🌷شهید نظرزاده 🌷
🗓 25 اسفند ماه سالروز #شهادت شهردار شهر عشق، فرمانده دلاور لشگر 31 عاشورا، مهندس #شهید_مهدی_باکری🌷
1⃣2⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 زندگی نامه شهید مهدی باکری
🔰در۳۰فروردین۱۳۳۳در #میاندوآب و در خانوادهای مذهبی📿 به دنیاآمد. در همان آغاز کودکی #مادرش را از دست داد. او و دوستانش نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵🗓 داشتند.
🔰همان زمان وی توسط #ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی و تحت نظر آزاد شد. پس از اخذ دیپلم📃 وارد #دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی مکانیک🔌 شروع به تحصیل کرد.درحین تحصیل خبر از دست دادن برادرش، #علی_باکری را به وی دادند. بدین ترتیب او دومین👥 عضو خانواده خویش را نیز از دست داد😔
🔰باپیروزی انقلاب اسلامی ایران🇮🇷 باکری نقش فعالی در سازماندهی #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. مدتی هم #شهردار ارومیه بود و مدتی هم #دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. او #همزمان بافعالیت درسپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیزبرعهده گرفت.
🔰با شروع جنگ ایران وعراق ازدواج💍 کرد و بلافاصله #روز_بعد از ازدواجش عازم🚌 جبههها شد. #مهدی باکری یکی از بهترین سرداران سپاه در ۸ سال جنگ ایران و عراق بود.در مدت کوتاهی مدارج ترقی رادر #جبهه طی کرد.
🔰درعملیات #فتح_المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف توانست در کسب پیروزی✌️ مؤثر باشد. درهمان عملیات از ناحیه #چشم مجروح💔 شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت ودر عملیات هایی چون عملیات ✓بیتالمقدس، ✓رمضان، ✓مسلم بن عقیل، ✓والفجر مقدماتی، ✓ #والفجر ۱ تا چهار و ✓عملیات #خیبر در سمتهای مختلف شرکت کرد. در مجموعه عملیاتهای والفجر با عنوان فرمانده #لشکرعاشورا در جبهه حضور داشت.
🔰در عملیات #خیبر به مهدی باکری خبر داده شد که #برادرت شهید🌷 شدهاست و میخواهیم پیکرش⚰ را برگردانیم؛ ولی مهدی اجازه نداد❌ و از پشت بیسیم📞 این جمله تاریخی را به زبان آورد:« #همهٔ آنها برادرای من هستند اگرتونستیدهمه را برگردونید #حمید را هم بیاورید».
🔰او بعد از #شهادت برادرش با خانواده اش تماس گرفت☎️وبه آنها گفت:« #شهادت_حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شدهاست😊».
🔰یکسال بعد از شهادت برادرش در حین عملیات بدر و در حالیکه نیروهای #عراقی با محاصره کامل سربازان تحت امر #باکری در جزیره مجنون در حال زدن تیر💥 خلاص به #سربازان مجروح💔 باقیمانده بودند، احمد #کاظمی و محمود #دولتی با اصرار از وی میخواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله۷۰۰ متری🗺 که میان خط اول و خط دوم حمله جان خود را نجات دهد
🔰ولی این #درخواست هر بار با جواب منفی⛔️ وی روبرو میشد تا اینکه بر اثر اصابت تیر💥 مستقیم سربازان عراقی مجروح میشود و توسط برادر قمرلو با #قایق بطرف نیروهای خودی در شرق #دجله منتقل می شود که یکدفعه قایق حامل پیکرش مورد اصابت آرپی جی قرار گرفته و منهدم می شود و پیکر مطهرش #خاکستر شده و در 🗓تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
#سردار_شهید
#شهید_مهدی_باکری🌷
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💌نامه ای به خدا 💌 📝آیا کسی که از کاروان شهدا🌷 #جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد⁉️ کسی که در دریای مع
1⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 شما نگذاشتید من بروم
🔰فاصله ما و #عراقی ها پنجاه، شصت متر بود. بدجور می کوبیدند💥 کار گره خورده بود. باید از وسط میدان مین💣 #معبر باز می کردیم برای پیش روی بچه ها.
🔰هر چه #تخریب_چی رفته بود زده بودنش. این جور وقت ها بود که سرنوشت یک #گردان می افتاد دست تخریب چی👤 دل و جرائتی💪 می خواست، این بار #مجید دواطلب شد کارش درست بود. معبر را باز کرد.
🔰موقع برگشت تیر خورد💥 همه فکر می کردیم #شهید شده. هفت، هشت تیر خورد به #شکمش. بچه ها رد شدند، رفتند جلو. انداختیمش توی آمبولانس🚑 شهدا و برگشتیم عقب، دیدیم هنوز #زنده است.
🔰 #نه_ماه تو کما بود. از پشت شیشه می رفتیم ملاقاتش🛌 باور نمی کردیم زنده از بیمارستان بیاید بیرون. شکمش #باز بود و دل و روده اش معلوم بود. یک شب، تمام دکترهای بیمارستان مصطفی خمینی #قطع_امید کردند.
🔰همان شب مادر و مادربزرگش رفتند امامزاده صالح🕌 نذر و نیاز. فردا #صبح علایم حیاتی اش برگشت. همه تعجب کردند😦 بعد از آن بارها به #مادربزرگش می گفت: ” #شما_نگذاشتید_من_بروم”
#شهید_مجید_پازوکی
#شهید_تفحص
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#امیرسینگِ هندو به ایران🇮🇷 که می آید مسلمان میشود. نام #محمد را برای خود انتخاب میکند. سال۵۷🗓 با یک دختر #رفسنجانی ازدواج می کند.
🔸یک شب امام خمینی(ره)را در #خواب می بیند که خطاب به او می گوید: تو چطور مسلمانی هستی که درجبهه حضور پیدا نمی کنی⁉️فردای آن شب، برای #اعزام به جبهه ثبت نام میکند و راهی جبهه میشود🚌
🔹در گردان های مختلف از جمله ۴۱۸و ۴۱۲حضور می یابد. #شهید_امینی، پایدار و...را خوب می شناسد. آموزشهای نظامی و رزمی، #غواصی می بیند پای راستش در عملیات بدر قطـ⚡️ـع شده و پای چپش راکه ترکش💥 میخورد، بعدها بر اثرابتلا به دیابت قطع میکنند.
🔸یکبار بچه های #لشکر محمد رسول الله او را قاطی اسرا میگیرند. هر چه میگوید من رزمنده ایرانی🇮🇷هستم، باور نمی کنند. به آنها میگوید: بیسیم📞 بزنید و در مورد من سوال کنید. بالاخره با دیدن برگ #ماموریت و کارت شناسایی که از لشکر ثارالله داشت، او را آزاد می کنند.
🔹خودش تعریف میکردکه: یک بار در عملیات #خیبر، رفتم داخل یکی از سنگرهای عراقی. #عراقی ها خوابیده بودند. بیدارشان کردم و به زبان انگلیسی🔠 به آن ها گفتم بیایند بیرون. آن ها را به #اسارت گرفتم.
🔸وقتی #سردارسلیمانی به پاسگاه زید می آید بچه ها به او می گویند: این آقا #هندی است. ابتدا باورنمیکند. میگوید: بیاریدش پیش من👥 وقتی خدمت حاج قاسم میرسد، یکدیگر را در بغل میگیرند💞 و هم را میبوسند. ماجرای آمدن به جبهه اش را برای حاجی تعریف میکند.وقتی سردار می پرسد: در عملیاتها حضور پیدا می کنی❓ میگوید: #بله، هر وقت شما بگویید روی #چشم می آیم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarz
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید🌷 💠| خدایا از غفلت ها و گناهان🔥 و جسارت ها و بی ادبی ها و نشناختن مقام تو طلب بخشش🙏 دارم.
4⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌾 تازه در #تفحص برون مرزی #شلمچه در خاک عراق مشغول به کار شده بودیم.هر روز یک تیم از بچه ها به سرپرستی #مجید_پازوکی داخل خاک عراق می رفتند.....
🌾برای اینکه #عراقی ها حساسیت نداشته باشند قرار شد نگوییم🚫 از بچه های جنگ هستیم.دست #مجید از زمان جنگ توسط عراقی ها مجروح شده بود .برای همین وقتی آنها سوال❓ کردند به آنها گفت:
🌾دستم را سگ🐺 گاز گرفته!! همیشه هم بساط خنده ما به راه بود😄 .عراقی هم منظور او را #نمی_فهمیدند.من را هم این طور معرفی کرد. #حاج_قاسم دارای مدرک دکترا و فارغ التحصیل از #آمریکاست! همیشه خدا خدا میکردم کسی مریض🤒 نشود!!
🌾یک روز افسر عراقی از من پرسید: میتوانی #انگلیسی صحبت کنی⁉️من هم برای جلوگیری از آبرو ریزی😁 گفتم : #اجازه ندارم❌!هر روز وقتی برمیگشتیم، #بطری آب من خالی بود؛ اما بطری #مجید_پازوکی پر بود💧.
🌾توی این حرارت آفتاب☀️، لب به آب نمیزد. همیشه به دنبال یک #جای_خاص بود. نزدیک ظهر، روی یک تپه خاک با ارتفاع هفت – هشت متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه میکردیم👀 که #مجید بلند شد.خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این گونه ندیده بودیم. مرتب میگفت: «پیدا کردم. این همون #بلدوزره.»
🌾یک #خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند. روی سیم خاردار دو #شهید🌷 افتاده بودند که به سیمها جوش خورده بودند و پشت سر آن ها #چهارده_شهید دیگر. مجید بعضی از آن را به اسم میشناخت.مخصوصا آنها که روی سیم خاردار خوابیده بودند😔.
🌾جمجمه شهدا🌷 با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید #بطری_آب را برداشت. روی دندانهای جمجمه میریخت و گریه میکرد😭 و میگفت: «بچهها! ببخشید اون شب بهتون #آب ندادم. به خدا نداشتم. تازه، آب براتون ضرر داشت!»😭
#مجید_روضه_خوان شده بود و...
راوی: محمد احمدیان
#شهید_مجید_پازوکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠مامانمو گم کردم
🔸️نوجوان ۱۳ سالهای ڪه به منظور مقابله با دشمن و ضربه زدن💥 به آنها، به شناسایی مواضع #عراقی ها میرفت و غنائم و اطلاعات مهمی👌 را با خود میاورد.
🔹️ #بهنام میرفت شناسایی چند بار گفته بود: دنبال #مامانم میگردم، گمش کردم😢 عراقیها هم فکر نمیکردند بچه #۱۳ساله بره شناسایی، رهاش میکردند.
🔸️یهبار رفته بود شناسایی، عراقیها گیرش انداختند و چند تا سیلی⚡️ بهش زدند. #جای_دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مونده بود؛ وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود😔
🔹️هیچ چیز نمیگفت🚫 فقط به بچهها اشاره میکرد که عراقیها کجا هستند و بچهها راه میافتادند. یک بار یک اسلحه🔫 به غنیمت گرفته بود و با همان یک اسلحه #هفت_عراقی را اسیر کرده بود.
#شهید_نوجوان
#شهید_بهنام_محمدی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#زمستانهایی که گرم بود به رشادتها ...
"بهمن ماه" ۱۳۶۵📆
عکاس: مصطفی نظر
🔸نیروهای نامنظم قرارگاه رمضان
با همکاری معارضین کرد #عراقی،
عملیاتی را در ۷۰ کیلومتری عمقِ
خاک عراق در استان اَربیل🗺 انجام
دادند که به انهدام💥 مراکز اقتصادی
و نظامی #دشمن منجر گردید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ابراهیم_هـای_خمینی اولین بتی را که شکستـ⚡️ـند بت #درونخویش بـود.... #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_گمن
0⃣4⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠قسمتی کوتاه از زندگی شهید ابراهیم هادی
🔰شهید ابراهیم هادی نه #عالم دینی بود نه از فرماندهان جنگ❌ یک جوون #ورزشکارِ کشتی گیر و اهل گود زورخانه. مردم تهران اگه بخوان خوب های خودشون رو مثال بزنند، شهید #ابراهیم_هادی رو مثال بزنند که بگن بچه تهرونی مثل کی⁉️
🔰یه سحری تصمیم میگیره در یک وضعیت نابسامانی بره #اذان بگه
همه بهش گفتن الان چرا اذان گفتنت اخه اومده😕 ولی وقتی اذان میگه به سمتش تیراندازی💥 میکنن یکی از تیر ها به #گلوی او میخوره
🔰همه میگن اینکارو چرا کردی یه دفعه میبینن #عراقی ها با دستمال سفید🏳 تسلیم شدن. گفتن شما چرا تسلیم شدین میگن این کی بود اذان گفت؟؟؟ گفتن بله یکی اذان🔊 گفت شما #تیر زدید بهش
🔰بعد گفتند ما بخاطر اذان او #تسلیم شدیم بعد فرمانده گفت من اون سربازی رو که تیر زده رو با خودم اوردم فقط بزارید ما یک بار دیگه این #اقا رو ببینیم
میرن سنگر، عراقی ها در حالی که ابراهیم مجروح💔 بوده به دستو پاش میفتن..
🔰نه تنها برای گردان کمیل و #کانال_کمیل یک افتخاره جاودانست👌 در عین حال کانال کمیل افتخار میکنه به "شهید ابراهیم هادی"🌷 شاید تمام #خوبان تهران روز قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت بشند😍
🔰من اون #رویای_صادقه دوستمون رو واقعا میپذیرم. عارف و زاهد بزرگوار مرحوم #زاهد رو در عالم رویا میبینه که بعنوان استاد عرفان عملی در عالم رویا عکس📸 شهید ابراهیم هادی رو نشون میده. یا اقای دولاوی با اعتقااااد این حرف رو به او میزنه که "اقا ابراهیم یکم ما رو #نصیحت کن"
🔰بنده مبلغ یک کتاب هستم که نویسنده کتاب میگه وقتی #کتاب رو تموم کردم نمیدونستم اسم کتاب رو چی بزارم با نیت قران را باز کردم📖 ایات 109 به بعد "سوره صافات" جلوه گری میکرد که می فرماید:
" #سلام_بر_ابراهیم اینگونه نیکو کاران را اجر میدهیم به درستی که او از بندگان مومن ما بود.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸در خاکی ترین #نقطه ی زمین
انسانهایی بودند که راه زمین تا #افلاک را را بلد شده بودندو #سیر سلوک الی الله را در کمترین زمان طی می کردند
فرشتگان زمینی که به واقع هر کدام شان از اولیاء خدا بودند
🍃خوب یاد دارم در آن #زمان، بزرگان زیادی می آمدند تا خود را به این انسان های خدایی نزدیک کنندو #غبطه می خوردند از این سلوک #شهیدان
زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه #مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند.
🌸در میان رزمندگان #نوجوان باصفایی بود که 14 سال داشت. پایین ارتفاع #چشمه ای بود و باران 🌧گلوله☄ از سوی #عراقی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا #بنشینید و همانجا تیمم کنید.
🍃هنگامی که #آیت الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان 14 ساله داشت به سمت #چشمه می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو #خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.❌آخر #متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت #الله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید.
🌸آقا نوجوان را صدا کردند که #عزیزم کجا می روی⁉️گفت میروم پایین وضو بگیرم.#گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با #تیمم کافی است.#نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند😄 زیبایی🌷 زد
🍃و گفت بگذارید #حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی #خواند و برگشت.دقایقی بعد قرار بود عده ای از #بسیجیان بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان 14 ساله بود.
🌸یکی دو #ساعت بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند #جنازه ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان #نجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی #خاک نشستند،
🍃 عمامه از سر برداشتند و #خاک بر سر #مبارکشان ریختند و گفتند :
جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به #اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار #نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست⁉️
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا🌸
🥀عملیات #کربلای پنج بود .آن روز روز وحشتناکی بود.کمتر زمانی را دیده بودم که اینقدر #گوله توپ☄ و خمپاره به زمین ببارد.زمین شلمچه آرام و قرار نداشت و هر لحظه تکه ای از آن مثل آتشفشان 🔥از جا کنده میشد و به زمین میریخت.یک کلاه فلزی #عراقی پیدا کردم و روی سرم گذاشتم.
🍂در ماشین🚘 کنار آقا منصور نشستم .از ترس صدای انفجار ها و ترکش های #سرگردان خودم را به منصور نزدیک کردم و همچون طفلی که به مادر #میچسبد به حاجی چسبیدم .
🥀برخلاف من حاج منصور آرام آرام بود جویی جز صدای ذکری که برلب داست چیز دیگری #نمیشنید..گفت: چی میترسی⁉️گفتم : آره..خیلی با #اطمینان گفت: خب ذکر بگو آرام میشی..یاد خدا ،دل رو آروم میکنه
#شهید_منصور_خادم_صادق🌷
#ﺷﻬﺪاﻱﻏﺮﻳﺐﻓﺎﺭﺱ 🌷
#اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ 🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
⬛️امشب، شب #شهادت امام موسی کاظم (ع) است امامی که به اسارت معروف است 🏴
◼️ماهم #اسارت سراغ داریم اسارت هایی که زیاد دور نیستند، مثل اسارت شهید سرلشکر حسین لشکری🌷 که اسارتش مدت ۶ هزار و ۴۱۰ روز در کنار #عراقی ها بود.
او در سال ۱۳۵۹📆 به اسارت نیروهای عراقی درآمد و تا سال ۱۳۷۷ در اسارت عراق ماند.
◾️راه و رسم #شهدای ما مثل امامان بود همین راه بود که نگذاشتند یک وجب، تنها #یکوجب هم از خاک ما جدا شود❌
#شهید_حسین_لشکری
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸🌺🌼
ماجرای #اذان معجزه آسای شهید « هادی»
🔸در یک سحرگاهی🌘 در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می گیرد اذان بگوید. همه به او می گفتند:
🔹«چه شده که الان می خواهی اذان بگویی⁉️» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی دهد و با صدای بلند مشغول #اذان گفتن می شود.
🔸وقتی که اذان می گوید: به سمت او تیراندازی💥 می کنند و یکی از تیرها به #گلوی او می خورَد. همه می گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟😢»
🔹بعد او را داخل #سنگر می برند و در حالی که خون❣ از بدنش جاری بود، کمک های اولیه امدادی را برایش انجام می دهند.بعد از مدتی یک دفعه ای می بینند که #عراقی ها با دستمال سفید دارند می آیند این طرف. اول فکر می کنند شاید این فریب دشمن است.
🔸لذا اسلحه ها را آماده می کنند، اما بعد می بینند که این عراقی ها با فرمانده خودشان تسلیم🙌 شده اند. می گویند: چرا تسلیم شدید؟ می گویند: آن کسی که اذان می گفت کجاست؟ گفتند: او یکی از بچه های ما بود که شما به او تیر💥 زدید. گفتند: ما به خاطر اذان او تسلیم شدیم و ماجرای خودشان را توضیح می دهند... این اثر نَفَس یک #جوان ورزشکار است که اهل گود زورخانه بود.
🔹 او در دوران دبیرستان در ورزش #کُشتی، قهرمان بوده و می گوید: من همیشه در کُشتی مراقب بودم که روی نقطه ضعف های حریفم انگشت نگذارم❌ در حالی که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه ضعف هایش به زمین می زنند.
🔴این نشان می دهد که #ابراهیم_هادی فوق قهرمان و فوق پهلوان بوده است👌
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨♥️✨♥️✨♥️
مرد #عراقی به پسرش گفت برود دست حاج قاسم را ببوسد، پسر رفت بین جمعیت، ولی نتوانست نزدیک حاجی بشود.
وقتی نشست توی ماشین، گفتم: مردم عراق این قدر دوستت دارند که پدری به پسرش امر کرد بیاید #دستت را ببوسد، ولی محافظها نگذاشتند❌
خواست ببیندشان؛ از ماشین پیاده شد🚗 پسر و پدرش را غرق #بوسه کرد.
#مثل_شهدا
#حاج_قاسم
#جان_فدا♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh