شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_هشتاد_و_هشت ... محمدحسین به
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_هشتاد_و_نه عروج (رضا نژاد شاهرخ آبادی) یادم می آید آن روز در بیمارستان صحرایی فاطمه زهرا، بیشتر بچه های اطلاعات مجروح و مصدوم روی تخت های بیمارستان افتاده بودند. حال من بهتر از همه بود و تنها کاری که از عهده ام برمی آمد این بود برایشان کمپوت باز می کردم و آب آن را در لیوانی می ریختم و به آن ها می دادم. یک مرتبه دیدم محمدحسین و چند نفر از بچه ها را آوردند. سراسیمه به طرف محمدحسین رفتم، حالت تهوع داشت و چشمانش خیلی خوب نمی دید. او را روی تخت خواباندم. برایش کمپوت باز کردم تا بخورد، اما او گفت :«نژاد دیگر فایده ندارد واز من گذشته.» گفتم :«بخور! این حرف ها چیه؟ الآن وسیله ای می آید و همه را به اهواز منتقل می کنند.» گفت :«بله! چند تا اتوبوس می آید و صندلی هم ندارند.» با خودم گفتم او که الان از منطقه آمد، از کجا خبر دارد؟ احتمالا حالش خیلی بد است، هذیان می گوید. هنوز فکری که در ذهنم می پروراندم به آخر نرسیده بود که یکی از بچه ها فریاد زد :«اتوبوس ها آمدند، مجروحان را آماده کنید، اتوبوس ها آمدند.» به طرف در دویدم. خیلی تعجب کردم، محمدحسین از کجا خبر داشت اتوبوس می آید. برای اینکه مطمئن شوم، داخل اتوبوس ها را نگاه کردم، نزدیک بود شوکه شوم. هر سه اتوبوس بدون صندلی بودند. به طرف محمدحسین رفتم و او را به اتوبوس رساندم. گفت :«نژاد! یک پتو بیار و کفت ماشین بینداز.» او را کف ماشین خواباندم. گفت :«حالا برو و محمدرضا کاظمی را هم بیار اینجا.» از داخل پله های اتوبوس که پایین رفتم، دیدم محمدرضا با صدای بلند داد می زند :«نژاد بیا! نژاد بیا!» به طرفش رفتم. او نیز همین خواهش را داشت :«نژاد من را ببر کنار محمدحسین.» این دو نفر معروف بودند به دوقلو های واحد اطلاعات. محمدرضا کاظمی را آوردم و کنار محمدحسین قرار دادم. دو نفری دستشان را روی سر هم گذاشتند و در گوش هم چیزی گفتند و لبخندی زدند. می خواستم بروم تا به بچه های دیگر کمک کنم، محمدحسین گفت :«نژاد گوش کن! من دارم می روم و این دیدار آخر است. از قول من به بچه ها سلام برسان و بگو حلالم کنند.» وقتی این حرف را زد، دلم از جا کنده شد. به طرفش برگشتم و دستی روی سرش کشیدم و با دست دیگرم صورتش را نوازش کردم، دیدم که قطرات اشک از گونه هایش سرازیر است. او گفت :«فکر نکنی که از درد اشک می ریزم. هر اشکی به خاطر ناراحتی نیست، اشک به خاطر شوق است، من به آرزوی دیرینه ام رسیدم. فقط تنها ناراحتی من این است که با بچه ها خداحافظی نکردم.» گفتم :نه ان شا الله به سلامتی بر می گردی.» بعد با او خداحافظی کردم و از آن ها جدا شدم. هنوز از ماشین پیاده نشده بودم که دوباره گفت :«نژاد! یادت نرود پیغام من را به بچه ها برسانی.» او می دانست که دیگر برنمی گردد و من نفهمیدم از کجا بعضی چیز ها را پیشگویی می کرد. چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 #فقطفرواردکنید #کپےپیگردالهےدارد
💔
#قدرشناس_ارزشها
✍کسب مدال ارزشمند طلای وزنهبرداری پارالمپیک توکیو توسط ورزشکار ارزشی #روح_الله_رستمی بر تمام عاشقان وطن مبارک باد.
#جوان_ارزشی
#مدافع_ارزشها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 شهدا از دنیا بریدن تا به مقام عند ربهم یرزقون رسیدند و ما نیز اگر می خواهیم به مقام آنها برسیم ب
💔
سردار قریشی می گفت:
منش و کردار #جواد
برای نسل های آینده،
میزان است
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 کاشکی #اربعین با دست ساقی مهمونم کنی چایِ عراقی محبوبی حسین جان! #آھ_ارباب... #آھ_یازینب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#آه
ارباب جان
دل ما آنچنان تنگ است
آنچنان بےتاب
بےقرار
و سوزان است
كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ
به دادش برس
ڪه جز تو
فریادرسی ندارد....💔
#آھ_ارباب...
#آھ_یازینب...
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#اربعین
#محرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 پیر عصا فروش به فرزند خویش گفت: با ذکر یا علی به عصا احتیاج نیست اَللَّهُمَّصَلِّعَلَىأَمِير
💔
از یاعلی زبان و دهان خسته کی شود
اصلا زبان برای همین در دهان ماست...
اَللَّهُمَّصَلِّعَلَىأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَعَلِيِّبْنِأَبِيطَالِبٍ
#یکشنبه_های_علوی_زهرایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ
ما انسان را از گِل خشکیدهای (همچون سفال) که از گِل بد بوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم.
#سوره حجر، آیه٢٦
من،
همان كه يک روز "از گِلِ خشكيدهی بدبويی" خلق شدم،
امروز،
محتاج نگاه و عطای توأم...
كه يک بار ديگر خلق بشوم
از وجودی،
شايد لجن آلودتر و بد بوتر از ابتدا حتی...
من،
امروز،
يک طوری محتاجِ نگاهِ "غفارانه"ی توأم؛
كه هيچ وقت نبودهام...
"فَإنّا مُحتاجونَ إلى نَيلِكَ ياغَفَّارُ"*
#دعای_ابوحمزه
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
AUD-20201019-WA0078.mp3
7.8M
💔
دعای هفتم صحیفه سجادیه
به #پویش_همگانی ختم دعای هفتم صحیفه سجادیه بپیوندید‼️
لطفا همراه با گوش دادن به صوت، زمزمه کنید...به نیت:
👈تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام
👈سلامتی رهبر و همه مسلمانان و شیعیان
👈رفع و دفع کامل ویروس کرونا
⌛️ زمان: جمعه ۱۴۰۰/۵/۲۹
✅به مدت ۴۰ روز
🏴انشالله اربعین، کربلا🤲
🔴لطفاً این پویش رو تکثیر کنید.
📣توجه:
هر زمانی که این پویش به دستتون رسید، دعا رو شروع کنید👈 حداقل به مدت ۴۰ روز
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
دنيا خانه اي است پوشيده از بلاها، در حيله و نيرنگ شناخته شده، نه حالات آن پايدار، و نه مردم آن از سلامت برخوردارند، داراي تحولات گوناگون، و دورانهاي رنگارنگ، زندگي در آن نكوهيده و امنيت در آن نابود است، اهل دنيا همواره هدف تيرهاي بلا هستند كه با تيرهايش آنها را مي كوبد، و با مرگ آنها را نابود مي كند...
📚نهج البلاغه خطبه ۲۲۶
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#دم_اذانی
-أَلَيْسَاللَّهُبِكَافٍعَبْدَهُ-
ﺁﻳﺎﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺑﺮﺍﻯ[ﻧﺠﺎﺕﻭﺣﻔﻆ]ﺑﻨﺪﻩﺍﺵﻛﺎفینیست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #دم_اذانی -أَلَيْسَاللَّهُبِكَافٍعَبْدَهُ- ﺁﻳﺎﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺑﺮﺍﻯ[ﻧﺠﺎﺕﻭﺣﻔﻆ]ﺑﻨﺪﻩﺍﺵﻛﺎفینی
- گریزی ز آغوش تو نیست
#الله♥️