eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 هم چون است که خود را می سوزاند تا بلکه در پرتو انوار بی نهایت روشن آن، راه صحیح چگونه را بیاموزد. شهیدان در سپهر قرآنند. شهید هم چون به اندام های مرده ی بی رمق ، خون خویش را می رساند و بلندترین فریادش انسانیت درلوای است. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 2⃣3⃣ 🔮این جریان را، خدمت که رفتیم به من گفتند: مصطفی برای دولت هم کار نکرد. هر چه کرد به دستور مستقیم خودم بود☝️ و من شما هستم. بعد بنیاد شهید🌷 به من خانه داد. خانه هیچی نداشت. جاهد - یکی از دوستان دکتر- از خانه خودش برایم یک تشک، چند بشقاب و...آورد تا توانستم با پدرم تماس بگیرم☎️ و پول برایم فرستاد. 🔮به خاطر این چیزها احساس می کردم مصطفی به من . البته نفسانی بود این حرفم، بعد که فکر می کردم، می دیدم مصطفی چیزی از دنیا نداشت، اما آن چه به من داد یک دنیا است👌 مصطفی در همه عالم هست، در قلب انسان ها♥️ 🔮من یادمه یک بار که به ایران می آمدم، در فرودگاه🛫 بیروت یک افسر مسیحی لبنانی با درجه بالا وقتی پاسپورتم را به نام بود دید، پرسید: نسبتی با چمران داری؟ گفتم: هستم. خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: او دشمن بود و با ما جنگید ولی مرد شریفی بود. بعد آمد بیرون دنبالم، گفت: ماشین نیامده برای شما؟ گفتم: مهم نیست. 🔮خندیدند و گفتند درست است، تو هستی. گاهی فکر می کرد به همین خاطر خدا بیش تر از همه، از او حساب می کشد😞 چون او با مصطفی زندگی کرد: با نسخه کوچکی از امام على عليه السلام. همیشه به مصطفي مي گفت: تو نیستی، کسی نمی تواند او باشد، فقط حضرت امیر آن طور زندگی کرد و تمام شد🚫 🔮و مصطفی هم چنان که صورت آفتاب خورده اش باز می شد و چشم هایش نم دار😢می گفت: نه، درست نیست ! با این حرف دارید راه در اسلام را می بندید، راه باز است، پیامبر مي گويد هرجا من پا زدم می تواند، هر کس به اندازه سعة اش. همه جا مصطفی سعی می کرد خودش کم تر از دیگران داشته باشد، چه لبنان، چه کردستان، چه اهواز 🔮لبنان که بودیم جز وسائل شخصی خود چیزی نداشتیم، در لبنان رسم نیست که کفشتان👞 را در بیاورید و بنشینید روی . وقتی خارجی ها می آمدند یا فاميل، رویم نمی شد بگویم کفش را در بیاورید، به مصطفی می گفتم: من نمی گویم خانه مجلل باشد ولی یک مبل داشته باشد🛋 که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند ها چیزی ندارند، بدبختند. مصطفی به شدت مخالف بود و می گفت... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
چگونه عبادت کنم_16.mp3
9.23M
؟ 16 🤲 💢عبادت، عملی تخصصی است که باید مهارت‌های آن را آموخت. درغیر این صورت ممکن است؛ همین عبادت، ما را از هدف نهایی خلقتمان، یعنی باطنِ انسانی، باز دارد! 👆 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺باکری را همه می‌شناسند نامش که برده می‌شود، و خدمت در پسِ ذهن‌ها نقش می‌بندد😌 🎀دو برادر👥 بودند که قلبشان برای می‌تپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی می‌کردند. 🎀قلم اینبار از بنویسد... ، مبارزه را از برادر بزرگترشان آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید🕊 🎀قد می‌کشید اما روح بلندش😇 وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز نمی‌کرد. به و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در ، حمید را به آنجا کشاند! 🎀تمامِ فکر و ذکرش بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا می‌ریختند❣️ 🎀رنگ و بویِ را که دید، گویی روحش به رسید، خستگی ناپذیر بود💪 و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمی‌کرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد بود و میدان جنگ🙂 🎀بی‌وقفه در تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را دهد. شاید هم به قول "استراحت را گذاشته بود بعد از شهادت"🌷 شهادتی که در اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از مجنون باز نگشت😔 اما آنچه حاکم است، است به حمید که در دلها مانده❤️ 🎀فرمانده حمید؛ این روزها به چون تویی نیاز داریم ...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد✅درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به و منصب و میز نباشد❌ 🎀از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگ‌ها فاصله است برای روحِ زمین‌گیرمان بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند! 🎊گرچه ، طلوعِ جاودانگی تو بود اما... فرمانده😍🌺 ✍️نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh