eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 متن سخنان بسیار مهم #سیدحسن_العماد حرفهای محمدبن سلمان را شنیدید؟ میگفت ما نمیگذاریم ایران در م
💔 متن سخنان بسیار مهم #سیدحسن_العماد امروز جنگ با یمن، جنگ با امام زمان برنامه امام زمان و زمینه سازان ظهور امام زمان است... #تصویربازشود... #ظهور #یمن #نشرحداکثری #ادامه_دارد... 💕 @aah3noghte💕
💔 رضا: «اومدیم بالا، هوا سرد شده» من: «ما که هنوز بالا نیومدیم؛قله کوه خیلی بالاتره» رضا: خب بالاتر نریم دیگه؛همینجا خوبه من: چه زود خسته شدی، چجوری میخوای قله شهادتو فتح کنی؟ رضا: ما کجا شهادت کجا برادر، مگر یکی از شهدا دستمونو بگیره ببره اون بالا بالاها من: حالا بیا علی الحساب یک عکس دونفره بگیریم رضا: ان شاء الله عکس شهادت... من: ان شاء الله... چیلیک... چیلیک... چیلیک... عکسها رو گرفتیم دو هفته بعدش خبر دادن روی تل قرین شانه به شانه پرواز کرد قبل رفتن، لحظه آخر محکم بغلم کرد و گفت : ما که لایق نیستیم، ولی اگر شهادت نصیبمان شد، از ما فراموش نکنید، هر وقت باران بارید، بجای من زیر باران بخوانید گفتم: بشرطی که اگر کسی دستت رو گرفت و کشید بالا، تو هم مارو فراموش نکنی و دست مارو بگیری فاتح یکی از کسانی بود که دیر آمد و زود رفت هربار رضا یادم میاد این شعر توی ذهنم مرور میشه: ما سینه زدیم، بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس را چیدند ... راوی: دوست شهید 💕 @aah3noghte💕
♨️بدنه انقلابی حوزه👌 🔵در تجمع دیروز طلاب در فیضیه، تمام سالن، حیاط و راهروهای ورودی مملو از جمعیت روحانیون انقلابی بود و جمعیت تا پشت درب فیضیه و میدان آستانه ادامه داشت✅ 💠 حجم عظیم حضور طلاب نشان می دهد بدنه حوزه علمیه کاملا #انقلابی بوده و آماده برداشتن #گام_دوم_انقلاب هستند.💪 امید است مسولین حوزه انقلابی تر از پیش عمل کنند و نقش حقیقی خود در ایجاد تمدن اسلامی را ایفا نمایند👌 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
♨️بدنه انقلابی حوزه👌 🔵در تجمع دیروز طلاب در فیضیه، تمام سالن، حیاط و راهروهای ورودی مملو از جمعیت
همیشه سوال بوده برام چرا اخبار این چنینی از حوزویان و طلاب، انعکاس داده نمیشه؟🤔
💔 #حاج_حسین_یکتا: آن کسی که ولایتمدار است، آن کسی که چشمش و گوشَش به دو لبِ ولایت است، او قطعاً ضرر نمی‌کند.☝️ ✍ درست گفتی حاجی! امثال #شهیدجوادمحمدی یا #شهیدمحمدحسین_حدادیان ضرر که نکردند هیچ، بُردند... #شهادت رو بردند... #شهیدجوادمحمدی #ولایت #آقاسیدعلی #آھ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۹ مادر مےگوید: "اصلا باورم نمےشد این مجید همان مجیده؟😳
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۱۰ مجید آمد و خالکوبےاش را نشان داد و گفت: "لامصّب! منو نگه دار! من اراذل و اوباش بودم"...😔 منم با اینکه قلبا مجید رو دوست داشتم اما مےخواستم کم نیارم گفتم: "از نظر من هنوزم اراذل و اوباشی"!😒 گفت: "تو رو به (س) منو ببر"!😔 اینو که گفت انگار منو برق گرفت!!!😨💥😧 گفتم: "مجید! دفه آخرته قسم پهلوی شکسته دادیاااا"!!!😡😠 گفت: "عه! نقطه ضعفتو پیدا کردم"!!!😏 چند قدم عقب عقب رفت که دَمِ دستم نباشه و گفت: "واگذارت مےکنم به حضرت زهرا (س)! به پهلوی شکسته حضرت زهرا اگه منو نبری"!!!😰😨😐 گفتم: "مجید!!! برو"😡😡😡😡 رفت اما منو عجیب به هم ریخت😔😔.... مجید به مادر بارها از شهادتش می‌گفت یک بار به من گفت: " من شهید مےشوم و شما نمےگذارید هیچ کس جای من بنشیند و یا اینکه جای من بخوابد، اگر من شهید شدم و پیکرم برگشت من را گلزار شهدای یافت‌آباد به خاک بسپارید😇 و مادر هیچ وقت در باورش هم نمی‌گنجید که این حرف‌ها یک روز به دست واقعیت‌هابپیوندد. چون همیشه با شوخی و خنده این حرف‌ها را می‌زد، حتی یک آهنگ مادر هم داشت که به خانواده می‌گفت "بعد از اینکه من شهید شدم شما این آهنگ را در مراسم ختم من بگذارید"😝😝 آن آهنگ را در مراسم یادبود و ختمش گذاشتند.😔 همیشه هر وقت زنگ در خانه را می‌زد می‌گفت: "اون پسر خوشکله کیه‌،😌 داره نیسان آبی‌، به همه بدهکاره،😅 اون اومده"‌....😉 و مادرم وقتی صدایش را می‌شنید انگار زندگی‌اش و روزش تازه شروع شده است. با شادمانی به استقبالش می‌رفت.😃 ... 💕 @aah3noghte💕 📛
💔 آوٰاره تر از بــٰاد به دُنبـاݪِ شماییـم... کَس نیست` چِنین عاشِقِ بیچارِه کِه ما'ئیم... 😍 💕 @aah3noghte💕
رئیسFATF: 🔹ایران بزرگترین حامی تروریسم در جهان است. ☝️ آنها به تامین مالی گروه‌هایی مانند حزب الله، حماس و رژیم سوریه که مردم خود را می‌کشند ادامه می‌دهد و همزمان برنامه موشکی خود و بی‌ثبات‌سازی منطقه را پیش می‌برند.😒 🔹قابل توجه خودباخته های مدافع FATF 😏 💕 @aah3noghte💕
💔 جنگ، جنگ است؛☝️ چه سخت باشد و چه نرم... عده‌ای را با جسمشان می‌کُشند و عده‌ای را با فرهنگشان... هشت سال، زدند و زدند و زدند💥 خواستند ریشه اسلام را بزنند، بیشتر رشد کرد... چندین سال است از شاخ و برگ‌ها شروع کرده‌اند؛ کمر بسته‌اند کل درخت را بسوزانند😏 از جنگ نرم غافل نشوید‼️ ، و ... شاید گلوله و ترکشی نباشد، اما... طوری را هدف گرفته‌اند که حواست نباشد خوردی اگر فشنگت بزنند می‌شوی الگو، مایه افتخار اما اگرنیرنگت بزنند چه...؟ خواهرم، برادرم خیلی حواست به سنگرت باشد☝ ️چادرت، غیرتت، ایمانت، درست همه و همه را هدف گرفته‌اند... همه را... دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدی‌تر گرفته است مبادا تو به بازی بگیری که باخته‌ای فرهنگ تو، ایمان تو، عقیده تو، همه و همه برای توست و دشمن فقط به فکر گرفتن آن از توست... را ازت بگیرند چه چیزی دیگر داری؟ خیلی حواست باشد دشمن تو جلوی خدای خودش ایستاد چه برسد به تو ، ، ... را جدی بگیرید. ✍ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 11 -چرا آبروی منو بردی؟؟ به پسره چی گفتی که گفته دیگه نمیرم بهش درس بدم؟؟😡 -اون نمیخو
🔹 ... 12 بعد از دانشگاه راه خونه ی مرجان رو پیش گرفتم. 🔹تو این سه ماهی که دیگه سعید دنبالم نمیومد و خبری ازش نبود، و با حال داغونم، کم کم همه فهمیده بودن رابطمون تموم شده و پسرای دانشگاه هر کدوم با خودشیرینی هاشون میخواستن نزدیکم بشن. اما دیگه پسر جماعت از چشمم افتاده بودن!😒 به قول مرجان، تقصیر خودم بود که زیادی به سعید دل بسته بودم! تنهایی، تاوان هر دلبستگی احمقانست‼️ فکر اینکه الان سعید با کیه، کیو عشقم و نفسم خطاب میکنه، کیو جای من بغل میکنه و لحظه هاشو با کی پر میکنه، منو تا مرز جنون میبرد⚡️ تا خونه مرجان بلند بلند گریه کردم و تا درو باز کرد خودمو انداختم بغلش و فقط زار زدم😭 دو سال عشق دروغی دو سال بازیچه بودن دو سال.... وقتی به همه اینا فکر میکردم دیوونه میشدم. یکم که حالم بهتر شد، رفتم آبی به صورتم زدم و برگشتم. -ترنم... چرا آخه اینجوری میکنی؟ بخاطر کی؟ سعید؟😏 الان معلومه سعید بغل کی... -مرجان ببر صداتو... تو دیگه نگو!🚫 نمیبینی حالمو؟ خودم خودمو له کردم،تو دیگه نکن... -خب من چیکار کنم؟؟ -آرومم کن! فقط آرومم کن... چندثانیه نگام کرد... -بشین تا بیام... چند دقیقه بعد من بودم و یه لیوان با یه ماده قرمز رنگ... -این چیه؟؟ -مشروب🍷 -چیکارش کنم؟ -یچیز بهت میگما!!😒 بخورش دیگه!چیکار میخوای بکنیش؟ لامصب از سیگارم بهتره... چندساعت تو این دنیا نیستی! از همه این سیاهیا خلاص میشی! اگر تا این حد داغون نبودی، اینو برات نمیاوردم! فقط زل زده بودم به مرجان! اگر مامان و بابا میفهمیدن تو این مدت به چه کارا رو آوردم، حتماً از ارث محرومم میکردن!! -مشروب؟ من؟ مرجان میفهمی چی میگی؟ -میخوری نوش جون، نمیخوری به جهنم! ولی دیگه نبینم بیای ور دل من ناله کنی😒 یه نگاه به مرجان کردم و یه نگاه به لیوان و اون ماده قرمزی که تا بحال بهش لب نزده بودم...حتی با اصرار سعید...! ولی حالا برای فرار از فکر سعید دست به دامن همین ماده شده بودم! ببین به چه روزی انداختیم سعید....😭 چشمامو بستم و تلخی بدی رو ته گلوم حس کردم...😣 چشمامو که باز کردم،رو تخت مرجان بودم و هوا تاریک شده بود...🌌 مرجان وقتی چشمش بهم افتاد، زد زیر خنده😂 -بالاخره بیدار شدی؟ خیلی بهت خوش گذشتا! -زهرمار! به چی میخندی؟ -نمیدونی چیکار میکردی😂😂 عوض این سه ماه خندیدی و منو خندوندی😂 کاش زودتر بهت از اینا میدادم 😂 -کوفت! سرم درد میکنه مرجان... -حالت بهتره؟ -نمیدونم. حس میکنم مغزم سِر شده! خسته ام! باید زود برگردم خونه... تا الان حتماً کلی بهم زنگ زدن!😒 -اصرار نمیکنم چون میدونم نمیمونی! ولی مواظب خودت باش! بغلش کردم و ازش تشکر کردم... برگشتم خونه! هنوز نیومده بودن! خب خیالم راحت شد! حتماً امشب هم رفتن همایش...! "محدثه افشاری" @aah3noghte @romaneAramesh