حضرت امام کاظم(ع) فرمودند:
" شیعیان ما یک غفلت هایی و گناه هایی کردند؛ برای اینکه این غفلت از آن ها برداشته شود خدای متعال من را مخیر کردند که: یا شیعیان باید عذاب بشوند یا من تحمل کنم. و من بار بلا را به دوش کشیدم "
و حالا امام دیگری سالها نه به خاطر شیعیانش
که به دست شیعیانش در زندان است..
آه از دست خودمان!😭😭
#یا_باب_الحوائج
#یا_صاحب_الزمان
#آھ_اے_شھادت....
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
💔
.
راوے مـےگفـٺ:
دختـر دانشجـو اومـده بـود
ڪنار ایـن عکسـْ
زیـرش امضـا زدھ بـود ...📝
اے سـر و پـآ
مَـنِ بـے سـر و پـآ
ڪنار عڪسـ تـو
تازھ خودمو پیدا ڪْردمـ🍃♥️
#قدرٺعـشق
#شهدانظـرمیڪنند
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
36b17f6865aded80274b902a791db06e16896358-360p__97882.mp3
11.21M
💔
روز دوازدهم چله زیارت عاشورا
علی فانی
#بسیارزیبا👌
#اعتکاف
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
🇮🇷 #نجوای_مردم_ایران 🤲🏻 به امید رهایی جهان از ابتلا به #کرونا 🏴 همزمان با شب شهادت #باب_الحوائج ام
یادتون نره
ترجیحا زیر آسمون خدا...
ادمین های کانال رو هم دعا بفرمائین
💔
وقتی که از بلا و غم و درد، مضطریم
نامی به غیرِ نام ائمه نمےبریم
یک عده پای سفره نوروز جمع و ما
در روضه، پای سفرهء #موسی_بن_جعفریم
آجرک الله یابقیه الله
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
امان از دل زینب ...
که امسال #پدر نیست ...
#سین_هشتمِ امسال #سردار_دلها
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#قرار_عاشقی
ای امید اولم
ای پناه آخرم
ای همیشه یاورم
ای امام هشتمین
دلم گریه میخواهد
آقا جانم
دلخوشیم همیشه این بوده که عید میایم به پابوس شما
اما امسال...!
دیروز بلیت هام و کنسل کردم
انگار خودم با دست خودم داشتم بلیت ورود به بهشت رو پاره میکردم!
ای لعنت به این کرونا
لعنت به فراق
دلم گریه میخواهد
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
تا چشم
کار مےکند
جاے تو
خــالےست
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
پیام بچههای جهادی اصفهان به ترامپی که عرضه نداره برای مردمش دستمال توالت جور کنه 🙃
#اصفهان
#درچه
#مدافعان_سلامت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
دل تنگم و دلتنگ نبودی که بدانی چه کشیدم
عاشق نشدی، لنگ نبودی که بدانی چه کشیدم
کو قطره اشکی که به پای تو بریزم که بمانی؟
بی اسحله در جنگ نبودی که بدانی چه کشیدم
تو آن بت مغرور پیمبر شکنی ... داغ ندیدی
دل بسته به یک سنگ نبودی که بدانی چه کشیدم
#متفاوت🙃
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
🔅 پویش همگانی #لحظه_طلایی
لحظه تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء)
را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت میکنیم.🙂❤️
لطفا این عکس زیبا و پیام را تا میتوانید در تمام شبکه های مجازی منتشر کرده و بعنوان #پروفایل خود قرار دهید.
لطفا #نشر_حداکثری کنید✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
شنیدم این شبا
حرم خلوته
مثه بقیع شده
پر از غربته
شب زیارتی ارباب
آخرین شب جمعه سال۹۸
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 شنیدم این شبا حرم خلوته مثه بقیع شده پر از غربته شب زیارتی ارباب
💔
[به #افق آخرینشبجمعه۹۸]
اۍمحولالحالمن
اۍاحسنالحالمن
مولاواربابمن
[آقایمن_دنیاۍمن♥️]
میشودامسالهمپرازنوکرۍباشد؟
میشودامسالهمبرایشمانفسبزنم؟
#درآخرینشبجمعهۍامسالسجدهکن
#یکسالبهعمرنوکرۍمااضافهشد
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
خدای مهربانم...
بهار یعنی مهدی فاطمه !
اصلا بدون او
هم مگر بهار میشود ؟
اسیر سرمایِ
زمستان است ،
این دنیا ، تا امام زمانم نیاید بهارِ من...
#بهار_یعنی_صدای_قدمهای_پدر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#موسی_بن_جعفر ای امام عشق و ایثار
شد لحظه تحویل سال و ما... گرفتار
محتاج بر فضل توئیم و یک دعایت
تا احسن الاحوال گردد شهر بیمار
آجرک الله یا بقیه الله
#شهادت_امام_موسی_کاظم علیه السلام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
🌠☫﷽☫🌠
بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب...
⁉️چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁉️
🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه...
حاج قاسم سلیمانی می گفت:
در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچههای حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن.
از رادیو و تلویزیون حزب الله و منارههای مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد!
🤲🏻 در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری #کرونا چه اتفاقی افتاد⁉️چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁉️
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
#حتما_بخوانید
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
#نشر_حداکثری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
#کرونا_را_شکست_میدهیم
پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
سلام همسنگرےها
از قدیم گفتند "سالی که نڪوست، از بهارش پیداست"
و چه زیبا خواهد بود سال ما که آغازش با نام و توسل به باب الحوائج #حضرت_موسی_بن_جعفر است....
به امید برآورده شدن تمام آرزوهای شما در این سال...
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#ادمین
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 سخننگاشت | رهبر انقلاب در پیام نوروزی سال۹۹: به حضرت بقیهالله عرض میکنیم کشور خودش را به ساحل نجات برساند
📥 دسترسی به مجموعه سخننگاشت👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=45203
💔
تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد
کنون دریای طوفانی ست ایران ناخدایی کن
نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن
دلم روشن نگاهم گرم حالم احسن الاحوال
به لطف روضه های تو چه سالی می شود امسال
که ایران در تو میبیند بهار سرزمینش را
کنار سفرهء باب الحوائج هفت سینش را
ان شاء الله سالی پر از خیر و برکت داشته باشید
التماس دعا
#شهادت_امام_موسی_کاظم ع تسلیت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 3⃣8⃣ اسخریوطی به شدت جا خورده بود ... - تو ادعا مي کني
✨ بسم الله النور
#مردی_در_آینه
قسمت 4⃣8⃣
جایی از وسط ماجرا
ساندرز آشفته بود و اصلا توی حال خودش نبود ...
توي همون حال و هوا رهاش کردم و بدون خداحافظي ازش جدا شدم ... اميدوار بودم کلماتم رو جدي بگيره و بيشتر از اين وقتش رو پاي هيچ تلف نکنه ...
برگشتم توي ماشين ...
برعکس قبل، حالا دیگه آشفتگي و طوفان درون و ذهنم آرام شده بود ... اما هنوز يه سوال، مثل چراغ چشمک زن ... گوشه مغزم روشن و خاموش مي شد ...
- چرا پيدا کردن اون مرد اينقدر مهمه که ديگران رو به خاطرش بازجويي و شکنجه کنن؟ ...
حتي اگه وجودش حقيقت داشته باشه ... چرا با اين جديت دنبال پيدا کردنش هستن؟ ... اون بيشتر از هزار ساله که نيومده ... ممکنه هزار سال ديگه هم نياد ...
چه چيز اين مرد تا اين حد اونها رو به وحشت مي اندازه ... که مي خوان پيداش کنن و کاري کنن ... که هزار سال ديگه ... تبدیل به هرگز نيامدن بشه؟ ...
استارت زدم و برگشتم خونه ...
کتم رو انداختم روي مبل ... و رفتم جلوي ديوار ايستادم ...
چند روز، تمام وقتم رو روي تحقيقات صرف کرده بودم ... و کل ديوار پر شده بود از نوشته ها و سرنخ هايي که براي پيدا کردن جواب سوال هام ... به اون چسبونده بودم ...
شبيه تخته اطلاعات جنايي اداره شده بود ... با اين تفاوت که تمام اون ديوار بزرگ پر از برگه و نوشته بود ...
چه تلاش بيهوده اي ...
مي خواستم برگه ها و دست نوشته ها رو از ديوار بکنم ... اما خسته تر از اين بودم که در لحظه، اون کار رو انجام بدم ...
بيخيال شون شدم و روي مبل ولو شدم ... و همون جا خوابيدم ...
چند ساعت بعد، دوباره ذهنم آرام و قرار رو از دست داد ... اون سوال هاي آخر ... و زنده شدن خاطره اي که ... اولين بار به قرآن رو گوش کرده بودم ...
جواب من هر چي بود ... اونجا ديگه جايي نبود که بتونم دنبالش بگردم ... بايد مي رفتم وسط ماجرا ... بايد مي رفتم و از جلو همه چيز رو بررسي مي کردم، نه از پشت کامپيوتر و با خوندن مقاله يه مشت محقق اسلام شناس دانشگاهي ... که معلوم نبود واقعا چقدر با مسلمان ها برخورد نزديک داشتن ...
ديدن ماجرا از چشم اونها مثل اين بود که براي حل يه پرونده ... فقط به شنيدن حرف اطرافيان مقتول اکتفا کني ... و حتي پات رو به صحنه جنايي نگذاري ...
بايد خودم جلو مي رفتم و تحقيق مي کردم ... همه چيز رو ... از نزديک ...
جواب سوال هاي من ... اينجا نبود ...
بلند شدم و با وجود اينکه داشتم از شدت گرسنگي مي مردم ... از خونه زدم بيرون ... بعد از ظهر بود و من از صبح، اون قدر محو تحقیقات بودم که هيچي نخورده بودم ...
يه راست رفتم سراغ ساندرز ...
در روز که باز کرد شوک شديدي بهش وارد شد ... شايد به خاطر حرف هاي اون روز ... شايد هم ديگه بعد از اونها انتظار ديدن من رو نداشت ...
مهلت سلام کردن بهش ندادم ...
- دينت رو عوض کردي؟ ... يا هنوز هم مي خواي واسه تولد بري ايران؟ ...
هنوز توي شوک بود که با اين سوال، کلا وارد کما شد ... چند لحظه، فقط مبهوت بهم نگاه کرد ...
- برنامه مون براي رفتن تغيير نکرده ... اما ... واسه چي مي خوای بدوني؟ ...
خنده شيطنت آميزي صورتم رو پر کرد ...
- مي خوام باهاتون بيام ايران ... مي تونم؟ ...
⏪ ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی
ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 4⃣8⃣ جایی از وسط ماجرا ساندرز آشفته بود و اصلا توی حال
✨ بسم الله النور
#مردی_در_آینه
قسمت 5⃣8⃣
من هم بیایم؟ ...
کمي توي در جا به جا شد ... انتظار داشتم از فکر اينکه مجبور به تحمل من توي اين سفر بشه ... بهم بريزه و باهام برخورد کنه ... اما هنوز آرام بود ... آرام و مبهوت ...
- ما با گروه هاي توريستي نميريم ...
- منم نمي خوام با گروه هاي توريستي برم ... اونها حتي اگه واسه اون زمان، تور داشته باشن ... واسه شرکت توي جشن نميرن ...
چند لحظه سکوت کردم ...
- مي تونم باهاتون بيام؟ ...
هيچ کس حاضر نميشه يه غريبه رو با خودش همراه کنه ... اون هم توي يک سفر خانوادگي ... اون هم آدمي مثل من رو ... که جز دردسر و مزاحمت براي ساندرز، چيز ديگه اي نداشتم ...
همين که به جرم ايجاد مزاحمت ازم شکايت نمي کرد خيلي بود ... چه برسه به اينکه بخواد حتي يه لحظه روي درخواستم فکر کنه ...
انتظار شنيدن هر چيزي رو داشتم ... جز اينکه ...
- ما مهمان دوست ايراني من هستيم ... البته براي چند تا از شهرها هتل رزرو کرديم ... اما قم و مشهد رو نه ...
بايد با دوستم تماس بگيرم ... و مجدد برنامه ها رو بررسي کنيم ... اگه مقدور بود حتما ...
چهره اش خيلي مصمم بود ... و باورم نمي شد که چي مي شنيدم ... اگه من جاي اون بودم، حتما تا الان خودم رو له کرده بودم ... سري تکان دادم و ...
- متشکرم ...
اومدم ازش جدا بشم که يهو حواسم جمع شد ... به حدي از برخوردش متحير شده بودم که فراموش کردم از هزينه هاي سفر سوال کنم ... سريع برگشتم ... تا هنوز در رو نبسته ...
- دنيل ...
در نيمه باز در حال بسته شدن بود ... از حرکت ايستاد و دوباره باز شد ...
تا اون موقع، هيچ وقت با اسم کوچيک صداش نکرده بودم ... صدا کردنم بيشتر شبيه دو تا دوست شده بود ...
- مخارج سفر حدودا چقدر ميشه؟ ...
شما قطعا هتل هاي چند ستاره ميريد ... اگه دوستت قبول کرد، اون شهرهايي رو هم که مهمان اون هستيد ... من جاي ديگه اي مي مونم ... فقط اگه رزور هتل رو اون انجام ميده ... من جایی مثل متل یا مسافرخونه رو ترجيح ميدم ...
از شنيدن اين جملات من خنده اش گرفت ...
- باشه ... حتما بهش ميگم ... هر چند فکر نمي کنم نيازي به نگراني باشه ...
با خوشحالي و انرژي تمام از اونجا خارج شدم ...
نمي دونستم سرنوشت رفتنم چي مي شد اما حداقل مطمئن شده بودم ساندرز با اومدن من مشکلي نداره ...
⏪ ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی
ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 5⃣8⃣ من هم بیایم؟ ... کمي توي در جا به جا شد ... انتظا
✨ بسم الله النور
#مردی_در_آینه
قسمت 6⃣8⃣
حمله اگرها ...
همه چيز به طرز عجيبي مهيا شد ... تمام موانعي که توي سرم چيده بودم يکي پس از دیگري بدون هيچ مشکلي رفع شد ... به حدي کارها بدون مشکل پيش رفت که گاهي ترس وجودم رو پر مي کرد ...
انگار از قبل، يک نفر ترتيب همه چيز رو داده بود ... مثل يه سناريوي نوشته شده ... و کارگرداني که همه چيز رو براي نقش هاي اول مهيا کرده ...
چند بار حس کردم دارم وسط سراب قدم برمي دارم ... هيچ چيز حقيقي نيست ... چطور مي تونست حقيقي باشه؟ ...
از مقدمات سفر ... تا تمديد مرخصي ... و احدي از من نپرسيد کجا ميري ... و چرا مي خواي مرخصيت رو تمديد کني؟ ...
گاهي شک و ترس عميقي درونم شکل می گرفت و موج مي زد ... و چيزي توي مغزم مي گفت ...
- برگرد توماس ... پيدا کردن اون مرد ارزش اين ريسک بزرگ رو نداره ... اونها مسلمانن و ممکنه توي ايران واسشون اتفاقي نيوفته ... اما تو چي؟ ... اگه از اين سفر زنده برنگردي چي؟ ... اگه ... اگه ... اگه ...
هنوز دير نشده ... بري توي هواپيما ديگه برگشتي نيست ... همين الان تا فرصت هست برگرد ...
روي صندلي ... توي سالن انتظار فرودگاه تورنتو ... دوباره اين افکار با تمام اين اگرها ... به قوي ترين شکل ممکن به سمتم حمله کرد ...
نفس عميقي کشيدم و براي لحظاتي چشم هام رو بستم ... اراده من براي رفتن قوي تر از اين بود که اجازه بدم اين ترس و وحشت بهم غلبه کنه ...
دست کوچيکش رو گذاشت روي دستم ...
- خوابي؟ ...
چشم هام رو باز کردم و براي چند لحظه بهش نگاه کردم ...
- پدر و مادرت کجان؟ ...
خودش رو کشيد بالاي صندلي و نشست کنارم ...
- مامان رو نمي دونم ... ولي بابا داره اونجا با تلفن حرف ميزنه ...
روی صندلی ايستاد و با انگشت سمت پدرش اشاره کرد ...
نه مي تونستم بهش نگاه کنم ... نه مي تونستم ازش چشم بردارم ... ولي نمي فهميدم دنيل چطور بهم اعتماد کرده بود و به هواي حضور من از بچه اش فاصله گرفته بود؟ ...
دوباره نشست کنارم ...
- اسم عروسکم ساراست ... براش چند تا لباس آوردم که اگه کثيف کرد عوض شون کنم ...
نفس عميقي کشيدم و نگاهم برگشت سمت ساندرز ... هنوز داشت پاي تلفن حرف مي زد ...
بايد عادت مي کردم ... به تحمل کردن نورا ...
به نظرم بچه ها فقط از دور دوست داشتي بودن و مراقبت ازشون چيزي بود که حتي فکرش، من رو به وحشت مي انداخت ... اما نه اينقدر ...
ولی ماجراي نورا فرق داشت ... هر بار که سمتم مي اومد ... هر بار که چشمم بهش مي افتاد ... و هر بار که حرف مي زد ... تمام لحظات اون شب زنده مي شد ... دوباره حس سرماي اسلحه بين انگشت هام زنده می شد ... و وحشتي که تا پايان عمر در کنار من باقي خواهد موند ...
⏪ ادامه دارد....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی
ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
قسمت اول داستان👇👇👇
https://eitaa.com/aah3noghte/12555
💔
نوشته بود:
"خسته ام
از مردمی که دغدغه تمام شبهای ما هستند
ولی ما دغدغه ای برای آنها نیستیم"...
یکی از مجاهدان سلامت
این جمله را پشت لباس رزمش نوشته بود
من اما مےگویم:
✍مدیونیم...
مدیون تک تک شب بیداری هایشان
مدیون لحظه لحظه خستگی هایشان
مدیون دلتنگی خانواده هایشان
اگر...
حالا که می توانیم در خانه بمانیم
به بهانه های واهی
از خانه بیرون بزنیم و باری شویم بر شانه های خسته شان
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
#در_خانه_بمانیم
💔
خدایا میشود گذشته ی بد من را به آینده ی خوب تبدیل کنی
#یا_مبدل_السیئات_بالحسنات
#دم_اذانی
#دمت_گرم 😊
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
یک عمر پِیِ احسن الاحوال تو بودی
الحق که مرید علی و آل تو بودی
هرچند که این سال پر از درد و بلا بود
جانکاه ترین غصه ی امسال تو بودی
جات خيلي خاليه #سردار
دلم هواتو كرده
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
در گوشه گوشه فکه، همرزمان شهیدش را میدید
آقا مجید «فکه» را خیلی دوست داشت.
یک مرتبه به همسرم گفتم «واقعا اینجا چی دارد؟ من که چیزی نمیبینم.»
چون بچهسال هم بودم خیلی متوجه این مسائل نبودم که همسرم گفت
«من اینجا که راه میروم...
صدای همت،
صدای رزمندگان،
صدای گریههایشان،
صدای نماز شب خواندنهایشان
و صدای یا حسین گفتنهایشان را میشنوم.
ما در گوشه گوشه و لحظه به لحظه اینجا، رفقایمان را میبینیم.»
برای همین مناطق عملیاتی برای همسرم و رفقایش، خاص بود.
✍نقل از همسرشهید
#شهید_مجید_پازوکی
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطره
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
36b17f6865aded80274b902a791db06e16896358-360p__97882.mp3
11.21M
💔
روز سیزدهم چله زیارت عاشورا
علی فانی
#بسیارزیبا👌
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
زینب سلیمانی(دختر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی):
این پلاک را اولینبار که با هم به سوریه رفتیم به من دادید و گفتید :
بابا اینو به همراه داشته باش تا اگر اتفاقی برایمان افتاد، بدانند تو دختر من هستی..
سکوت کردم و گفتم :یعنی با هم شهید میشویم؟
گفتید: بله؛ با اینهمه اصرار برای کنار من ماندن در همه جا، آخر #بامن_شهیدمیشوی.
بعد مکثی کردید و گفتید: البته من خوشحال میشوم تو با من شهید شوی.
هر سفر که با هم میرفتیم این پلاک را به همراه داشتم و منتظر لحظه شهادت با شما بودم. چه انتظار بیثمری شد!!
آخر به شما نرسیدم و شما پر کشیدید.
شاید #بالهای_من برای پرواز و اوج با شما خیلی کوچک بود و باید میماندم تا بالهایم را قویتر کنم تا اوج بگیرم
امسال تلخترین سالِ زندگیم شد و هر سال تلختر و تلختر خواهد شد.
نمیدانم تا چند ساعت تا چند روز تا چند هفته تا چند ماه تا چند سال باید #انتظار دیدن روی ماهتان را بکشم اما باور دارم در حال آماده شدن برای بازگشتید و با مهدی فاطمه خواهید آمد.
آن روز دور نیست
سال نو را بر تمامی مردم شریف و صبور این آب و خاک تبریک عرض میکنم.
از خداوند منان خواستارم که امسال را سال #پایان_سختی مردم سرزمینم قرار دهد.
✍زینب! خواهرم!
بےشک خداوند، تو را برای مسئولیتی بسی مهم، نگه داشته است
همان که عمه سادات برعهده داشت حالا روی دوش تک تک فرزندان شهداست و چه بسا شاید پیامرسانی تو تاثیرگذارتر باشد
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#زینب_سلیمانی
#دلشڪستھ_ادمین💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞