب حضور یارراسرکشیدند ولاجرم در پی نوشیدن این شراب باید کرد. آری این بی جان❣گواه این ادعا است روحشان در ملکوت وجسمشان در خاک ماند هر چیز وکسی به سوی خود باز می گردد و (انالله وانا الیه راجعون) باز گواه این ادعا است آنها از سنخ نور✨ بودنند وبه منشاء نور . مرغان خوش الحان🕊 ملکوت بودنند که به منزل جاودانی خود کردنند آیا پرنده ای دید ه ای که را باخود بردارد وببرد⁉️ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
چقدر از منش این دور شدیم آنقدر خیره به شده و کور شدیم معذرت از همه خوبان و همه ما برای وصله ی ناجور شدیم در همه جا فاتح اصلی بودن عجب اینجاست که مااین همه مغرورشدیم شکر ، با سابقه ی دوستیِ با ما عزیز دل مردم شده شدیم و از آن برکت خون حالا ما مدیر کل و شده مسرور شدیم و اگر حرفی خلاف گفتیم یحتمل بوده مجبور شدیم پرکشیدن چه و رفتند و ما درمیان نفس چه محصورشدیم ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh