eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁. 🍃صدای‌تیراندازی‌می‌آید؛ از پشت ‌صخره ‌َ ‌مےکشم، حسین ‌و بچه‌ها👥 ‌درگیر شده‌اند... می گوید: ‌"چقدر بداخلاق ‌شده‌ای❓ دیدی ‌که؛ زدیم ‌بیچارشون ‌کردیم" داد می‌زنم: 🍃واسه ‌چی ‌درگیر شدی ‌حسین? با ده ‌نفر⁉️ قرارمون ‌چی ‌بود؟ می‌خندد... 😅می‌گوید: مگه ‌نمی‌دونی❓ ﴿كَم ‌مِن ‌فِئَةٍ غَلَبَت ‌فِئَةً بِإِذنِ‌اللَّهِ﴾ 🕊 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مراسم شهادت (عليه السلام) 💺سخنران: حجت الاسلام قاسم سوري 🎤بانواي: كربلايي حسين شيرمحمدي 📆زمان: دوشنبه شب(٦مرداد) 🕛ساعت شروع:۲۱ 🚪مكان: یوسفی ۲۴طبقه بالای مسجدالمنتظر(عج)-پایگاه بسیج حضرت نرجس(ورود ازدرب سمت پارک) 😷لطفا باماسک ورعایت پروتکل های بهداشتی تشریف بیارید😷 💢فقط برادران 🏴هيئت محبان جوادالائمه (عليه السلام) 🍃🌷🍃🌷 @ShahidNazarzadeh
♥️ 💠وقتی واحد گزینش،افرادی روبدلیل گذشته انها رد میکرد ناراحت میشد. گفت:قبل سال57کدامیک از ما مسلمان بودیم؟ نفس امام باعث شد...... 👆 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 7⃣ •••♥️ 🍃امام زمان (عليه السلام) ما را می‌بینند! موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است می‌گوید: 🌸"وقتی به همراه ایشان به دیوارهای طوس رسیدیم، صدای ناله و گریه‌‌ی عده‌ای که جنازه‌ای را تشییع می‌کردند توجه‌مان را جلب کرد. با تعجب دیدم که امام رضا علیه السلام به جانب جمعیت و جنازه رفتند. چند قدمی در تشییع او شرکت کردند و سپس در کنار قبر، مانند فرزندی که مادر را در آغوش می‌گیرد، جنازه را در بغل گرفتند، برایش طلب مغفرت کردند. 🍃مبهوت بودم و با خودم فکر می‌کردم که امام رضا علیه السلام اولین بار است که به این سرزمین پا می‌گذارند! پس چگونه است که این گونه رفتار می‌کنند؟ امام علیه السلام که تعجب من را دیده بودند فرمودند: 👌"هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود " 🌸سپس امام علیه السلام، دست مبارک خود را روی سینه‌ی جنازه گذاشتند و فرمودند: " فلانی! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! " عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید؟ 🍃امام علیه السلام فرمود: موسی! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؟ 📚 بحارالانوار، ج49، ص98 اگر کسی در محضر بزرگی ‌باشد، مراقبت و دقت خاصی را نسبت به اعمال و رفتار خود در نظر می‌گیرد و خیلی سنجیده و حساب شده کارهای خود را انجام می‌دهد. 🌸ما انسان‌ها هر رفتاری که داریم باید بدانیم مطابق آیه‌ی شریفه‌ی «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون» 📔 توبه، 105 «و بگو كه هر عملی كنيد خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مى‌بيند [و از آن آگاه می‌شوند]. 🍃امام عصر علیه السلام ما را می بینند؛ مراقب عملمان باشیم! 🌺 ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_۳.mp3
8.56M
3 🌺نمیشه گله مند نشد، نمیشه غُر نزد، نمیشه همیشه راضی بود. مگر اینکه👇 🔮اونقدر بهش اعتماد داشته باشی؛ که مطمئن باشی، که هیچ فِعلش، جز از دریچه ی ربوبیّت و مهربانی اش نبوده و نیست. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️شهید بهشتی: 🌱باطن مسئولین ظاهر جامعه است مدیر بد بیش از بد روی کارکنان اثر می‏‌گذارد. 👌 🌱«أَلنّاسُ عَلی دِینِ مُلُوکِهِمْ». مردم به آن بالاها نگاه می‌کنند. این یک واقعیت است.💥 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 💥 4⃣1⃣ 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم. 💢گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت. 💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!» 💢پلک‌هایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگ‌های گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. 💠 عدنان با یک دست موهای مرا می‌کشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم می‌لرزید. 💢در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط حیدر می‌توانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای صبح در گوش جانم نشست. 💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا می‌گشت و با اینکه خانه ما از مقام (علیه‌السلام) فاصله زیادی داشت، می‌شنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش می‌شود. 💢هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمی‌رسید و حالا حس می‌کردم همه شهر حضرت شده و به‌خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر می‌شنیدم. 💠 در تاریکی هنگام ، گنبد سفید مقام مثل ماه می‌درخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس می‌کردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه‌ای در گوشم شکست. 💢با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. 💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. 💢عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. 💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. 💢صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. 💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. 💢صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» 💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» 💢دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» 💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» 💢 اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» 💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» 💢و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
1_13171576.mp3
5.01M
🌴شهدا شرمنده ایم 🎙حاج میثم مطیعی 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💫❣💫❣💫❣💫 ☘یک تکه ، نورید شــ✨ــما 🍀اسطورۀ غیرت و شـ✨ما 🍀رفتید اگر چه، زود برمی‌گردید 🍀زیرا که ذخیرۀ شـ✨ما 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌼🌼🍃🌼🌼🍃🌼🌼🍃 ❣ ❣ 🦋روزها از پیِ هم میگذرندوگناهان بی شمارمانه تنها قـــ❤️لب‌تان را آزرده کہ در قرنطینہ تنهایی اسیرتان ڪرده استـ ... 🦋روزها از پیِ هم میگذرند ومابرای ظهورتان کارے نڪرده ایم پیِ هم میگذرند تنهایی پشت تنهایی و درد روے درد انبار میشود 😭 🦋و تنها یڪ حال تمام عالم را خوب خوب میکند خبر امدن شـ✨ما😍یا مهدی مرادردیست‌‌دور‌از‌تــو‌که‌‌نزد‌توست‌‌درمانش 🌤 در افق آرزوهایم تنها 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌷🕊🌷🕊 دفتــــر 📒 خاطراتتان بنویسید: هر چہ ڪہ داریم ز داریم...👌 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_زرنگ_ترین_انسان_ها.mp3
876.6K
♨️زرنگ ترین انسان ها 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
⚘﷽⚘ 📌دعوت شده پیامبر 🔰همسرشهید: به آقامصطفےگفتم براےاتمام حجت وآرامش خودم برویم حرم واستخاره بگیریم وقتےرسیدیم حرم میکشیدم واردحرم شوم چون ازخدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهدآیاراهےکه میرویم درست است یانه❓ 🔆وآیاحضرت آقا راضےبه این کارهستندیانه و خوبے باخواب صادقه و تحقیقات نشانم داده بود. وقتےاستخاره گرفتیم جوابش اینگونه بود؛ دعوت پیامبربا دعوت انسانهاے میکند به او اجازه دهید. 🔰ازآقاعلےبن‌موسے همانگونه که تاکنون مراقبم بودازاین پس نیزهوایم راداشته وصبورےنصیبم کند هنوزازحرم مطهربیرون نرفته بودم که به آقا مصطفےگفتم:به گمانم امام رضا(ع)برمن منت گذاشتن 🔆وصبورےبسیارےبه من عطاکردند. آرامشےخاص وجودم رافرا گرفته بودوازآن همه . 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤میدانم رفیق شرح را زیاد شنیده ای، غافل از شرح امامانش ... اینک برایت از اویی خواهم گفت که لقبش"علویٌ بین علویَین" است، چرا که نسبش هم به میرسد و هم . اویی که سعی در برپا کردن نظام علوی داشت، آن هم در شرایطی که گروهی از مردم برای افکار باطلشان میجنگیدند، ان هم در روزگاری که باید تعویض میشد اسلام تحریفی رسوخ کرده با حقیقت قرآن و واقعی ... 🖤در این روز ها لعنت و نفرین وآه و سوز دیگر کارساز نیست. باید جنبشی را پدید اورد، حال مهم نیست که چه زمانی به ثمر بنشیند چرا که حتی ایشان هم در زمان فرزندشان به اوج رسید و این مبارزه بیشترین کارشان هم بود 🖤میدانی این روزگار یک کم دارد یک شکافنده ی حقایق قرانی و دانش های اسلامی؛ اصلا باقر علم الاولین یعنی این✅ای کاش یک صندوق از همان جنس صندوقی که امام سجاد به ایشان داده بود به ما نیز قرض می دادند تا شویم چراکه در این صندوق خبری از مال و دنیوی نیست بلکه از انباشته از دانش یا حاوی سلاح رسول الله است. 🖤 ها تنها یک روز غم انگیز در تقویم نیستند تلنگـ💥ـری هستند برای ما، تا شاید به دنبال شناخت برویم و در این میان عملی. ✍پ.ن: گذری برکتاب انسان 250ساله ✍پ.ن: بحارالانوار ج 46 ص229 (ع)🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
+ استادمون‌میگفت🌱. . . گاهی یک پیام به نامحرم ،یک صحبت با بسیاری از لطف هارا از انسان می گیرد لطف رسیدن به مراتب الهی❗️ لطف رسیدن به شهدا‌! لطف رسیدن به مقامِ امام زمان‹عج› فقط این را بدانیم شهدا هرگز اهلِ رابطه با نامحرم نبودند...:)) 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page284.mp3
764.2K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه اسراء✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 هی بکنم گم بشوم در چشمت گـم شـدن ... در شبِ چشمان تــ😍ـو شـدن اسـت ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣9⃣2⃣1⃣🌷 ♨️️‍ بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین ولادت ١٣٣٣ تهران ۵ مرداد ۶۷ عملیات مرصاد 💢 هنگامی که عاشقان❤️ و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش می‌گذارند، از کودک و جوان و پیر، همگی به گنبد طلایی امام رضا(ع) و کبوترهای🕊 حرم می‌افتد، ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام، این را در زیر لب زمزمه می‌کنند: ♨️قربون کبوترای🕊 حرمت قربون این همه لطف و کرمت از روزی که با ت🌼و آشنا شدم مورد مرحمت خدا شدم گفته‌ایی هر کی بیاد به بوسم تو گرفتاری بدادش می‌رسم 💢منم امروز به زیارت اومدم به امیدی در اومدم گفته‌ایی هر کی بیاد به دیدنم من میام سه جا سر می‌زنم توی قبرم رضا جون منتظرم که بزاری کف پاتو رو سرم از گناه بال و پرم سوخته شده چشم من به دوخته شده ♨️شاعر این اشعار کسی نیست جز یکی از ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که در پنجم مرداد سال 1367 📆در عملیات «مرصاد» ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت، «غلامعلی جندقی» معروف به رجبی در سال 1333 در محله خیابان آذربایجان تهران در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد، 💢 پدر وی حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژه‌ای در فرزندان خود ورزید.  غلامعلی بنابر راهنمایی‌ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت(ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی📖 و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد کند ♨️تا بدان جا که از سبک‌ها و او مداحان برجسته بسیاری استفاده می‌کردند. درباره ماجرای شعر «قربون کبوترای🕊 حرمت امام رضا» این گونه تعریف می‌کنند که یک شب🌙 توی صحن توسل کرد که 14 قدم به سمت ضریح بردارد و با هر قدم یک بیت برای آقا امام رضا(ع) بگوید، قدم بر می‌داشت، اشک‌هایش😭 می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد: 💢«قربون کبوترای حرمت، قربون این همه لطف و کرمت». با این وجود شهید غلامعلی رجبی اهل ریا و نبود، برای خدا کار می‌کرد، نیت‌اش برای اهل بیت(ع) بود، یک بار به او گفته بودند «این کلید ماشین🚘 و خانه را بگیر به شرط اینکه قول بدهی مداح ثابت هفتگی ما بشوی»، به بهانه مشورت با پدرش بیرون شده بود. گفته بود: «چون در مجلس امام حسین(ع) حرف پول💵 وسط آوردند دیگر اگر کلاهمم آن سمت بیفتد برنمی‌گردم».⚡️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh