🌷شهید نظرزاده 🌷
#پرواز اندازه آدمو برملا میکنه هرچی #بالاتر میری بالا و بالاتر میری، دنیا از #دید تو بزرگ تر میشه
8⃣5⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠فرار از گناه
🔰با اصرار میخواست از طبقهی دومِ #آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود
با تعجب گفتم😟: «به خاطر همین من رو از #دزفول کشوندی تهران!»
🔰 گفت: «طبقهی دوم مشرف به #خوابگاه_دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه🔥 باشم😔».
🔰وقتی خواستهاش را با #مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد😏 و با لحن خاصی گفت:
🔰 «آسایشگاه بالا کُلی #سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش میکنم پایین👌».
#شهید_عباس_بابایی🌹
معاون عملیات نیروی هوایی ارتش
📚کتــاب پرواز تا بینهایت/ ص35
_____🍃🌺🍂🌸🍂🌺🍃_____
#رسول_خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):
#همه_چشمها روز قیامت گریانند😭 جز سه چشم:
👈چشمی که از ترس خدا بگرید😭
👈چشمی که از #نامحرم فرو نهاده شود😔
👈چشمی که در راه خدا #شب_زنده_دار باشد.
📚بحـــــــــــــــارالانـــــــوار/ج101/ ص35
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سیدی_یابن_الحسن (عج)★♥️★
مهــربان ترین #پدرِعالـم سـلام✋!
✓حتمـا خوب مرا میشناسے!
🍂من همانـم که سرِکلاس #انتظارت زیاد غایب✘میشـود😔
🍂همانے که حواسش پرتِ🗯 منظره ی #بیرونِ کلاس میشـود
🍂و یادش میـرود به #حرفهایت گوش کنـد😔
🔰تو هم همان امام مهربانے👌
🌺همانے که #بازیگوشی هایـم را به رویم نیاورد
🌺همانی که به جای اخـم و گلایه دستانش را روی سرم می کشیـد...😇
🌺همانے که تا پشیمانے ام را می دیـد چشـم به #خطاهایـم می پوشیـد..
🌺و آرام کنارِ گوشم زمزمه می کرد
👈از نو شروع کن..✅
♥️آقا جان دیگرمیخواهـم #سربازت شـوم..
#نگــــــاهم_کــن !!
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از پست های روز
1_12499433.mp3
8.29M
🌷شهید نظرزاده 🌷
📎 #کلام_شهید: «ای مردم؛ بدانید رفتن من از روی هوای و هوس نبوده...»✨ #شهید_سید_رضا_طاهر🌷 #ڪلنا_فداڪ
9⃣5⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خاطره ای از خواهر شهید سالخورده برای #شهید_سیدرضا_طاهر
🔸دی ماه ۹۶ بود و تولد #سیدرضاطاهر
دعوتنامه ی💌 مراسم تولدشون رو ، که قرار بود کنار مزارشون برگزار بشه ،توی #کانالشون دیدم.
🔹خیلی دلـ❤️ـم می خواست منم برم
به همسرم گفتم، امروز تولد آقا سیدرضاست ، میریم #هریکنده؟همسرم عذرخواهی کرد و گفت شرمنده امروز خیلی کار دارم 😞، اصلاً امکانش نیست🚫 .
🔸منم چون مشغله شو دیدم، اصرار نکردم
⚡️ اما خیلی دلم گرفته بود💔....
بعد از مدتی رفتم آشپزخونه که ناهار🍲 درست کنم،همینجور که مشغول برنج درست کردن بودم، با آقاسید رضا #صحبت و درد دلـ❤️ میکردم....
🔹گفتم آقا سید، اگه تو بخوای که من امروز بیام #مزارت، همه ی برنامه ها ردیف میشه😊، کافیه تو بطلبی...🌷
🔸همزمان که برنج رو میریختم توی آبکش، سرمو برگردوندم طرف #همسرم و با شوخی گفتم، خیلی بدی....همسرم خندید 😄گفت چرا!!!!!!
🔹گفتم چرا منو نمیبری #مزارآقاسیدرضا؟
گفت: باشه......باشه..... آماده شو بریم..
اصلاً باورم نمیشد😍😃، آقا سید رضا، به این سرعت جوابمو بده!!!!!
🔸موضوع درد دل کردن و #بلافاصله جواب گرفتن از سید رو به همسرم گفتم..همسرم گفت من کی باشم که بخوام رو #حرف آقاسید رضا، حرفی بیارم....😊
🔹زنگ بزن 📞برای پدر و مادرت، که باهم بریم، امروز ما #دعوت شده ی سیدیم🌷
در عرض چند دقیقه⏱ همگی آماده شدیم
🔸همش #چنددقیقه بعد از اینکه از آقا سید رضا خواهش کردم، همه ی برنامه ها ردیف شد👌 و همگی به طرف #هریکنده به راه افتادیم.
واقعاً حس قشنگی داشتم، اون روز🌸
ما دعوتی آقا سید رضا بودیم🌷
#روای_خواهر شهید محمد سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
توضیح:
داستانی که مےخوانید، واقعی و به نقل از #دختر_تازه_مسلمان_زرتشتی است که خودشون، داستان رو نوشته اند و البته به سبک دلنوشته و ادبیات سنی بچه های دهه هفتادی
👈پیشنهاد میشود حتما این #داستان_زیبا رو که متناسب با ایام #عید_غدیر میباشد و بنیان های معرفتی #مذهب_تشیع را رو بیان و مقایسه مینماید #حتما #حتما مطالعه بفرمایید.
این داستان بااجازه از خود ایشان، کمی ویرایش شده است...
🍃💐🍃💐🍃
#داستان_صبا
#قسمت1⃣
اوایل تابستان سال۹۲ بود. با دوستم نسیم رفته بودیم استخر؛
در راه برگشت دوست نسیم رو دیدیم که با خوشرویی ما رو پذیرفت و کمی خوش و بش کرد.
چند کتاب📚 دستش بود و بعد از صحبتهای معمول، کتاب ها رو به نسیم داد و تشکر کرد و رفت.
از نسیم پرسیدم:
" اینا چه کتاب هایی اند"؟
گفت: "دفاع مقدس".
من وضوح ذهنی کافی از دفاع مقدس نداشتم ولی قلباً نسبت به 🌷شهدا🌷 به خاطر دفاع از ارزش های ملی ارادت داشتم.
گفتم:
"میدی منم بخونم؟"
قبول کرد و داد؛
کتاب "نورالدین پسر ایران"📗 و "پایی که جا ماند"📔
این دو کتاب، جرقه های بزرگی بودند، به چند دلیل:
✅اول اینکه امام خمینی (ره) در میان رزمندگان، بسیار محترم بود و آنها به واسطه امام توکل بسیار زیادی به ✨خدا✨داشتند.
✅دوم اینکه رزمندگان مشتاق مرگ یا 🌷شهادت🌷 بودند و به آن افتخار می کردند...
من تصویری واضح و کامل از جنگ نداشتم؛ حتی برام خنده دار بود که چرا باید یکی بمیره و به مرگش افتخار کنه❗️
و این عمق ندونستنم بود...
نهایت عشقی که من می دونستم رومئو و ژولیت؛ لیلی و مجنون بود...
چون درکی از 💖عشق عرفانی💖 میان عبد و ✨معبود✨ نداشتم...
✅سوم اون دوستی و افتادگی و تواضع و از خود گذشتگی توی جبهه ها بود...
اوایل فکر می کردم داستانه، واقعاً نمی دونستم این از خودگذشتگی و ایثار، واقعیه، واقعاً جنگ بود.
🌷شهدا🌷ی اقلیت کم نیستن ولی متأسفانه به ما نسل جوان معرفی نشده اند❗️
خلاصه کتابارو خوندم و به نسیم پس دادم،
کتابای بیشتری📚📚 خوندم؛
رفتم سراغ وصیت نامه ها...
و آشنایی ام با "حاج آقای علوی"❤️...
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#ثواب_صلواتـ_روزجمعہ❤
💠رسول اڪرم صلےاللہ علیہ وآلہ
●در #روزجمعہ فراوان بر من #صلوات فرستيد،ڪہ هرڪس درودش بر من بيشترباشد👌،مقام ومنزلتش بہ من #نزديڪتر است😍
●وهرڪس #روزجمعہ صد بار برمن
صلوات بفرستد📿،درروز قيامت باچهره نورانے✨ محشور مےشود
●وهرڪس در #روزجمعہ هزار بار بر من صلوات فرستد،چشم ازدنيا نبندد🚫 تا جايگاهش را در #بهشت ببيند😍
📚منبعـــ
📒آثارالصادقین / ج 11 / ص 216
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
میان رمل های #فکه یا گوشه ای از #بقیعِ_شرهانی را بگردید شاید #عشق را میان استخوان ها و #پلاکها پیدا
0⃣6⃣3⃣ #خاطرات_شهدا
💠سرنوشت گردان #حنظله
🌷یکی از حزن انگیزترین و در عین حال حماسی ترین لحظات #فکه، ماجرای گردان حنظله است؛ ٣٠٠ تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانال ها به محاصره ی نیروهای #عراقی در می آیند. آنها چند روز و صرفاً با تکیه بر ایمان👊 سرشار خود به مبارزه ادامه می دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن🔥 و با #عطش مفرط به شهادت🕊 می رسند.
🌷ساعت های آخر⌛️ مقاومت بچه ها در کانال، #بیسیم_چی گردان حنظله #حاج_همت را خواست. حاجی آمد پای بی سیم و گوشی📞 را به دست گرفت. صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدم که می گوید: احمد رفت، حسین هم رفت😔. باطری 🔋بی سیم دارد تمام می شود. عراقیها عن قریب می آیند تا ما را #خلاص کنند. من هم خداحافظی 👋می کنم.
🌷حاج همت که قادر به #محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود🚫، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت😭، گفت: بی سیم را قطع نکن📛... حرف بزن. هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را #قطع_نکن. صدای بی سیم چی را شنیدم که می گفت: سلام ما را به #امام برسانید. از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید #حسین_وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا آخر جنگیدیم✊.
راوى: #رزمنده_سعید_قاسمی
که در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت واحد اطلاعات و عملیات لشکر ٢٧ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬👆 #روایت_آســـمانے 7⃣
مجموعہ نماهنگ زیبا و دیدنے یادمانهای #راهیان_نور
این قسمت: #فکـــه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌿✨اللـــهم عجل لولیک الـفرج✨🌿
🌾گم ڪــــرده اے دارم
🌾گم ڪــــرده اے تنهـا
⚜مرا دوست دارد
⚜براے من دل میسوزاند
⚜براے من غصہ میخورد
⚜براے من دعا میڪند
💥امــــــــــا.....
🍂من دیر بہ دیر او را یاد میڪنم....😔😭
گاهے حتے فراموش میڪنم ڪہ هست.😭
♨️ڪاش میدیدم او را
♨️ڪاش میشناختمش
♨️"ڪاش بیـــــاید"
#ڪــــــــاش....😔😔
#جمعــــه_های_چشم_انتظـــاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از پست های روز
1_12840851.mp3
1.49M
🍂هر چه در انتظارت نشستم نگفتم #چشم_انتظارم
🍂عمرم آخر سر آمد نیامد #نگار دل بی قرارم
🔺 #غروب_جمعه
🎤🎤 حمید #علیمی
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh