فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر ابوالفضل هست🥰✋
*بازگشتــ شهید بعد از ۳۷ سال گمنامے در ماه محرمــ*🌙
*شهید ابوالفضل کَلهُر*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۲۸ / ۴ / ۱۳۶۱
محل تولد: تهران
محل شهادت: شرق بصره
*🌹مادر شهید← ابوالفضلِ من، اولین روز دهه دوم محرم به دنیا آمد🏴 دو بار قبل از شهادت پسرم را از دست دادم🥀و دوباره به دست آوردم، موقع تولدش هم به من گفته بودند در شکم از بین رفته و مرده اما سالم به دنیا آمد🌙 5 ساله بود که فلج حنجره گرفت و تمام دکترها جوابش کردند🥀روی تخت که خوابیده بود فقط کمی قلبش کار میکرد و همه بدنش از کار افتاده بود🥀 ولی آقا ابوالفضل(ع) شفایش داد💫راوی ← ابوالفضل سال 61 به صورت داوطلبانه در عملیات رمضان شرکت کرد🌙و در منطقه شرق بصره به شهادت رسید🕊️پیکر مطهر این شهید 17 ساله در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر قرار گرفت🥀طی عملیاتی تفحص و پیکر مطهرش توسط اعضای کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف🌙و توسط پلاک، شناسایی و احراز هویت شد🕊️ابوالفضل خودش گمنامی را دوست داشت🥀روی ساکش با دست خودش نوشته بود شهید گمنام ابوالفضل کلهر🌙مادرش از حضرت زینب(س) خواست که صبرش دهد🥀سرانجام در سال ۱۳۹۷ بعد از ۳۷ سال رنج و چشم انتظاری خانواده🥀در ماه محرم🏴 به کشور بازگشت*🕊️🕋
*🌙نکـته: روحی غزنوی کاشانی مادر شهید ابوالفضل کلهر که ۳۷ سال چشم انتظار پیکر فرزند شهیدش بود🥀تنها ۴ سال پس از بازگشت پیکر مطهر او، بعد از تحمل یک دوره بیماری🥀در روز شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ مصادف با شام میلاد امام رضا(ع)🌙و در سن ۷۵ سالگی به دیار باقی و دیدار فرزند شهیدش شتافت
🎞#اطلاعیه_مستند_شهدا
🖥سریال «#بچه_زرنگ»
📀قسمت ششم
🌹شهید مدافعحرم #محمد_جاودانی
🗓یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱
🕰ساعت ۲۱:۱۵
📺شبکه دو
🔄تکــــرار
🗓دوشنبه ۱۹ دی
🕰ساعات ۰۰:۵۰ ، ۰۹:۴۵ و ۱۶:۱۵
📺شبکه دو
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎞#اطلاعیه_مستند_شهدا 🖥سریال «#بچه_زرنگ» 📀قسمت ششم 🌹شهید مدافعحرم #محمد_جاودانی 🗓یکشنبه ۱۸ دی ۱۴
امشب هم مهمان یکی دیگر از شهدای هم محله ای با شهید نظرزاده هستیم
و مخصوصا بازی یکی از مسئولین هیئت محبان جواد الائمه علیهالسلام که در بیت شهید نظرزاده برپاست در این قسمت
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم 📖یک هف
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
3⃣1⃣ #قسمت_سیزدهم
📖همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم. مامان پرسید: چی شده هی میروی و هی می ایی⁉️ تکیه دادم به دیوار.
_اقای بلندی زنگ زده میخواهد دوباره بیاید
مامان با لبخند گفت: خب بگذار بیاید
_برای چی؟؟اگر میخواست بیاید پس چرا رفت؟؟
📖 لابد #مشکلی داشته و حالا که برگشته یعنی مشکل حل شده، من دلم روشن است خواب دیدم #شهلا دیدم خانه تاریک بود تو این طرف دراز کشیدی و ایوب ان طرف نور سفیدی مثل نور ماه از قلب ایوب♥️ بلند شد و امد تا قلب تو😍 من میدانم #تو_و_ایوب قسمت هم هستید بگذار بیاید. انوقت محبتش هم به دلت مینشیند
📖اکرم خانم صدا زد: شهلا خانم باز هم تلفن بعد خندید و گفت: میخواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟😄 مامان لبخند زد و رفت دم در، من هم مثل مامان به خواب اعتقاد داشتم. محبت ایوب به دلمـ💖 نشسته بود اما خیلی دلخور بودم
📖مامان که برگشت هنوز میخندید
گفتم بیاید شاید به نتیجه رسیدید
گفتم ولی #اقاجون نمیگذارد. گفت: من به این دختر بِده نیستم
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
4⃣1⃣ #قسمت_چهاردهم
📖 #ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود. وقتی امد من و مامان خانه بودیم. اقاجون سر کارش بود. رضا مثل همیشه منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند. دست ایوب به گردنش اویزان بود و از چهره اش مشخص بود ک درد دارد😣
📖مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف اورد. ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی📃 از جیبش بیرون اورد.
-مامان میشود این نسخه را برایم بگیرید؟؟ من چند جا رفتم نبود🚫
مامان کاغذ را گرفت
-پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام.
📖مامان که رفت به ایوب گفتم: کار درستی نکردید.
میدانم ولی نمیخواستم بی گدار به آب بزنم
با عصبانیت😠 گفتم:
-این بیگدار به آب زدن است؟؟ ما که حرف هایمان را #صادقانه زده بودیم، شما از چی میترسیدید؟؟
چیزی نگفت❌
📖گفتم:
-به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود
ارام گفت: " میشود"✅
-نه امکان ندارد، اقاجونم به خاطر کاری که کردید حتما مخالفت میکنند
من میگویم میشود، میشود؛ مگر اینکه ...
-مگر چی؟؟
-مگه اینکه.... #خانم_جان، یا من بمیرم یا شما.....
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رزق_شبانه🌟
♨️ببینیم آقا رسول چی میخواد بهمون بگه
حتماااا #دانلود_کنید
خیلی زیباست❣
#شهید_رسول_خلیلی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنـوشتــــــــــه📝
به آسمان می نگرم #خالی_تر از همیشه است.
دیگر ستارگانش⭐️ برایم جلوه ای ندارد و سوسوی آنها دلمـ♥️ را سرشار از شور و شعف نمی کند.
آسمانی غم گرفته😞 آسمانی پر از هیچ، اما نه ... #شهابی ...شهابی زیبا در حال عبور🌠 است.
⚡️اما نه .... عبور نمی کند🚫 انگار قصد عبور ندارد. نور درخشانش دلم را روشن کرده💖 گویی به من #لبخند می زند.
این شهاب #تویی ....
تویی که در آسمان زندگی ام درخشیدی✨ و #جاودانه ماندی و روشن بخش زندگی ام شدی.
و من
به #تو می اندیشم
به تو ای بهتر از جانم، به تو ای #رفیق تنهایی ام، به تو ای همدم شبهای تارم🌚
به تو...به تو #ای_شهید
و تو را ....تو را ای شهید🌷 با تمام وجود #دوست_میدارم.
#رفیق_شهیـــدم
#شهید_رسول_خلیلی
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
خوش بحال قلبهایی♥️ که هر #صبح
رو به یاد تـــو، باز میشوند...
طراوت🌱 همه عالم...
در گروی تکرار یاد تـوست
#حضرت_صاحب_دلم!
✋🏻سلامتنہادليݪطࢪاوتزمین❤️
#اللّٰھم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
عشـ❤️ـق را
خواهـی بسنجی
عهد و #ایمـانش بسنج
آنکه پای دین خود جان❣ میدهد
#عاشـــــق تر است . . .
#شهید_محمد_معافی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
44.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شروعی اینچنین آرزوست...
صبحی که با نام خدا و یاد شهدا🌷 دل انگیز میشود...
منطقه عمومی فکه
مقتل #شهید_مرتضی_آوینی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
『 در محضر شهدا 』_۲۰۲۲_۰۶_۱۷_۲۳_۰۶_۰۴_۲۲۶.mp3
3.7M
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
❇️ الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ
🔶 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ
❇️ و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
🔶 و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى
❇️ و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
❇️ أولِيالأَمرِالَّذِينَفَرَضتَعَلَينَا طَاعَتَهُم
🔶 و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم
❇️ ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا
🔶 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ
❇️ يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ
🔶 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ
❇️ و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🔶 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
❇️ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ
🔶 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي
❇️ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
🔶 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ
❇️ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
الطَّاهِرِينَ
#التماس_دعا🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸آن وقتها #حسن رو به قیافه نمیشناختم🚫 فقط این طرف و آن طرف چیزهایی درباره ش شنیده بودم. چند ساعتی بود که در محوطه دیدبانی بود و هی دستور میداد و #سازماندهی میکرد.
🔹من هم که اعصابم خیلی بجا نبود😒 از این همه جنب و جوش او به ستوه آمدم. آخر سر کفری شدم و از آن بالا داد زدم سرش: "ببینم #تو اصلا کی هستی که این قدر به پرو پای بچهها میپیچی و سین جیمشان میکنی⁉️"
🔸سرش رو بلند کرد، نگاهی به من انداخت، لبخندی زد🙂 و خیلی آروم جواب داد: "من نوکر شما #بسیجیها هستم!"
#شهید_حسن_باقری
#درس_اخلاق
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📸 #سخن_نگاشت | مادرها هستند که فرزند را مؤمن بار میآورند
🔺 رهبر انقلاب، در دیدار اخیر اقشار مختلف بانوان: افشانندهی بذر ایمان در دلها♥️ مادرها هستند که فرزند را مؤمن بار میآورند.
«ایمان» درس نیست که آدم به یکی درس بدهد یاد بگیرد؛ #ایمان یک رویش🌱است، یک رشد معنوی است که بذرافشانی لازم دارد؛ این بذرافشانی به وسیلهی مادر انجام میگیرد و مادر این کار را میکند. اخلاق را همین طور. بنابراین نقش او فوقالعاده است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_نوشت♥️🌿
•دوست دارم
• اگر شهید شوم،
•پیڪرے نداشتہ باشم؛
•از ادب بہ دور است ڪہ در
•محضر سیدالشہدا(ع)
•با تن سالم و
•ڪفن پوش محشور شوم.
.°و اگر پیڪرم برگشت،
°دوست دارم
°سنگقبرے برایم نگذارند،
°برایم سخت است ڪہ
°سنگ مزار داشتہ باشم
°و حضرت زهرا(س)
° بـےنشانـ باشند.
#شهید_مرتضی_عبدالهی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨♥️✨♥️✨♥️
مرد #عراقی به پسرش گفت برود دست حاج قاسم را ببوسد، پسر رفت بین جمعیت، ولی نتوانست نزدیک حاجی بشود.
وقتی نشست توی ماشین، گفتم: مردم عراق این قدر دوستت دارند که پدری به پسرش امر کرد بیاید #دستت را ببوسد، ولی محافظها نگذاشتند❌
خواست ببیندشان؛ از ماشین پیاده شد🚗 پسر و پدرش را غرق #بوسه کرد.
#مثل_شهدا
#حاج_قاسم
#جان_فدا♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢بهترین کار در نیم ساعت #پایان_عمر
بنا بر روایت امام صادق (علیه السلام)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
• #شهید_آرمان_علی_وردی🌷 • #تم_شهیدایی 📲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹⃟🕊️
#رفیقِ_شهیدم
براےِ ما دُعا کن🤲 بندهےِ خوب خدا بشیم
مثلِ شما با #یاحُسین زائر ڪربلا بشیم
رفیقِ شهیدم 🌷
از وسعت
لبخند توست ڪه
جـان مےگیرد♥️ زندگے
بگذار #لبخندت
حال تمام روزهـاے مرا خوب ڪند...
براے رفتن #مظلومانهات 💔
براے رجعت دوباره ات
مےدانیم ڪہ مے آیی
مےدانیم با سپاهی از #شهیدان مےآیی👌
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹⃟🕊️ #رفیقِ_شهیدم براےِ ما دُعا کن🤲 بندهےِ خوب خدا بشیم مثلِ شما با #یاحُسین زائر ڪربلا بشیم
💢پدر شهید:
🔰آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ تا فهمید دکتر #خانم هست و میخواد آرمان رو معاینه بکنه، گفت من نمیام🚷
گفتم: پسرم این خانم دکتر هستند، میخوان فقط معاینه ات بکنند.
🔰گفت: نه پدرجان! طبق فتوای #حضرت_آقا تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت❌
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر مهدی هست🥰✋
*شهادتــ با لبان تشنه در اول ماه محرمـــ*🏴
*شهید مهدی حسینی*🌹
تاریخ تولد: ۲۷ / ۵ / ۱۳۵۹
تاریخ شهادت: ۱۲ / ۷ / ۱۳۹۵
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه
*🌹همسر شهید← آقا مهدی از بسیجیان هیئت حضرت زهرا (س) بود🌷ماه محرم که فرا میرسید🌙مهدی پیراهن مشکی خود را آماده میکرد و تا پایان ماه صفر آن را میپوشید🏴 مهدی آشپز هیئت بود🍲 او به سوریه رفت🕊️ روزشماری میکردم زودتر ایام دهه اول محرم بگذرد و من پیش مهدی برگردم🌙هنوز محرم نیامده بود، همه جا را سیاهپوش کردم و خانه حسینیه شد🏴 جای مهدی خیلی خالی بود.🥀فردا (دوشنبه) روز اول محرم بود🏴 رفتم کنار کتیبهای و شماره مهدی را گرفتم📞. «سلام آقا مهدی!»📞 «سلام به روی ماهت عزیزم🌙چه به موقع تماس گرفتی!📞 خدا قوت، پشت سرت کتیبه رو میبینم، چه خوب شده، دل من همیشه و همه وقت با شماست💞 برادرش← رابطه او با همه اطرافیان و دوستانش یک رابطه عاشقانه بود🌙مهدی وقتی سرش خلوت بود شبهای جمعه قطعه 26 بود✨ او وصیت کرده بود که در کنار مزار شهید مهدی عزیزی✨ در قطعه ۲۶ دفن شود و همان طور شد🌙 او با انفجار یک کامیون انتحاری بود💥 که با مجروح شدن پهلو و صورت🥀در اولین روز از ماه محرم🏴 با لبان تشنه🥀به همراه ۱۰ نفر از نیروهایش به شهادت رسید*🕊️🕋
*شهید مهدی حسینی*
*شادی روحش صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎞#اطلاعیه_مستند_شهدا
🖥سریال «#بچه_زرنگ»
📀قسمت هفتم
🌹شهیدان مدافعحرم #مجتبی_بختی و #مصطفی_بختی
🗓دوشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۱
🕰ساعت ۲۱:۱۵
📺شبکه دو
🔄تکــــرار
🗓سهشنبه ۲۰ دی
🕰ساعات ۰۰:۵۰ ، ۰۹:۴۵ و ۱۶:۱۵
📺شبکه دو
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم
📖از این همه اطمینان حرصم گرفته بود
-به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما⁉️
به همین سادگی، انقدر میروم و می ایم تا اقا جون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور
-عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم
میخواهم به پدر و مادرم نشان بدهم
📖-من میگویم پدرم نمیگذارد شما میگویید برو #عکس بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم⛔️
میخواستم تلافی کنم. گفت: من انقدر میروم و می ایم تا #تو را هم راضی، کنم، بلند شو یک عکس بیاور....
عکس نداشتم. عکس یکی از کارتهایم را کندم و گذاشتم کف دستش.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم
📖توی بله برون مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمیرسید جلوی این وصلت را بگیرند. دایی منوچهر که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون. از چهره #مادر_ایوب هم میشد فهمید چندان راضی نیست.
📖توی #تبریز طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند. کار ایوب یک جور سنت شکنی بود. داشت دختر غریبه میگرفت. ان هم از تهران. ایوب کنار مادرش👥 نشسته بودو به ترکی میگفت:
ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن.
📖دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند. رفت #قران را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت:
-الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس. من قبلا هم گفتم راضی به این وصلت نیستم❌ چون شرایط پسر شما را میدانم. اصلا زندگی با #جانباز سخت است. ما هم شما را نمیشناسیم. از طرفی میترسیم دخترمان توی زندگی عذاب بکشد، مهریه ای هم ندارد که بگوییم پشتوانه درست و حسابی مالی دارد.
📖دایی قران را گرفت جلوی خودش و گفت:
-برای ارامش خودمان یک راه میماند این که قران را #شاهد بگیریم. بعد رو کرد به من وایوب و گفت: بلند شوید بچه ها، بیایید دستتان را روی قران بگذارید.
📖من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قران گذاشتیم. دایی گفت: قسم بخورید که هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به مال و ناموس هم خیانت نکنید هوای هم را داشته باشید. #قسم خوردیم. قران دوباره بین ما حکم شد.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh