eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
86 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻#قسمت‌نھم °•#پھلوانان •.[راوے:حسین‌الله‌ڪرم] بعد هم گفت: من ڪشتے نمےگیر
••🦋•• ✍🏻 °• [راوے:جمعےازدوستان‌شھید] بازوان قوے ابراهیم از همان اوایل دبیرســتان نشان داد ڪه در بسیارے از ورزش‌ها قھرمان است. در زنگ‌هاے ورزش همیشه مشغول والیبال بود. هیچڪس از بچه‌ها حریف او نمےشد.☘ یڪ بار تڪ نفره در مقابل یڪ تیم شش نفره بازے ڪرد! فقط اجازه داشت ڪه سه ضربه به توپ بزند.💡 همه ما از جمله معلم ورزش ، شــاهد بودیم ڪه چطور پیروز شد. از آن روز به بعد ابراهیم والیبال را بیشتر تڪ نفره بازے مےڪرد. بیشتر روزهاے تعطیل ، پشت آتش‌نشانے خیابان ۱۷ شھریور بازے مےڪردیم. خیلے از مدعےها حریف ابراهیم نمےشدند.⭐ اما بھترین خاطره والیبال ابراهیم برمےگردد به دوران و شھر گیلان‌غرب ، در آنجــا یڪ زمین والیبال بود ڪه بچه‌هاے در آن بازے مےڪردند.🌂 یڪ روز چند دستگاه مینےبوس براے بازدید از مناطق جنگے به گیلان‌غرب آمدند ڪه مسئول آن‌ها آقاے داودے رئیس ســازمان تربیت بدنے بود. آقاے داودے در دبیرستان معلم ورزش ابراهیم بود و او را ڪامل مےشناخت.🔮 ایشان مقدارے وسائل ورزشے به ابراهیم دادو گفت: هرطور صلاح مےدانید مصرف ڪنید. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته‌هاے ورزشے هستند و براے بازدید آمده‌اند.🎭 ابراهیم ڪمے براے ورزشڪارها صحبت ڪرد و مناطق مختلف شھر را به آن‌ها نشان داد. تا اینڪه به زمین والیبال رسیدیم.⛳ آقاے داودے گفت: چند تا از بچه‌هاے هیئت والیبال تھران با ما هستند. نظرت براے برگزارے یڪ مسابقه چیه؟🔎 ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر ڪه سه نفرشان والیبالیست حرفه‌اے بودند ، ابراهیم به تنھایے در طرف مقابل. تعداد زیادے هم تماشاگر بودند.🎈 ابراهیم طبق روال قبلے با پاے برهنه و پاچه‌هاے بالا زده و زیر پیراهنے مقابل آن‌ها قرار گرفت. به قدرے هم خوب بازے ڪرد ڪه ڪمتر ڪسی باور مےڪرد.🎄 بازے آن‌ها یڪ نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتیاز به نفع ابراهیم تمام شد. بعد هم بچه‌هاے ورزشڪار با ابراهیم عڪس گرفتند.🌼 آن‌ها باورشان نمےشد یڪ رزمنده ساده ، مثل حرفه‌اے ترین ورزشڪارها بازے ڪند. یڪبار هم در پادگان دو کوهه براے رزمنده‌ها از والیبال ابراهیم تعریف ڪردم. یڪے از بچه‌ها رفت و توپ والیبال آورد. بعد هم دوتا تیم تشڪیل داد و ابراهیم را هم صدا ڪرد.🌵 او ابتدا زیر بار نمےرفت و بازے نمےڪرد اما وقتے اصرار ڪردیم گفت: پس همه شما یڪ طرف ، من هم تڪے بازے مےڪنم!🕸 بعد از بازے چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حــالا اینقدر نخندیده بودیم ، ابراهیم هر ضربه‌اے ڪه مےزد چند نفر به سمت توپ مےرفتند و به هم برخورد مےڪردندو روے زمین مےافتادند!🦋 ابراهیم در پایان با اختلاف زیادے بازے را برد. 🌱 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب |•کپی به شرط دعای خیر😉
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻#قسمت‌نھم °•#پھلوانان •.[راوے:حسین‌الله‌ڪرم] بعد هم گفت: من ڪشتے نمےگیر
••🦋•• ✍🏻 °• [راوے:جمعےازدوستان‌شھید] بازوان قوے ابراهیم از همان اوایل دبیرســتان نشان داد ڪه در بسیارے از ورزش‌ها قھرمان است. در زنگ‌هاے ورزش همیشه مشغول والیبال بود. هیچڪس از بچه‌ها حریف او نمےشد.☘ یڪ بار تڪ نفره در مقابل یڪ تیم شش نفره بازے ڪرد! فقط اجازه داشت ڪه سه ضربه به توپ بزند.💡 همه ما از جمله معلم ورزش ، شــاهد بودیم ڪه چطور پیروز شد. از آن روز به بعد ابراهیم والیبال را بیشتر تڪ نفره بازے مےڪرد. بیشتر روزهاے تعطیل ، پشت آتش‌نشانے خیابان ۱۷ شھریور بازے مےڪردیم. خیلے از مدعےها حریف ابراهیم نمےشدند.⭐ اما بھترین خاطره والیبال ابراهیم برمےگردد به دوران و شھر گیلان‌غرب ، در آنجــا یڪ زمین والیبال بود ڪه بچه‌هاے در آن بازے مےڪردند.🌂 یڪ روز چند دستگاه مینےبوس براے بازدید از مناطق جنگے به گیلان‌غرب آمدند ڪه مسئول آن‌ها آقاے داودے رئیس ســازمان تربیت بدنے بود. آقاے داودے در دبیرستان معلم ورزش ابراهیم بود و او را ڪامل مےشناخت.🔮 ایشان مقدارے وسائل ورزشے به ابراهیم دادو گفت: هرطور صلاح مےدانید مصرف ڪنید. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته‌هاے ورزشے هستند و براے بازدید آمده‌اند.🎭 ابراهیم ڪمے براے ورزشڪارها صحبت ڪرد و مناطق مختلف شھر را به آن‌ها نشان داد. تا اینڪه به زمین والیبال رسیدیم.⛳ آقاے داودے گفت: چند تا از بچه‌هاے هیئت والیبال تھران با ما هستند. نظرت براے برگزارے یڪ مسابقه چیه؟🔎 ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر ڪه سه نفرشان والیبالیست حرفه‌اے بودند ، ابراهیم به تنھایے در طرف مقابل. تعداد زیادے هم تماشاگر بودند.🎈 ابراهیم طبق روال قبلے با پاے برهنه و پاچه‌هاے بالا زده و زیر پیراهنے مقابل آن‌ها قرار گرفت. به قدرے هم خوب بازے ڪرد ڪه ڪمتر ڪسی باور مےڪرد.🎄 بازے آن‌ها یڪ نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتیاز به نفع ابراهیم تمام شد. بعد هم بچه‌هاے ورزشڪار با ابراهیم عڪس گرفتند.🌼 آن‌ها باورشان نمےشد یڪ رزمنده ساده ، مثل حرفه‌اے ترین ورزشڪارها بازے ڪند. یڪبار هم در پادگان دو کوهه براے رزمنده‌ها از والیبال ابراهیم تعریف ڪردم. یڪے از بچه‌ها رفت و توپ والیبال آورد. بعد هم دوتا تیم تشڪیل داد و ابراهیم را هم صدا ڪرد.🌵 او ابتدا زیر بار نمےرفت و بازے نمےڪرد اما وقتے اصرار ڪردیم گفت: پس همه شما یڪ طرف ، من هم تڪے بازے مےڪنم!🕸 بعد از بازے چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حــالا اینقدر نخندیده بودیم ، ابراهیم هر ضربه‌اے ڪه مےزد چند نفر به سمت توپ مےرفتند و به هم برخورد مےڪردندو روے زمین مےافتادند!🦋 ابراهیم در پایان با اختلاف زیادے بازے را برد. 🌱 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب |•کپی به شرط دعای خیر😉