eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_سی_و_نهم ‌ باهم خندیدیم.😃😄 میان خنده، گردنش رو عاشقونه
💔 ‌ من و او تا ساعتها کنار در نشسته بودیم و بی توجه به گذر زمان صحبت میکردیم وپرده از رازها برمیداشتیم!نوبت او شد. پرسید:😟 _واقعا خود الهام خاتون بهتون گفتن تسبیح و از من بگیرید؟؟ من اونچه که در خواب دیده بودم رو تعریف کردم و منتظر عکس العملش شدم!او چشمهایش پر از اشک شد و با آهی عمیق گفت: _تا چند شب کارم شده بود گریه..بدون اون تسبیح انگار یه چیزی کم داشتم. تسبیح رو از گردنم در آوردم و در حالیکه روی سینه ام میگذاشتم گفتم: _درکتون میکنم! ظاهرا یک تسبیحه ولی انگار هر دونه از این مهره ها متصل به روح الهامه.من خیلی با اون مانوسم. راستش اون شب که نسیم اینجا اومد و اون زدو خورد پیش اومد بیشتر از اینکه اتفاقات آزارم بده پاره شدن تسبیح اذیتم میکرد.😊 او با تعجب پرسید: _تسبیح پاره شده بود؟!😳 سرم رو با تاسف تکون دادم وگفتم: _بله..من دوباره اونها رو به نخ وصل کردم..البته یک مهره ش کمه. او خندید:😄😉 _حالا یک صلوات کمتر نفرستید! حالا من هم میتونستم با خیال راحت او را عاشقانه نگاه کنم.گفتم:☺️ _اون شب و شب دعوا در مسجد بدترین شب زندگی من بود ولی هر دوشب پایان خوبی با شما داشت. او پرسید: _راستی شما که خونت سند داشت.پس چرا تو بازداشتگاه موندی؟! نکنه میخواستید ما رو نصفه شبی زابراه کنید؟😄 من بلند خندیدم 😃و گفتم: _اگر میشد حتما این کارو میکردم..ولی سند تو صندوق امانات بانک بود و در اون وقت شب بهش دسترسی نداشتم. البته واقعا از این بابت مدیون بانکم.. 🍃🌹🍃 او آهی کشید و به نقطه ای خیره شد.انگار داشت به چیزی فکر میکرد. پرسیدم:_به چی فکر میکنید؟ گفت: _به الهااام و خوابی که ازش دیدید.شما میفرمایید منظورش در خواب از کسی که سختی کشیده آقاتون بوده ولی من شک ندارم او مرادش من بودم.😊 با تعجب نگاهش کردم. او لبخند رضایتمندانه ای زد و گفت: _الهام برای این دنیا نبود!! او هم یک هدیه از جانب خدا بود برای سربه راه کردن من!😒 🍃🌹🍃 چشمام از حدقه بیرون زد!!😳 حاج کمیل شما به این خوبی..به این پاکی..مگه میشه سر به راه نبوده باشید؟! او آه کشید و به نقطه ای خیره شد. دلم میخواست علت این سوالش رو بپرسم ولی میدونستم درست نیست. چون اعتراف به گناه خودش گناه بود.این چیزی بود که در این یکسال ازفاطمه آموخته بودم. صحبتهای ما دونفرتا سحر🌌 طول کشید.نزدیک اذان صبح باهم به مسجد محله ی قدیمی رفتیم.نماز رو به اقامت او خواندم! همیشه پشت مردی قامت میبستم که هیچ چیز از او نمی‌دانستم فقط بدون هیچ توجیهی دیوانه وار دوستش داشتم اما حالا میدانستم که او بعد از خدا و ایمه معصومین تنها مقتدای من در زندگیست. در اون لحظات اولیه ی صبح با نهایت وجودم از خدا خواستم که این عشق ومحبت رو از دلم نگیرد وشرمنده ی اعتماد حاج کمیل نشم. دراون لحظات آرزو کردم برای تمام دختران سرزمینم که همانند من حاج کمیل های عمامه به سر و بی عمامه در سر راهشون قرار بگیرد و اونها مثل من طعم خوشبختی و امنیت رو بچشند! و دعا کردم خدا به همه ی رقیه سادات ها، طعم مهربان و مطمئن آغوش خودش رو بچشاند.اون روز فکر کردم دیگه تمام سختیها به پایان رسید و از حالا به بعد زندگی روی خوشش رو نشونم میده اما لحظه لحظه ی زندگی پره از اتفاقهای بد وخوب!حالا که دارم فکر میکنم مزه ی زندگی به همین ترکیب غم ها وشادیهاو آرامش و سختیهاست. همین معجون بی نظیره که نشون میده چقدر پای قول وقرارهامون با خدا وخودمون هستیم. 🍃🌹🍃 بعد از نامزدی،کم کم پچ پچ ها شروع شد.حرفهای زیادی از جانب عده ای به گوشمون میرسید.همه ی اونهایی که بعد از دعوای اون شب مسجد و صحبتهای حاج مهدوی در روز بعدش لاجرم سکوت کرده بودند با شنیدن این خبر دست به دامن قضاوت و تهمت شدند وحتی دیگر به مسجد نمیومدند چون حاج کمیل پاک و اهورایی من رو به امامت وبندگی قبول نداشتند!!اون روزها دوباره روحم پراز تلاطم و نا آرومی شد. احساس گناه میکردم.چون اگر من در گذشته گناهکار نبودم هرگز این حرفها و تهمتها در مسجد نمیپیچید و قلب پاک و خدایی مرد زندگیم نمیشکست. اگرچه او برعکس من خیلی آروم بود.چندباری به او گفتم:😞 _عقد رو فسخ کنیم تا خط بطلان بکشیم به همه ی این تهمت ها. ولی او میخندید و میگفت:😄 _اون وقت هم همان عده میگن از روی شهوات نفسانی این دختر یتیم رو گرفت و با احساساتش بازی کرد… بعد در مقابل نگرانی من میخندید و  هربار تکرار میکرد: _رقیه سادات خانوم..همان که گفتم فقط رضایت خدااا.خدا داره امتحانمون میکنه.میخواد ببینه من موقعیتم برام مهم تره یا حرف مردم.بزار این جماعت هرچی دلشون میخواد بگن.همون که اون بالاسریه ازمون راضی وخشنود باشه کافیه..☺️ و من مدام این حرفها رو در ذهنم مرور میکردم تا تمرین بندگی کنم.. ادامه دارد… نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌹شهیدی که توسط گلی که رو جمجمه اش روییده بود تفحص شد🌹 رفتیم شرهانی، مرز دست دشمن بود. آن طرف هم منافقین نیرو داشتند. شهید غلامی هم بود... موافقت نمی کردن که تفحص در آنجا انجام شود میگفتن منطقه آلوده است میدان مین و سیم خاردار و تل انفجاری و ... این حرفا اما غلامی اصرار داشت! با کلی بگو مگو ورفت و آمد بالاخره قرار شد ۱۰ روز آنجا بمانیم اگر شهید پیدا کردیم بیشتر بمانیم اگر نه که برگردیم شهر.😔 ماه شعبان بود جستجو را آغاز کردیم بیشتر روی تپه های 175 و 178 رفت و آمد میکردیم. روز آخر روز ولادت حضرت مهدی(عج) در روز امیدواری ما ناامید میگشتیم هیچ خبری نبود در این 10 روز ما حتی یک شهید هم پیدا نکرده بودیم.😔 قرار شد هرکس یک یادگاری بردارد و برگردیم شهر ... همه با دل گرفته دنبال پوکه و ترکش بودند. شهید غلامی هم رفت سراغ یک شقایق وحشی، خواست آن را از ریشه دربیاورد که یکدفعه دیدم بلند صلوات فرستاد رفتیم نزدیکش... الله اکبر! شقایق روی جمجمه شهید روییده بود😳 اول جمجمه بعد تمام بدنش را در آوردیم و پلاکش را شهید غلامی داد برای استعلام شهید تفحص اهل اصفهان بود و نامش ... 💕 @aah3noghte💕
💔 هستید؟ این پنج شاخص اگر در کسی وجود داشت، قطعا انقلابی است 🔹🔸پنج شاخص[انقلابی بودن] که اینها را شرح خواهم داد [عبارتند از]: 1️⃣ شاخص اوّل، پایبندی به مبانی و ارزشهای اساسی انقلاب؛ 2️⃣ شاخص دوّم، هدف‌گیری آرمانهای انقلاب و همّت بلند برای رسیدن به آنها که آرمانهای انقلاب و اهداف بلند انقلاب را در نظر بگیریم و همّت برای رسیدن به آنها داشته باشیم 3️⃣ شاخص سوّم، پایبندی به استقلال همه‌جانبه‌ی کشور، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی -که مهم‌تر از همه است- و استقلال امنیّتی 4️⃣ شاخص چهارم، حسّاسیّت در برابر دشمن و کار دشمن و نقشه‌ی دشمن و عدم تبعیّت از او، که البتّه باید دشمن را شناخت، نقشه‌ی او را فهمید و از تبعیّت دشمن سر باز زد -عرض کردیم که قرآن این عدم تبعیّت را «جهاد کبیر» نام نهاده است... 5️⃣ شاخص پنجم، تقوای دینی و سیاسی که این بسیار مهم است. این پنج شاخص اگر در کسی وجود داشته باشد، قطعاً انقلابی است؛ حالا درجات انقلابی بودن، همان‌طور که عرض کردیم، مختلف است. ۱۳۹۵/۰۳/۱۴ 🗞 برگرفته از شماره اخیر نشریه ❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 .وزیر شهیدی که تاریخ شهادت ندارد! شهیدمحمدجواد تندگویان جوانی انقلابی بود که بارها به دلیل انتشار و پخش اعلامیه‌ها و پیام‌های حضرت امام خمینی (ره ) در دوران خفقان پهلوی دوم، بازداشت شد و به زندان افتاد. بعد از پیروزی انقلاب، شهیدمحمدعلی رجايي، نخست وزير وقت، او را به عنوان به مجلس معرفي كرد و پس از راي اعتماد، وي اداره اين وزارتخانه را بر عهده گرفت. مهندس تندگويان،9 آبان ۱۳۵۹در حالي كه براي بازديد از پالايشگاه نفت آبادان در جنوب كشور بود، در جاده ماهشهر ـ آبادان همراه معاونش و چند مهندس شركت نفت به اسارت نيروهاي ارتش رژيم بعث صدام درآمدند و به زندان هاي اسيران ايراني در عراق منتقل شدند و پس از سالها اسارت، توسط رژيم بعثي عراق به شهادت رسيد. ☝️ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 کاغذ کادوی همه این ها یکی است 🇮🇷 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 کمی در گورستان قدم زدم فاصله زیادی با مزار شهدا ندارد... اندازه قبرها ظاهرا یکسان است و تمامی ساکنان این قبرها باید در مدت معینی که خداوند مقدر فرموده در این حفره تنگ، بمانند... اما چرا با دیدن یکی از قبرها، دل و روحمان، میگیرد؟ و با دیدن آن یکی، نه... چرا موقع تشییع، با دیدن تابوتی که با صدای "به عزت و شرف لا اله الا الله...." بدرقه می شود، اینجور دلمان آشفته مےشود ولی با دیدن تابوت شهید، بےقرار مےشویم خودمان را با دست رساندن به آن، متبرک کنیم؟؟؟ تفاوت رفتن هایمان فقط در همین است و خوب به این نتیجه رسیده ایم که "هر کسی نیست"... آری! شهادت است که انسان را عزیز کرده و به مقامی میرساند که برای آن آفریده شده است... خداوند شهادت را پله آخر عمرما و همه آرزومندان شهادت قرار دهد* ... 💔 ... 💕 @aah3noghte💕 ... را اینجا بخوانید☝️
💔 دلتنگتم آقا میگویند که شما اقا من به غیر از شهادت راضی نمی شوم ضامنم می شوید آسمانی ام کنید؟؟؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 یک شب خانه محمد بودم. نیمه های شب که از خواب بیدار شدم دیدم یک نفر در تاریکی ایستاده و مشغول نماز خواندن است. جلو رفتم دیدم محمد است. ابتدا فکر کردم نمازش را نخوانده و این موقع شب مشغول خواندن نماز است. گفتم:«چه کار می کردی؟ که الآن داری نماز می خوانی؟» گفت:« نماز شب می خوانم.» نماز شبش ترک نمی شد. از زمانیکه جبهه رفته بود، بیشتر علاقه مند شده بود، هر وقت از جبهه می آمد بچه ها را به می برد و اگر هم در خانه بود، را بر پا می کرد. 📚اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان ... 💕 @aah3noghte💕