eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
زمان بازرگان بہ ما بر چسب #چریڪ زدند، زمان بنےصدر هم برچسب #منافق! الان هم بر چسب خشڪ مقدسے و #تحجر
⁉️ 😧 💢همان هایی که تا و حامیانش به ایران🇮🇷 حمله ور شدند، آن ها هم بند پوتین محکم کردند و به سمت ها سرازیر شدند 💢همان هایی که را نفس کشیدن تا همه اکسیژن سالم را در امنیت نفس بکشند😌 💢همان هایی که گشنگی کشیدند و⚡️اما انگ شکم سیری را هم خریدند چون نمی خواستند بدهند تا لقمه ایی نان بگیرند! 💢همان هایی که هر وقت به پا شد، به خیابان ها آمدند، سنگ و آجر و تیر 💥و ...خوردند تا کشور به دست نا اهلان نیافتد🚫 و تازه نیش و کنایه را هم به جان خریدند ! 💢همان هایی که یک مشت بی شناسنامه و تندرو و هیچی ندان و... هستند که، را می روند کیلومتر ها آن طرف تر از وطن می دهند تا همه احساس کنند 💢همان هایی که در آتش دشمن سوختند🔥 تا همه از سوختن در آتش دشمن و رهایی یابند اما نیش و کنایه خودی ها بیشتر سوزاندشان 😔 💢همان هایی که، در و سرما❄️ چادر سرشان میکنند و انگ بودن را هم، به جان می خرند تا نلرزانند دلِ جوانِ💓 خیابان و کوچه و... را . 💢همان هایی که در فقط، نگاه👀 به سنگ فرش های خیابان نصیبشان می شود ♨️آری آنها موجودات هستند چون 👈 دارند و شعله ورند از عشقـ❤️ ♡سلام بر ها ♡سلام بر مخلص ها ♡سلام بر بی ادعاها 💢خوش به حالتان من اینجا؛به حالتان می خورم بدترین موجودات زمین😓 ... 💢شما هم میتوانید کامل کننده متن باشید📝بدترین موجودات بسیجی ها هستند، چون...⁉️⁉️⁉️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚💧🐚💧🐚💧🐚 🍃یک بار که دور هم نشسته بودیم و از آینده صحبت می‌کردیم گفتم: #روح‌الله اگر ما بریم و شهید ب
بخشی از کتاب #دلتنگ_نباش : روح‌الله همیشه به زینب می‌گفت: «بیا برای خودمون #باقیات_الصالحات جمع کنیم. یه کاری بکنیم که بعد از #مرگمون هم اون دنیا به کارمون بیاد.» به حال پدر و مادر امام‌خمینی #غبطه می‌خورد و می‌گفت: «خوش به حال پدر و مادر امام‌خمینی. ببین چه پسری #تربیت کردن که هنوز هم براشون باقیات الصالحات داره.» زینب به این فکر می‌کرد که حالا خود روح‌الله #شهید شده و باقیات الصالحات پدر و مادرش شده و چقدر قشنگ به چیزی که می‌خواست، #رسیده_بود. شادی روح شهید والامقام روح‌الله قربانی و پدر و مادرش #صلوات #شهید_روح_الله_قربانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
دکتر احمدرضا بیضائی: 🔹چقدر #غبطه خورده بودم به محمودرضا بخاطر #پاسدار شدنش و چقدر حالش خوب شده بود😍 از اينكه پاسدار شده بود. 🔸بارها پيش آمد كه به او گفتم: "توى اين لباس از ما به #شهادت🌷 نزديكترى خوش به حالت" وقتى اين را مى گفتم مى خنديد😅 🔹وقتى پاسدار شد، مثل اين بود كه به همه چيز رسيده و ديگر هيچ #آرزويى در اين دنيا ندارد❌ #محمودرضا لباس پاسدارى را با عشقـ❤️ پوشيد. 🔸گاهى كه افتخار مى دهد و به #خوابم مى آيد توى همين #لباس مى بينمش. آنطرف هم مشغول پاسدارى از انقلاب است✌️ #شهید_محمودرضا_بیضایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚 خودش #قبل_از_شهادت به دوستانش گفته بود که فردا فقط با یک گلوله💥 شهید می‌شوم و حتی ساعت⌚️ شه
یاد کسے ڪہ سوے حرم #پر ڪشید و رفت از قید و بند #عشق زمینے رهید و رفت... ققنوس هم به اوج پرش #غبطہ مے خورد با بالهاے عرشے عشقش پرید و رفت✨ #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨🍃✨🌹✨🌹✨🍃✨ #خاطره_مادر_شهید_صدرزاده 💢یکی از #دعاهای همیشگی مصطفی #شهادت بود و همیشه دعای #قنوتش بو
یاد کسے ڪہ سوے حرم #پر ڪشید و رفت از قید و بند #عشق زمینے رهید و رفت... ققنوس هم به اوج پرش #غبطہ مے خورد با بالهاے عرشے عشقش پرید و رفت✨ #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🥀گر #تو را با ما تعلق نیست ما را شوق😍 هست 🌾ور تو را بی ما #صبوری هست ما را تاب💓 نیست #مصطفی_جان چ
♥️یاد کسی که سوے 🌼حرم کشید و رفت🕊 ♥️از قید و بند زمینی 🌼رهید و رفت... ♥️ققنوس هم به اوج 🌼پرش می خورد ♥️با بالهای عرشی 🌼 پرید و رفت 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 ❤️ 💢قصه ای که الان میخوام براتون بذارم ای نیست که ازخاطره ها وذهن ها زودفراموش بشه💬 مثل قصه های دیگر، قصه ایست از در دفاع مقدس✌️️ ایثارهایی فراموش نشدنی. 📕کتاب " " 📝نوشته زینب عزیزمحمدی 💢به روایت همسر شهید ایوب بلندی🌷 وقتی زندگینامه و رشادت‌های همسرش در پرستاری از این جانباز گرامی‌قدر را می‌خوانی، ناخودآگاه به یا این شعر میافتی👇 🍂هفت را عطار گشت                                                     🍂ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم😔 📌نمی‌دانم این کلیشه ای شده که به حال شهدا و غبطه بخوری یا نه. ولی در هر حال گفتن بعضی کلیشه‌ها موجب تسلی و آرامش خاطر خودم می‌شود😌 🖇نمی‌توانم به کسی که ذره ذره جسم خود را از به خاطر جنگ دست می‌دهد و همچنان انقلابی می ماند نخورم... 🖇نمیتوانم به کسی که در لحظه‌های زندگی محبت💖 به خانواده خود را ترک نمی‌کند غبطه نخورم... 🖇نمیتوانم به حال کسی که لحظه لحظه👌 زندگیش نمونه تربیت و پرورش است غبطه نخورم... 🖇نمیتوانم به بلندای جانباز و همسرش💞 غبطه نخورم... 🖇نمیتوانم به راسخ بودن و محکم💪 ایستادن در این راه غبطه نخورم... 🖇نمیتوانم به شهید🌷 که با وجود دیدن حمله‌های عصبی پدر با محبت تمام پدر را تیمار می‌‌کنند غبطه نخورم... 🌺خداوند را شکر می‌کنم که در کشوری🇮🇷 زندگی می‌کنم و نفس می‌کشم که نفس این عزیزان برکت دهنده‌ی آن است و از خدا می‌خواهم که ما را لایق ادامه دادن این شهیدان🕊 بداند 🖋 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ســـــــــــرباز و دیگر هیـــچ ...... #شهید_قاسم_سلیمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دیشب به مناسبتی زندگی نامه را در اینترنت جستجو می کردم دلم گرفت. نوشته بود مدرک تحصیلی ♦️سردار به تو خوردم که تو با این عظمت و جایگاه هیچ وقت دنبال مدرک و دانشگاه و مدرک دکترا و ... نبودی❌ ⇜هرگز دنبال نام و عنوان نبودی ⇜هرگز به فکر استراحت نبودی ⇜مثل برخی ها سجاده آب کش هم نبودی ♦️وسط نماز از گل و برگ گل گرفتی🌹 و هرگز به خاطرت رسوخ نکرد که شاید نمازم باطل شده باشد شاید فکر کردی این نماز نزد حق است و بلافاصله بعد از نماز یتیمی را که به تو گل داده بود غرق کردی ♦️سردار این قدر خاکی بودی که بجز در مراسم رسمی را نصب نمی کردی✘ لباس سبزت یا تنت نبود یا اگر بود خاکی بود و گِلی بود😔 ♦️خانه ات بود وسایل خانه ات چقدر معمولی و حیاط منزلت چقدر ساده و خودمانی و از همسرت خواستی که بر سنگ قبرت بنویسند بدون نام و عنوان ♦️اگر به ما بود برایت مزاری درست می کردیم درجه یک👌 با چندین گنبد و گلدسته در حد یک و قهرمان چه کنیم که خودت پیش دستی کردی و طور دیگری کردی شاید تو ما را بهتر شناخته بودی😔 ♦️تو از بودی نه در خط املاک ⇜اهل همت💪 بودی نه اهل صحبت ⇜مرد بودی و نه مرد شعار ⇜دارای مقام بودی✅ نه صاحب عنوان و مقام ⇜خوشا بحالت که بودی و نه مثل ماها بار نظام ⇜تو بودی نه سربار ایران🇮🇷 ⇜تو به انتظار ایستاده بودی👤 نه به انتظار ⇜تو سوار بر تانک بودی👊 نه سرمایه دار بانک نمی دانم تو چندمین بودی از ♦️تو یار مردم بودی و در مشکلات پشت مردم بودی. هر جا که عازم بودی حتما آن جا لازم بودی چه در چه چه بغداد و چه دمشق و یا اربیل ♦️و در آخر در سرزمین به شهادت رسیدی🕊 بدن مطهرت هم باز به زیارت رفت ، کاظمین، نجف، قم، مشهد و آن وقت در خاک آرام گرفت تا بر افلاک قدم بگذاری. ♦️سردار ببخش که درجه ای نظامی بالاتر از نداریم که بردوش و یا برسینه ات بگذاریم. سردار ما تا بحال فکر می کردیم که تو کردی ولی تشییع جنازه ات به ما فهماند که تو فتح القلوب♥️ کردی که به دعایت سخت محتاجيم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣1⃣#قسمت_چهاردهم 💢فقرا و #مساکین شهر از این خبر، #مطلع
📚 ⛅️ 5⃣1⃣ 💢 تو چشم به 🌫مى دوزى... قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى و مى گویى : این کار را به شما مى گویم تا ببینم خودتان چه مى کنید. عون و محمد هر دو با مى پرسند:رمز؟!و تو مى گویى : آرى، 🔒 رضایت امام به رمز این کلام ،گشوده مى شود. بروید، بروید و امام را به بدهید. همین... به مى رسید...اما... 🖤هر دو با هم مى گویند: اما چه مادر⁉️ را فرو مى خورى و مى گویى : مى خورم به حالتان . در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش خالى کنید.... و از ، آمدن و پیوستنم را بخواهید.هر دو را به حلقه اشک 😢چشمهاى تو مى دوزند و پاهایشان مى شود براى رفتن... 💢 مادرانه تشر مى زنى :بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟!چند قدمى که مى روند، صدا مى زنى:راستى! و هر دو بر مى گردد.سعى مى کنى محکم و آمرانه سخن بگویى:همین باشد. برنگردید براى وداع با من ، پیش چشم حسین.و بر مى گردى... 🖤و خودت را به درون خیمه 🏕مى اندازى و تازه نفس اجازه مى یابد براى رها شدن و مجال پیدا مى کند براى ترکیدن و اشک 😭راه مى گشاید براى آمدن. به گریه مى گذرد؟ از کجا بدانى ؟فقط وقتى طنین به رجز در میدان مپیچید،... به خودت مى آیى و مى فهمى که کلام رمز، کار خودش را کرده است و پروانه از سوى امام صادر شده است. 💢 شاید این باشد که صداى فریاد عون را مى شنوى... از آنجا که همیشه با تو و دیگران ، آرام و به مهر سخن مى گفته.... نمى توانستى تصور کنى که ذخیره و ظرفیتى از فریاد هم در حنجره داشته باشد. ، دل تو را که از خودى و مادرى، مى لرزاند، چه رسد به دشمن که پیش روى او ایستاده است: 🖤آهاى دشمن ! اگر مرا نمى شناسید، بشناسید! این منم فرزند طیار، شهید که بر تارك بهشت🌸 مى درخشید✨ و با بالهاى سبزش در فردوس پرواز 🦋مى کند. و در روز حشر چه افتخارى برتر از این ؟!ذوق مى کنى از اینهمه و و این اشک که مى خواهد از پشت پلکها سر ریز شود، است.... 💢 اما اشک و و آه ، همان چیزهایى هستند که در این لحظات نباید خودى نشان دهند. حتى بنا ندارى پا را از خیمه بیرون بگذارى . آن هنگام که بر تل پشت خیمه⛺️ ها مى رفتى و و میدان را نظاره مى کردى ، فرزند تو در میدان نبود.اکنون از درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنى به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک. 🖤 و این دو گل 🌷نورسته چه دارد پیش !اگر همه جوانان عالم از آن تو بود، را فداى یک نگاه حسین مى کردى و عذر مى خواستى . اکنون از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد...🍂 ...... 🍃🌹🍃🌹 @sHAHIDnAZARZADEH
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ 🌸در خاکی ترین ی زمین انسانهایی بودند که راه زمین تا را را بلد شده بودندو سلوک الی الله را در کمترین زمان طی می کردند فرشتگان زمینی که به واقع هر کدام شان از اولیاء خدا بودند 🍃خوب یاد دارم در آن ، بزرگان زیادی می آمدند تا خود را به این انسان های خدایی نزدیک کنندو می خوردند از این سلوک زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند. 🌸در میان رزمندگان باصفایی بود که 14 سال داشت. پایین ارتفاع ای بود و باران 🌧گلوله☄ از سوی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا و همانجا تیمم کنید. 🍃هنگامی که الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان 14 ساله داشت به سمت می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو است، آن نوجوان گوش نکرد.❌آخر شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. 🌸آقا نوجوان را صدا کردند که کجا می روی⁉️گفت میروم پایین وضو بگیرم. پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با کافی است. نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند😄 زیبایی🌷 زد 🍃و گفت بگذارید آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی و برگشت.دقایقی بعد قرار بود عده ای از بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان 14 ساله بود. 🌸یکی دو بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی نشستند، 🍃 عمامه از سر برداشتند و بر سر ریختند و گفتند : جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست⁉️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁دنیا بماند #برای عاقل‌ها ! ما مجنون ها دل هایمان هوای آسمان🌫 دارد،هوای #شهادت؛هوای حسین(ع) #شهید_
🎈حدیث دل اینبار راوی گمنامی سربازان . راوی شهدای گمنام🌷نه! اتفاقا داستان با نام و نشان را روایت میکند 🎊می‌دانی گاهی میخورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را فریاد میزند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در سکوت در کوچه پس کوچه های این شهر قدم میزنید و خدمت میکنید 🎏میخواهم از اول بگویم. تقویم ورق میخورد📆سی سال پیش اواسط پاییز🍂 را نشانم میدهد. ستاره ای دستچین شده از از آسمان به زمین فرود می‌آید مادرش نام را در گوشش میخواند و قصه های میشود لالایی شبانه او😌 🎉جلوتر میروم میخواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از ، خیمه های غارت شده و معجر های نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و اگر و اما بسنده کنی. از جمله ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی میشد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: "پایان ماموریت بسیجی است"✌️ 🎊چند سال بعد خبر آوردند که را به نحو احسن به پایان رساندی. اما اینبار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی ات گره خورده بود به به سکوت و 😓 🎀بارها از رسم و و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس فعل و فاعل هردو گمنامند 🎈وحالا سی سال گذشت و امروز تولد توست، هرچه کنم حق مطلب را نمیتوانم ادا کنم ولی ... ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃وقتى به مزار مى روم به تک تک مزار شهداء مى نگرم. خدایا! وقتى به عکسهایشان مى نگرم، ، اخلاقشان و خاطره هایشان در نظرم مجسم مى شود، وقتى بر سنگ مزار نگاه مى کنم، وقتى به عکس محمدم نگاه مى کنم، وقتى به آن چشمان گویاى مى نگرم، گویى فریاد مى زند که ، على، على، مگر تو همان کس نبودى که نیمه شب در قطار دست در دست من قرار دادى و گفتى: اگر شویم با هم مى شویم و اگر برگردیم با هم برمى گردیم. پس چه شد، چه شد، ها، چرا نیامدى؟ یا اصلا مى شود، گفت که مى گویند: چرا اصلا نتوانستى بیایى؟ 🍃و من جوابى ندارم جز اینکه سر به زیر افکنم و به حال آنها بخورم و به حال خود بنگرم و بگریم و در جواب بگویم: اى شهداء، اى محمد جان، اى محمدجان، جایى که شما رفتید، جایى نیست که همه کس بتواند بدانجا بیاید و اگر من هم نتوانستم در سر خود باشم، بدان که از خودم بود، از عملم بود، از کرده هاى خودم بوده و هست. 🍃 چرا که شما عمرى را در گذرانده بودید، ولى ما هنوز در لجن زار و بدبختى دست و پا مى زنیم و هر قدر بیشتر تلاش مى کنیم، بیشتر فرو مى رویم مگر نه، این چنین بود که شما خالص بودید که به رسیدید ولى، ولى ما ناخالصیهاى زیادى داشتیم و مطمئنا نمى توانستیم با شما باشیم ولى نه، نه، نه، هرگز از درگاه خداوندى که و است، ناامید نمى شوم، هیچ گاه از شفاعت شماها ناامید نیستم. هر چند بنده روسیاهم و و پستم، ولى، ولى، ولى، آن قدر در بخشش و لطف و کرم خدا را مى زنم، آن قدر آن در را مى زنم، تا در را به سوى ما نیز باز نمایند، زیرا خداوند ، زود راضى مى شود. ♡فرازی از وصیت نامه شهید علیرضا مولایی♡ 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۴۴ 📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۶۵ 📅تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : زنجان 🕊محل شهادت : منطقه دزفول 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh