eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 نماز شڪفتن اندیشہ است و سبز شدن ریشہ !)^^ 🌱
💔 ایران قوی میدونی یعنی چی؟😏 یعنی دشمنانت تو قلب نیویورک هم مثل سگ از تو بترسند!💪 👤 حمیدرضا صادقی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 حضور در صحنه و تلاش برای حفظِ نظام، وظیفه یِ همه است. آنجا که حسین "ع" در صحنه است‌٬ اگر در صحنه نباشی٬ هرکجا میخواهی باش٬  چه ایستاده در نماز٬ چه نشسته در شراب٬ هر دو یکیست…!🖐🏼 _حضرت آیت الله خمینی"ره"...))!📻 ... 💞@aah3noghte💞
💔 بسیجی یه کارت عضویت بسیج داره🖐🏾 که اونم سنده شهادته... 🖐🏾 ... 💞@aah3noghte💞
💔 استاد پناهیان: عالم‌منتظرامام‌زماטּ؛ وامام‌زمان‹عج‌›منتظرآدمایےڪہ‌ بلندبشن‌وخودشوטּروبسازטּシ...! ... 💞@aah3noghte💞
💔 خواهی نشوی رسوا..... ... 💞@aahenoghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 . اوهرجا‌مےرفـت‌میخواست‌گمنـام‌باشد . هیچ‌گاه‌ازخودش‌حرفےنمےزد🖐🏼. . هرگزندیدیم‌ڪہ‌بہ‌خـاطرپول‌ . ڪارےراانجـام‌دهد. .امـاخدامحبت‌اورابہ‌دل‌ِهمہ‌انداختـہ‌بود . بعدازشہادت‌؛ . همہ‌ازاخلاصِ‌اومےگفتنـد. _شہید‌محمـدهادےذوالفقارے|• ... 💞@aah3noghte💞
💔 °•| 🤲 در زیارت‌عاشورا‌خطاب‌بہ‌امام‌«ع»مۍگوییم: «إنّی‌سِلمٌ‌لِمَن‌سالَمَکُم‌وحَربٌ‌لِمَن‌حارَبَکُم» یعنۍ: [یاحسین!] من‌باهرکس‌ڪه‌شما‌را دوست‌دارد، دوست و رفیق و با هرکس ‌ڪه‌باشما دشمنۍ دارد، دشمنم‌ و از اودورۍمۍکنم‌و‌بیـــزارم. به‌عبارت‌دیگه‌ما‌بایدکسۍرا‌بہ‌عنوان‌ رفیق و دوست و همراه خودمون‌در "مسیر‌بندگی" انتخاب‌کنیم‌ڪه‌ اعمال‌ورفتارش‌هرچه‌بیشترشبیه‌ امام‌ باشه و بشه‌ او را دوست‌دار واقعۍ امام‌حسین«ع»دونست. در واقع مولا‌ جانمان‌ «ع» معیارومیزان‌دوستۍو‌دشمنی‌ست!👌 ... 💞 @aah3noghte💞
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 📹 ببینید | بهارم بیا😭 🔺️با نوای حمید عجل لولیک الفرج🤲 برای تعجیل درامرفرج مولا دعاکنید😔 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت260 بدون هیچ کل
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم: 



- سیر تا پیاز اون چیزایی که از متهمِ متواریش درآوردیم رو بفرست به ایمیلم. فقط حواست به چفت و بستش باشه!
- باشه. محکم با روبان صورتی می‌بندمش.😅

بالاخره کمی لبم به خنده باز می‌شود:
- امید تو امشب چیزی زدی؟ واقعا حالت خوب نیست!

بلند می‌خندد:
- نه بابا. دیشب تولد دخترم بود، برای همین شنگولم.

تولدِ دخترش... ذهنم کلا از فضای پرونده عقب‌گرد می‌کند به سمت سلما و چشمانم را هم می‌کشاند تا نقاشیِ روی دیوار.😍 

دوست دارم به امید بگویم دلت بسوزد، من هم یک دختر دارم. یک دختر توی دنیا پیدا شده که به من بگوید .
 یک دختر که نقاشی من را بکشد.
تولد سلما کِی هست؟🤔
 شاید کار ناعمه را که تمام کردم، یک کیک بزرگ با خامه صورتی رنگ بگیرم و ببرم برای سلما. برایش تولد بگیرم.

اصلا شاید بار پرونده را که از روی دوشم برداشتند و اوضاع بهتر شد، بروم اقدام کنم برای مراحل قانونی گرفتن حضانتش🤗... 

این فکرها تنها با یک نهیبِ عقل از سرم رانده می‌شود: تو وقت بچه بزرگ کردن نداری! از دوازده ماه سال یازده ماهش را ماموریتی!😔


- عباس! هستی؟
دست می‌کشم به صورتم و سر تکان می‌دهم:
- هستم. تولد دخترت مبارک باشه، از طرف من ببوسش. ایمیل هم یادت نره. همه‌چیز رو می‌خوام.

- باشه. شبِ نزدیک به صبحت بخیر.
- یا علی.


ایمیلم را باز می‌کنم و چشم‌ به راه رسیدن مدارک مربوط به ناعمه می‌شوم.


اصلا از کجا معلوم این واقعا ناعمه باشد؟🤔
چیزی که در دست و بال موساد زیاد است، پرستو و جاسوس...😏
من شاید می‌خواهم حل این مسئله را برای خودم راحت کنم و بیشتر از این دنبال هویت واقعی مینا نگردم که سریع حکم به ناعمه بودنش داده‌ام. وقتی امید صدای ناعمه را بفرستد، همه‌چیز معلوم می‌شود. شاید چهره را بتوان تغییر داد اما صدا را نه...

دم امید گرم. قبل از این که چشمان من از نگاه به صفحه لپ‌تاپ به سوزش بیفتد و قبل از این که بخواهم توی بحر نقاشی سلما بروم، تمام پرونده ناعمه را می‌فرستد به ایمیلم. 

قفلش را باز می‌کنم و فایل‌ها را روی فلش خودم می‌ریزم.

اول از همه، می‌روم سراغ فایل‌های صوتی؛ مکالمات ناعمه و سمیر و مقایسه‌اش با تماس تلفنی احسان و مینا...
.
.
.
‼️دهم: لحظه آغاز با پایان چه فرقی می‌کند؟

خم می‌شوم و دستانم را تکیه می‌دهم به میز کهنه حوزه بسیج. زیر شیشه میز، یک عکس قدیمی هست از جوانی آقا. یک عکس با پیراهن سپاه در مناطق عملیاتی.

رو به حسن، مصطفی و سیدحسین که آن طرف میز، مقابل من نشسته‌اند و چهره‌شان سردرگمی را داد می‌زند، می‌گویم:
- دوباره تاکید می‌کنم، هیچ‌کس، هیچ‌کس بدون هماهنگی من کاری نمی‌کنه!
 بدون هماهنگ با من حق دستگیری و درگیری ندارین!
 از بینی احدالناسی نباید خون بیاد!
خودتون رو توی دردسر نندازید که بخوام دربه‌در دنبالتون بگردم!
جلوی مردم اون بی‌سیمای خوشگل که بهتون دادیم رو درنمیارید...😉


... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول