eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢یادمه تو دوره #آموزشی بعد شامگاه همه خسته و کوفته اومدیم سمت #آسایشگاه. 💢از سیاهی پیشونی مون بعد ا
💠 تدارکات و پشتیبانی گردان 🔻همکار شهید 🌷حسین 22 ساله از خیلی از بچه های گردان کم سن و سال تر بود. با وجود این، اونقدر با جربزه بود که خیلی زود تبدیل به یکی از #ارکان اصلی گردان شد. 🌷مسئولیت تدارکات و پشتیبانی گردان رو به حسین سپردند. هم زبر و زرنگ بود، هم به خاطر طول سالهای حضورش در #بسیج، تجربش زیاد بود. 🌷[کار تدارکات یک گردان رزمی کار سنگینیه]. اما حسین خیلی دقیق و با برنامه بود. خیلی راحت از پس کار سخت و سنگین تدارکات بر می اومد. . #شهید_حسین_ولایتی_فر 🌷 #شهید_حادثه_تروریستی_اهواز 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢به اسم حبیب 💠روایت اول #قسمت_دوم 🔰بعضی وقتا فکر میکنیم💭 اینکه مقام معظم #رهبری مد ظله العالی فرمو
💢به اسم حبیب 💠روایت اول 🔰محمدحسین تحصیلات نداشت❌ مثل همت, اما خوب بلد بود چه میخواهد. هر جا که بود بجای اینکه بگوید بروید میگفت: . خودش اول از همه راه میافتاد, . 🔰به نقل از میگفت: شهادت🌷 یه لباسه هر وقت اندازت بشه میپوشیش. محمد حسین زود بزرگ شد. خوب به تنش نشست. بعضی جاها آدم یهو میشه یکیش جنگه💥 اول تو جنگ فرهنگی بزرگ شد بعد تو سوریه شاید بخاطر همین بود راه چهار ساله رو کمتر از یک سال رفت👌(از فرماندهی گردان به فرماندهی تیپ سیدالشهداء رسید) 🔰حتی اینجا هم به اسم جلو رفت از فرماندهیش که نگم, اکثرا نیروهای غیر ایرانی🇮🇷 میگرفت. عراقی, ...زندگی با این آدما سخته, اخلاقشون, کاراشون زندگیشون با ما ولی محمد حسین باهاشون سر یه سفره مینشست همین شد که همشون شدن همه نیروهاش خالکوبی عمار داشتن یا پلاک اسمشو🏷 همیشه چند نفر👥 اسکورتش میکردن طوریش نشه، وقتی اومد همه تعجب کردن چطور با اون فدایی ها عمار شهید شده⁉️ 🔰وقتی درگیری💥 شدید باشه کسی نمیتونه زخمی برگردونه عقب ولی کسی ندید تنها برگرده🚫 بعد از شهادش🌷 یکی از دوستانش که تیرمیخوره توان برگشتن نداشته. پشت بی سیم میگه: مثل تنها شدم کجایی عمار😭 خیلی رو مقید بود, دوران دانشجوییش کل خونه پر بود از عکس . حرمت نگه میداشت, هم اتاقیش میگفت: سیگار🚬 کشیدیم عکس شهدا🕊 رو جمع کرد ورفت. 🔰بعد هیئت کتیبه وپارچه سیاه های هیئت🏴 رو باز میکرد بعد میگفت بشینین به شوخی. میگفت: زیارت که رفتین بدون اذن دخول وارد نشین⛔️ اشکه اونقدر منتظر بمونین تا اذن بگیرین. میگرفت که گره از کار باز بشه اعمال مستحبی📿 که براش عادی بود تا جایی که روزه روز دوشنبه وپنج شنبه📆 رو برای بچه های شورای الزامی کرده بود. 🔰تک خوری نمیکرد هرجا که بود همه تیپ آدمی رو دورش👥 جمع میکرد کتاب میخوند📖 کتاب هم میداد کتاب های ساندویچی تا بچه ها کتابخون بشن. رو همه تاثیر میذاشت✅ ولی تاثیر نمیگرفت. با هر تیپ آدمی که بود موقع بلند میشد به نماز بچه ها هم دنبالش. 🔰محرما غذای هیئت بود میگفت اشک رو زیاد میکنه.گوشت🍖 که میگرفت, گوشت بود شاید براتون سوال بشه چرا گوشت شتر؟ گوشت شتر رو زیاد میکنه. به همین سادگی... ، همون چیزی که ابر قدرت های دنیا ازش هراس😨 دارن. همیشه این بود که اطرافیانش رو جذب میکرد. با همه میجوشید ولی یه نقطه مشترک بین همه رفقاش بود👇 📚برگرفته از کتاب عمار حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سیره_شهدا 🔸مثل بچه #بسیجی ها زندگی میکرد خیلی ساده و به دور از تجملات. نمی پذیرفت درخانه حتی مبل🛋
6⃣5⃣1⃣1⃣ 🌷 💠کتاب 🔰شوق داشت، به ویژه ازچندماه مانده به ؛ اما این چیزی نبود که یک شبه در او ایجاد شده باشد❌ علی رغم اینکه درجمهوری اسلامی، دوست و دشمن😈 این همه توی سر تبلیغ از وجنگ وگفتن ونوشتن از دفاع مقدس📝 می زنند 🔰به عنوان برادرِمحمودرضا👥 می گویم: که او هرچه داشت، از دفاع مقدس داشت.شخصیت محمودرضا حاصل اُنس💞 باهمین ها وفیلم ها🎥 و ها وگفتن ها ونوشتن ها از شهدای دفاع مقدس🌷 بود. 🔰دانش آموز بود که با پروین قدس در تبریز رفاقتی به هم زده بود. مرتب برای دیدن آرشیو🎞 عکس هایش سراغش می رفت. اولین ریشه های به فرهنگ جبهه وجنگ راحاج بهزاد در او ایجاد💖 کرده بود. 🔰کتابخانه ای📚 که از او به جامانده، تقریباً تمام کتابهای منتشرشده در حوزه دفاع مقدس در چند سال گذشته را در خود گنجانده است. مثل همه ی بچه های ، به یاد ونام وتصاویر📸 سرداران شهید دفاع مقدس، به ویژه تعلق خاطر داشت. 🔰این اواخر پیگیر محصولات جدید ادبیات بود. گاهی ازمن می پرسید فلان کتاب راخوانده ای⁉️ واگر میگفتم نه✖️ نمیگفت بخوان، می خرید وهدیه🎁 میکرد. اواخر، چندتا کتاب را توصیه کرد که بخوانم. ازبین این کتابها📚کوچه نقاش ها، دسته یک، همپای صاعقه وضربت متقابل یادم مانده💬 است. 🔰مجموعه سیری درجنگ ایران وعراق💥 را که ازکتابخانه ی خودش به من کرد، هنوز به یادگار دارم. یک بار هم رُمانی را که براساس زندگی نوشته شده بود، ازتهران برایم پست کرد📬 که بخوانم. 🔰یادم هست باهم در مراسم این کتاب📙 شرکت کرده بودیم. سردار هم درآن مراسم حضورداشت. به سردارسعیدقاسمی وموسسه فرهنگی میثاق هم علاقه مند💖 بود و بدون استثنا، هرسال بارفقایش درمقتل شهدای فکه🌷 که سردار حضور می یافت، حاضر می شد. چند بار هم به من گفت که عاشورا بیا . هربار گفتم می آیم ولی نمی رفتم😔 به روایت: برادر بزرگوار شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💖(فوق العاده زیبا) 6⃣2⃣ (( دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش. عیوب دیگران را ساتر باش. با همه مهربان باش و از همه گریزان باش. یعنی با همه باش و بی همه باش. خداشناس باش و در هر لباس باش. )) علامه حسن زاده آملی ، کتاب نامه ها و برنامه ها ، ص ۱۲ احمدآقا به این عبارات به خوبی عمل می کرد. فعالیت بسیج به جهت حضور منافقین و ترورها و شرایط جنگ بسیار گسترده بود. آن زمان نیروهای برخی شب ها در مسجد می ماندند تا در صورت احساس خطر وارد عمل شوند. در این شب ها احمدآقا نیز مثل بقیه ی بسیجی ها در مسجد می ماند. او مثل یک جوان عادی با بقیه صحبت می کرد. می گفت. می خندید و... او با همه ی افراد حتی کوچکترها بسیار با ادب برخورد می کرد، اما در برخورد با ملاحظه ی هیچ کس را نمی کرد. حتی اگر نزدیک ترین دوست یا شخصی بزرگتر از خودش بود، خیلی محترمانه از او می خواست این بحث را ادامه ندهد. احمدآقا در زمینه ی فعالیت های بسیج مثل یک نیروی عادی حضور فعال داشت. اسلحه به دست می گرفت و در گشت شبانه در بازار مولوی و محله های اطراف، همراه دیگر بسیجیان گشت می زد. اما تفاوتش این بود که وقتی ساعت 3⃣🕒 نیمه شب به مسجد برمی گشتیم و اکثر بسیجی ها مشغول می شدند، او به داخل شبستان می رفت و مشغول 💙شب می شد. خلاصه اینکه احمدآقا یک بسیجی واقعی بود. از آن بسیجی هایی که حضرت امام خواسته بود با آن ها شود. از آن هایی که امام عزیز بر دست و بازوی آن ها بوسه می زد. کلمات تاکید شده : 1⃣غیبت کننده 2⃣ بسیج 3⃣استراحت 4⃣ نماز شب 5⃣ محشور ... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎀روز #تولد_تو روز نگاه بــ🌧ـاران بر شوره زار #تشنه بر این دل بیابان 🎀روز تولد تو🎁 گویی پر از #خ
5⃣6⃣1⃣1⃣ 🌷 💠زندگینامه شهید 🔰شهید کارگربرزی تحصیلات ابتدایی خود را در کرج گذراند و از همان ابتدا با درس📚 و مدرسه انس خوبی داشت و خواندن برایش در صدر کارها بود👌 🔰شهید رضا برزی🌷 در کنار تحصیل به نیز توجه داشت به همین علت در رشته ورزش‌های رزمی شروع به‌کار کرد و در کنار تحصیل ورزش می‌کرد، دیگر  شهید رضا شرکت فعال در مسجد🕌 محل و ثبت ‌نام در پایگاه بود که او را به یک جوان نمونه🙂 در محله تبدیل کرده بود و برای تمام اهالی محل نمونه‌ای برای مثال زدن شده بود. 🔰او دوران دانشجویی را در دانشگاه آزاد گذراند و در رشته برق💡 دانشگاه آزاد کرج خود را گرفت. دانشگاه آزاد برای شهید رضا تنها نقطه عطفی برای تحصیل نبود❌ بلکه او در حین تحصیل در دانشگاه آزاد، نیمه گم شده زندگی خود را یافت و با خانم دانشجویی که در همان دانشگاه تحصیل می‌کرد کرد. 🔰شهید کارگربرزی به و مطالعه بیشتر از بقیه کار‌ها اهمیت می‌داد✅ و همواره در این دو کار غرق می‌شد به همین دلیل بود که در مقطع کارشناسی دانشگاه امام حسین (ع) در رشته روانشناسی فارغ‌التحصیل📃 شد، در زمان تحصیل به صورت هم‌زمان نیز در رشته زبان تحصیل می‌کرد. 🔰او به آرزویش که همان از انقلاب و نظام اسلامی✌️ بود رسید، تا اینکه جنگ شروع شد و دیگر برای شهید رضا لحظه درنگ معنایی نداشت و با داشتن و همسر💞 و تعلقات دنیایی، دغدغه دفاع از حرم حضرت زینب (س) در مقابل حمله ، او را به سوریه برد. 🔰شهید رضا در سن نوجوانی به علت بیماری دچار اندام‌های حرکتی می‌شود که مادر شهید با به حضرت زینب (س) شفای✨ شهید رضا را از حق‌تعالی می‌گیرد و ۱۹ سال بعد از این شفا می‌گذرد که شهید رضا چه خوب این عنایت را با در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) جبران می‌کند👌 🔰شهید رضا کارگربرزی در ۱۱ مرداد ۱۳۹۲📆 در دفاع از حرم حضرت زینب (س) به رسید. از شهید رضا کارگر برزی به نا‌م‌ های  🔅محمدمهدی و 🔅محمدحسین به یادگار مانده است که در آینده  شهید خود را ادامه می‌دهند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸نورانی بود و دنبال نور می گشت💫 راه #میانبرش را پیدا کرده بود و هیچ چیز نمی توانست جلودارش باشد. تنه
💢شاید دور از  حقیقت نباشد وقتی می گویند همه #شهدا شبه هم هستند👥 نگاه به زندگی مهدی عزیزی که عزیز محله ای بود خالی از این واقعیت نیست؛ واقعیتی که گره خورده به #نامش شد در ساخت مسجد محل، مکبر بودنش و روزه هایی که بر خود از 9 سالگی #واجب کرد. 💢فعالیتش هایش در #بسیج او را شیفته حضور در سپاه کرده بود لذا پس از پیش دانشگاهی در دانشکده افسری #سپاه ثبت نام کرد📝 و تا سال سوم ادامه داد. آنطور که #مادر_شهید می گوید مهدی تنها متعلق به خانواده اش نبود❌ بلکه برای همه دلگرمی بود. 💢هیچ وقت از کارهایش که برای #رضای_خدا انجام میداد سخن به میان نمی آورد و هر بار خانواده از او جویای #کارهایش می شدند حرف را عوض می کرد☺️ #شهید_مهدی_عزیزی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#اللهم_ارزقناتوفیق_شهادة نمے‌ خـواهم دگر #آسایشم را بیـــا بر هم بـزن #آرامشم را #شهـادت ای هُمای
7⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰جوانی فعال وسرزنده بود و در مدرسه فاطمیه فعالیت میکرد.از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشتم 👌به عنوان راوی درشلمچه حضور پیداکرد. 🔰همیشه و فرماندهان جنگ را مطالعه میکرد ومرتب درمورد خاطرات عمو وپسرعموی از پدرش میپرسید❓ 🔰بیان شیوا،دلنشینــ😌 وجذابش باعث شده بود که اگر به سخنرانی میرفت, دوباره دعوتش میکردند، اما این شهید🌷باعث شده بود که علاقه نداشته باشد به جاهایی برود که او را میشناختند وبه میرفت. 🔰برای هم، جنوب کرمان وزابل را انتخاب میکرد، بااینکه مسیرها دور🏜 وسخت بود ولی با دوستان روستایشان👥 به همین مناطق میرفت. 🔰ازخصلت های دیگر شهید این بود که: وابسته به دنیا وتعلقاتش نبود📛 بسیار ، خوش برخورد وبا گذشت بود. او بیش از یکسال دوره آموزشی و دید و هر دوره ی سه ماهه ای که طی میکرد، جواب میشنید که به مهارت لازم نرسیدی😔 💥اما ناامید نمیشد ودر دوره ی دیگه ای شرکت میکرد.👊 🔰چون سنش کم بود، به اعزامش نمیکردند ولی دست بردار نبود و از هر دری وارد شد تا درنهایت توانست👌 به سوریه اعزام شود... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_میثم_مدواری🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣9⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰بعد از شهادت مسعود عزیز، خانواده تصمیم به تغییر مکان گرفتن در شهرک ساکن شدن. میثم عزیزم🌷 خصوصیات اخلاقی منحصر به فردی داشتن👌 از همان دوران نوجوانی بسیار چشم پاک و بودن 🔰علاقه خاصی به مسائل دینی و قرآن📖 داشت و همیشه در این قدم برمیداشت👣 در مدرسه و مسجد قاری قرآن بودن و با صوت زیبای خود🎤 دل هر کس را به لرزه💓 وامیداشت. 🔰میثم در دوران هم اول بود و شاگرد ممتاز مدرسه ی خود بود هم در هم در درس📚 از دیگر اخلاق های نیکوی میثم دستگیری از افتادگان و سرکشی به بود 🔰میثم عزیزهیچگاه به این دنیا دل نداشت❌ و از هم چیز خود میگذشت در راه برای فقرا. حتی از لباس تن👕 خود میگذشت و در راه خدا ایثار میکرد ومانند مولای خود دست گیر افتادگان بود البته در خفا و پنهانی. 🔰پدر بزرگوار این شهید فرمانده پایگاه امام محمد باقر(ع)بودن و همین امر کمکی شد برای میثم تا با بسیج آشنا شود ودر بسیج ثبت نام کرد📝 و یکی از بسیجیان فعال پایگاه شد. بعد از گرفتن دیپلم در سال 79 - 80 وارد شد به طور رسمی شروع به کار کرد 🔰در همین دوران به طور مستمر برای تفحص شهدا🌷 به مناطق جنوب میرفت و عزیز را تفحص میکردن در همین دوران بود که تصمیم به ازدواج💍 گرفت و در سال 87 همسر اختیار کرد و ثمره این زندگی هشت ساله دردانه به نامهای فاطمه زهرا❣ و فاطمه کوثر❣ است. 🔰میثم با شروع شدن جنگ با داعش👹 به این جبهه اعزام شدن و ازسال 89 به دفاع ازدین و اسلام پرداخت بعد از های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین آخرین باری که اعزام شدن به مدت مقاومت در برابر کفار داعشی در صبــ☀️ـح روز 16/8/94 پس از هشت ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض نائل آمدن و شهد شیرین شهادت🌷 را نوشید . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂آقا مهدی همیشه به بنده می‌گفت: که سفر زیارتی #امام_حسین (ع) را هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی ترک نکن❌حتی
🔹مهدی از همان دوران كودكی بسیار #آرام و متین بود هرگز به یاد ندارم كسی را آزرده كرده و یا باعث ناراحتی😔 دیگران شده باشد❌ 🔸حضور همیشگی مهدی در پایگاه های #بسیج باعث شده بود خیلی ها او را مثل برادر👥 خود ببینند و نیازمندان بسیاری در این سال ها از پسرم كمك دریافت كردند بدون اینكه وی چیزی در مورد آن بگوید 🔹این موضوعی بود كه بعدها از زبان كمك شوندگان و #نزدیكان مهدی♥️ فهمیدیم. مهدی اهل نماز و مسجد بود هر وقت برای كاری واجب دنبال #مهدی می گشتیم یا او را در مسجد محل پیدا می كردیم و یا در پایگاه بسیج 🔸او بسیار اهل نماز📿 و روزه و #عبادت بود و من كمتر به یاد دارم كه بدون #وضو بوده باشد. راوی: مادر شهید #مدافع‌حرم‌عسکریین‌ #شهید_مهدی_نوروزی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5881924528954671621.mp3
12.56M
نحــن صـــامــدون 🎤🎤 حامد زمانی 👈روز بسیج بر تمامی بسیجیان بزرگوار گرامی باد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣ #قسمت_ششم 📖دعای کمیلما
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 7⃣ 📖حرف ها شروع شد خودش را معرفی کرد کمی از انچه برای من گفته بود به اقاجون هم گفت. گفت: از هر راهی جبهه رفته است ، جهاد و هلال احمر حالا هم توی جهاد کار میکند. صحبت های مردانه که تمام شد اقاجون به مامان گاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی راضی است✅ 📖تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان میداد هایش بود. جانباز هایی که اقاجون و مامان دیده بودند یا روی ویلچر♿️ بودند یا دست و پایشان قطع شده بود. از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با انها است اما از ظاهر ایوب نه❌ 📖مامانم با لبخند من را نگاه کرد😍 او هم پسندیده بود. سرم را پایین انداختم. مادر بزرگم در گوشم گفت: تو که نمیخواهی رد بدهی⁉️خوشگل نیست که هست، جوان نیست که هست. ان انگشتش هم که توی راه کمینی (خمینی) جانتان این طور شده. توکه دوست داری 📖توی دهانش نمیگشت اسم را درست بگوید. هیچ کس نمیدانست من قبلا بله را گفته ام☺️ سرم را اوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از معلوم بود 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
احمد الیاسی تو چون گلِ یاسے🌸 فدائےِ زینب(س)یاورِ عباسےع🍃 📸دانشجوی مدافع حرم #شهید_احمد_حاجیوند_الیا
🍂🌼🍂 🔹در همین ایام #دشمنان این مرز و بوم چشم طمع😈 به ثمرات انقلاب و جایگاه ولایت دوخته بودند. آنها به بهانه #انتخابات قصد برندازی نظام را داشتند😏 و برای دست یابی به این هدف شوم، #فتنه88 را راه اندازی کردند. 🔸احمد که درک درستی از ریشه های فتنه و #اهداف آن داشت با نوشتن شعار (جانم فدای رهبر)✌️ در مراسم #روزعاشورا سال 88 حاضر گردید در آن ایام به عنوان مسئول فرهنگی پایگاه مقاومت #بسیج، فعالیت فرهنگی را از هر چیز واجب تر میدانست. 🔹به همین منظور کانون فرهنگی، تبلیغی و آموزشی #رهروان_ولایت را تاسیس کرد. وی اقدام به برگزاری کلاس های روشنگری📝 در خصوص فتنه و معرفی کتاب های انقلابی📚 جهت شناخت بهتر جوانان و #نوجوانان از فتنه های آینده و اهداف فتنه گران🎯 نمود تا در حد توان به دغدغه های فرهنگی آن زمان #رهبر معظم انقلاب ( مدظله العالی ) جامه عمل بپوشاند. #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh