شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_سی_و_نهم باهم خندیدیم.😃😄 میان خنده، گردنش رو عاشقونه
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_چهلم
من و او تا ساعتها کنار در نشسته بودیم و بی توجه به گذر زمان صحبت میکردیم وپرده از رازها برمیداشتیم!نوبت او شد.
پرسید:😟
_واقعا خود الهام خاتون بهتون گفتن تسبیح و از من بگیرید؟؟
من اونچه که در خواب دیده بودم رو تعریف کردم و منتظر عکس العملش شدم!او چشمهایش پر از اشک شد و با آهی عمیق گفت:
_تا چند شب کارم شده بود گریه..بدون اون تسبیح انگار یه چیزی کم داشتم.
تسبیح رو از گردنم در آوردم و در حالیکه روی سینه ام میگذاشتم گفتم:
_درکتون میکنم! ظاهرا یک تسبیحه ولی انگار هر دونه از این مهره ها متصل به روح الهامه.من خیلی با اون مانوسم.
راستش اون شب که نسیم اینجا اومد و اون زدو خورد پیش اومد بیشتر از اینکه اتفاقات آزارم بده پاره شدن تسبیح اذیتم میکرد.😊
او با تعجب پرسید:
_تسبیح پاره شده بود؟!😳
سرم رو با تاسف تکون دادم وگفتم: _بله..من دوباره اونها رو به نخ وصل کردم..البته یک مهره ش کمه.
او خندید:😄😉
_حالا یک صلوات کمتر نفرستید!
حالا من هم میتونستم با خیال راحت او را عاشقانه نگاه کنم.گفتم:☺️
_اون شب و شب دعوا در مسجد بدترین شب زندگی من بود ولی هر دوشب پایان خوبی با شما داشت.
او پرسید:
_راستی شما که خونت سند داشت.پس چرا تو بازداشتگاه موندی؟! نکنه میخواستید ما رو نصفه شبی زابراه کنید؟😄
من بلند خندیدم 😃و گفتم:
_اگر میشد حتما این کارو میکردم..ولی سند تو صندوق امانات بانک بود و در اون وقت شب بهش دسترسی نداشتم. البته واقعا از این بابت مدیون بانکم..
🍃🌹🍃
او آهی کشید و به نقطه ای خیره شد.انگار داشت به چیزی فکر میکرد.
پرسیدم:_به چی فکر میکنید؟
گفت:
_به الهااام و خوابی که ازش دیدید.شما میفرمایید منظورش در خواب از کسی که سختی کشیده آقاتون بوده ولی من شک ندارم او مرادش من بودم.😊
با تعجب نگاهش کردم.
او لبخند رضایتمندانه ای زد و گفت:
_الهام برای این دنیا نبود!! او هم یک هدیه از جانب خدا بود برای سربه راه کردن من!😒
🍃🌹🍃
چشمام از حدقه بیرون زد!!😳 حاج کمیل شما به این خوبی..به این پاکی..مگه میشه سر به راه نبوده باشید؟!
او آه کشید و به نقطه ای خیره شد.
دلم میخواست علت این سوالش رو بپرسم ولی میدونستم درست نیست. چون اعتراف به گناه خودش گناه بود.این چیزی بود که در این یکسال ازفاطمه آموخته بودم.
صحبتهای ما دونفرتا سحر🌌 طول کشید.نزدیک اذان صبح باهم به مسجد محله ی قدیمی رفتیم.نماز رو به اقامت او خواندم! همیشه پشت مردی قامت میبستم که هیچ چیز از او نمیدانستم فقط بدون هیچ توجیهی دیوانه وار دوستش داشتم اما حالا میدانستم که او بعد از خدا و ایمه معصومین تنها مقتدای من در زندگیست.
در اون لحظات اولیه ی صبح با نهایت وجودم از خدا خواستم که این عشق ومحبت رو از دلم نگیرد وشرمنده ی اعتماد حاج کمیل نشم. دراون لحظات آرزو کردم برای تمام دختران سرزمینم که همانند من حاج کمیل های عمامه به سر و بی عمامه در سر راهشون قرار بگیرد و اونها مثل من طعم خوشبختی و امنیت رو بچشند! و دعا کردم خدا به همه ی رقیه سادات ها، طعم مهربان و مطمئن آغوش خودش رو بچشاند.اون روز فکر کردم دیگه تمام سختیها به پایان رسید و از حالا به بعد زندگی روی خوشش رو نشونم میده اما لحظه لحظه ی زندگی پره از اتفاقهای بد وخوب!حالا که دارم فکر میکنم مزه ی زندگی به همین ترکیب غم ها وشادیهاو آرامش و سختیهاست. همین معجون بی نظیره که نشون میده چقدر پای قول وقرارهامون با خدا وخودمون هستیم.
🍃🌹🍃
بعد از نامزدی،کم کم پچ پچ ها شروع شد.حرفهای زیادی از جانب عده ای به گوشمون میرسید.همه ی اونهایی که بعد از دعوای اون شب مسجد و صحبتهای حاج مهدوی در روز بعدش لاجرم سکوت کرده بودند با شنیدن این خبر دست به دامن قضاوت و تهمت شدند وحتی دیگر به مسجد نمیومدند چون حاج کمیل پاک و اهورایی من رو به امامت وبندگی قبول نداشتند!!اون روزها دوباره روحم پراز تلاطم و نا آرومی شد. احساس گناه میکردم.چون اگر من در گذشته گناهکار نبودم هرگز این حرفها و تهمتها در مسجد نمیپیچید و قلب پاک و خدایی مرد زندگیم نمیشکست. اگرچه او برعکس من خیلی آروم بود.چندباری به او گفتم:😞
_عقد رو فسخ کنیم تا خط بطلان بکشیم به همه ی این تهمت ها.
ولی او میخندید و میگفت:😄
_اون وقت هم همان عده میگن از روی شهوات نفسانی این دختر یتیم رو گرفت و با احساساتش بازی کرد…
بعد در مقابل نگرانی من میخندید و هربار تکرار میکرد:
_رقیه سادات خانوم..همان که گفتم فقط رضایت خدااا.خدا داره امتحانمون میکنه.میخواد ببینه من موقعیتم برام مهم تره یا حرف مردم.بزار این جماعت هرچی دلشون میخواد بگن.همون که اون بالاسریه ازمون راضی وخشنود باشه کافیه..☺️
و من مدام این حرفها رو در ذهنم مرور میکردم تا تمرین بندگی کنم..
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
🌹شهیدی که توسط گلی که رو جمجمه اش روییده بود تفحص شد🌹
رفتیم شرهانی،
مرز دست دشمن بود. آن طرف هم منافقین نیرو داشتند. شهید غلامی هم بود... موافقت نمی کردن که تفحص در آنجا انجام شود میگفتن منطقه آلوده است میدان مین و سیم خاردار و تل انفجاری و ... این حرفا
اما غلامی اصرار داشت! با کلی بگو مگو ورفت و آمد بالاخره قرار شد ۱۰ روز آنجا بمانیم اگر شهید پیدا کردیم بیشتر بمانیم اگر نه که برگردیم شهر.😔
ماه شعبان بود جستجو را آغاز کردیم بیشتر روی تپه های 175 و 178 رفت و آمد میکردیم.
روز آخر روز ولادت حضرت مهدی(عج) در روز امیدواری ما ناامید میگشتیم هیچ خبری نبود در این 10 روز ما حتی یک شهید هم پیدا نکرده بودیم.😔
قرار شد هرکس یک یادگاری بردارد و برگردیم شهر ... همه با دل گرفته دنبال پوکه و ترکش بودند.
شهید غلامی هم رفت سراغ یک شقایق وحشی، خواست آن را از ریشه دربیاورد که یکدفعه دیدم بلند صلوات فرستاد رفتیم نزدیکش... الله اکبر! شقایق روی جمجمه شهید روییده بود😳
اول جمجمه بعد تمام بدنش را در آوردیم و پلاکش را شهید غلامی داد برای استعلام
شهید تفحص اهل اصفهان بود و نامش
#شهید_مهدی_منتظرالقائم
#شهیدمهدی_منتظرالقائم
#شهدای_جاویدالاثر
#یاران_آخرالزمانی_سیدالشهدا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#انقلابی هستید؟
این پنج شاخص اگر در کسی وجود داشت، قطعا انقلابی است
🔹🔸پنج شاخص[انقلابی بودن] که اینها را شرح خواهم داد [عبارتند از]:
1️⃣ شاخص اوّل، پایبندی به مبانی و ارزشهای اساسی انقلاب؛
2️⃣ شاخص دوّم، هدفگیری آرمانهای انقلاب و همّت بلند برای رسیدن به آنها که آرمانهای انقلاب و اهداف بلند انقلاب را در نظر بگیریم و همّت برای رسیدن به آنها داشته باشیم
3️⃣ شاخص سوّم، پایبندی به استقلال همهجانبهی کشور، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی -که مهمتر از همه است- و استقلال امنیّتی
4️⃣ شاخص چهارم، حسّاسیّت در برابر دشمن و کار دشمن و نقشهی دشمن و عدم تبعیّت از او، که البتّه باید دشمن را شناخت، نقشهی او را فهمید و از تبعیّت دشمن سر باز زد -عرض کردیم که قرآن این عدم تبعیّت را «جهاد کبیر» نام نهاده است...
5️⃣ شاخص پنجم، تقوای دینی و سیاسی که این بسیار مهم است. این پنج شاخص اگر در کسی وجود داشته باشد، قطعاً انقلابی است؛ حالا درجات انقلابی بودن، همانطور که عرض کردیم، مختلف است.
۱۳۹۵/۰۳/۱۴
🗞 برگرفته از شماره اخیر نشریه #خط_حزبالله
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
.وزیر شهیدی که تاریخ شهادت ندارد!
شهیدمحمدجواد تندگویان جوانی انقلابی بود که بارها به دلیل انتشار و پخش اعلامیهها و پیامهای حضرت امام خمینی (ره ) در دوران خفقان پهلوی دوم، بازداشت شد و به زندان افتاد.
بعد از پیروزی انقلاب، شهیدمحمدعلی رجايي، نخست وزير وقت، او را به عنوان #وزير_نفت به مجلس معرفي كرد و پس از راي اعتماد، وي اداره اين وزارتخانه را بر عهده گرفت.
مهندس تندگويان،9 آبان ۱۳۵۹در حالي كه براي بازديد از پالايشگاه نفت آبادان در جنوب كشور بود، در جاده ماهشهر ـ آبادان همراه معاونش و چند مهندس شركت نفت به اسارت نيروهاي ارتش رژيم بعث صدام درآمدند و به زندان هاي اسيران ايراني در عراق منتقل شدند و پس از سالها اسارت، توسط رژيم بعثي عراق به شهادت رسيد.
#شهید_محمد_جواد_تندگویان
#شهیدمحمدجوادتندگویان
#وزیر_نفت_فقط_توئی_بقیه_ادا_درمیارن☝️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
کاغذ کادوی
همه این ها
یکی است
#پرچم_سه_رنگ🇮🇷
#اللهم_ارزقنا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
کمی در گورستان قدم زدم
فاصله زیادی با مزار شهدا ندارد...
اندازه قبرها ظاهرا یکسان است
و تمامی ساکنان این قبرها
باید در مدت معینی که خداوند مقدر فرموده در این حفره تنگ، بمانند...
اما چرا با دیدن یکی از قبرها، دل و روحمان، میگیرد؟ و با دیدن آن یکی، نه...
چرا موقع تشییع، با دیدن تابوتی که با صدای "به عزت و شرف لا اله الا الله...." بدرقه می شود، اینجور دلمان آشفته مےشود ولی
با دیدن تابوت شهید، بےقرار مےشویم خودمان را با دست رساندن به آن، متبرک کنیم؟؟؟
تفاوت رفتن هایمان
فقط در همین است #شهادت
و خوب به این نتیجه رسیده ایم که
"هر کسی #لایق_شهادت نیست"...
آری!
شهادت است که انسان را عزیز کرده و به مقامی میرساند که برای آن آفریده شده است...
خداوند شهادت را پله آخر عمرما و همه آرزومندان شهادت قرار دهد*
#شھیدجوادمحمدی
#دلشڪستھ_ادمین... 💔
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#دلشڪستھ_ادمین... را اینجا بخوانید☝️
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
دلتنگتم آقا
میگویند که شما #سریع_الرضایی
اقا
من به غیر از شهادت راضی نمی شوم
ضامنم می شوید
آسمانی ام کنید؟؟؟
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#یا_رئوف
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
نفس به سینه ام افتاده
باز... دلتنگم😔
#استوری
#شب_زیارتی_ارباب
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#آھارباب
#آھزینب
#آھ_ڪربلا
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#السلامعلیڪدلتنگم💔
💕 @aah3noghte💕
💔
.
تو بیایے همھ ثانیھ ها،ساعت ها
از همین روز
همین لحظھ
همین دم عیدند...؛🎉
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
[.✍🏻.] #قیصر_امین_پور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
یک شب خانه محمد بودم. نیمه های شب که از خواب بیدار شدم دیدم یک نفر در تاریکی ایستاده و مشغول نماز خواندن است. جلو رفتم دیدم محمد است.
ابتدا فکر کردم نمازش را نخوانده و این موقع شب مشغول خواندن نماز است.
گفتم:«چه کار می کردی؟ که الآن داری نماز می خوانی؟»
گفت:« نماز شب می خوانم.»
نماز شبش ترک نمی شد. از زمانیکه جبهه رفته بود، بیشتر علاقه مند شده بود، هر وقت از جبهه می آمد بچه ها را به #نمازجمعه می برد و اگر هم در خانه بود، #نمازجماعت را بر پا می کرد.
#شهید_محمدجمعه_دهقان
📚اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕