💔
یکی از جنجالی ترین و پربیننده ترین برنامه های ماه عسل، برنامه ای بود که در آن آقای زمردیان با نشان دادن عکس شهیدی که به اشتباه به جای خودش دفن شده بود از همه درخواست کرد با شناسایی هویت واقعی این عکس خانواده این شهید را از محل دفن شهیدشان باخبر کنند.
این مطلب را بخوانید👌
زندگی نامه
ایرج خرمجاه ششم بهمنماه سال ۱۳۵۱ در روستای «سیبستان» از توابع استان البرز به دنیا آمد.
تابستانها را با کار در مشاغل مختلف همچون مکانیکی و شیشهبری، کمک خرج زندگی و خانواده بود و با اینکه سن کمی داشت از کار کردن خسته نمیشد.
به محض هجوم رژیم بعثی صدام به خاک ایران اسلامی، در حالی که فقط ۱۴ سال داشت به فرمان امام خمینی (ره) به جبهه اعزام شد.
او حال و هوای حضور در جبهه ها را داشت ولی با مخالفت خانواده مواجه شد چون علاوه بر سن کم، برادرش نیز در جبهه بود و بودنش در خانواده گرهگشا. بار اول و دوم به علت سن کم اعزامش نکردند، در نوبت سوم اعزام شد... ایرج تاریخ تولدش را در کپی شناسنامه خود به سال ۱۳۴۷ تغییر داد تا اعزام شود.
در «لشکر۱۰ حضرت سیدالشهدا(ع)» با عنوان غواصِ گردان «فرات» در جزیره مجنون حضور پیدا کرد. در مرحله دوم اعزام به منطقه «شلمچه» اعزام شد و دردیماه ۱۳۶۵ در عملیات «کربلای۵» بر اثر تیر مستقیم در جزیره ماهی به شهادت رسید
#ادامه_در_پست_بعد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
💔 یکی از جنجالی ترین و پربیننده ترین برنامه های ماه عسل، برنامه ای بود که در آن آقای زمردیان با ن
💔
#شهید_ایرج_خرم_جاه
ماموریتی دیگر🌺
بعد از شهادت ایرج، پیکرش حدود شش ماه میهمان معراج الشهدا بود تا برای مأموریتی دیگر راهی همدان شود.
پیکرش به خاطر تشابه فراوان با محمد جواد زمردیان به خانواده اش در همدان تحویل داده شد و او به مدت۴سال در باغ بهشت همدان آرمیده بود تا محمد جواد از اسارت بازگشت.
جرعه ای از وصیتنامه🌺
خداوندا، آیا قلمها توانستهاند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند؟
خدایا تو صبر بده به مادران و پدران و خانوادههای معظم شهدا.
مادر جان، جان به فدایت... اگر خداوند بزرگ شهادت را نصیبم کرد و من گناهکار را پذیرفت تو گریه مکن. لباس سیاه مپوش که دشمنان اسلام خشنود شوند.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
مکهبرایشما،فکهبرایمن!
بالینمیخواهم،اینپوتینهایکهنههم
میتوانندمرابهآسمانببرند..(:!
_آسِدمرتضیآوینی..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
از ورودیِ حرَم تا ته بین الحرمین
#رمضان،
#روضه و
#افطار بنام تو
#حسین
#یارب_شهرالرمضان
#عجل_فی_فرج_مولانا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت199 نه میشنوم
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت200 - تو هم مثل پسر خودمی. مهرت به دلم نشسته. بالاخره همین شماها هستین که یه کاری میکنین اوضاع مملکت یکم بهتر بشه. جملهاش شوک بدی به مغزم وارد میکند؛ او از کجا میداند شغل من چیست؟🙄 گیج به روبهرویم خیره میشوم و بعد از چند ثانیه، وقتی یادم میافتد به او گفته بودم از اردوی جهادی برگشتهام، لبخند نصفهنیمهای میزنم. چراغ راهنمایش را روشن میکند و محکم فرمان را میگیرد. سعی دارد از میان صف طولانی ماشینها، خودش را کنار بکشد و برساند به یکی از کوچههای فرعی کنار خیابان. چراغ راهنمایش را روشن میکند و محکم فرمان را میگیرد. سعی دارد از میان صف طولانی ماشینها، خودش را کنار بکشد و برساند به یکی از کوچههای فرعی کنار خیابان. صدای بوق ماشینها از پشت سرمان بلند میشود به نشان اعتراض؛ اما راننده توجه نمیکند و به تلاشش برای باز کردن راه فرعی ادامه میدهد و موفق میشود. از لحظه ورود به فرعی، نگرانی خفیفی وجودم را پر میکند که نکند این هم یک تله باشد؟😢 شاید به اشتباه به او اعتماد کردم. من تهران را مثل اصفهان بلد نیستم و نمیتوانم بفهمم دقیقا کجا میرود... موبایلم را در میآورم و یک پیامک بدون متن به حاج رسول میفرستم؛ یعنی احساس خطر میکنم اما مطمئن نیستم. و باز هم مسلح نیستم. از گوشه چشم به حرکات راننده نگاه میکنم و تمام حواسم را میدهم به او و البته، مسیری که طی میکند. کوچههای تهران، انقدر پر پیچ و خماند و شیبهای تند دارند که دارم کمکم به سرگیجه میافتم. فشاری که موقع پرواز به پرده گوشم وارد شد هم مزید بر علت میشود تا حالم بدتر شود؛ اما تمام تلاشم را به کار میبندم تا در چهرهام اثری از بدحالی نباشد. بالاخره بعد از نیمساعت بالا و پایین شدن در کوچههای فرعی، راننده مقابل یک خیابان باریک توقف میکند و میگوید: - بفرمایین. اینم آدرس که داده بودی. همینجاست دیگه؟ متحیرانه به خیابان نگاه میکنم و زیر لب میگویم: - آره! دست در جیب میکنم تا کرایه را بپردازم. یاد قولی میافتم که راننده به دخترش داده بود؛ پاستل گچی بیست و چهار رنگ. اگر قیمت یک دوازده رنگ، بیست و چهارهزار تومان بوده باشد، احتمالا قیمت یک بیست و چهار رنگ دو برابر است. همین محاسبه ساده و کوتاه کافی ست تا یک تراول پنجاهی را از جیب در بیاورم و بگذارم لابهلای اسکناسهای پنج و ده هزارتومانی. کرایه را به مرد میدهم و میگویم: خیلی لطف کردین. واقعاً ممنونم. برای همین یکم بیشتر گذاشتم کرایه رو. خدا خیرتون بده. - قابلت رو نداشت جوون. برو به سلامت. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 یا مولا اے ڪاش همیشه یاورت باشم من در وقت ظهورمحضرت باشم من هر چند ڪه نامه ام سیاه است ولی بگذ
💔
یا مولا
دلمازنرگسبیمارتوبیمارتراست..؛
چارهکندردکسیکزهمهناچارتراست💚
-أینصاحبنا؟
#السلامعلیکیاصـاحبالزمان
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
مادرانه ها
همه ی زیبایی و جوانی اش را به پای نبی خدا ریخته بود؛ همه ثروتش را هم؛ اما توی همه ی این سال های دراز، درخت وجودش میوه نداده بود. حالا هربار که اسماعیل و هاجر را میدید، آه میکشید پیچکهای آرزو از سر و رویش بالا می رفتند. صورتش را به آسمان بلند کرد. صداش میلرزید. گونه هاش خیس شدند. فرشته ها آمدند. بشارت «اسحاق» را دادند. با همه ی وجودش خندید. به معجزه می مانست. نود سالش بود؛ اما خدا راست گفته بود. اسمش «ساره» بود؛ همسر ابراهیم(ع)، مادر اسحاق (ع).
وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ
سورهمبارکههود/۷۱
#روزسیزدهم_جزءسیزدهم
#آیه_های_نور
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
❣اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ
خدایا مرا در این ماه از آلودگیها و ناپاکیها پاک کن
#دعایروزسیزدهمماهمبارکرمضان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
💔 بعد از زایمان، وقتی رفتیم خانه، #فاطمه را بغل کرد، خدا را شکر کرد و همان جا توی گوشش اذان و اقامه
💔
توی حرم ها هم حال خوبی داشت اما حواسش به من هم بود.
فاطمه را نگه می داشت و میگفت: شما برو به زیارتت برس...
وقتی برمی گشتم صحن گوهرشاد میدیدم فاطمه شال گردن بابایش را گرفته و روی زمین نشسته #آقاجواد هم او را روی سنگهای صحن سُر میدهد...
راوی همسر #شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
بخوان دعای فرج را
دعا اثر دارد ...
دعا کبوتر ِ عشق است
بال و پر دارد ...
.
#هذا_یوم_الجمعه
💔
🕊🥀 از #حــــاج_قاســــم شنـیده بـــود
دنبـــــال شھادت نــــــرو.
کــہ اگـــہ دنــبالش بــــــرے؛
بهــش نمیرسے
👌یــــہ ڪارے ڪــن #شھادت، دنبال تــو باشـــہ
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#سردار_قاآنی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#دم_اذانی
خدایا آسان کن بر ما
کار،
عبادت،
عشق
و زندگی را!
- عباس حسیننژاد.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#امام_زمان🌱
قلبزمینگرفتہ
زمانراقرارنیست . . .
اۍبغضماندهدردلِهفتآسمان
بیا . . .💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#تلنگࢪانھ
یهبزرگیمیگفت:
همهمردمنسبتبههمدیگهحقالناسدارن!
پرسیدمینیچیڪهنسبتبههم؟!
فرمودنوقتییڪیزارمیزنه
تاامامزمانشوببینه..
یڪیمبیخیالدارهگناهمیڪنه!
اینبزرگترینحقالناسیهڪهباهرگناه..
میفتهبهگردنمون(:💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
ثباتقدمیعنۍاینڪه؛
ایمانتمحڪمترروحیہجهادۍاتمستدامتَر
اخلاصتبیشتر،رشدفڪریوبصیرتتافزونتر
یعنۍمتڪبرنشوۍومتواضعباشۍ . . .
یعنۍدچارشبههنشوۍ،خستہودلزدهنشوۍ
غرنزنۍوادامہراهرادرڪنارولۍفقیہباشۍ
نهیڪقدمجلوٺرونهیڪقدمعقبتر..(: . .
برشۍازڪتابحـٰاجقاسم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#تلنگر
حاجآقا
چیکارکنمسمتگناھ نرم؟
-اولبایدببینےعاملگناهچیہ؟
زمینہاشروازبینببری !
امابهترینراهحلاینہکہخودترو
بہکارخدامشغولکنے!'
آدمبیکار
بیشتردرمعرضگناهہ
بیڪارنشینیما
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
••| دعایروزسیزدهمماهرمضان°•.
اللَّهُمَّطَهِّرْنِيفِیهِمِنَالدَّنَسِوَالْأَقْذَارِ،وَصَبِّرْنِي
فِیهِعَلَیکَائِنَاتِالْأَقْذَارِوَوَفِّقْنِيفِیهِلِلتُّقَیوَ
صُحْبَةِالْأَبْرَارِبِعَوْنِڬَیَاقُرَّةَعَیْنِالْمَسَاکِینِ𖠁
خدایامرادراینماهازآلودگیهاوناپاکیها
پاککن،وبرشدنیهایموردتقدیرتشکیبایم
گردان،وبهپرهیزگاریوهمنشینیبانیکان
توفیقمده،بهیاریاتاینورچشمدرماندگان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت200 - تو هم مث
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت201 کرایه را به مرد میدهم و میگویم: خیلی لطف کردین. واقعاً ممنونم. برای همین یکم بیشتر گذاشتم کرایه رو. خدا خیرتون بده. - قابلت رو نداشت جوون. برو به سلامت. پول را میگیرد و من، قبل از این که بخواهد آنها را بشمارد، از ماشین پیاده میشوم. انقدر تند از ماشینش فاصله میگیرم که نتواند تذکر بدهد که پول اضافه است. مهرماه است و کمکم، سوز تقریباً سرد پاییزی از میان برگهای زرد درختان، راه باز میکند و خودش را میرساند به من. صدای خشخش وهمآلود برگها در خیابان خلوت و خالی میپیچد و پسزمینهاش، صدای دود و سر و صدای خیابان اصلیای ست که فاصله زیادی با اینجا ندارد. دسته ساک را در دستم جابهجا میکنم و طبق آدرسی که قبلا داشتم، در امتداد همان خیابان فرعی پیش میروم. برای امنیت بیشتر، قرار بوده ده دقیقه در خیابانهای اطراف خانه امن قدم بزنم تا مطمئن شوم کسی تعقیبم نمیکند. هیچکس این اطراف نیست و صدای برخورد نیمپوتینهای من آسفالت خیابان، به نظر خیلی بلند میآید. صدای برخورد چیزی با یک شیء آهنی، باعث میشود قدمهایم را آهستهتر بردارم.🤨 مطمئنم صدای تکان خوردن چیزی را پشت سرم شنیدم؛ اما برنمیگردم و به راهم ادامه میدهم؛ اینبار در جهتی که از خانه امن دورتر شوم. و باز هم صدای حرکت چیزی... صدای برخورد. نفس عمیقی میکشم و با دقتتر به صداهای اطرافم گوش میدهم؛ صدای بوق ماشینها از دور، صدای خشخش برگها، صدای قدمهای خودم.. و صدای جیغ!😳 سریع برمیگردم. صدای ریز جیغ بر سکوت خیابان پنجه میاندازد. گربه سیاهی از پشت سطل زباله بزرگ و سبزرنگ خیابان بیرون میپرد و معترضانه میومیو میکند. نفسی که در سینه حبس کرده بودم را بیرون میدهم و لبخند بیرمقی میزنم. پشت سرش، گربه دیگری هم از پشت سطل زباله بیرون میپرد و فشفش کنان، پشت سر گربه قبلی قدم میزند. انگار گربه سیاه به قلمروی او تجاوز کرده بوده و داشتند سر غذاهای داخل سطل زباله با هم دعوا میکردند. به راهم ادامه میدهم و اینبار به سمت خانه امن میروم. زنگ در را فشار میدهم و نور چراغهای دور دوربین آیفون تصویری، روی صورتم میافتد. بعد از چند ثانیه، در باز میشود و قدم به داخل خانه میگذارم. ‼️ نهم: شعله در شعله تنِ ققنوس میسوزد؛ ولی... ساعدم را از روی پیشانیام برمیدارم. خواب رفته است. دو ساعت است که دارم روی تخت پهلو به پهلو میشوم و صدای فنرهایش را درمیآورم. مسئله این نیست که راحت نیستم؛ چون اصلا عادت ندارم به جای خواب گرم و نرم.🙁 شاید علت این بیخوابی، خستگی زیاد باشد. انقدر خستهام که حتی قدرت خوابیدن هم ندارم... و شاید فکرِ مشغول. از وقتی قدم به این خانه امن گذاشتم، یک حس خاصی میان رگهایم دوید که نه ترس بود، نه اضطراب، نه غم و نه شوق؛ اما باعث میشود ته دلم خالی شود و ضربان قلبم بالا برود. دلم بدجور برای پدر و مادرم تنگ شده است؛ برای خواهر و برادرهایم. بیشتر از همیشه. شاید چون بیخبر برگشتهام ایران و نرفتهام خانه. دلم برای همه آدمهای دنیا تنگ شده؛ حتی آنها که نمیشناختم. نفس عمیقی میکشم و به خودم میگویم: - چت شده مرد؟ مگه اولین ماموریتته؟ و صدایی از عمق جانم، آرام زمزمه میکند: - آره شاید... شاید هم این حس، حس غربت باشد. محیط غریب و آدمهای ناآشنا... نه کمیل هست، نه حامد، نه امید، نه مرصاد، نه حاج رسول و حاج حسین. تنها شدهام انگار.😔 #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞قسمت اول رااینجا بخوانید
شهید شو 🌷
﷽ 💔 گر به محراب دو ابروی تو اندازد چشم بت پرست از ته دل نام خدا می گوید...! #صائب_تبریزی صلّوا على
﷽
💔
🌱ای دلیل همه ی بی سر و سامانی ها
شب لبریز جنون صبح پریشانی ها...
🌱مُهر چشمان تو بر قلب حجاز است ولی
مِهر چشمـــان تو در سینه ی ایرانی ها....
صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#شنبه_های_نبوی
#من_محمد_را_دوست_دارم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#بسم_الله
وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ
(١٦)_سوره نحل
و نشانه هایی ( در زمین مانند کوه ها و دریاها و رودها و جنگلها مقرر داشت ) و آنان به ستارگان ( در شبها ) هدایت یابند.!
مثلا...
مثلِ چشمانت!!!
#روز_چهاردهم_جزء_چهاردهم
#آیه_های_نور
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
این یادگاری را از مَن داشته باشید
قبل ازآنکه اقامهیِ نماز را بگوئید ،
یک سلام به حسین (ع) بدهید ،
این نمازتان عالی میشود.
امام حسینی میشود.
آیتالله مجتهدیتهرانی
#نمازظهربهافقآغوشمهربانخداوند🌸
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕