eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
در قاب__دلم عڪـس جمـــ❤️ـــال #تُ نهادم #شهید_مهدی_قاضی_خانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNaz
🌷 🔸یہو وسط حرفـش میگفت: "خانـــــوم...❤️ اگـہ مݧ شدم بہم افتخار کن..."☺️ 🔹مـیگـفـتـم:"وا بـہ چـے افتخار کنم…؟! بـہ ایݧ کـہ شوهـر نـدارم…؟!"😞 میـگفـت: "بـہ ایݧ افتخار کـݧ کـہ من همه رو و... 🔸بـہ خاطر همـہ مردم میرم..😊. اگـہ نرم دشمن میاد داخل خاکموݧ... پیـش از ما هـم اگه شـہدا🌷 نمیرفتݧ... حالا ما هـم نمیتونستـیم تو امنـیت و آرامـش زندگـے کنیم..."🙂 🔸روز آخرے کـہ میخواست بره گفت: "بیایـیـد وایسید عکس بگیریم…📸 کولـہ شو کـہ برداشت... رفتم آب و بیارم... فضا یـہ جورے بود😢... 🔹فکر میـکردم ایݧ حالات فقط مخصوص فیلمـا 📺و تو کتاباست... احـسـاس میکردم... مهدی بالــ🕊 درآورده داره میـره... 🔸از بـس کـہ بود... ساکـشو خودم جمع کردم... قرار بـود ۴۵ روزه بره و برگرده ⚡️ولـے.. ۲۱ روزِ بعد 🌷شد... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نزدیکِ عملیات💥 بود. می‌دونستم مهدی #زین‌الدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبش‌زده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه... گفتم: بده ببینم عکسش رو😍 گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا⁉️ گفت: الان وقتِ عملیاته ، می‌ترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات... #شهید_مهدی_زین_الدین🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 🔹همه که باید بریم 🔸 چقدر خوبه زیبا بریم. 🔹 برام دعا کنی
باشــد #صبـور مےشوم امّا تو لااقـل دستے براے من بده از دورها تڪـان ... " شهـدا گاهے نگاهے " #شهید_رسول_خلیلی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
باشــد #صبـور مےشوم امّا تو لااقـل دستے براے من بده از دورها تڪـان ... " شهـدا گاهے نگاهے " #شه
7⃣4⃣3⃣ 🌷 💠خواب روز عاشورا 🌷درست دم اذان سال 92 ( 4روز قبل از شهادت ) بود که از خواب بیدار شد . بدون مقدمه رو به من کرد و گفت : آقا حمید یا من شهید🕊 می شوم یا تو ! 🌷من که متوجه موضوع نشده بودم😕، جریان را پرسیدم . محمد حسن گفت : خواب دیدم من و تو به سمت یک باغی🌳 در حال حرکت هستیم . 🌷 که به یک رسیدیم . من به تو گفتم : بیایید با هم از یک مسیر برویم .⚡️ اما تو گفتی هرکداممان از یک مسیر برویم و از هم شدیم . 🌷 حالا یا من شهید می شوم یا تو ! گفتم: می شوی ، چون من چند روز دیگر به ایران🇮🇷 برمی گردم . ...... 🌷27 آبان 92 که مصادف بود با 14 محرم ، در حال خنثی سازی یک بمب💣 بود که یکی از پیچیده ترین بمب های منطقه بود . 🌷وگرنه محمد حسن خیلی متخصص تر بود . آن بمب در صورت او منفجر شد💥 و محمد حسن به 🕊 رسید . رسول(محمدحسن) خلیلی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
روح الله برای من #هدیہ امام رضا ع بود همسری ڪہ امام هشتم بہ ادم هدیہ بدهد وامام حسین ع او رابگیرد وص
وقتی پیکر #شهید_روح_الله_قربانی را آوردند، مادر شهید رسول #خلیلی میدانست روح الله مادر ندارد درخواست کرد تا #مزارشان نزدیک هم باشد تا برای هر دو گریه و #مادری کند. 📎مادرانه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مگر میشود #دختر باشی بابا نخواهی مگر میشود دختر بود و #بابا نخواست خلاصه عجب دلی دارد #مامان با این #دل_بهانه_گیر_من... نازدانه #شهید_مدافع_حرم #شهید_حسین_مشتاقی #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8277470_245.mp3
19.65M
🔻خونه غرق در آه حسرته 🔻خونه بی بابا شام غربته 👈لالایی همسران 🎤 میثم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔مہــدے جــاڹ💔 ❣هـوايـٺ ڪہ بـہ #سرم مي‌زند، ديگـر در هيـچ هوايـي نمي ٺوانـم #نفس بڪشم 😔عجــب #نفس‌گيـر اسٺ هواۍ بـي ٺـو... 🌹خـدایا برسـاڹ #حجـٺ_حـق را❗️ ⛅أللَّہمَ؏َـجِّڸْ لولیِڪَ ألْفـرج⛅ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
صبح یعنی که تماشای غزل چیدنتان🌹🍃 عاشقی چیست به جز لحظه تابیدنتان🌹🍃 #شهید_رسول_خلیلی🕊 #شهید_محمدرضا_دهقان🕊 #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه6⃣7⃣ 💠دعای مادر 🔸عازم #جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد.
⃣7⃣ 💠 دندان مصنوعی 🔸شلمچه بودیم.از بس که 🔥 سنگین شد، دیگه نمی تونستیم خاکریز بزنیم. حاجی گفت: «بلدوزرها رو خاموش کنید🚜 بزارید داخل سنگرها تا بریم🚶 مقّر». 🔹هوا داغ بود☀️ و ، کُلمَن آب رو سوراخ کرده بود. تشنه و خسته و کوفته، 🤕سوار آمبولانس🚑 شدیم و رفتیم. 🔸به مقر که رسیدیم ساعت دو نصفه شب بود. 🌙از پیاده شدیم و دویدیم طرف یخچال. نبود.🖱 گلوله‌ی خمپاره صاف روش خورده بود و برده بودش تو هوا. 🔹دویدیم🏃 داخل . سنگر تاریک بود، فقط یه فانوس کم نور آخر سنگر می‌سوخت. دنبال می‌گشتیم💧 که پیر مرادی داد زد: «پیدا کردم!» و بعد آبی رو برداشت و تکون داد.🍶 🔸انگار داخلش باشه صدای تَلق تَلق کرد. گفت: «آخ جون».😊و بعد آب رو سرازیر گلوش کرد. می‌خورد که حاج مسلم- پیر مرد مقر- از زیر چیزی گفت: «کسی به حرفش گوش نداد. مرتضی👱🏼 پارچ رو کشید و چند خورد.».به ردیف همه چند قُلُپ خوردیم. 🔹خلیلیان آخری بود. تَهِ آب رو سر کشید.پارچ آب رو تکون داد و گفت: «این که یخ نیست. این چیه؟!»🤔😳 حاج مسلم آشپز، سرشو از زیر پتو بیرون کرد و گفت: «من که گفتم اینا منه!😁 یخ نیست، اما کسی گوش نکرد، منم گفتم دارن بزار بخورن!»😄 🔸هنوز حرفش تموم نشده بود که همه با هم زدیم:وای!.😱  از سنگر دویدیم🏃 بیرون. هر کسی یه گوشه‌ای سرشو پایین گرفته بود تا...!  که احمد داد زد:«مگه چیه! چیز نبود! آب دندونه! اونم از نوعِ حاج مسلمش! مثل .».😂 اصلاً فکر کنید خوردید.😀😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh