#شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی
🌷معروف به حاج مسلم🌷
#قسمت_آخر
#از_زبان_همسر_شهیـــد:
مهدی روز شنبه ٢٣ بهمن ماه ١٣٩۵ مصادف با شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به شهادت رسید.
ایشان به همراه دو نفر از همکارانشان با ماشین به سمت منطقه رفته بودند.
آقامهدی جلو، یک نفر پشت فرمان و دیگری عقب نشسته بود که انفجار از سمت آقا مهدی اتفاق میافتد.
ایشان #شهید میشود و دو نفر دیگر به شدت مجروح میشوند.
موج انفجار آن قدر شدید و سنگین بود که ماشین را پرتاب میکند.
دفعه قبل دقیقاً دو سال پیش هم نظیر همین اتفاق میافتد که باعث مجروحیت آقا مهدی شده بود.
خبر شهادت را کسی نداد قلبم به من گفت و با اتفاقهایی که آن روز دور و برم افتاد، از تماس همکار ایشان که گفت امشب آقا مهدی منزل نمیآیند متوجه شدم و گفتم چرا با خودم تماس نگرفت.
گفت با من هم تماس نگرفت از طریق بیسیم خبر داد و حرفهای ریحانه و مهرانه که میگفتند:
مامان چرا نگرانی؟
ما دیگه بابا نداریم!؟
بارها شهادتش بر من گواه شده بود، چند بار هم خواب شهادت همسرم را دیده بودم.
میدانستم خدا میخواهد من را نسبت به این موضوع مطلع و آگاه کند.
مراسم خیلی باشکوهی برگزار شد و الحمدلله در شأن ایشان بود، درحقیقت شهید فقط برای ما نیست متعلق به این کشور به اسلام و این مرز و بوم است.
از آقا مهدی فعلاً وصیتنامهای به دست ما نرسیده است.
اما طبق #وصیت شفاهیاش از من خواست که در امامزاده محمد کرج بین شهدای #دفاع مقدس دفن بشوند.
من گفتم:
چرا شهدای دفاع مقدس؟
گفت:
همه شهدای مدافع از دوستانم هستند همیشه با آنها بودهام این بار میخواهم در کنار شهیدان جنگ تحمیلی دفن بشوم.
برای دخترها و یادگارهای مهدی از خدا میخواهم که کمکم کنند مثل همیشه.
از آقا مهدی هم میخواهم کمکم کند تا بتوانم بچهها را آن طوری که دوست دارد و در شأن پدرشان است تربیت کنم.
وقتی میروم مزار میگویم من تنهایی نمیتوانم بزرگشان کنم کنارم باش مثل قبل دوتایی با هم دخترهایمان را بزرگ کنیم.
مهدی هم درکنار من بودنش را ثابت کرده است.
امان از حرفهایی که در حیات و مماتشان شنیدهایم.
شهدا تا زمانی که زنده بودند و در حال دفاع از حرم، حرفهای بسیار آزار دهنده پشتشان بود.
من همیشه از همسرم و هدفش دفاع میکردم و هرگز ساکت نمیماندم و حالا که شهید شدهاند باز هم دست برنمیدارند.
حرفها و توهینها را به خانوادههای شهدا به حد اعلای خود رساندهاند.
درک و فهم بسیار بسیار پایینی دارند که نمیدانند این آسایش و امنیت را مدیون چه کسانی هستند؟
روز عرفه در حرم حضرت رقیه(س) نشسته بودیم که مداح حین مداحی گفت خیلیها پشت سر مدافعان حرم حرفهایی میزنند که اینها برای پول میروند و....
فقط باید گفت لعنت به آنها.
به نظر من همین برای این دنیا و آن دنیایشان کافی است.
من اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شود رضایت میدهم چراکه با خدا معامله کردم.
یک بار خانمی پرسید:
راضی بودی همسرت برود؟
گفتم:
نه تنها راضی بودم برود بلکه خودم هم با ایشان همراه شدم....
🌹| شادی روحشان صلوات...
♥️
#شهیــــــــــــــد_گمنــــــــــــــــام
@shahidgomnam 🍃🌸🍃
هدایت شده از شهـــ گمنام ــیــــد
🔸ما مدعيان صف اول بودیم😔✋
🔸از آخر مجلس #شهــــدا را چیدند
🔻کانال شهدایی متفاوت🔻
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
🌹
@Shahidgomnam
هدایت شده از ❤...شهیــــدگمنـــام...❤
🕊 #معرفی_شهید 🕊
شهیدی ڪه مزارش بوی عطر میدهد....
🌷 #شهید_سید_احمد_پلارڪ 🌷
🔸ولادت: ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ تهران
🔹شهادت: ۲۲ فروردین ۱۳۶۶ شلمچه
🔸مزار شهید: بهشت زهرای تهران
🌹 #یادشهداباصلوات🕊🕊🕊
@Shahidgomnam
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
🕊 #معرفی_شهید 🕊 شهیدی ڪه مزارش بوی عطر میدهد.... 🌷 #شهید_سید_احمد_پلارڪ 🌷 🔸ولادت: ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴
📖 #خاطرات_شهدا
شهیدی ڪه مزارش بوی عطر میدهد...
🌷 #شهیدسیداحمدپلارڪ 🌷
ﺩﺭ #ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ 8 ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺷڪﻢ #ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ڪﻤﺘﺮ ڪﺴﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ڪﻪ ﺍﻭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺍﮔﺮ ڪﺴﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺩﺭ ﺟﺒﻬﻪ ﺳؤﺍﻝ ﻣﯽڪﺮﺩ؛ ﻃﻔﺮﻩ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽﮔﻔﺖ .
ﯾڪﺪﻓﻌﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﯾڪ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺩ ﺷﻮﯾﻢ، #ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻮﺍ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺳﺮﺩ .🌨
#ﺷﻬﯿﺪ ﭘﻼﺭڪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ڪرﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
« ﺍﮔﺮ ﯾڪ ﻧﻔﺮ #ﻣﺮﯾﺾ ﺑﺸﻮﺩ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ڪﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﻮﻧﺪ » .
ﯾڪﯽ ﯾڪﯽ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ڪﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩ. ﺁﺧﺮ ڪﺎﺭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺍﻭ ﺷﺪﯾﻢ ڪﻪ #ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ #ﺧﻮﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ....
🌹 #یادشهداباصلوات🕊🕊🕊
#شهیــــــــــــــدگمنــــــــــام
@Shahidgomnam
هم زخم های فوتبال هم جراحت جنگ
زهرا کاوه، فرزند شهید کاوه :
از ویژگیهای برجسته شهید کاوه علاقه خاص او به فوتبال بود تا جایی که پدربزرگم میگفت: محمود هم در بدنش جراحت جنگ داشت و هم جای زخمهای فوتبال از بس که هم جانانه میجنگید و هم متعصبانه توپ میزد
#شهیــــــــــــــد_گمنــــــــــــــــام
@Shahidgomnam
#خاطره_ای_از_شهدا
#شهیدی_که_دهان_خود_را_پر_از_خاک_کرد....
🌷برا شروع عملیات کربلای چهار منتقل شدیم آبادان. به عنوان غواص خط شکن زدیم به دل دشمن، وقتی وارد معبر دشمن شدیم، سعید محمدی اصل رو دیدم!
🌷باورم نمی شد، هر دو پایش قطع شده بود، پیکرش هم افتاده بود یه گوشه از معبر، دهانش رو نگاه کردم دیدم پر از خاکه، یه لحظه بغض گلویم رو گرفت.
🌷وقتی برگشتیم علت کارش رو از بچه ها پرسیدم. گفتند: وقتی ترکش خورد به پای سعید، دهان خودش رو پر از خاک کرد. می خواست از شدت درد صدای ناله اش بلند نشه تا عملیات لو نره، خودش رو فدا کرد تا بچه ها قتل و عام نشن …
شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
💚 #شهیــــــــــــــدگمنــــــــــام
@Shahidgomnam
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
❤️🍃
💠یا فاطمــہ الـزهــــرا
⇜بانو چادرے ڪہ شدے
⇜مرامت هم چادرے باشد
⇜چادر ڪہ گذاشتے
⇜وظایفت بیشتر مے شود
⇜گرچہ من مے گویم عشق است
⇜و خبرے از وظیفہ نیست
⇦چشم هایت بانو?
⇦حواست باشد..
⇦صدایت بانو?
⇦حواست باشد
⇦قدم هایت...
⇦مبادا رفتارت چادرے نباشد
❁آخر همیشہ مے گویم چادرڪہ سر ڪردے
❁یڪ چادر ظاهرے بر سرت هست
❁و یڪ چادر باطنے بر دلت..
حواست باشد بانو..
◥چادرے ڪہ در دستان توست
امانت زهراست◣
☜مبادا روز قیامت
☜چادر را ازما بگیرند و
☜بگویند...لیاقتش را نداشتے...
☜بانو حواست باشد...
☜چادر حرمت دارد☞
✿°°✿یڪ آرزو دارم نگو محال است
ڪہ دلم سخت مے شڪند
آرزو دارم فرداے قیامت
زهرا(س)
چادر را با دستان خود
سرم ڪند
بگوید مال تو...
چادر سخت بہ تو مے آید...
آرزو است دیگر....
من بندہ ے پر توقع خدا....
ببخش مرا زهرا جان... °°✿°°
. #بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
@shahidgomnam
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
🍃🌸🍃به احترام نازدانه هایتان همه می آئیم🍃🌸🍃 🌷اولین سالگرد آسمانی شدن شهید راه عشق حیدر جلیلوند🌷 🔺مک
🔸♦️🔸آشنایی با #شهیـــــــد مدافع حرم حیدر جلیلوند🔸♦️🔸
🔻اسم جهادی:محراب
🔻تاریخ تولد:۱۳۶۵/۰۹/۲۶
🔻تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۰۳/۲۱
🔻تحصیلات:کارشناسی حسابداری
🔻محل شهادت:سوریه-محور اثریا-حماه
🔻علت شهادت:مبارزه با گروهک های تکفیری-صهیونیستی در دفاع از حریم اسلام
🔻نحوه ی شهادت:اصابت تیر مستقیم به ناحیه سر و گردن
🔻مزار شهیــــــــد:کرج/گلزارشهدای ملارد
هدایت شده از ❤...شهیــــدگمنـــام...❤
🔸♦️🔸هر روز با یک خاطره از #پاسدار_شهید_مدافع_حرم_حیدر_جلیلوند🔸♦️🔸
👇😊
♦️قسمت اول♦️
کار جنگ بالا گرفته بود.سه ماهی می شد که به مرخصی نیامده بودم.دلم در حساب و کتاب روزهای از خانه دور بودن بود و گاهی با بغضی که در گلویم می نشست غرق در دلتنگی می شدم.می دانستم که اواخر پاییز بچه ام بدنیا می آید.شیرینی ایستادگی مقابل دشمن و هدیه دادن امنیت و آرامش به مردم کشورم سختی های جنگ را از یادم می برد دلتنگی ها هم با چند روز مرخصی کم رنگ تر می شد.
روزهای آخر آذر ماه به مرخصی آمدمو تمام خستگی از تنم بیرون رفت وقتی که قنداقه سومین پسرم را در آغوش گرفتم برقی که درون چشم هایش بود و عشقی که به حضرت علی علیه السلام داشتم دست به دست هم داد و بعد از اذان و اقامه گفتن توی گوش اش اسم حیدر را صدا کردم.اهل و عیال می گفتند:این اسم خیلی بزرگ و سنگین است و بهتر است اسم حمید را برایش انتخاب کنی که هم به اسماء الهی است و هم به اسم برادر بزرگ ترش مجید نزدیک است.نگاهی به صورت حیدرم کردم و گفتم:حیدر در لغت به معنی شیر است و آرزو می کنم یک روز این پسر مثل شیر پنجه به صورت دشمنان امیر المؤمنین بکشد.
|راوی:پدر شهید|
•°[برگرفته از کتاب محراب در خون]°•
----------------------------------
#شهیــــــــــــــدگمنــــــــــام
@Shahidgomnam