🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 7⃣1⃣ #قسمت_هفدهم 🍀عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را میشناختم در اطراف رهبر
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
8⃣1⃣ #قسمت_هجدهم
☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمیشود کاری کنی که من برگردم؟
♦️ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم. جوابش منفی بود. اصرار کردم. لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی.
🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود. مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد.
♦️روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند.
🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زیبا دور شوم.
🍃من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود، چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد.
🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آنها میخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد. مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند.
🔆 یکی دو نفر از بستگان میخواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند. به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم. بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم. احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار.
🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم میترسیدم باطن غذا را ببینم. دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد. بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم.
⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم. دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم. اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم. آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمیتوانستم ادامه دهم.
💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر لحظات زیبایی بود آنجا، زمان مطرح نبود، آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل میشد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.
✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن! می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟!
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
چگونه عبادت کنم_44.mp3
10.91M
#چگونه_عبادت_کنم ۴۴ 🤲
💢کار مهم دیگری نداریم ما ؛
جز اینکه، لایههای ظلمانی و سخت طبیعت را، از روی روحمان کنار بزنیم و راه نفسِ روحمان رو باز کنیم...
اینم فقط یک راه داره؛
با عبادتِ با معرفت ❗️
#استاد_شجاعی👆
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃خدایا تو را به زینب(س) قسم میدهم که ما را از #فیض شهادت محروم نفرما.
پدر و مادرم از شما میخواهم که بعد از شهادت من برای من گریه😭 نکنید
بلکه به مظلومیت سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین(ع) فکر کنید و گریه کنید. 👌
🦋دوستان و آشنایان یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر #غافل نباشید که اگر خون 💔شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود، امروز اسلام و قرآن📖 در عالم پیشرفت نمیکرد.❌
🍃عزیزان من باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است اگر در بطن کلمه شهادت بروید #متوجه خواهید شد که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است.⚡️
#شهید_محمدحسین_مومنی🌷
#شهید_مدافع_حرم(فاطمیون)
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #رمان_شهدایی 🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز ↶° به روایت: همسرشهید 6⃣2⃣ #قسمت_بیست_ششم 📝دهنم خشک شده
❣﷽❣
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
7⃣2⃣ #قسمت_بیست_وهفتم
📝زهرا حس کرد، یوسف توی فامیل و دوستانش این قدر عزیز بوده و بقیه این همه برایش بی تابی می کنند، او نباید ضعف نشان بدهد. باید سنگ صبور همه باشد. گریه هایش را جمع کرد و توی روضه و شب چهلم یوسف، که به محرم و صفر خورده بود، بیرون ریخت.
📝وقتی برای شناسایی رفتند سردخانه، زهرا به سختی یوسف را شناخت. دقیقا یک ماه قبل از شهادتش، هشتم شهریور، وقتی دفتر نخست وزیری منفجر شد و رجایی و باهنر شهید شدند. یوسف هم آنجا بود،اما سالم مانده بود. فقط کمی موهای سر و صورتش سوخته بود.
📝ناراحت بود چرا #شهید نشده. به من گفت: اگه من شهید شده بودم،جنازه م خاکستر شده بود. خانم شهید رجایی اون رو از روی دندون هایش شناخت. بعد سر به سرم گذاشت. دهانش را باز کرد و آورد جلوی صورتم، گفت: تو هم یک نگاهی به این شکل و قیافه ی دندون های من بکن، شاید منم آخرش این جوری شهید شدم. حداقل بتونی شناساییم کنی.
📝بهم برخورد. عصبانی شدم گفتم: یعنی چی این کار؟ اذیت نکن یوسف. این جور که من می بینم، باید قبل از شهادت بری دندونپزشکی یک فکری به حال درست شدنشان بکنی. ولی نمی دانست که یوسف راست گفته. وقتی رفت سردخانه، از یوسف چیزی باقی نمانده بود. دلش نیامد همه جایش را نگاه کند. فقط دندان هایش را دید.
📝همان دندان هایی که قرار بود بعد از برگشتن برود درستشان کند. موقع دفن، وقتی کفن را از روی صورتش کنار زدند، باز هم دلم نیامد نگاهش کنم. چشم هایم را بستم و از لای پلک هایم دیدم که صورتش عین زغال شده. زود چشم هایم را بستم. نمی خواستم آخرین تصویری که ازش توی ذهنم می ماند، این باشد.
📝فکر کردم خدا خیلی دوستش داشته که وقتی روحش را برده، یوسف آن قدر خوش حال بوده که جسمش طاقت نیاورده و سوخته. وقتی سراغم آمدند تا عکسی از یوسف بگیرند، گفتم چیزی نداریم. یوسف اصلا وقت نداشت برود عکاسی. دو سه ماه قبلش با یک مجله مصاحبه کرده بود و ازش عکس انداخته بودند.
📝وقتی مجله چاپ شد،آورد خانه نشانم داد و گفت: زهرا، بیا ببین شوهرت عکسش رفته توی مجله. دیگه همین روزهاست که شهید بشه. گفتم: چه حرف ها! از کی تا حالا هرکی عکسش رفته توی مجله شهید شده؟ اتفاقا همان عکس شد عکس حجله اش.
📝خودش قبلا گفته بود اگر اتفاقی افتاد،سیاه نپوشم. وقتی چادر رنگی انداختم سرم،مادر و بقیه گفتند: چرا سیاه نمی پوشی؟ خوب نیست این طوری. گفتم: مگه یادتون نیست،خودش گفت. وقتی رفته بودیم اصفهان،خانهی مادرم،سرسفره ی نهار حرف شهادت و این چیزها پیش آمد ...
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
8⃣2⃣ #قسمت_آخر
📝یوسف گفت: ببین زهرا همینجا جلوی مادر اینها بهت میگم اگر من شهید شدم سیاه نپوش ای ها اصلاً دوست ندارم. شهید سیاه پوشیدن نداره. فقط چهلمش که به محرم و صفر خورد به خاطر این دو ماه سیاه تنم کردم
📝چند وقتی که گذشت، ساختن فیلم سینمایی سفیر تمام شد همانی که یوسف برای ساختنش خیلی زحمت کشیده بود افتتاحیه فیلم من و بچهها را دعوت کردند توی مراسم حامد رفت و ربانی را که بسته بودند قیچی کرد فیلم را که نشان دادند حامد سر هر صحنه میآمد میگفت: مامان اینجای فیلم بابا عکس انداختیم
📝حامد هم مثل پدرش شیفته سینما شد و با اینکه خیلی دوست نداشتم ولی وقتی رفت دانشگاه سینما خواند. حسین آقا رب پرست که شهید شد؛ زهرا دید که توی دفترچه کوچکی که همیشه همراهش بود در مورد یوسف نوشته یوسف قائم مقام فرمانده سپاه بود. ولی مرد #تنهایی بود هم بین هنرمندها و هم بین مذهبیها
📝او اعتقاد داشت تنها دین و هنر می تواند به روح انسان تعالی بخشد و زندگی یکنواخت و بسته او را از حرکت در سطح جدا کند اما عده کمی بودند که حرفش را قبول میکردند حسن سه سال بعد از یوسف در جزیره مجنون شهید شد یوسف که رفت تازه فهمیدم هر چه که داشت و با او بود هم رفته
📝تا مدتها باورم نمیشد تا صدای ماشینی را میشنیدم میدویدم دم پنجره به خودم می گفتم حالا شاید هم اشتباه شده شاید الان بیاید ممکنه وقت شناسایی اشتباه کرده باشم یا شاید اصلا اون توی هواپیما نبوده از بس کم توی خانه میدیدمش هر وقت می رفتم خیابان منتظر بودم یک گوشهای پیدایش کنم انگار یوسف همه جا با من بود هنوز هم هست دوست دارم بعدها هم #باشد
#تمـــــام✋
#التماس_دعا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🍃🕊🍃🕊
من به باغ گل سرخ🌹
زیر آن ساقه تر#عطرزمزمه کردم تا
صب🌤ح
من به باغ گل سرخ🌹
در تمام شب سرد🌌
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل🌸 و سبزه🌿 بشارت دادم...✔️
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - یه مادر شهیدمو ، دلم رو پرپر میکنم - نریمانی.mp3
12.22M
⏯ #شهدایی
🍃🕊یه مادر شهیدمو ، دلم رو پرپر میکنم
🍃🕊فقط با یاد پسرم ، زندگیمو سر میکنم
🎤 #سید_رضا_نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
*✨*✨*✨*
#سرو_پرور
🕊✨از بین انگشتان پدر جاده ی حرم به آسمان پیداست💔
غربت مدینه وار کوچه های #خانطومان
تنهایی حسین و غوغای شام
🕊✨با من از لباس رزم پدر حرف بزن مادر!
لباس رزم پدر!
بگذار در نبرد #آخرالزمان اهالی زمین و آسمان بگویند: پسر کو که دارد⁉️ نشان از پدر✨
#شهید_سعید_کمالی
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌹🍃چشمهای دل💞 من در پی دلداری نیست
در فراق تو به #جز گریه😭 مرا کاری نیست❌
🌹🍃سوختن در طلب #یوسف زهرا عشقست❣
بنازم به چنین عشق که #تکراری نیست✅
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
🌼🍃روی لبخندت
مکث کن ..☺️
🌼🍃چند ثانیه فقط بیا جای من
و زل بزن به خودت ..
🌼🍃میبینی❓
عجیب #دیوانه می کند آدم را ...💥
#شهید_سیدرضا_رفیعیایی🕊🍃
شهادت: عملیات والفجر۱۰
#سلام_صبـحتون_شهـدایـی🌸🍃
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📌 #خاطرات_شهدا 🌷 ▫️خیلی دوست داشتم #حسین رو تو خواب ببینم، خیلی حرفها داشتم که بهش بگم.😞 تا اینکه
💢مرتضی میگفت : من به جايی برسم كه خدا من را با #انگشتش نشان دهد و بگويد اين مرتضی را كه میبينيد عاشقش❤️ شده و خونبَهايش را با شهادت دادم .
💢من هم شوخی میكردم و میگفتم بنشين تا خدا #عاشقت شود .
میگفت فاطمه ❗️
آخر میبينی خدا چه جور🌷 عاشقم میشود.‼️
💢من از مرتضی دعای #شهادت نديدم .
میگفتم : تو خودت را برای خدا میگيری .
میگفت : بله اين #قشنگ است كه خدا بگويد از تو خوشم آمده، بيا پيش خودم .
💢انشاءالله به جايی برسيم كه خدا بيايد سراغمان، چنان دلبری كنيم كه خدا بگويد اين برای من است .
راوی: همسر شهید⚡️
فرمانده نابغه سپاه قدس
#شهید_مرتضی_حسین_پور(حسین قمی)
یاد شهدا با صلوات🌾
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•••♥️••• #جوان ها اگر میخواهند از دست شیطان😈 راحت شوند عشـ♥️ـق به #شَهادت را در وجود خود #زنده
#تلنگرانه ☘️
دختر خانما #حتما بخونن...😊🔽
اقا پسرا #باید بخونن....😊🔽
💠+به قول حاج حسین یڪتا:
🍃دنیا دنیای تیپ زدنه!❤️
فقط مهم اینه که کی، برای کی تیپ میزنه! شهدا یه جوری تیپ زدن که خدا نگاهشون ڪرد🦋 ...
☝️اما فقط یه چیزی:
آقا پسر؟! الگوت حضرت علی(ع) بود، حواست هست؟ همون امیرالمومنین ڪه به دخترای جوون سلام نمیڪرد..
❌مگه قرار نبود صحبت با نامحرم در حد ضرورت باشه⁉️ پس این چت📲 ڪردنا و... چی میگه؟؟
🌾 +دختر خانوم؟! وارث ارثیه حضرت زهرا (س) ! شما چی❓حواست هست❓خود حضرت فاطمه جلوی یه مرد ڪور حجابشو رعایت میڪرد؛...
🌼چشمات قشنگه، صورتت زیباعه، میدونم همه ی اینارو....😇
ولی قرار نبود زیبایی هاتو بزاری برای هر ڪسی؛...
پس این پروفایل و اینا چی میگه⁉️
جایی ڪه با چند تا لمس صفحه ی گوشی ڪلی مرد میتونن ببیننش..
.
🌴_قرار بود راه #شهدا رو ادامه بدیم..
ولی قرار نبود به مجازی #باخت بدیم...
اومدیم تو صحنهی جنگ دشمن تا #مقاومت ڪنیم، گفتیم جنگ نرم؛
ولی نرم نرم خودمون داریم وا میدیدم😑
بخاطر دل امام زمان رعایت کنیم🍃🍁
#حاج_حسین_یکتا
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
13961016000404.mp3
1.96M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نحل✨
#قرائت_صفحه_دویست_هفتاد
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌺رفتند تا #وظیفه خود را ادا کنند
🍃خود را فدای❣ماندن ما و شما کنند
🌺ما ماندیم وبارگناهی که میکشیم😔
🍃امروزدعا کنیم که #شهیدان دعاکنند
#شهید_علیرضا_محمودی
#ایام_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌺رفتند تا #وظیفه خود را ادا کنند 🍃خود را فدای❣ماندن ما و شما کنند 🌺ما ماندیم وبارگناهی ک
6⃣8⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#عشق ❗️
واژه ایی که این روز ها، آدمیان به سادگی از آن بهره برده و کم اَرج، نشانش می دهند.
🍃🌹این حس، پاک است و کنون، به بازیچه گرفته شده. میدانی چرا میگویم پاک؟ چون ویژگی هایش، ارمغانی است برای #روح تشنه ی ما. مثلا انسان عاشق، #آرام است چرا که عشق، آرامش می دهد و آدمی را مهربان می کند.
🌹🍃عشق، 💞آدمی را #صبور می کند.
و این ویژگی هایش، می ماند برایت تا اخر عمر. چرا که عشق، #جاوید است. البته نه از نوع زمینی اش چرا که آدمیان، #فانی اند وآمال دنیایی نافرجام. این جاست که باید عاشق یک چیز والا و جاوید شوی و چه چیزی متعالی تر از #پروردگار
🌹🍃یکی از این ویژگی های این عشق این است که این انسان عاشق پیشه، که در کنار عشقش به همه چیز رسیده است، به جای پرداختن به #عیوب دیگران، تنها غرق در لذت بردن از معشوقش به حسن او می اندیشد و دوری از او باعث بی حوصلگی اش میشود.
🌹🍃اگر عاشق خدا شوی، هرگز از او دور نخواهی شد. برای همین همیشه با نشاط و انرژی هستی، اما اگر این #آدمیان را برای عاشقی کردن انتخاب کنی، اشتباه بزرگی مرتکب شده ای، چرا که بشر، بالاخره روزی می رود و عاشق هم می ماند با یک عالم کمبود.
🌹🍃حال، چگونه می شود #عاشق_خدا شد❓ می دانی، هر چیزی آدابی دارد وبدون مقدمات، نمی شود یک شبه عاشق خدا شوی.
🌹🍃راه عشق این است عزیز من، اول «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ»، بعد «فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ»،و بعد، عشق میآید.
#عظمت_خدا که نزدمان بالا رفت، اندک اندک، #عزیز هم میشود.
🌹🍃حال، چهکنیم تا عظمت خدا در دلمان بالا برود؟ هر که میخواهد خدا در دلش عظمت پیدا کند، بایستی #امر_خدا را انجام دهد. با اطاعت، خدا در دل عظمت پیدا میکند. بعد عشق میآید، خوشی میآید. خیلی ساده❗️
🌹🍃گویی از همین رو است که پسرکی که هنوز، #کودک می نمایاند، پایش باز میشود به #میدان_جنگ. شاید او راه تقرب به خدا را بهتر از من و تو آموخته. شاید او عاشقی کردن را زیباتر از من و تو بلد است. شاید او با آن سن کمش، بصیرتی پیدا کرده از #جنس_نور.
🌹🍃خلاصه بخواهم بگویم، می شود عاشق باش اما نه عاشق هر کسی. عاشق کسی باش که ارزشش را داشته باشد و تا آخرین لحظات این عمر، در قلبت جاودانه
💥عاشق خدا باش، چرا که
عشق رازیست که تنها به #خدا باید گفت.
به مناسبت سالروز تولد
#شهید_علیرضا_محمودی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
💞🍃ما سنگر می سازیم،👌
#كلاه_خود می پوشیم
و #ماسک می زنیم....
اما مقام امن را در جایی دیگر می جوییم،
💕🍃در آن مأمن حقیقی، عندالله آنجا كه بال فرشتگان در آتش🔥 غیرت حق می سوزد و جز #شهدا را بدانجا بار نمی دهند.
💕🍃آن كه دائم #هوس سوختن ما می كرد
كاش می آمد و از دور تماشا می کرد
💕🍃الهی ❗️اگر جز #سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی، ما را بسوزان آنچنان كه هیچ كس را آنگونه نسوخته باشی.✨
#شهید_مرتضی_آوینی
#ناشر_صدای_آوینی_باشیم
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🌺🌷🌺🌷🌺 #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ای #شهید
در خاکریز های #جبهه، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی، ناله سردادی و #عاشق شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان #کمیل بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های #مسجد. با سوز دلت #ظلمت_نفسی بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان گریه کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم.
هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت.روضه #حضرت_زهرا بخوان. برایمان از #در_سوخته بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم.
بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو شاید در #توبه به رویمان باز شد. از وصیت مادر به دختر و #پیراهن_کهنه بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی #گودال. اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های #علی تاب بیاریم
نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر،یکی با دست های قلم شده یکی #اربا_اربا و یکی با پهلوی شکسته و #بازوی_کبود همچون خودت. در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به #مادر اقتدا کردی.
این #عشق پایان ندارد
سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده ، نشانه ای است برای هر #زائر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو خوشبخت می شوند. شاید هم اولین قدم برای #عاقبت_بخیری، خوشبختی است.سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن.
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#ایام_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹✨خــــــــدمت به خــــــــانواده
✨🕊🍃✨✨🕊🍃✨✨🕊🍃✨
🌸🍂خانه ی پدر که می آمد، بیکار نمینشست.
اول از پدر شروع میکرد، موها و محاسنش را #اصلاح میکرد.
ناخن هایش را میگرفت و لباس تمیز به بابا می پوشاند.😍
🦋بعد هم میرفت سراغ خانه.اگر کاری روی زمین مانده بود،انجام میداد☝️
#به_نقل_ازمادر_شهید.
همیشه درخانه درکارها خیلی کمک میکرد،
🌼🍃وقتی هم که مهمان داشتیم بیشتر خودش پذیرایی میکرد ✅
وقتی که #غذا آماده میشد در پهن کردن وچیدن سفره و بعد هم کمک میکرد سفره راجمع کنیم و داخل آشپزخانه می امد ومی گفت خانمم شما خسته شدی من همه ی کارهارا انجام میدهم
#نقل_ازهمسرشهید
#شهید_حسن_احمدی🕊🍁
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh