fadaeian-haftegi961119 (7).mp3
7.82M
باز یه سلام بدیم برسه کربــــلا❣
الهی این نسیم برسه کربلا...❣
🎵 با نوای:سیدرضا نریمانی
#یاحسین_ع_شهید
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
باز یه سلام بدیم برسه کربــــلا❣ الهی این نسیم برسه کربلا...❣ 🎵 با نوای:سیدرضا نریمانی #یاحس
﷽
بیا اینجا که دارد روضه هایی🥀
و حس هم کن که در کرببلایی🌹
بیاو چای روضه ات را بیاور☕️
و مهر تربتت را هم بیاور📿
بیا اینجا که عاشورابخوانیم☘
حسین❤️ آرامه ی جانم بخوانیم
شده مجلس به پا با نام ارباب🌹
و با نام ابالفضل علمدار🌷
بیا درروضه ها حاجت بخواهیم🌧
فرج را از خدا باهم بخواهیم🤲
#به_نیت_فرج
#به_یاد_شهدای_غواص
8 روز در میان نیزارهای جزیره ماهی مقاومت کردیم 🔫💣و به طور معجزه آسایی زنده موندیم زمان عملیات 16 سال بیشتر نداشتم، خاطرات اون 8 روز👇👇
قرار بود دو گردان نوح و یاسین از لشگر 21 امام رضا به جزیره ماهی بریم🚶 و به عنوان خط شکن این جزیره رو بگیریم تا بعد بچه ها با قایق بیاپ و تا بصره پیشروی کنیم
شب عملیات فرماندهان، ما روبه دو صف کردن، حدود 120 نفر غواص بودیم. قرار شد سه نفر سرشان بیرون از آب باشه تا بچه هاتو مسیر گم نشن
از نهر خیم وارد رودخونه شدیم. آب رودخونه در حالت مد بود. من مسؤول دسته بودم و سرم از آب بیرون بود. آن قدر شدت آب زیاد بود که ما حتی یک «فین» ( کفش مخصوص غواصی) هم نزدیم😔.
تقریباً به نوک ماهی نزدیک شده بودیم که یک دفعه هواپیمای بعثی اومد و «فیدر» زد. ( فیدر منور هایی است که حدود یک ربع از ساعت در آسمان روشن است و مثل روز منطقه را روشن می کند) تا هواپیما «فیدر» زد، بچه ها به هم ریختند؛ چون انتظار چنین چیزی را نداشتیم.
زیر نور فیدر من همه جا رو به خوبی می دیدم. یک چهار لول نوک جزیره ماهی گذاشته بودن😡 که تیر رسام (تیرهایی که روشن است و وقتی به طرف شما می آید ما به خوبی آن را می بینی) به عمق آب شلیک می کرد😭. وحشتناک و غیرقابل پیش بینی در تله افتاده بودیم تو همون حال از خدادرخواستی کردم که هنوز که هنوزه به خاطر اون درخواست می سوزم و خودم رو نمی بخشم.😭 تو دلم گفتم: خدایا ای کاش من شهید نشم😔
منو اول به بیمارستان صحرایی، بعد به بیمارستان اهواز و در آخر یک ماه در بیمارستان اراک بستری کردن🤕
🌷شادی روح شهدای کربلای ۴صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببینید| لالایی رهبر انقلاب برای #شهدای_غواص
🌹به مناسبت سالروز تشییع باشکوه و 5ساعته شهدای غواص در تهران
یاد شهدای غواص باذکر 5 صلوات 🌺
﷽ #نماز_شهیدان
🌧 آخرین نماز شب #شهید محمدحسین #شیخ_حسنی 🌧
مسئول تأمین لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب
💛 زودتر از همه رفت خوابید و زودتر از بقیه بیدار شد. زد بیرون چادر و #وضو گرفت برای #نماز_شب . پتویش را جمع کرد و همان جا ایستاده به نماز.
💛 توی قنوت آرام گریه می کرد و اشک می ریخت. انگار که داشت به خدا التماس میکرد برای گرفتن شهادت.
💛 آفتاب که زد رفت جزیره مجنون برای کمک به بچه ها در عملیات خیبر. غروب شد خبر شهادتش پیچید توی جزیره.
📚 ستارگان حرم کریمه ، ج ۲۰ ، خاطره ۴۲ از حجت الاسلام والمسلمین ایرانی.
#داستان_نماز #نماز_اول_وقت
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
🌷۲۶ خرداد، سالگرد شهدای موتلفه اسلامی شهدایی که رهبر انقلاب آنها را مصداق آیه ((نورالله فی ظلمات ال
#معرفی_شهید
شهید محمد بخارایی🌷🌹
محمد بخارایی (۱۳۲۳-۱۳۴۴ تهران)، از اعضای گروه بنیادگرای شیعی فدائیان اسلام بود.
وی عضو هیئتهای موتلفهٔ اسلامی نیز بود که نخست وزیر حسنعلی منصور را مقابل مجلس شورای ملی ترور کرد.
وی در بامداد ۲۶ خرداد ۱۳۴۴ به همراه صادق امانی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیک نژاد، توسط حکومت پهلوی تیر باران شد.
یاد شهدا با صلوات🥀
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Shahidgomnam
لینک کانال شهید گمنام👆☺️
🚨 تصویر زائری، خلع لباس شد‼
♦️آقای زائری وقتی دیدم تصویر حساب کاربری خود را اخیرا خلع لباس کردید و محمود صادقی جزو حسابهای هماهنگ با شما برای دنبال کردن در توئیتر پیشنهاد میشود، از این تصادف جالب نتیجه گرفتم "باید مراقب باشید در زمره کسانی که به لباس روحانیت پشت کردند و خود را خلع لباس نمودند قرار نگیرید.
🔻توئیت شما درمورد حاج قاسم سلیمانی نشان میدهد راهی بدتر را در پیش گرفتهاید‼
با سلام و عرض ادب خدمت سروران بزرگوار🙂
به مدد الهی از امشب رمان
#تنها_میان_داعش
را در کانال قرار خواهیم داد ان شاءالله
نویسنده: این رمان خانم فاطمه ولی نژاد هستند،
و این رمان با همه تلخ شیرین هایش بر اساس واقعیت نوشته و تدوین شده است.
باعرض پوزش دوقسمت قبل اشتباهی ارسال شده بودند از شما بزرگواران عذرخواهی میکنم🙏🌷
#رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمِرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی نظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد.
پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهیدعزیزمان حاج قاسم سلیمانی
آمرلی در زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی (ع) است!
وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه ای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر بهار،
رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید. دست خودم نبود که این روزها
در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنهاصورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر عشق او را در هوا رها و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد! دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش!
چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا در آمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم.
بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دق الباب میکند و بی آن که شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :»بله؟« با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری
عشق را از سرم پراند :»الو...« هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست.
نگاهم به نقطه ای خیره ماند، خودم
را جمع کردم و اینبار با صدایی محکم پرسیدم :»بله؟
#ادامه_دارد...
#رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_دوم
نگاهم به نقطه ای خیره ماند، خودم
را جمع کردم و اینبار با صدایی محکم پرسیدم :»بله؟«
تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود.
دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :»الو... الو...«
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :»منو می شناسی؟؟؟« ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش
برایم آشنا نبود که مردد پاسخ دادم :»نه!« و او بلافاصله و با صدایی بلندتر پرسید :»مگه تو نرجس نیستی؟؟؟
« از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا آنقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!
« که صدایش از آسمانخراش خشونت به زیر آمد و با خنده ای نمکین نجوا کرد :»ولی من که تو رو خیلی خوب می شناسم عزیزم!
و دوباره همان خنده های شیرینش گوشم را پُر کرد. دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به شدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :»از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!«
با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :»اما بعد گول خوردی!«
و فرصت نداد از رکب عاشقانه ای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :《من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!》
و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست بردار نبود که دوباره پیامگیرگوشی به صدا در آمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمیتابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :»من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می برمت!
#ادامه_دارد...
دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ڪہ آسمانیت مےڪند.
و اگر بال خونیـن داشتہ باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها مےڪنیم و دست بر سینہ،
#شهدا🌷زیارت "شــهــــــداء"🌷 میخوانیم.
🌱 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🍃
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ
اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌷
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفــرج
#اللهم_ارزقنـا_شهـادت_فی_سبیلڪ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Shahidgomnam
لینک کانال شهید گمنام👆☺️
زیبا
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا
#شهیدسیدمهدی_ذاکرالحسینی
#ایام_شهادت
#یادش_باصلوات
#صبـحتون_شهـدایے
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Shahidgomnam
لینک کانال شهید گمنام👆☺️
ای شهیــ🌷ــد
دلم را
برایت آماده کرده ام
به کدامین
نشانی ارسالش کنم..؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Shahidgomnam
لینک کانال شهید گمنام👆☺️
ای شهیـد ....
دستـی بـر آر ؛
نفْس ما را هم تخریب کن !
تا معبرِ آسمــــان
به روی مـا هـم باز شود ...
🌷شهید تفحص علی محمودوند🌷
تخریب چی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Shahidgomnam
لینک کانال شهید گمنام👆☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به یاد حاج قاسم عزیز
✍عمر ما میگذره، تموم میشه، به سرعت هم تموم میشه; رئیس جمهور عالم هم باشیم میمیریم؛اما انتخاب راه درست خیلی مهمه...
#سردار_سلیمانی
#سردار_دلها🥀
پسری که یک شبه، مرد شده...
حواسش هم به تابوت پدر هست، هم مواظب خواهر...
📸در حاشیه مراسم وداع با پیکر شهید جواد الله کرم، دیروز در مشهد
🔹پیکر شهید مدافع حرم جواد الله کرم پس از گذشت چهار سال طی عملیات تفحص در منطقه خانطومان کشف و هویتش شناسایی شد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Shahidgomnam
لینک کانال شهید گمنام👆☺️