eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
5.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#غیبت تمدید شد ... این #جمعه هم نیامدی😔 آقا جانم♥️ ↫پرونده ام #سیاه_تر از قبل است ↫و دلــم اما #تنگ_تر از همیشه کاش به احترامت #گناه نمیکردم🔞 میدانم چشم گریانت😢 چنین دلگیر💔 کرده #جمعه را از اعمال ما #پدر_مهربانم خودت به حال زارم دعا کن😭 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 شهر بارون 🎤 #حامد_زمانی 🌼 نبودی و هزار دفعه زمین خوردم ❤️ #تقدیم_به_امام_زمان_عج 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
 ای بس است اين جدايی💕 ديگر تاكي اين به طول مي انجامد؟ آقا مي دانم من لايق نيستم😔 شما را به خاطر دوستان خوبتان كنيد. بعد از هر كه مي آيد و مي رود، مي گويم: بازهم اين رفت و تونيامدی🚷 فقط نشسته ام ✘نه تلاشی و ✘نه كوششی. به ياد اين جمله «انتظار نشستن نيست؛ بلكه انگيزه ايستادن است» افتادم و به خود گفتم: واي....😔😔 ⇜آيابرای كاري كرده ای؟ ⇜آيا مثل كوفيانی يا مثل ياران امام حسين(ع)⁉️ باخود گفتم حداقل مقدمات را اول فراهم كردند؛ آيا مقدمات را فراهم كرده ای؟ و همهْ پاسخ ها و نه ونه بود😞 ✰♥️✰ـــــــــــــــــــــ ✰♥️✰ 🌾چشــم آلوده كجا، ديدهْ كجا؟ 🍂دل سرگشته كجا؛وصف رخ ياركجا⁉️ 🌾قصـهْ كجا، وين سر بيداركجا؟ 🍂مــردم كوفه كجا؛ يار كجا؟ 🌾لفــظ بي كار كجا؛ كجا؟ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#برکت_در_کارها 🔸مسئولیت سنگینی گرفته بودم. یک روز #شهید تهرانی مقدم🌷 پیش من آمد و گفت دوست داری #کارت خوب پیش برود⁉️ گفتم: بله. 🔹گفت: به تمام نیروهای تحت امرت بگو بگویند "خدایا ما این کار را #برای_تو انجام می دهیم اگر ثواب دارد آن را تقدیم #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) می کنیم" 🔸بعد از آن به صورت عجیبی کارهای ما درست می شد👌 بیایید #نیت کنیم بگوییم: خدایا ما کار خوبی نداریم😔 همین اندک کارهای خوبمان را هم تقدیم #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) می کنیم. ان شاء الله کارهای ما هم وسط کارهای خیر ائمه قرار می گیرد✅ و اجر و قرب و #برکت پیدا می کند. #شهید_حسن_تهرانی_مقدم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مراسم تشییع پیکر از کارکنان یگان‌های ویژه در استان خوزستان در هنگام مقابله با اغتشاشگران داعشی👹 به فیض نائل گردید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روزی به آرزویشان رسانید و این روزها خود به رسید.... 🎥 کلیپ فوق، مربوط به است که ٢ کودک سرطانی توسط او به آرزویشان رسیدند و "عملیات پلیسی" انجام دادند. در مقابله با اغتشاشگران داعشی استان به فیض شهادت🌷 نائل گردید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 💞 0⃣1⃣ 💟رفتم به اتاقم با هدیه هایش🎁 ور رفتم. کفن شهیدگمنام, . صدای اذان مسجد بلند شد. مادرم سر کشید داخل اتاق وگفت: نخوابیدی؟ برو یه سوره بخوان. ساعت شش و نیم صبح خاله ام آمد. با مادر وسایل سفره عقد💞را جمع می کردند. نشسته بودم و بّربّر نگاهشان می کردم. 💟به خودم می گفتم: یعنی همه اینها داره جدی میشه؟ خاله ام غرولندی کرد که کمک نمی کنی حداقل پاشو لباست رو بپوش. همه عجله داشتند که باید زودتر بریم عقد خوانده شود تا به شلوغی امام زاده نخوریم. وقتی با کت و شلوار دیدمش, پقی زدم زیرخنده😂 هیچ کس باور نمی کرد این آدم, تن به کت و شلوار بدهد. 💟از بس ذوق مرگ بود. خنده ام گرفت. به شوخی بهش گفتم: شما کت و شلوار پوشیدی یا شما رو پوشید؟ درهمه عمرش فقط دو بار کت و شلوار پوشید: یکی برای مراسم عقد. یک بارهم عروسی. در و همسایه دوست و آشنا با تعجب می پرسیدند: حالاچرا امام زاده⁉️ 💟نداشتیم بین فک و فامیل کسی این قدر ساده دخترش را بفرستد خانه بخت. سفره ساده ای انداختیم, وسایل صبحانه را با کمی نان و پنیر🧀و سبزی و گردو و شیرینی یزدی گذاشتیم داخل سفره. خیلی خوشحال بودم که قسمت شد قرآن و جا نماز هدیه ی را بگذارم سفره عقد. 💟سال🗓۱۳۸۶ که حضرت آقا اومده بودند یزد, متنی📝بدون اسم برای ایشان نوشته بودم. چن وقت بعد, ازطرف دفتر ایشان زنگ☎️ زدند منزلمان که نویسنده این متن زنه یامرد؟ مادرم گفت: دخترم نوشته! یکی دوهفته گذشت که دیدیم پستچی بسته ای آورده است. 💟آقای آیت اللهی خطبه ی مفصلی خواندند با تمام آداب و جزئیاتش👌 فامیل می گفتند: ما تا حالا این طور خطبه ای ندیده بودیم. حالا در این هیرو ویر پیله کرده بود که برای 🌷دعا کنم. می گفت: اینجاجاییه که دعا مستجاب می شه. فامیل که در ابتدای امر, گیج شده بودنند, آن از ریخت و قیافیه ی داماد, این هم از مکان خطبه ی عقد, آن ها آدمی با این همه ریش را جز در لباس روحانیت ندیده بودند. 💟بعضی ها که فکر می کردند است. با توجه به اوضاع مالی پدرم, خواستگارهای پول داری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم. حالا برای همه سوال❓ شده بود مرجان به چه چیز این آدم دل خوش کرده که گفته است عده ای هم بامکان ازدواجمان کنار می آمدند. ولی می گفتند: مهریه اش رو کجای دلمون بذاریم. تا سکه هم شد مهریه؟؟ 💟همیشه در فضای مراسم عقد, کف زدن وکِل کشیدن واین ها دیده بودم, رفقای زیارت عاشورا📖 خوانده بودند, مراسم وصل به و روضه شد. البته خدای متعال درو تخته را جور می کند. ... ⚠️برای کپی رمان می بایست از انتشارات و نویسنده کتاب اجازه بگیرید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 💞 1⃣1⃣ 💟آن ها هم بعد از روضه, مسخره بازی شان سرجایش بود😅 شروع کردند به خواندن شعرِ رفتند یاران چابک سواران...‌ چشمش برق می زد😍 گفت: تو همونی که دلمـ♥️ می خواست, کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد.‌ مدام زیر لب می گفت: شکر که جور شد, شکر که همونی که می خواستم شد، شکر که همه چیز طبق میلیم جلو می رود, شکر🙏 💟موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید, مگر تمامی داشت، شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی, ولی باورم نمی شد. تا این حد امضاها مثل هم در نمی آمد. زیر زیرکی می خندید😄چرا دستت می لرزه؟ نگاه کن! همه امضاها کجه کوله شده! بعد از مراسم عقد💞 رفتم آرایشگاه. قرار شد خودش بیاید دنبالم. 💟دهان خانواده اش بازمانده بود😦که چطور زیر بار رفته بیاید . اصلاً خوشش نمی آمد. وقتی دید من دوست دارم کوتاه آمد. ولی وقتی آمد آنجا قصه عوض شد. سه چهار ساعت⌚️ بیشتر نبود که باهم محرم شده بودیم. یخم باز نشده بود, راحت نبودم🙈 خانم عکاس 📸 برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر, این قدر مسخره بازی در می آورد که در عکس ها بخندم☺️ 💟همان شب🏙 رفتیم زیارت شهدای🌷 گمنام دانشگاه آزاد. پشت فرمان بلند بلند می خواند: دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم/خیلی حسین زحمت ما را کشیده است😍کنار 🌷 شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل. 💟یاد روزهایی افتادم که با بچه ها آمدیم اینجا و او همیشه خدا اینجا پلاس بود. بودنش بساط شوخی را فراهم می کرد که، این بازاومده سراغ ارث پدرش. سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا🌷متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد. حتی آمده و از آن ها خواسته بتواند راضی ام کند, به ازدواج. 💟می گفت قبل از اینکه قضیه ازدواجمان مطرح شود, خیلی از دوستانش می آمدند ودرباره ی من از او مشورت می خواستند. حتی به او گفته بودند که برایشان از من خواستگاری کند. غش غش می خندید که اگه می گفتم دختر مناسبی نیست بعداً به خودم می گفتن پس چرا خودت گرفتیش⁉️ اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بله بگی. حتی گفت: اگه اسلام دست و پام را نبسته بود, دلم میخواست شما رو یه کتک مفصل بزنم. 💟آن کَل کَل های قبل ازدواج شدند به شوخی و بذله گویی آن شب هر چه در شهر بود, زیارت کردیم. فردای روز عقد رفتیم خونه خاله مادرش, آنجا هم یک سر ماجرا وصل شد به شهادت🌷 بود. شهید موحدین. 💟روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدم. محمدحسین هم ظهرش امتحان داشت. با اعتماد به نفس درس نخونده رفت سر جلسه قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفیقاش که کل درس را در ده دقیقه⏳ برایش بگوید. جالب اینکه آن درس را پاس کرد😳 قبل از امتحان زنگ زد📞که: دارم میام ببینمت. گفتم: برو امتحان بده که خراب نشه. 💟پشت گوشی خندید😅که اتفاقاً میام که امتحانم خراب نشه! آمد گوشه حیاط ایستاده چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم. دوباره این جمله را تکرار کرد: تو همونی که دلم خواست. کاش منم همونی باشم که تو دلت می خواد. رفت🚶 که بعد امتحان زود برگردد. ... ⚠️برای کپی رمان می بایست از انتشارات و نویسنده کتاب اجازه بگیرید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 به این #عکسها 🌺خیره شو خیره شو 🎤 #حامد_زمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نوزاد چهل روزه شهید مدافع امنیت #فرمانده_شهید_مرتضی_ابراهیمی 🍂تب #اغتشاشات خوابید ولی از حالا تب و #بی_خوابی کودک دوماهه شهید ابراهیمی🌷 آغاز میشه.... 💢کودکی که برای همیشه از لبخند #پدر محروم شد😔 و دیگر با هیچ سبد حمایتی هم شاد نخواهد شد❌ 🍂او اکنون نه یارانه می خواهد و نه سهمیه ای، فقط و فقط #دلتنگ خنده های نازنین پدرش خواهد شد💔 پدری با دنیایی آرزو که حالا ... 💢بانک های سوخته روزی درست خواهند شد ولی دل سوخته همسر😔 و #کودکان_شهید... 💠بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ راستی #ﺑﻪ_ﻛﺪﺍمین_ﮔﻨﺎﻩ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪ⁉️ 💥ما در قبال این #خونها وظیفه داریم #شهید_مرتضی_ابراهیمی #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ مهدی (عج) جان♥️ خوشا آنان که در #دامت اسیرند به رخسار دل آرایت😍 بصیرند مکن❌ از بین ما گلچین که گفتند: کریمان خوب و بد #باهم پذیرند #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁گفتی #سپیده دم 🌼چه دل انگیز💖 و دلرباست 🍁گفتم تبسم #تو 🌸بسـی دلرباتر است😍 🍁گفتی چه دلگشاست 🌼افق در طلوع #صبح 🍁گفتم که چهره ی تو♥️ 🌸از آن #دلگشاتر است #شهید_مرتضی_عطایی #شهید_رضا_سنجرانی #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️حل مشکلات با هدیه هزار #صلوات به مادر #امام_زمان(عج) #سخنرانی بسیار شنیدنی👌 🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🥀آن روزها، داخل #کانال می‌رفتند، کمین می‌کردند برای دشمن👹 خودشان هم در #امان بودند 💥این‌روزها اما کاش این #کانال‌های ما کمین‌گاه شیطان نشده باشد😔 و کاش دین‌مان در #امان بماند... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#کلام_شهیـد ✍ مبارزه سخت افزاری کار ماست☝️ و نرم افزاری با #شما 👈کار فرهنگی کنید و #شیعه_واقعی را به کشور🇮🇷 و کشورهای اطراف معرفی کنید. اگر #کارفرهنگی انجام شود، سربازش👤 هم پیدا می شود #شهید_حمید_تقوی_فر #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4⃣0⃣2⃣1⃣ 🌷 🔻همسر شهید: 🔰کنار شهرک محل زندگیمون باغ سبزی🌱 کاری بود، هر ازگاهی به اونجا سَری میزد. به پیرمردی👴 که اونجا مشغول کار بود کمک میکرد 🔰یکبار از برمیگشتیم🚗 که حاج حمید گفت: بنظرت سَری به پیرمرد سبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم⁉️ 🔰مدت زیادی بود که به خاطر خبری ازش نداشتیم. زمانیکه رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن⛏ بود. حاج حمید جلو رفت بعد از احوال پرسی، رو ازش گرفت مشغول بیل زدن شد. 🔰پیرمرد سبزی کار چند دسته سبزی🌱 به حاج حمید داد. سبزیها رو پیش من آورد و گفت: این سبزیها رو بجای به من داد. گفتم: ازخانمم میپرسم اگه نیاز داره بر میدارم. گفتم: نه سبزی احتیاج نداریم🚫 در ضمن حاجی شما هم که کار کردی. 🔰بعد از شهادتش🌷 یکی از همسایه ها به پیرمردگفته بود که حاج حمید . پیرمرد با گریه گفته بود من فکر کردم اون آدم بیکاریه که به من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی به این مهمی داره و سپاهه... 😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#صفحه۱۱۲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه مائده✨ #قرائت_صفحه_صد_ودوازدهم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ خاطره ای از رفیق شهیدم 🌷 🍃 یکبار صحبت از شهید و شهادت شد. عباس می‌گفت ما کجا و شهدای جنگ کجا. آنها از لحظه شهادتشان خبر داشتند. 🍃بعد حرف جالبی زد و گفت این همه شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنت و شبکه‌های اجتماعی فضای شهر را پر کرد‌ه‌اند، اما خودمان باید باشیم. 🍃اگر توانستیم دیندار بمانیم یعنی به مرز شهادت رسیدیم و شهیدیم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔹اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو🚗 به سمت #نجف بر مي گشتيم. موقع #اذان صبح بود که به ورودي نجف و کنار #وادي_السلام رسيديم. 🔸هادي به راننده گفت: نگه دار⛔️تعجب کرديم. گفتم: #شيخ_هادي اينجا چه کار داري؟ گفت: مي خواهم بروم وادي السلام♥️ 🔹گفتم: نمي ترسي⁉️ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز برو توي #قبرستان. هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد✊ از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم پياده شد و رفت. 🔸بعدها فهميدم که مدت ها در ساعات #سحر به وادي السلام مي رفته و بر سر مزاري که براي #خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت📿 مي شده. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا