سلام خدمت دوستان گرامی ❤️❤️
خوشامد گویی خدمت کسایی که تازه به ما پیوستند😍😍
بخاطر درخواست های شما دوستان عزیز امشب هم رمان #حورا در کانال قرار میدیم ساعت ۱۲منتظر رمان باشید 😊😊
به قسمت های هیجانی رمان #حورا نزدیک میشیم چند وقت دیگ😍😍
خیلی ممنونم که پیگیر ما هستنید همراهیمون میکنید و دل گرممون میکنید😘😘
باتشکر🙏🙏
🌸🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🍃
رمان { 🌸🍃#حورا 🌸🍃}
💝💝💝💝💝💝💝💝
عرض سلام و ادب خدمت عزیزان باتوجه به علاقه شما به رمان قبلی ما😍😍😍
تصمیم گرفتیم که رمانی مذهبی و بسیار زیبا به نام "حورا" رادرکانال {❤️شهید گمنام ❤️} تقدیم به چشمان زیبایتان کنیم
امیدوارم که لذت ببرید.....
ایدی ادمین و مسئول پارت ها👇👇👇
@Sit_narges_2018
🌸🍃 #رمان_حورا🌸🍃
🌸🍃 #قسمت_شانزدهم 🌸🍃
_ببین پسرم حورا توخونه وضعیت خوبی نداره قبول داری؟😒😒
_بله😏😏
_من دارم این کارو میکنم که از شر مادرت نجات پیدا کنه و راحت شه. مگر نه من بد دختر خواهرم رو که نمی خوام.😃😃
مهرزاد در دلش گفت:اگه بدشو نمی خواستین، نمی زاشتین زنتون عذابش بده و زندگی رو براش جهنم کنه.😖😖😖
_مهرزاد اون دختر تو این سال ها به لطف مادرت سختی زیادی دیده میخوام بقیه زندگیش خوش و خرم و در رفاه باشه. میفهمی؟😠😠
_پدر من اینجوری که دارین بدبخت ترش می کنین.😟😟 اون مرتیکه پیر خرفت داره صدای کلنگ قبرش میاد.😏😏 حورا هنوز ۲۲سالشه. خواهش میکنم بدتر نکنین اوضاع رو. فقط به خاطر پول حورا رو از دست ندین.😞😞
_سعیدی فقط۴۵سالشه.😶😶
_همسن شوهر عمه است هه..جای پدر حوراست.😤😤
اقا رضا عصبی شد و برخواست.😡😡
_به تو هیچ ربطی نداره مهرزاد. دخالت نکن و برگرد خونه.😤😤
مهرزاد هم برخواست و گفت:من نمیزارم زندگی حورا رو تباه کنین.😡😡
_تو چیکاره ای مگه؟😳😳فضولی نکن فهمیدی؟😠😠سرت به کار خودت باشه اختیار حورا دست منه.😏😏
مهرزاد دندان هایش را به هم فشرد و گفت:حالا میبینیم.😅😅
با سرعت اتاق را ترک کرد و از شرکت خارج شد. آنقدر عصبانی بود که فقط دعا کرد سعیدی را نبیند. مگر نه او را زنده نمیگذاشت.🏃🏃🏃
تا خانه راهی نبود اما راهش را کج کرد که بیشتر در راه باشد. موبایلش دوبار زنگ خورد اما جواب نداد و آخر هم خاموش کرد.📱
"روزهایم را🌅🌅
خیابان های شهر می گیرند🛣🛣
شبهایم را ؛ "فکرهای تو"!🌠🌠
بیولوژی هم نخوانده باشی📖📖
می فهمی چه مرگم شده است!"😓😔
🌸🌸🌸 #نویسنده_زهرا_بانو 🌸🌸🌸
🍃🍃🍃 #کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃🍃🍃
🌸🍃 #رمان_حورا🌸🍃
🌸🍃 #قسمت_هفدهم 🌸🍃
دلش میخواست حورا به او اطمینان بدد که میماند.😢😢
که نمی رود..🚶🚶
که تنهایش نمی گذارد..😨😨
دلش می خواست بتواند اندکی با حورا حرف بزند.
دلش می خواست به او بگوید که دوست داشتن چند سال پیشش الکی و از سر بچگی نبوده.😍😍
الان که فکر می کند ممکن است حورا از آن خانه برود انگار تن و بدنش را آتش می زدند.
موبایلش را برداشت و با انگشت روی اسم امیر رضا زد📱📱.
_به به آقا مهرزاد. شماره گم کردی؟📞📞
_سلام امیر حوصله ندارم لطفا گوش کن ببین چی میگم.🙂🙂
_چیشده باز کارت جای ما گیر افتاده؟😏😏
_امیرررر؟😠😠
_باشه خیلخب بگو.🤗🤗
_کسیو داری یه نفرو نفله کنه؟😉😉
_مهرزاد خجالت بکش.😟😟
_فقط یه هفته بره بیمارستان.😒😒
_مهرزااااد معلوم هست چی میگی؟😩😩
_امیر مهمه طرف گنده برداشته میخوام پاهاشو قلم کنم.😖😖
_خودت این کارو بکن. مگه ما لات و آدم کشیم؟😣😣
_نمیدونم داداش یه کاری بکن. 😞😞واحبه بخدا داره زندگیم نابود میشه😭😭. من _فقط میتونم برات کار گیر بیارم.😥😥
_کار؟ کار چیه این وسط؟😓😓
_مهرزاد کار واجبه برات. چقدر میخوای بی کار بگردی هان؟😧😧
_خیلخب نصیحتات باشه واسه بعد. خدافظ🤐🤐
بدون منتظر بودن جواب امیر رضا، ارتباط را قطع کرد.😵😵
دیگر هیچ فکری به ذهنش خطور نمی کرد.😰😰
راهی خانه شد و امیدوار بود اتفاق تازه ای نیفتد. از بین دوستانش فقط امیر رضا کار راه انداز بود و بقیه دوستانش به درد نخور بودند.
به خانه که رسید مونا را دید که با او همقدم شد و وارد خانه شد.
_سلام داداش.😉😉
_علیک سلام. کجا بودی؟😠😠
_وا دانشگاه دیگه.🙄🙄
_دانشگاه با این وضع و قیافه؟🤔🤔
به مانتو تنگ و کوتاه و مقنعه آزادی اشاره کرد که روی سر خواهرش بود. آرایش غلیظش هم حسابی در چشم بود و هر پسری را جذب می کرد.😤😤
🌸🌸🌸 #نویسنده_زهرا_بانو🌸🌸🌸
🍃🍃🍃 #کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد 🍃🍃🍃
بفرمایید اینم از رمان امشب ما 😍😍
منتظر نظرات زیباتون هستم👇👇
@Sit_narges_2018
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#شبتون_زهراییی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...😔
#خمار جرعه ای امن یجیبم...📿
شهیدانِ خدایی #بیقرارم...😰
#خدایا طاقت ماندن ندارم...💔😔
چه تنها مانده ام #افسرده بر خاک...😞
شما رفتید تا #افلاک چالاک...
مرا #تنها رها کردید و رفتید...😣
به #حسرت مبتلا کردید و رفتید...
شما رفتید و من اینجا #غریبم...😔
زفیض #سرخ مردن بی نصیبم....
#شهادت!!! ای شهادت ناز شصتت!!!❤️
تأسی کن مرا #قربان دستت...
#روزتون_آروم 🌷
@Shahidgomnam
#شهیده_های_گمنام:
عده از #دختران #شهید میشوند
آن هم گمنام:❤️
.
دخترانی که چادرشان بوی #زهرا (س)میدهد.💔
.
دخترانی که کارهایشان به چشم نمی آید و با یک قدرت دیگر معامله کردند.🌷
.
دخترانی که بار سنگین #خانه_داری را به دوش میکشند.❤️
ولی به چشم نمی آید:چون #حقوق ندارد🌷
.
چون از روی #لطف این کار را انجام میدهند👌
.
چون فقط با تغییر دکور خانه،دیگران متوجه میشوند خانه تغییر کرده و کار های دیگرشان به چشم نمی آید😑
.
دخترانی که بوی غذایشان در خانه میپیچد😋
.
به فرزند کوچکشان #قرآن یاد میدهند😍
برایش کتاب میخوانند🤗
به ظاهر خود و کودکشان میرسند🌷
.
در پای #تلوزیون منتظر هستند
منتظر آمدن صدای #کلید...❤️
.
این کار ها بماند
کنارش مشغول #تحصیل هستند📚
.
دخترانی که به دور از چشم و هم چشمی زندگی میکنند و بر #همسرشان سخت نمیگیرند.👌
.
خواسته هایی که در توان همسرشان نیست را به زبان نمی آورند.
.
اینها همان شهیده های گمنامند:❤️
.
#جهاد میکنند فقط در میدان #جنگ نیستند✋️
.
کار میکنند فقط آچار به دست نیستند✋️
.
برای همین میگوییم گمنامند👌
.
آنها علاوه بر چادر خیلی صفات دیگر از مادرشان به ارث برده اند.❤️💔
.
روی مزارشان نمینویسند(شهیده)
چون مثل مادرشان گمنامند💔
این دختران مورد #ظلم واقع نشدند✋️
اینها معنی #زن بودن را درک کردند❤️
.
اینها کمی عاشقند🌷
🌷سلامتیشون #صلوات 🌸
@Shahidgomnam
💢 امام خامنه ای:
هیچ کس در دوران دفاع مقدس به رزمندگان نگفت که رمز #یا_زهرا برای حملاتتان بگذارید یا #سربند_یا_زهرا ببندید؛
اما در دوران دفاع مقدس، اسم مبارک #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها و #حضرت_بقیةالله عجل الله تعالی فرجه الشریف از همه نامهای مطهر دیگر بیشتر مطرح است...
این نشانه توجه آن بانوی دو عالم است...
#یا_زهرا
@Shahidgomnam
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍مرتضی عادت داشت روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی، با پای برهنه درصف اول عزاداران حسینی شرکت نماید.وقتی مصیبت امام حسین (ع) خوانده می شد، آن قدر گریه می کرد که از کثرت گریه چشم هایش قرمز می شد.تقریباً همه روزه بعد از نماز صبح، به عشق زیارت سیدالشهدا زیارت عاشورا را می خواند.
#شهید_مرتضی_جاویدی
#معروف_بہ_اشلو
#شهیدے_ڪہ_امام_خمینے_ره
#برپیشانیش_بوسہ_زد
#سالروز_شهادت🌷
📚 منبع: کتاب سیره شهیدان ، صفحه 125
@Shahidgomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روش_تحلیل
🎥 امام خامنه ای: اگر کسی یک حرف غلطی زد، آیا کسی باید به او جواب بدهد، بله اما...
@Shahidgomnam
يک شب خواب ديدم در خانه اي قرار دارم و ميخواستم وضو بگيرم درنظرم آمد كه خانه همسايه ما خانه #حضرت_زهرا (س)است
خواستم آنجا وضو بگيرم اول از كسي خواستم،نزد ايشان برود واجازه وضوي من را بگيرد
حضرت زهرا(س) اجازه داد ومن روي ايشان را نديدم،چون با چادر ونقاب روي خويش را گرفته بودن وديدم #حوض_كوثر درخانه حضرت زهرا است و رفتم كنار حوض كوثر و وضو گرفتم و ازآنجا خارج شدم
#شهیدمدافع_حرم_محمدمسرور
از کازرون
4_663594931385794808.mp3
2.1M
مداحی در رثای حضرت زهرا (س)
با صدای دلنشین:
#شهید_ابراهیم_هادی
@Shahidgomnam
4_5832628917260779560.mp3
4.58M
دلی که از رفیقای شهیدش جامونده😭
#حاج_مهدی_سلحشور
@Shahidgomnam
بهش گفتم دایی جون چیه هی میگی می خوام شهید شم؟!
بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل خانواده بده، حتما پدر خوبی می شی و بچه های خوبی تربیت می کنی، مثل خودت.
بهم گفت:
می دونی چیه دایی؟!
شهدا چراغ اند. چراغ راه تو تاریکی امروز.
دایی من می خوام چراغ باشم.
«راوی: دایی شهید»
شهید حسین ولایتی 🌷
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🍃🌸دو شهید در یک قاب🌸🍃
شهید حسین ولایتی فر و تصویر شهید علیرضا حاجیوند قیاسی🌷
#فاطمیه
#صلوات
@Shahidgomnam
shabiheto_1396-3-15-6-42.mp3
4.62M
#شبیه_تو
❤️ تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها و همه محبانش
🎤🎤 حامد زمانی
#فاطمیه
@Shahidgomnam
#عاشقانہ_شــہدا 🌹
بهتريــݧ شـب زندگیموݧ بـود😍
شب عروسیموݧ....💍
تو اوݧ شلوغـے و...
گیـر و دار پذیرایـے از مهمونا...
صـدام کرد :
"پاشـو بیـا نماز جماعـت📿
شاخـام داشـت در میـومد...!😳
گفتـم :
"نهـهـه...الاݧ درسـت نیسـت...
مردم چـے میگݧ آخـہ...؟!
تو ایݧ هیـر و ویـری...
وقت نماز جماعتـہ آقا...؟!"😕
گفت:
"ما چیـکار بـہ حرف مردم داریم...؟😒
بذار هر چـے میخواݧ بگݧ..."
گفتـم:
"میخندݧ بهموݧ خب..."😑
گفـت:
"مہم نیست...به ایݧ چیزا اهمیت نده..."
صداے اذون بلند شد...
أَلْلّهُ أَكْبَر....أللّهُ أَكبَر.....🗣
از جاش بلنـد شد...
دید کـہ همه نشستن و کسـے عین خیالش نیست...
یہو گفت:
"مهمونا و حضار محترم...
#عاشقان_پنجره_باز_است_اذان_می_گویند…
#قبله_هم_سمت_نماز_است_اذان_می_گویند…😍
همه مونده بودن هاج و واج...😐
ایݧ نگاه اون میکرد...
اوݧ نگاه این میکرد....
نماز جماعت....؟؟!!!!!
اونم تو مجلس عروسے...؟!!!😳
بابا بیيييخیاااال ....
واسہ همه عجيب بود و بـے سابقہ...🙄
کم کم دیگـہ همـہ آماده میشدن واسه نماز...
گفتن:
"باشـہ ولی یه شرط داره..."
"شرطش اینـہ که خـود آقا دوماد وایسه جلو...!!!"😉
سیـد بـود و لحظه ے عاشقـے...
و...☺️
آواے ذکر هر لبی...
که پشت سرش طنین انداز بود...😍
"نماز مغرب به امام حاضر اقتدا میبندم....
قُرْبَةً إِلَی أللْه....أَللّهُ أَكْبَر..."💚
#شهید_سید_مسعود_طاهرے🌺
@Shahidgomnam
💠قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی
💢حسین آقا قبل از شهادتش می رفت #ورزش_بوکس.
💢حسین یه روحیه داشت اگر مثلا ورزش #رزمی میرفت یا هر ورزش دیگه ای برای " قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی" رضای خدا و خدمت در راه خدا بود. من این رو با اطمینان میگم
💢اصلا اینطور فکر نمی کرد که ورزش کنم برای سلامتی بدنم، نه، بلکه فقط #برای_خدا که آماده باشد برای کار
💢این رو همه می دونن که حسین آقا از وقتی که خودش رو پیدا کرده بود، پاکار اسلام و انقلاب بود و #نوکری امام حسین علیه السلام رو می کرد...
✍به نقل از ( دوست شهید)
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
@Shahidgomnam