eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهِ فرماندهان شهید🌷 است 🔹ماهِ که روز ششم اسفند در جزیره مجنون زیر آتشی💥 بی‌امان به رسید و برادرش "مهدی" اجازه نداد تنها جنازه او را بازگردانند و پیکر مبارکش همانجا کنار پل شحیطاط ماند😔 ♦️ماهِ که روز هشتم اسفند پس از ۴۵ روز جنگ سخت ۵ در عملیات تکمیلی، پس از هفت سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین کنار نهر جاسم به شهادت🌷 رسید. 🔹ماهِ ، که روز هفدهم اسفند در میانه عملیات پر از زخم و خون در سه‌راهیِ مرگ به شهادت رسید🌷 و سرش رفت، اما قولش نرفت😔 ♦️ماهِ که روز ۲۴ اسفند در کنار رودخانه دجله و شمال القرنه، نیروهای لشکر ۲۷ را فرماندهی کرد و ترکشِ خمپاره💥 این فرمانده دلیر و نجیب را شکافت و به شهادت رساند. 🔹و سر آخر، اسفند، ماهِ است. که در غروب غم‌انگیز💔 ۲۵ اسفند وقتی در شرق رودخانه دجله با یارانِ اندکش محاصره شده بود، ایستاد و جنگید و در جواب اصرار رفیقش "احمد کاظمی" برای بازگشتن گفت: «اینجا جای خوبی شده، اگر بیایی تا همیشه با همیم». و بعد تیرِ مستقیم به خورد و متعاقب آن قایقی که جنازه او را باز می‌گرداند با آرپی‌جی منفجر شد💥 و تکه‌های پیکرش در خروش آب دجله رو به سوی مقصدی نامعلوم رفتند😔 «آقامهدی» همان‌طور که دوست می‌داشت بی‌نشان🌷 ماند؛ اما شناسنامه سرزمین ما شد. جنگ نوشته ها 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📞 از ابراهیم به ملت ایران🇮🇷 💌پیـام من فقط این است: 👈در زمان #غیبت، اطاعت محض از "ولایـت فقیـه" د
6⃣3⃣2⃣1⃣ 🌷 🔰با شروع رمضان، در 🗓تاریخ 23/4/61 در منطقه شرق ، فرماندهی تیپ 27 محمدرسول‌الله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این به⇜ لشکر، تا زمان ، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد. 🔰در عملیات (ع) و محرم در سمت قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید👊 در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت یازدهم قدر را که شامل: 🔅لشکر 27 حضرت رسول(ص)، 🔅لشکر 31 عاشورا، 🔅لشکر 5 نصر و 🔅تیپ 10 بود، به عهده گرفت. 🔰سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی او در عملیات و تصرف ارتفاعات کانی مانگا از خاطره‌ها محو نمی‌شود🗯 اوج آفرینی این سردار بزرگ در عملیات بود. 🔰در این مقطع، تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اشـ🌍، خواب و خوراک و هرگونه بهرة مادی از دنیا را برخود کرد و با ایثار خون❣خود برگی خونین در📆تاریخ رقم زد. 🔰سرانجام، 🗓17 اسفند سال 1362🗓 در به شهادت رسید🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⚜♦️⚜♦️⚜ 🔅سعی‌مان این #باشد ڪہ خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگهداریم و #شهدا را به عنوان یڪ الگو 🔅
♨️ترکش ☄ خورده بود به گلوی حاج حسین و راننده‌اش خونریزیش شدید بود زخمش رو ببندم می‌گفت: اول اون (راننده‌اش رو می‌گفت)شنیدم حسین زیر لب می‌گفت: ♨️اون زن و داره امانته دست من کم کم چشماش داشت بسته میشد شد ... شبیه شهدا رفتار کنیم.. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تولد داریم😍😍 تولدت مبارک فرمانده #شهید_حمید_باکری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺باکری را همه می‌شناسند نامش که برده می‌شود، و خدمت در پسِ ذهن‌ها نقش می‌بندد😌 🎀دو برادر👥 بودند که قلبشان برای می‌تپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی می‌کردند. 🎀قلم اینبار از بنویسد... ، مبارزه را از برادر بزرگترشان آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید🕊 🎀قد می‌کشید اما روح بلندش😇 وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز نمی‌کرد. به و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در ، حمید را به آنجا کشاند! 🎀تمامِ فکر و ذکرش بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا می‌ریختند❣️ 🎀رنگ و بویِ را که دید، گویی روحش به رسید، خستگی ناپذیر بود💪 و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمی‌کرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد بود و میدان جنگ🙂 🎀بی‌وقفه در تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را دهد. شاید هم به قول "استراحت را گذاشته بود بعد از شهادت"🌷 شهادتی که در اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از مجنون باز نگشت😔 اما آنچه حاکم است، است به حمید که در دلها مانده❤️ 🎀فرمانده حمید؛ این روزها به چون تویی نیاز داریم ...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد✅درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به و منصب و میز نباشد❌ 🎀از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگ‌ها فاصله است برای روحِ زمین‌گیرمان بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند! 🎊گرچه ، طلوعِ جاودانگی تو بود اما... فرمانده😍🌺 ✍️نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰عملیات انقدر سخت و سنگین بودڪه بعداز گشت هفت شب در جزیره مجنون، وقتے به گفتم: که این هفت شب چگونه گذشت؟ پاسخ داد: 🔰نگوهفت شب، بگوهفت هزارسال وضعیت وحشتناڪی😨 بودتعداد انگشت شمارے باقے مانده بودند به اضافهـ یڪ و دو اسلحه.. به اقامهدے گفتم چهـ بایدڪرد⁉️ با خونسردے گفت: 🔰صدمترتاانجام باقے مانده. ما تڪلیف خود را انجام مے دهیم؛ ادامه راهـ بآ آنان ڪه باقے مآنده اند..☝️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)تسلیت باد🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃خانه، بوی خداحافظی می دهد، مدتی است بوی دود و هیزم سوخته مهمان خانه شده و صاحب خانه برای سفری که در پیش دارد آماده می شود😔 🍃سینه کوچک هنوز داغدار بغض کوچه و سیلی است. آشفته است از وصیت مادر و پیراهن کهنه و ظرف آبی که هر شب باید کنار لب تشنه بگذارد. 🍃حسین برای شفای مادر دعا می کند. زهرا با صورت نیلی از رو می گیرد و بعد از مدتی، با دیدن تابوت لبخند می زند. چند وقتی است در قنوت نمازهایش "اللهم عجل وفاتی سریعا " را زمزمه می کند🥺 🍃طعنه های مردم مدینه دلش را آزرده. این جماعت تا دیروز از گریه زهرا در فراق پدر، پیش علی شکایت می کردند و امروز می خواستند، علی را برای ببرند. 🍃اما زهرا پای علی ایستاد. پای و امام زمانش. به قیمت سوختن بین در و دیوار، فداشدن محسنش، به قیمت سوختن بازویش از غلاف شمشیر و نیلی شدن صورتش😞 🍃دلش از نامردی مردم گرفته است. چه کسی می داند بر زهرا چه گذشته است که تمنا می کند:"یا علی غسلنی فی الیل، کفنی فی الیل دفنی فی الیل و لا تعلم احدا" 🍃در این میان امان از دل علی که به مصلحت صبری که برایش مقدر شده بود پیشه می کند. با دیدن در سوخته، غیرتش بغض می کند و با دیدن مسمار دلش می شکند. با دستهایی که را فتح کرد، برای همسرقدکمانش تابوت می سازد و زهرایش را شبانه غسل میدهد و کفن می کند و به خاک می سپارد😭 🍃امان از دل علی که جز چاه کسی امانت دار رازها و دردهایش نبود. درد بازوی ورم کرده زهرا، درد یتیمی فرزندانش وقتی آستین به دهان برای مادر می گریستند، دردتنهایی و درد سلام هایی که بی جواب ماند😓 پرستوی زخمی علی پرزده تا آسمون🖤 ✍نویسنده: به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰برای رفتن به به توجه کن؛ 💪 ما در گردان تخریب ۱۷۰-۱۸۰ نفر بودیم..🤝 وقتی می‌خواستیم به برویم، او عادت داشت، به اندازه نیاز نیرو می‌فرستاد. 👥 قبل از در دوکوهه روی تل خاکی نشسته بود و لیست‌ها را تنظیم می‌کرد، به او گفتم: «حاج‌عبدالله اسم ما را هم بنویس و ما را سرکار نگذار»‌ ✍ گفت: «چرا به من می‌گویی برو به👆 بگو، دل من دست ، اگر می‌خواهی اسم تو را بنویسم برو به خدا توجه کن و به(ع) توسل کن»🤲 امروز این را کجا می‌توان پیدا کرد؟! 🤔 مسئول مهندسی و تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) 🌷 شهادت: ۱۳۶۴/۱۲/۴ عملیات ولفجر ‌۸ ، منطقه فاو 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اطلاعات کلی از شهید: همت (زاده ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ شهرضا - درگذشته ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ جزیره مجنون) معلم و نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در جنگ و عراق بشمار می‌آمد. وی پس از💪 و در سال ۱۳۶۱ مدت کوتاهی را در جنگ و اسرائیل گذراند، سپس به بازگشت🛬 و در جبهه‌های جنگ ایران و عراق در عملیات‌هایی چون، ،   و مسئولیت‌هایی را عهده‌دار بود. او در اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات شهید شد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عکس بی سر ابراهیم همت ✍ در گذشت شهید و شهید حمید در عملیات 4⃣ در جریان  خیبر، همچنان که نیروهای در برابر ارتش عراق مقاومت می‌کردند هنگامی که برای بررسی وضعیت جبهه📊 جلو رفته بود بر اثر اصابت گلولهٔ توپ در نزدیکی‌اش🚀همراه با سید حمید میرافضلی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ 🗓 در محل تقاطع جاده‌های جزایر مجنون شمالی و جنوبی بر اثر اصابت گلوله توپ سر از بدن جداشده و شهید شد😢😭 ابراهیم در جریان عملیات به همرزمانش گفته بود:🗣 «باید مقاومت کرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا می‌شویم یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم». محسن رضایی در مصاحبه‌ای گفته‌است: «اولین باری که در به کسی عنوان 📢 «سید الشهدا» دادند، در همین خیبر و برای حاج بود.» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃خانه، بوی می‌دهد، مدتی است بوی دود و هیزمِ سوخته مهمانِ خانه شده و صاحبِ خانه برای سفری که در پیش دارد آماده می‌شود. 🍃سینه کوچک هنوز داغدار بغض کوچه و سیلی است. آشفته است از وصیت مادر و پیراهن کهنه و ظرف آبی که هر شب باید کنار لب تشنه بگذارد... 🍃حسین برای شفای مادر دعا می‌کند. زهرا با صورت نیلی از رو می‌گیرد و بعد از مدتی، با دیدن تابوت لبخند می‌زند. چند وقتی است در قنوت نمازهایش: «» را زمزمه می‌کند. 🍃طعنه‌های مردم دلش را آزرده. این جماعت تا دیروز از گریه زهرا در فراق پدر، پیش علی شکایت می‌کردند و امروز می‌خواستند، علی را برای ببرند. 🍃اما زهرا پای علی ایستاد. پای و امام زمانش. به قیمت سوختن بین در و دیوار، فداشدن محسنش، به قیمت سوختن بازویش از غلاف شمشیر و نیلی شدن . 🍃دلش از نامردی مردم مدینه گرفته است. چه کسی می‌داند بر چه گذشته است که تمنا می‌کند: «يا علي غَسِّلْني فِي اللَيلِ و كِفِْني فِي الليلِ و دَفِّني فِي الليلِ ولا تَُعْلِن اَحَداً». 🍃در این میان امان از دل علی که به مصلحت صبری که برایش مقدر شده بود پیشه می‌کند. با دیدن درِ سوخته، غیرتش بغض می‌کند و با دیدن مسمار دلش می‌شکند. با دست‌هایی که را فتح کرد، برای همسرقدکمانش تابوت می‌سازد و زهرایش را شبانه غسل می‌دهد و کفن می‌کند و به می‌سپارد😭 🍃امان از دل که جز چاه کسی امانت‌دار رازها و دردهایش نبود. درد بازوی ورم کرده زهرا، درد یتیمی فرزندانش وقتی آستین به دهان برای مادر می‌گریستند، درد تنهایی و درد که بی‌جواب ماند😓 پرستوی زخمی علی پر زده تا آسمون🖤 ✍نویسنده : 🥀به مناسبت 📅تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۴۰۰ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
از نعرهٔ ما گوش فلک کر باید در دل، ما را زَهرهٔ حیدر باید تا زهر به کام غاصب کنیم یک بار دگر نبرد باید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید قدرت سایبری تو بیشتر باشه ولی ما از تبار حیدر کراریم.... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh