eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون برادر ابوالفضل هست🥰✋ *بازگشتــ شهید بعد از ۳۷ سال گمنامے در ماه محرمــ*🌙 *شهید ابوالفضل کَلهُر*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۲۸ / ۴ / ۱۳۶۱ محل تولد: تهران محل شهادت: شرق بصره *🌹مادر شهید← ابوالفضلِ من، اولین روز دهه دوم محرم به دنیا آمد🏴 دو بار قبل از شهادت پسرم را از دست دادم🥀و دوباره به دست آوردم، موقع تولدش هم به من گفته بودند در شکم از بین رفته و مرده اما سالم به دنیا آمد🌙 5 ساله بود که فلج حنجره گرفت و تمام دکترها جوابش کردند🥀روی تخت که خوابیده بود فقط کمی قلبش کار می‌کرد و همه بدنش از کار افتاده بود🥀 ولی آقا ابوالفضل(ع) شفایش داد💫راوی ← ابوالفضل سال 61 به صورت داوطلبانه در عملیات رمضان شرکت کرد🌙و در منطقه شرق بصره به شهادت رسید🕊️پیکر مطهر این شهید 17 ساله در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر قرار گرفت🥀طی عملیاتی تفحص و پیکر مطهرش توسط اعضای کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف🌙و توسط پلاک، شناسایی و احراز هویت شد🕊️ابوالفضل خودش گمنامی را دوست داشت🥀روی ساکش با دست خودش نوشته بود شهید گمنام ابوالفضل کلهر🌙مادرش از حضرت زینب(س) خواست که صبرش دهد🥀سرانجام در سال ۱۳۹۷ بعد از ۳۷ سال رنج و چشم انتظاری خانواده🥀در ماه محرم🏴 به کشور بازگشت*🕊️🕋 *🌙نکـته: روحی غزنوی کاشانی مادر شهید ابوالفضل کلهر که ۳۷ سال چشم انتظار پیکر فرزند شهیدش بود🥀تنها ۴ سال پس از بازگشت پیکر مطهر او، بعد از تحمل یک دوره بیماری🥀در روز شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ مصادف با شام میلاد امام رضا(ع)🌙و در سن ۷۵ سالگی به دیار باقی و دیدار فرزند شهیدش شتافت
🎞 🖥سریال «» 📀قسمت ششم 🌹شهید مدافع‌حرم 🗓یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱ 🕰ساعت ۲۱:۱۵ 📺شبکه دو 🔄تکــــرار 🗓دوشنبه ۱۹ دی 🕰ساعات ۰۰:۵۰ ، ۰۹:۴۵ و ۱۶:۱۵ 📺شبکه دو
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎞#اطلاعیه_مستند_شهدا 🖥سریال «#بچه_زرنگ» 📀قسمت ششم 🌹شهید مدافع‌حرم #محمد_جاودانی 🗓یکشنبه ۱۸ دی ۱۴
امشب هم مهمان یکی دیگر از شهدای هم محله ای با شهید نظرزاده هستیم و مخصوصا بازی یکی از مسئولین هیئت محبان جواد الائمه علیه‌السلام که در بیت شهید نظرزاده برپاست در این قسمت
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم 📖یک هف
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣1⃣ 📖همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم. مامان پرسید: چی شده هی میروی و هی می ایی⁉️ تکیه دادم به دیوار. _اقای بلندی زنگ زده میخواهد دوباره بیاید مامان با لبخند گفت: خب بگذار بیاید _برای چی؟؟اگر میخواست بیاید پس چرا رفت؟؟ 📖 لابد داشته و حالا که برگشته یعنی مشکل حل شده، من دلم روشن است خواب دیدم دیدم خانه تاریک بود تو این طرف دراز کشیدی و ایوب ان طرف نور سفیدی مثل نور ماه از قلب ایوب♥️ بلند شد و امد تا قلب تو😍 من میدانم قسمت هم هستید بگذار بیاید. انوقت محبتش هم به دلت مینشیند 📖اکرم خانم صدا زد: شهلا خانم باز هم تلفن بعد خندید و گفت: میخواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟😄 مامان لبخند زد و رفت دم در، من هم مثل مامان به خواب اعتقاد داشتم. محبت ایوب به دلمـ💖 نشسته بود اما خیلی دلخور بودم 📖مامان که برگشت هنوز میخندید گفتم بیاید شاید به نتیجه رسیدید گفتم ولی نمیگذارد. گفت: من به این دختر بِده نیستم 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣1⃣ 📖 قرارش را با مامان گذاشته بود. وقتی امد من و مامان خانه بودیم. اقاجون سر کارش بود. رضا مثل همیشه منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند. دست ایوب به گردنش اویزان بود و از چهره اش مشخص بود ک درد دارد😣 📖مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف اورد. ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی📃 از جیبش بیرون اورد. -مامان میشود این نسخه را برایم بگیرید؟؟ من چند جا رفتم نبود🚫 مامان کاغذ را گرفت -پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام. 📖مامان که رفت به ایوب گفتم: کار درستی نکردید. میدانم ولی نمیخواستم بی گدار به آب بزنم با عصبانیت😠 گفتم: -این بیگدار به آب زدن است؟؟ ما که حرف هایمان را زده بودیم، شما از چی میترسیدید؟؟ چیزی نگفت❌ 📖گفتم: -به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود ارام گفت: " میشود"✅ -نه امکان ندارد، اقاجونم به خاطر کاری که کردید حتما مخالفت میکنند من میگویم میشود، میشود؛ مگر اینکه ... -مگر چی؟؟ -مگه اینکه.... ، یا من بمیرم یا شما..... 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 ♨️ببینیم آقا رسول چی میخواد بهمون بگه حتماااا خیلی زیباست❣ 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝 به آسمان می نگرم از همیشه است. دیگر ستارگانش⭐️ برایم جلوه ای ندارد و سوسوی آنها دلمـ♥️ را سرشار از شور و شعف نمی کند. آسمانی غم گرفته😞 آسمانی پر از هیچ، اما نه ... ...شهابی زیبا در حال عبور🌠 است. ⚡️اما نه .... عبور نمی کند🚫 انگار قصد عبور ندارد. نور درخشانش دلم را روشن کرده💖 گویی به من می زند. این شهاب .... تویی که در آسمان زندگی ام درخشیدی✨ و ماندی و روشن بخش زندگی ام شدی. و من به می اندیشم به تو ای بهتر از جانم، به تو ای تنهایی ام، به تو ای همدم شبهای تارم🌚 به تو...به تو و تو را ....تو را ای شهید🌷 با تمام وجود . 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ خوش بحال قلب‌هایی♥️ که هر رو به یاد تـــو، باز می‌شوند... طراوت🌱 همه عالم... در گروی تکرار یاد تـوست ! ✋🏻سلام‌تنہادليݪ‌طࢪاوت‌زمین❤️ 🌸🍃 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عشـ❤️ـق را خواهـی بسنجی عهد و بسنج آنکه پای دین خود جان❣ می‌دهد ‌تر است . . . 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
44.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شروعی اینچنین آرزوست... صبحی که با نام خدا و یاد شهدا🌷 دل انگیز می‌شود... منطقه عمومی فکه مقتل ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
『 در محضر شهدا 』_۲۰۲۲_۰۶_۱۷_۲۳_۰۶_۰۴_۲۲۶.mp3
3.7M
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ ❇️ الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ 🔶 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ ❇️ و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ 🔶 و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى ❇️ و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ 🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ❇️ أولِي‌الأَمرِالَّذِينَ‌فَرَضتَ‌عَلَينَا طَاعَتَهُم 🔶 و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم ❇️ ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا 🔶 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ ❇️ يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ 🔶 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ ❇️ و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ 🔶 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ ❇️ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ 🔶 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي ❇️ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ 🔶 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ ❇️ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸آن وقتها رو به قیافه نمیشناختم🚫 فقط این طرف و آن طرف چیزهایی درباره ش شنیده بودم. چند ساعتی بود که در محوطه دیدبانی بود و هی دستور می‌داد و می‌کرد. 🔹من هم که اعصابم خیلی بجا نبود😒 از این همه جنب و جوش او به ستوه آمدم. آخر سر کفری شدم و از آن بالا داد زدم سرش: "ببینم اصلا کی هستی که این قدر به پرو پای بچه‌ها می‌پیچی و سین جیمشان می‌کنی⁉️" 🔸سرش رو بلند کرد، نگاهی به من انداخت، لبخندی زد🙂 و خیلی آروم جواب داد: "من نوکر شما هستم!" 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📸 | مادرها هستند که فرزند را مؤمن بار می‌آورند 🔺 رهبر انقلاب، در دیدار اخیر اقشار مختلف بانوان: افشاننده‌ی بذر ایمان در دلها♥️ مادرها هستند که فرزند را مؤمن بار می‌آورند. «ایمان» درس نیست که آدم به یکی درس بدهد یاد بگیرد؛ یک رویش🌱است، یک رشد معنوی است که بذرافشانی لازم دارد؛ این بذرافشانی به وسیله‌ی مادر انجام میگیرد و مادر این کار را میکند. اخلاق را همین ‌طور. بنابراین نقش او فوق‌العاده است. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️🌿 •دوست ‌دارم •‌ اگر شهید شوم، •پیڪرے ‌نداشتہ ‌باشم؛ •از ادب ‌بہ دور است‌ ڪہ ‌در •محضر سیدالشہدا(ع) •با تن ‌سالم‌ و •ڪفن ‌پوش‌ محشور‌ شوم. .°و اگر پیڪرم ‌برگشت، °دوست ‌دارم °سنگ‌قبرے ‌برایم‌ نگذارند، °برایم ‌سخت ‌است ‌ڪہ °‌سنگ ‌مزار داشتہ‌ باشم‌ °و حضرت ‌زهرا(س) ° بـے‌نشانـ باشند. 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨♥️✨♥️✨♥️ مرد به پسرش گفت برود دست حاج قاسم را ببوسد، پسر رفت بین جمعیت، ولی نتوانست نزدیک حاجی بشود. وقتی نشست توی ماشین، گفتم: مردم عراق این‌ قدر دوستت دارند که پدری به پسرش امر کرد بیاید را ببوسد، ولی محافظ‌ها نگذاشتند❌ خواست ببیندشان؛ از ماشین پیاده شد🚗 پسر و پدرش را غرق کرد. ♥️ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢بهترین کار در نیم ساعت بنا بر روایت امام صادق (علیه السلام) ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
• #شهید_آرمان_علی_وردی🌷 • #تم_شهیدایی 📲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹⁦⁩⁩⃟🕊️ براے‌ِ ما دُعا کن🤲 بنده‌ے‌ِ خوب خدا بشیم مثلِ شما با زائر ڪربلا بشیم رفیقِ شهیدم 🌷 از وسعت لبخند توست ڪه جـان مے‌گیرد♥️ زندگے‌ بگذار حال تمام روزهـاے‌ مرا خوب ڪند... براے‌ رفتن 💔 براے‌ رجعت دوباره ات مے‌دانیم ڪہ مے‌ آیی مے‌دانیم با سپاهی از مے‌آیی👌 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹⁦⁩⁩⃟🕊️ #رفیقِ_شهیدم براے‌ِ ما دُعا کن🤲 بنده‌ے‌ِ خوب خدا بشیم مثلِ شما با #یاحُسین زائر ڪربلا بشیم
💢پدر شهید: 🔰آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ تا فهمید دکتر هست و میخواد آرمان رو معاینه بکنه، گفت من نمیام🚷 گفتم: پسرم این خانم دکتر هستند، میخوان فقط معاینه ات بکنند. 🔰گفت: نه پدرجان! طبق فتوای تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت❌
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون برادر مهدی هست🥰✋ *شهادتــ با لبان تشنه در اول ماه محرمـــ*🏴 *شهید مهدی حسینی*🌹 تاریخ تولد: ۲۷ / ۵ / ۱۳۵۹ تاریخ شهادت: ۱۲ / ۷ / ۱۳۹۵ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه *🌹همسر شهید← آقا مهدی از بسیجیان هیئت حضرت زهرا (س) بود🌷ماه محرم که فرا می‌رسید🌙مهدی پیراهن مشکی خود را آماده می‌کرد و تا پایان ماه صفر آن را می‌پوشید🏴 مهدی آشپز هیئت بود🍲 او به سوریه رفت🕊️ روزشماری می‌کردم زودتر ایام دهه اول محرم بگذرد و من پیش مهدی برگردم🌙هنوز محرم نیامده بود، همه جا را سیاه‌پوش کردم و خانه حسینیه شد🏴 جای مهدی خیلی خالی بود.🥀فردا (دوشنبه) روز اول محرم بود🏴 رفتم کنار کتیبه‌ای و شماره مهدی را گرفتم📞. «سلام آقا مهدی!»📞 «سلام به روی ماهت عزیزم🌙چه به موقع تماس گرفتی!📞 خدا قوت، پشت سرت کتیبه رو می‌بینم، چه خوب شده، دل من همیشه و همه وقت با شماست💞 برادرش← رابطه او با همه اطرافیان و دوستانش یک رابطه عاشقانه بود🌙مهدی وقتی سرش خلوت بود شب‌های جمعه‌ قطعه 26 بود✨ او وصیت کرده بود که در کنار مزار شهید مهدی عزیزی✨ در قطعه ۲۶ دفن شود و همان طور شد🌙 او با انفجار یک کامیون انتحاری بود💥 که با مجروح شدن پهلو و صورت🥀در اولین روز از ماه محرم🏴 با لبان تشنه🥀به همراه ۱۰ نفر از نیروهایش به شهادت رسید*🕊️🕋 *شهید مهدی حسینی* *شادی روحش صلوات ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🎞 🖥سریال «» 📀قسمت هفتم 🌹شهیدان مدافع‌حرم و 🗓دوشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۱ 🕰ساعت ۲۱:۱۵ 📺شبکه دو 🔄تکــــرار 🗓سه‌شنبه ۲۰ دی 🕰ساعات ۰۰:۵۰ ، ۰۹:۴۵ و ۱۶:۱۵ 📺شبکه دو
امشب فراموش نشه یکی دیگر از هم محله ای های شهید نظرزاده
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 5⃣1⃣ 📖از این همه اطمینان حرصم گرفته بود -به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما⁉️ به همین سادگی، انقدر میروم و می ایم تا اقا جون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور -عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم میخواهم به پدر و مادرم نشان بدهم 📖-من میگویم پدرم نمیگذارد شما میگویید برو بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم⛔️ میخواستم تلافی کنم. گفت: من انقدر میروم و می ایم تا را هم راضی، کنم، بلند شو یک عکس بیاور.... عکس نداشتم. عکس یکی از کارتهایم را کندم و گذاشتم کف دستش. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣1⃣ 📖توی بله برون مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمیرسید جلوی این وصلت را بگیرند. دایی منوچهر که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون. از چهره هم میشد فهمید چندان راضی نیست. 📖توی طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند. کار ایوب یک جور سنت شکنی بود. داشت دختر غریبه میگرفت. ان هم از تهران. ایوب کنار مادرش👥 نشسته بودو به ترکی میگفت: ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن. 📖دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند. رفت را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت: -الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس. من قبلا هم گفتم راضی به این وصلت نیستم❌ چون شرایط پسر شما را میدانم. اصلا زندگی با سخت است. ما هم شما را نمیشناسیم. از طرفی میترسیم دخترمان توی زندگی عذاب بکشد، مهریه ای هم ندارد که بگوییم پشتوانه درست و حسابی مالی دارد. 📖دایی قران را گرفت جلوی خودش و گفت: -برای ارامش خودمان یک راه میماند این که قران را بگیریم. بعد رو کرد به من وایوب و گفت: بلند شوید بچه ها، بیایید دستتان را روی قران بگذارید. 📖من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قران گذاشتیم. دایی گفت: قسم بخورید که هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به مال و ناموس هم خیانت نکنید هوای هم را داشته باشید. خوردیم. قران دوباره بین ما حکم شد. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh