💔
شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت
مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت
امروز نه، که روز الست بربکم
با تو دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت
ما فکر می کنیم هنر کرده ایم، نَه
روضه برای بی کسی تو خدا گرفت
از من سیاه تر به خدا نیست مانده ام
چشمت چگونه راه من بی حیا گرفت
اعجاز می کند به خداوندی خدا
شور غمت به سینه ی هر کس که پا گرفت
پس می توان ز دست غلام سیاه تو
در روضه ها حواله ی کرب و بلا گرفت
#مجتبی_روشن_روان
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
💔
ثواب اعمال امروز تقدیم به مرد هزار چهره ایران #شهید_سیدعلی_اندرزگو و تمام شهدایی که برای انقلاب، جان دادند و عمّال شاه خائن، حتی پیکر مطهرشان را به خانواده هایشان پس نداد
همسرش تا سه سال بعد از ازدواج نمیدانسته سید علی اندرزگو و قاتل حسنعلی منصور همسر اوست و او را به نام شیخ عباس تهرانی و به عنوان یک طلبه ی ساده میشناخته است.😐
💔به دلیل ترور ناجوانمردانه شهیداندرزگو به دست ساواک شهادت و مزار ایشان از خانواده پنهان می ماند...
🥀بعد از پیروزی انقلاب، یکی از شکنجه گران معروف ساواک به قضیه شهادت ایشان اعتراف میکند و مزار او در بهشت زهرا را نشان می دهد.
#شهید_سیدعلی_اندرزگو
#شهید_رمضان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
"یابن الحسن عجل الله فرجه"
شبهای قَدر آمد و آقا نیامدی
زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی
گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی
جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
برای زندگی تان اینجوری برنامه ریزی کنید☝️
خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند.
همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول (ص) دور هم جمع بودند.
از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند.
همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به جهاد مغنیه...
جهاد فقط گفت: "طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!"☝️
همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند.
بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.
درست یک هفته بعد، دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!
طرح جهاد، شهادت بود!
✍راوی: مادربزرگ شهید
#شهید_جهاد_مغنیه
#اللهمعجللولیڪالفرج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_63 -بیا اینم مرد شما ببینم چی کار می کنی، اسمش چیه ا
بسم الله الرحمان الرحیم
🌹 #فدائی_رهبر 🌹
#قسمت_65
تمام نمازش بوی یاس می دهد😍😌
مثل آن وقت ها که علی می ایستاد و مادر و مبینا پشت سرش مثل آن روز ها که خواهر مکلف شده بود☺️😍
مادر سر از سجده بر می دارد؛ منتظر است، منتظر صدایی که برایش آرزو کند ، قبولی نمازش را😍☺️
سر بر می گرداند ، نگاهش به صورت معصوم مبینا می افتد، صورتی کوچیک در قاب سفید چادر نمازی با گل های سرخ ، دخترک مثل همیشه شروع می کند به تقلی کردن😍😉😌
-قبول باشه😌قبول باشه😍😍😍
از هول چادرش را مچاله میکند و سجاده را دور ان می پیچد😰
دو سه سالی است که نگاهش را از مادر می دزدد مادر بلند می شود چادرش را تا کرده و سجاده را جمع می کند😊
-مامان😊
طنین صدای علی وجودش را ارام می کند😍😢
-جان مادر😍
-چرا دلت گرفته؟😞😔
کنار تخت می نشیند یک دستش را تا آرنج روی بالش می گذارد و آن را نوازش میکند😢😌
می داند که اگر دلش چیزی بخواهد پسر روی مادر را زمین نمی اندازد
هوای دلش را دارد هر چه باشد پیش خدا آبرو دارد😣😢
دلش روضه می خواهد ، اسبابش مهیا می شود و مجلس برپا ،
هوای دوستان علی می کند تا از او برایشان بگوید و ان ها از او برایش حرف بزنند، در چشم برهم زدنی زنگ خانه به صدا در می اید😍😍😌
آنقدر که گاهی مادر به خنده می گوید😅
-علی جون 😅مادر بذار حداقل نیم ساعت بگذره بعد😂
-یادته 😔 هر کار کوچیک و بزرگی داشتی عاشورا نذر می کردی از همان کودکی، از امتحانات کلاسی گرفته تا کربلا و خادمی حضرت زهرا(س) و شهادت😔😭
ادامه دارد....
#قسمت_66
همون چله ای که برای خادمی ایام فاطمیه گرفتی ، ولی حواست باشه ها، سی و نه تا رو بیشتر نخوندی😅😄
شب عید گفتی مامان توسل می خونم آخریش رو نگه می دارم برای خوب شدنم😅😞
سرش را برای لحظه ای پایین می اندازد و گوشه چشمانش را پاک میکند😞
-چی بگم مادر؛ خب شفای تو در شهادتت بوده، خوش به سعادت من که توفیق داشتم نذرت رو تموم کنم😭😔
نگاهی به ساعت می اندازد👀
-ای وای ساعت هشت شبه😱
با همان لبخند گوشه ی ابرو هایش را در هم گره می زند به عکس علی نگاه می کند👀
-خدا خیرت بده پسرم ! الان نه... نیم ساعت وقت بده یه چای بذارم بعد😅😍
و صدای خنده علی در ذهنش می پیچد😂😂
گرمای دست مبینا بر روی شانه مادر سرش را بر می گرداند😊
-مامان، داداش اینجاست😍😢
به چشم های مبینا خیره می شود👀
-دلت برایش تنگ شده؟😉
دخترک اخم می کند😠
دست هایش را به کمر می زند 😲 سیاهی چشمانش می لرزد😢
-نخیر هیچم دلم تنگ نشده، ما رو گذاشته و رفته برا چی دلم تنگ بشه😓💔🏃
صدای بهم خوردن در اتاق مادر را تکانی می دهد😞
ای کاش حتی برای لحظه ای انگشتانش اشک های دخترک را لمس می کرد😭
یک دست را روی تخت فشار می دهد و با یک یا علی بلند می شود
در اتاق را آرام باز می کند🚪
مبینا صورتش را محکم توی بالشت فرو کرده است😔
به طرف میز می رود ، کشوی دوم را باز می کند
لباس های تا شده دلش را به سال های کودکی و نوجوانی علی می برد😍
به یاد نظم و انضباط او ، حرف مادر نبود همه می دانستند انگار نظم در خون او بود😍😞
ادامه دارد...
#شهید_امر_به_معروف
#شهید_علی_خلیلی
📚 #نای_سوخته
نویسنده:هانیه ناصری
ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
16.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
طبیب اومده تا مداوا بکنه
کیه درد دلش رو دوا بکنه
کیه مثل علی یتیما رو دعا بکنه
تمومِ یتیما دست به دعا میگیرن
میان و کاسۀ شیرو بالا میگیرن
سراغ از مولا میگیرن
آه... اما، مگه دیگه حیدر میمونه؟
ذکر لبای آقامونه، داره میخونه
اللّهُمَّ عَجِّل وفاتی بِالزَّهرا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
یا میزانالحق!
شمشیری که بر فرق شما فرود آمد،
زمین را به دو نیمهی حق و باطل تقسیم کرد...
خوݩِ شما به حقیقت ، قیمت داد!
ای کاش #قدر شما را میدانستیم...
#حاج_حسین_یکتا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
شمار اشکهایت را
شمار داغهای سینه ات را
و شمار سجده های عاشورایی ات را
فقط خدا می داند !
|طبیب|
آغوش باز کرده برایت
#شهید_ابومهدی_مهندس ❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
به نام خدا
#فرمانده_و_دختر_خبرنگار
✨ قسمت ۱
کمتر کسی هست که فیلم «چ» را دیده باشد و #شهید_اصغر_وصالی را نشناخته و برایش شخصیت، زندگی و فعالیت این شهید بزرگوار جالب نشده باشد.
فرمانده مقتدری که در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد و دورههای چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کرد و پس از ورود به ایران، توسط رژیم شاه بازداشت شد.😕
اصغر وصالي، بهدليل فعاليتهايش، قبل از انقلاب به اعدام محكوم شد و بعدها حكم او به زندان تقليل يافت و بالاخره از زندان آزاد شد. بعد از انقلاب، وارد تشكيلات سپاه پاسداران شد و سپس به جبهه غرب رفت و براي رويارويي با ضدانقلاب و متجاوزان بعثي آماده شد.💪
گروهي كه شهيد وصالي با خود همراه كرده بود به دليل بستن دستمال سرخ بر گردنشان به #دستمال_سرخ_ها شهرت داشتند كه همان سالها اكثريت قريب به اتفاقشان شهيد شدند و آنها كه ماندهاند، يادگار جانبازي همراه دارند.😇
شايد بشود گفت يكي از بزرگترين شانسهاي تاريخ، آشنا شدن اصغر وصالي با خبرنگار پرشر و شوري بهنام مريم كاظمزاده بود؛🧐 خبرنگار و عكاسي كه با وجود زن بودن و سن كمش، راهي مناطق مختلف جنگي ميشد و از آنجا گزارش تهيه ميكرد و عكس ميگرفت.
اين آشنايي كه بعدها منجر به ازدواج آنها شد،💍 سبب شد تا خيلي از خاطرات نميرند و تلاش براي روشن نگه داشتن راه آن شهدا ادامه پيدا كند.
#ادامه_دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
حتی پرندگان هم در کنار شهدا آرام مےگیرند
پس چه انتظاری داری از دل بےقرار من که تمام قرارش، در کنار شما بودن است؟؟؟
#دل_را_قرار_نیست_مگر_در_کنار_تو
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک