eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 محبوبم! نگاه شما چه لَحنِ خوشایندی دارد ✍🏻محمدصالح‌علاء ❤️ 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت شصت و یک» سعید خندید
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت شصت و دو» دوساعتی گذشت و مهمونا سرِ میز شام بودند که یه نفر از پشت سر، به شانه سوزان زد. سوزان برگشت و دید یکی از خدمه است. گفت: خانم لطفا با من تشریف بیارین! سوزان جوری که آلادپوش و پیتر متوجه نشن، پشت سرِ اون زن راه افتاد و رفت. به طبقه دوم عمارت رفتند. طبقه ای که از دمِ درِ آسانسورش دو تا دو تا محافظ ایستاده بود تا درِ اتاقی که صدای خنده بلند دختری از آن شنیده میشد. در باز شد و سوزان را به داخل راهنمایی کردند. سوزان وقتی وارد شد، دید نوردخت روی تخت نشسته و تکیه داده و دو تا دوست پسرِ سیاه پوستش هم دو طرفش نشستن و دارن میگن و میخندند. صحنه زننده ای بود. اونا به سوزان هیچ اهمیتی ندادند و انگاربه رفت و آمد به اون اتاق عادت داشتند. سوزان هم انگار نه انگار روشو برگردوند و رو به طرف آیینه ایستاد و موهاشو مرتب کرد. که ناگهان دید پشت سرش یه مرد میانسال و کت شلواری، حدودا پنجاه ساله حاضر شد. اولش سوزان جا خورد. به طرف مرد ایستاد. مرد با زبان انگلیسی با سوزان شروع به گفتگو کرد: -سلام. من آرسن هستم. از اسرائیل. رابط اصلی نوردخت. سوزان گفت: خوشبختم. مطمئنم اسم منو میدونین. آرسن لبخندی زد و گفت: ما فقط 15 دقیقه فرصت گفتگو داریم. بفرمایید بنشینید. سوزان نگاهی به فاصله سه چهار متری که با تختِ نوردخت داشتند کرد و با لبخندی مصنوعی پرسید: اینجا؟ آرسن که متوجه منظور سوزان شده بود گفت: من اجازه ندارم پامو از پنج متری نوردخت آن طرفتر بذارم. سوزان و آرسم روی صندلی های نزدیکِ تخت نشستند و شروع به گفتگو کردند. سوزان پرسید: آرسن ینی چی؟ معنی اسم شما را نمیدونم. آرسن لبخندی زد و گفت: به معنی مرد مبارز هست. این اسم اصیلی در بین یهودیان قدیم هست و تلاش داریم اسامی که داشتیم را زنده کنیم. راستی سوزان ینی چی؟ سوزان گفت: به معنی داغ و آتشین. از قدمت اسمم خبر ندارم و فکر نکنم موقع نامگذاری من هدفشون زنده کردن اسامی باستانی ما بوده باشه! اینو که گفت، هر دوشون خندیدند. در شرایطی گفتگوی سوزان و آرسن داشت جدی تر میشد که صدای خنده های نوردخت با اون دو تا پسر سیاه پوست در فضا میپیچید. آرسن گفت: من اطلاعات جالبی از گفتگوهای شما با آلادپوش دارم. و اصلا پیشنهاد فعال کردن ظرفیت آلادپوش را ما به مریم رجوی دادیم. چون آلادپوش یک چهره زن گرا و ستیزه جو داره. متوجه شدم که تو اثر خیلی خوبی روی سیستم محاسباتی آلادپوش و سازمان مجاهدین داشتی. میشه در یک جمله خودت بگی اونا به چی رسیدند؟ سوزان گفت: کارم تقریبا با آلادپوش تمومه. من فقط باید فعالش میکردم تا وارد بازی بشه و همه ظرفیتاش در قومیت های مختلف علی الخصوص کُرد و تُرک فعال کنه. آرسن پرسید: باهاش چطوری معامله کردی؟ سوزان: به سبک خودمون. کارای شیک رسانه ای و جهانیش با ما. کارای کثیف و میدانی با اونا. ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
💔 مادر از بستر خود آمده امشب به حرم با عصا آمده، انگار خودش بیمار است... 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 گفت: "خانم! من از ۱۶سالگی توی سپاه بوده ام هر جا کار سختی بوده، رفته‌ام شما حیفت نمی‌آید من با م
💔 گفت: "خانم! حیفت نمی‌آید من با مرگ عادی از دنیا بروم؟؟؟" خواستم بگویم : "نه" ولی نگفتم... چون خودم هم با او هم‌عقیده بودم✓ چون خواسته‌اش برایم مهم بود✓ چون من هم باید برای حضرت زینب علیهاالسلام کاری میکردم...✓ 📚 راوی: همسر 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
شهید شو 🌷
💔 محبوبم! احساس مى كنم که تحمل درد و غم و خطر و مصیبت در راه خدا... دستنوشته های #شهید_مصطفی_چم
💔 ای حسین، اى شهید بزرگ! آمده ام تا با تو راز و نیاز کنم دستنوشته های 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 سلام همسنگری ها✋ خدا برکت بده به جهادتون💪🏻 لطفاً خودتون کانال خودتونو به دوستانتون معرفی کنین مخصوصا برای بخش خیلی زحمت کشیدیم و امیدوارم اثرگذار باشه🌹 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 از تربت تو خاک خراسان حیات یافت آری ز دل به سینه رسد فیض بی حساب 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🏴 برای فاطمیه باید زحمت بکشی... 🏴 برای فاطمیه باید خوب خرج کنی... 🎙استاد دارستانی 🔹انتشار با شما بانی کار خیر باشیم ... 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 کلیپ جالب تشکر شهید مدافع حرم از کودک ۳ ساله ای که سر مزارش گل میذاره😍☺️ سلام 🔹بطور اتفاقی داشت
💔 ثواب اعمال امروز تقدیم به روح ملکوتی باشد که به واسطه این فدایی عمه سادات به چشم حضرت مادر ، خریدنی شویم🥀 دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🔅بهترین کاربرای امام زمان عجل‌الله وزمینہ سازی ظهور چیست⁉️ عجل الله تعالی فرجه الشریف 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ببینید این شهید اصفهانی چگونه و با چه مشقتی با پای زخمی در میدان نبرد نماز می خواند... زیارتگاه: گلستان شهدای اصفهان، قطعه خیبر ۱(چند ردیف پایین تر از قبر شهید مهرداد عزیزاللهی ) رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... لحظه اجابت دعا اول وقت التماس دعا 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
شهید شو 🌷
💔 ببینید این شهید اصفهانی چگونه و با چه مشقتی با پای زخمی در میدان نبرد نماز می خواند... #شهید_غل
💔 🎤 به حبیب گفتم: وضع خط خوب نیست، گردان را ببر جلو. آهسته گفت: بچه‌ها بخاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند...!😔 امکان برگرداندن آن‌ها به عقب نبود و بچه‌ها با همان حال خراب، شش روز در حال دفاع بودند….. 😔 حبیب گفت: اگه می‌تونی یکی از بچه‌های مجروح را ببر. گفتم: صبر کن با بقیه بفرستم شون عقب. حبیب اصرار کرد؛ سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند. گفتم: باشه. دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد، ترکشی به سینه‌اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می‌داد. سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد. تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم. گفتم: برادر اسمت چیه؟❓ جواب نداد، نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب چیزهایی می‌گوید. فکر کردم لابد اولین بار است جبهه آمده و زخمی شده، کُپ کرده[خیلی ترسیده] برای همین دیگه سوال نکردم . مدتی بعد مؤدب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد. گفتم: چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟ گفت: نماز می‌خواندم !! نگاهش کردم، از زخمش خون می‌زد بیرون… گفتم: ما که رو به قبله نیستیم، تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه! گفت: حالا همین نماز را می‌خونیم تا بعد ببینیم چی می‌شه؟ 😔 و ساکت شد. گفتم: نماز عصر را هم خوندی؟ گفت: بله. گفتم: خب صبر می‌کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می‌کردی، آنوقت نماز می‌خوندی! گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خوندم، رد و قبولش با خدا...🙏 گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست، یک جراحت مختصره زود بر می‌گردی پیش دوستات.. با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست و إلّا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی‌خونه!🙄🤔 درِ اورژانس پیادش کردم و گفتم: باز همدیگر را ببینیم بچه محل! گفت: تا خدا چی بخواد! با برانکارد آمدند ببرنش. گفتم: خودش می‌تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید… بیست دقیقه‌ای آن‌جا بودم بعد خواستم بروم؛ رفتم پست اورژانس پرسیدم: حال مجروح نوجوان چطوره؟ گفتند: شهید شد، با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت…..😳 تمام وجودم لرزید. 😭 بعدها نواری از شهید شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده بود: 📢 آهای بسیجی ! خوب گوش کن چه می‌گویم! من می‌خواهم به تو پبشنهاد یک معامله‌ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود!😳 منِ دستغیب حاضرم یکجا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه‌ها و تهجدها و شب زنده‌داری هایم را بدهم به تو؛ 👈 و در عوض، ثواب آن دو رکعت نمازی که تو در میدان جنگ بدون وضو ، پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده‌ای را از تو بگیرم! آیا تو حاضر به چنین معامله‌ای هستی؟!😳😭 📚 از خاطرات «سردار شهید حاج حسین همدانی در کتاب مهتاب خیّن» 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #شیطان_میگه خوشم میاد نه سوره جمعه امروز رو میخونی، نه دعای عهد روزانه و نه دعای ندبه آخر هفته و
💔 میگه : یارای من سمت دعا و نماز نمیرن ، اما شما چطور سمت گناه میرید ؟ مگه معتقد به امامتون نیستید ؟ :) 💞 @shahiidsho💞
💔 وعده‌های به بار نشسته دولت سیزدهم 👌 💞 @shahiidsho💞
💔 حذف ایران از کمسیون مقام زن با اینـکه حدود نیمـی از اعضـا، همراهـــــی نکردند ولی با تلاشهای آمریکا،‌ ایران از حذف شد کدام آمریکا؟🇺🇸 ▫️از هر پنج زن آمریکایـــی یکی قربانی تجـاوز می‌شود. ▫️ یک‌سومِ زنانِ زندانیِ جهان فقط در آمریــکا زندانی هستند. ▫️ بیست درصدِ دختـــرانِ دانشجوی آمریکایی در معرض تعرض قرار دارند. ▫️ حدود نیمی از زنان آمریکایـی سرپرســت خانواده‌ی خود هستند. ▫️ در آمریکا سالانه ۲۵هزار زن از تجــــــــــــاوز باردار می‌شوند. ▫️ هر دقیقه به یـــــک زنِ آمریکایی تجــاوز می‌شود. 🔺آمریکا یکی از ۱۰ کشور خطرنــــــــــــاک برای زنان ~.~.~.~.~.~.~ می‌پرسین کمیسیون مقام زن چیه؟ هیچی یه نهاد وابسته به سازمان ملل که هدف خودش رو کمک به حقوق زنان اعلام کرده. ایران از «کمسیون مقام زن» حذف شده؛ با تلاش کی؟ آمریکا یکی از ده کشور خطرناک برای زنان😂 حالا ببینید چه بساطیه این سازمان ملل😁 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 برآنچه که اعتقاد داری پافشاری کن 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
شهید شو 🌷
💔 #داستان_کوتاه #آیة_الکرسی شبی دخترک مسلمان از نیویورک آمریکا از دانشگاه به سمت خانه می رفت
💔 ▫️گویند: پوریای ولی را جوانی پر از زور و بازو به شاگردی در زورخانه آمد. پوریا به او گفت: تو را نصیحتی می‌کنم مرا گوش کن! روزی در کوچه‌ای می‌رفتم پسرکی بر من سنگی زد و ناسزا گفت و فرار کرد. چون به دنبال او رفتم تا علت ناراحتی‌اش را از خودم بدانم به منزل‌شان رسیدم. ▫️درب را زدم مادرش بیرون آمد. علت را جویا شدم، پسرک گفت: از روزی که تو با پدرم کُشتی گرفته و زمین‌اش زده‌ای پدرم دیگر در معرکه‌گیری، کسی به او انعامی نمی‌دهد. بسیار ناراحت شدم چون من از راه کارگری تأمین معاش می‌کردم ولی پدر او از راه معرکه‌گیری و میدان‌داری روزی اهل و عیال خود تأمین می‌کرد. ▫️پدرش را صدا کردم و عذر خواستم. با پدرش برنامه‌ای ریختیم. دو روز بعد پدرش معرکه گرفت و زنجیری به مردم نشان داد و شرط کرد بر دور بازوهای من بپیچد ولی من نتوانم آن را پاره کنم و من قبول کردم و زنجیر دور بازوان من پیچید و من فشاری زدم سبک، ولی چنان نشان دادم که هر چه در توانم بود فشار زدم که ردّ زنجیر بر بازوهای من ماند و تسلیم شدم که پاره نشد. ▫️مرد خوشحال شد و زنجیر در بازوی خود کرد و پاره نمود و من از شرم سرم به زیر انداخته از میدان دور شدم؛ تا مردم بدانند زور بازوی او از من بیشتر است و چنین شد که آبروی مرد به او برگشت و این به بهای رفتن آبروی من بود. مدت‌ها گذشت مردم از راز این کار من باخبر شدند و مرا دو چندان احترام نمودند. ✍این گفتم که بدانی ای جوان! زور بازوی تو چون شمشیر توست، پس آن را در نیام خداترسی و معرفت و ایمان اگر پنهان کنی تو را سود خواهد داد ولی اگر از نیام خود خارج کنی بدان شمشیر بازوی تو اول تو را زخمی خواهد کرد و هیچ مبارزی شمشیر بدون نیام بر کمر خود نمی‌بندد چون نزدیک‌ترین کس که به شمشیر برنده او، خود اوست. 💞 @shahiidsho💞
💔 آگاه باشید ! اینان یاران وفادار مهدی(عج) هستند و تا پرچم‌ انقلاب‌ را تقدیم ساحت‌ اقدس او نکرده‌اند روی از جهاد بر نخواهند تافت ... 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت شصت و دو» دوساعتی گذش
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت شصت و سه» آرسن پرسید: باهاش چطوری معامله کردی؟ سوزان: به سبک خودمون. کارای شیک رسانه ای و جهانیش با ما. کارای کثیف و میدانی با اونا. آرسن دوباره پرسید: و مطمئنی راضی شده؟ سوزان قاطعانه گفت: از خداشه. میگه از همیشه بیشتر احساس زندگی و حیات دارم. آرسن گفت: عالیه. میخوام جمله ای بهت بگم که باید خیلی حواست جمع باشه و از حالا سطح ماموریت تو بالاتر میره. سوزان با دقت بیشتر گفت: میشنوم. آرسن گفت: این دخترو میبینی که رو تخت داره با این دو تا ... ؟ سوزان گفت: نوردخت ... خب! آرسن گفت: مهره اصلی و تک مهره مبارزات آینده علیه رژیم ایران همین دختره. نه باباش! سوزان گفت: ینی یک زن؟ آرسن گفت: دقیقا! سوزان پرسید: و اونم همین دختر! آرسن گفت: دقیقا همین دختر! سوزان گفت: پدرش چی؟ آرسن خیلی رک گفت: کارش تمومه. رضا از اولش هم مهره مناسبی نبود. اسراییل سالهاست که داره تلاش میکنه سرمایه اجتماعی ایرانیان خارج از ایران را به طرف نوردخت بکشونه. سوزان گفت: خب! ماموریت من چیه؟ آرسن گفت: ما کاری میکنیم که تو از آلادپوش هم عبور کنی و بالاتر بری و به هیئت تصمیم ساز مورد اعتماد مریم رجوی برسی. فقط یک ماموریت داری... اونم اینه که کاری کنی که مریم به عنوان چهره چریک و مبارز، در ناآرامی های آینده ایران، رسما میانداری کنه تا توجهات از روی رضا پهلوی برداشته بشه. سوزان پرسید: شما میخواید کم کم پرچمِ شازده رو بکشونید پایین! درسته؟ آرسن سری تکون داد و جواب داد: بیشتر از تاریخش مونده. دیگه تو وقت اضافه است. سوزان گفت: تا از این طریق، بهش بفهمونید که وقتشه که نوردخت رو وارد عرصه کنه! آرسن: دقیقا. سوزان: و بعدش نوردخت رو در یک پوزیشنِ رهبر زنان و این چیزا وارد میدان کنید. درسته؟ آرسن گفت: هوش تو رشک برانگیزه! سوزان نگاهی به سر و وضع و حس و حال نوردخت روی تختش انداخت و زیر لب با پوزخندی تلخ گفت: بعله ... رهبر جنبش زنان! 🔸 عکس آرسن رو پرده بود و اطلاعات اولیه اش کنار عکسش نوشته شده بود. محمد به سعید گفت: کافی نیست. همه اطلاعات این افسر موساد را میخوام. کیه؟ کجاها بوده؟ چیکارا کرده؟ با کیا بوده؟ حتی وضعیت خانوادگی و دوستان نزدیک و همه چی. سعید: چشم. چهره نگاری عده زیادی از مهمونا انجام شد. اغلب افراد مشهور و وابسته به پهلوی بودند. چند نفر از شبکه من و تو و وابستگان بهایی اونا هم بودند. محمد: متعجبم که در چنین جلسه ای و با چنین آدمای عتیقه ای، چرا ثریا نیست؟ چرا ایقدر ثریا مرموز هست و در سایه حرکت میکنه؟ سعید: حتی اگه یادتون باشه وقتی میخواستن بابک رو از کمپ به تشکیلات پهلوی بفرستن، هاکان گفت که دارن بابکو میفرستن پیش یکی که منم نمیشناسمش و هیچ شناختی روش ندارم. هاکانی که اینقدر نفوذ داره و آدم میشناسه! محمد نفس عمیقی کشید و گفت: باشه. یه کاریش میکنیم. سعید اطلاعات این افسره رو زود میخوام. 🔶 یک هفته بعد- لندن-دفتر سینمایی حلما در حال جارو زدن اتاق های دفتر سینمایی تازه تاسیس بود که بابک وارد شد. سلام کردند و بابک رفت سراغ کامپیوترش. هنوز خیلی مشغولِ کاراش نشده بود که تلفن ثابت اونجا زنگ خورد. بابک وقتی به شماره دقت کرد، متوجه شد که ثریاست. تلفنو برداشت و گفت: سلام خانم. صبحتون بخیر! ثریا گفت: سلام. صبح بخیر. بابک: جانم خانم. ثریا گفت: بهشون گفتی که ساعت جلسه تغییر کرده؟ بابک: جلسه اون داداشیا رو میگین دیگه؟ ثریا گفت: آره. اون خانم و آقا که نزدیک ظُهره. درسته؟ بابک جواب داد: بله. هم به اونا گفتم یه ساعت زودتر بیان. و هم ماشین هماهنگ کردم که از درِ هتلشون بیارنشون. و هم اون خانم و آقا برای دو ساعت قبل تر ردیفن. ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
1_1977767250.mp3
6.88M
💔 ۱۳ ✍هر قدر، به رابطه خودت با خدا، بیشتر رسیدگی کنی؛ هراس لحظه ی انتقال، کمتر تو را لمس خواهد کرد! 💞چون یقین داری؛ به آغوشِ دوست صمیمی ات بازمی گردی😍 💞 @shahiidsho💞
💔 نسل جوان ما هنوز نمیداند کجای تاریخ ایستاده‌ است!!! 👈چون از آگاه شدن این نسل جلوگیری به عمل آمده!!! ⚠️هم ما کم‌کاری کردیم و هم دشمن شبانه روز کار کرده تا روایت های فاسد خود را در ذهن این نسل حک کند!!! ❌این نسل نمی‌داند این انقلاب و این نظام دینی ، نظامی بود که از روز اول تمام محاسبات دنیا را به هم زد و خار چشمی بود در چشمان شرق و غرب عالم!!! ❎این نسل نمی‌داند از اولین روزهای انقلاب ‌ دشمن کمر به نابودی انقلاب بست و ما بیش از دشمنان خارجی ‌، از دشمنان داخلی و خواص و منافقین وطنی ضربه خوردیم!!! ❌یک روسیه اروپا را تحریم کرد ، ببینید اروپا به چه وضعیت اسف باری افتاده است و این نسل نمی‌داند معنای ۴۳ سال تحریم بودن برای دفاع از آزادی و امنیت مردم به چه معناست!!! ❎این نسل نمی‌داند حمله به پایگاه عین الاسد ‌، ابهت توخالی آمریکا در جهان را شکست!!! ❌این نسل نمی‌داند مهمترین دلیل افول و نابودی آمریکا ، انقلاب اسلامی است!!! ❎این نسل نمی‌داند و شاید باور نکند که با همین وضعیت نابسامان اقتصادی ، هفدهمین کشور از لحاظ رفاه اجتماعی هستیم!!! ❌این نسل نمیداند رتبه‌ی علمی ایران نسبت به زمان شاه تا به امروز ‌، از کجا به کجا رسیده!!! ❎این نسل نمی‌داند که پایان کار انقلاب برابر است با پایان کار امنیت در کشور و حتی کل غرب آسیا!!! ❌این نسل خیلی چیزها را نمی‌داند و طبیعتا تحلیل ها و جهت گیری‌هایش با حقیقت فرسنگ ها فاصله دارد!!! 🙏ای کاش زمانی که این حقایق را میفهمد دیر نشده باشد! ✍ میلاد خورسندی 💞 @shahiidsho💞