💔
#دلشڪستھ_ادمین...
دعای ندبه را که بخوانی
بعضی جاهایش
ناخواسته باید بباری...
به یاد مےآوری تمام نداشته هایت را
به یاد مےآوری نبودنش را
#تنهائےهایت را
#تنهائےهایش را...
مثل این فراز...
عَزِيزٌ عَلَي
َّ أَنْ أَرَي الْخَلْقَ وَ لاَ تُرَي وَ لاَ أَسْمَعُلَكَ حَسِيساً وَ لاَ نَجْوَي
بر من سخت است كه مردم را مےبينم، ولی تو ديده نمےشوي،
و از تو نمےشنوم صدایی و نه راز و نيازي....
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#دعای_ندبه
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
13980701_32265_192k_2.mp3
2.76M
💔
به امام بگویید "پسرم فدای شما"
#امام_خمینی
#امام_خامنه_ای
#هفته_دفاع_مقدس
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#فرواردکن_مومن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
🏴 #اربعین_و_ظهور
👤 #استاد_رائفی_پور
📝راهپیمایی
📌معرفی امام حسین به دنیا، روشی برای تعجیل در فرج است.
💚الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💚
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
جمعه روز ولادت آقا امام رضا(ع) بود.
گفتم رمز حرکت آن روز، نام مبارک آقا علی بن موسی الرضا (ع) باشد تا عیدی را شب ولایت بگیریم.
تا چم هندی، باید نزدیک به بیست و دو کیلومتر می رفتیم. احساس کردم روحیه ی بچه ها خوب نیست. دنبال سوژه ای می گشتم تا بچه ها را از این حال و هوا بیرون بیاورم. زمزمه ای گرفتم که نمی دانم از کجا به ذهنم آمد:
"بگو #یاعلی، غم هاتو از یاد ببر
بگو #یاعلی، بهشت و یک جا بخر"
بچه ها هم این ذکر را زمزمه کردند و خنده بر لب ها نشست. مزد ذکر آن روزمان و عیدی اربابمان، پیکر مطهر سه شهید بود.
به مقر برگشتم. رفتم مخابرات عین خوش تا به مقر تلفن کنم و بگویم سه شهید با هویت کامل کشف شده است که اتفاق جالبی افتاد.
مسئول بسیج عین خوش مرا دید و گفت: "نذر کردم پنج کبوتر بدهم که توی مقر، کبوتر حریم شهدا بشن."
وقتی وارد مقر شدم، همه چیز جور بود: سه شهید، پنج کبوتر و شعر قربون کبوترای حرمت....
📚 آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#شھیدگمنام
#امام_رضا علیه السلام
#اختصاصی_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
ببینید و بشنوید
After You كارى از وِتر
🎵 ترانهاى انگليسى دربارهٔ داستان عاشورا
❤️هر کس حسین(ع) را بشناسد عاشقش میشود. عشقات را به همهٔ جهان معرفی کن!
#امام_حسین را جهانی کن
📎 نسخه اصلی در کانال رسمی #Vetr جهت اشتراک در فضای بینالمللی:
YouTube: youtube.com/watch?v=o9gm2JlkiOE
Instagram: instagram.com/vetrmusic
@VetrMusic
@aah3noghte
#فرواردکن_مومن 😊☝️
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
#شھیدحسن_باقری به نیروهاش یاد داده بود
اگرازدستکسےناراحتهستین،
دورکعت نمازبخوانین وبگید:
"خدایا!
اینبندهےتو #حواسشنبود . منازاوگذشتم ...
تو همبگذر" ...
آهای #رفیق
مےدونم که حواست بود چجور ضربه بزنی...
ولی ما گذشتیم
خدا هم ازت بگذره...
اما این، رسم رفاقتی نیست که همش از اون دَم مےزدی...
#ما_گذشتیم_و_گذشت_آنچه_تو_با_ما_کردی
#آھ...
#رسم_رفاقت
#رفیق
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
ماجرای-اعزام-و-شهادت-شهید-حسن-قاسمی-دانا-از-زبان-شهید-صدرزاده.mp3
6.46M
💔
ماجرای اعزام و شهادت شهید حسن قاسمی دانا به روایت شهید مصطفی صدرزاده🌷
شهیدی روایتگر شهید دیگر.......
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_حسن_قاسمی_نیا
#روایت_شهید
💕 @aah3noghte💕
#فرواردکن_مومن
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_نود_و_هشتم باز داشت نقش بازی میکرد.. مثل همان روزها که در گو
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_نود_و_نهم
نامه رو در مقابل چشمانش به دونیم کردم
ومنتظر عکس العملش شدم.
او بی آنکه بدونه من چرا این رفتار رو کردم آب دهانش رو قورت داد و بهم خیره شد.کاش الان هم به زمین خیره میشد..کاش خشمم رو نمیدید. من اینی نبودم که او میدید! عین اسبی وحشی درحال لگد پرانی به اطرافم بودم. میدونستم که ساعاتی بعد ازتمام رفتاراتم پشیمون خواهم شد وهر کدام از کلماتی که به زبون میرانم شخصیتم رو لگد مال تر میکنه و گواهی میدهد بر بی خانواده بودنم!ولی من این نبودم!! این اسب وحشی دیوانه من نبودم..انگار میخواستم انتقام کل زندگیم رو از حاج مهدوی بگیرم! کاش یکی رامم میکرد.
باید از خودم فرار میکردم. نباید اجازه میدادم بیشتر از این خشم و بعض لگامم رو در دست بگیره.
آهسته به فاطمه گفتم:-خداحافظ. .
و با پاهایی که روی زمین کشیده میشد مسیر کوچه رو طی کردم.
فاطمه صدام زد ولی جوابی ندادم.نایی نداشتم.اینقدر جیغ کشیده بودم که حنجره م میسوخت و بی رمق بودم.
🍃🌹🍃
وارد خیابون شدم.
همه با تعجب به صورت غرق اشکم نگاه میکردند و من بی توجه به اونها کنار تاکسی تلفنی ایستادم.گفتم:
_میخوام برم پیروزی..
راننده با تعجب و پرسش نگاهم کرد وسوار اتومبیلش شد.توی ماشین نشستم.
در باز شد و فاطمه کنارم نشست! با تعجب پرسیدم:_تو کجا میای؟
_نمیتونم همینطوری ولت کنم بری..با منم بحث نکن..
دستم رو جلوی صورتم گرفتم و از شرمندگی تا دم خونه گریه کردم..😭
🍃🌹🍃
رفتیم خونه.
یک راست رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم.فاطمه کنارم نشست و نگاهم کرد وبادرماندگی پرسید:
_چیکار کنم حالت خوب شه؟
به او پشت کردم._تنهام بزار..
_خدا ازاون زن نگذره که همچین بساطی راه انداخت.😞
اشکهای داغم😭 یکی بعد از دیگری روی بالش میریخت. فاطمه سرم رو نوازش کرد.
_گریه نکن عزیزم.خدا بزرگه..بخدا میفهممت.
وقتی دید ساکتم بلند شد و گفت:
_تو یک کم استراحت کن..من امشب پیشت میمونم.
چراغ رو خاموش کرد تابیرون بره. گفتم:_خستم!! دیدی نمیشه؟ دیدی خدا فراموشم کرده؟
او آهی کشید:_اینها امتحانه..😢😞
به سمتش چرخیدم و ناله سر دادم:
_چرا هرچی امتحانه سخته تو دنیا سهم منه؟؟!!چرا خدا محض رضای خودشم شده یک استراحت کوچیک به من نمیده؟؟؟😭😫
فاطمه به دیوار تکیه داد:
_آنکه در این درگه مقرب تر است..جام بلا بیشترش میدهند..
_شعر نخون فاطمه. ..شعر نخون..یه چیزی بگو آرومم کنه..
فاطمه آهی کشید و با سوز گفت:
_وقتی الان خودم نا آرومم چطوری آرومت کنم؟😭
و همانجا نشست و باهم زار زار گریه کردیم.میان گریه با شرم گفتم:
_تو هم فکر میکنی من مسجد اومدم تا حاج مهدوی رو تور کنم؟
اشکهاش رو پاک کرد.
_هرگززز…هیچ وقت باور نکردم.
موهامو چنگ زدم…
_فاطمه برام مهم نیس باقی چه فکری درموردم میکنند…برام مهمه که تو حرفهاشونو باور نکنی.
او زانوانش را بغل گرفت.
_نظرمنم برات مهم نباشه..تو یک انسانی..احساس داری.میتونی عاشق بشی..یا کسی رو دوست داشته باشی.حتی اگه اون آدم یک عشق محال باشه! ما هممون در دلمون یک عشق یواشکی داریم!شاید هم هیچ وقت به عشقمون نرسیم..ولی اون عشق بهمون حال خوبی میده.
🍃🌹🍃
فاطمه جوری حرف میزد که انگار از همه چیز خبر داره! البته وقتی غریبه ها باخبر باشند حتما فاطمه هم خبردارشده بوده ولی به روم نیاورده.گفتم:
_یه جوری حرف میزنی انگار همه چی رو میدونی..
فاطمه آهی کشید.
_ من مدتهاست میدونم که تو چقدر درگیر حاج آقایی!
با تعحب پرسیدم.:_از کجا؟؟ خودش بهت گفت؟!
_معلومه که نه!! این چه حرفیه؟ عاشق کوره..ایتقدر تابلو بودی که حدسش زیاد سخت نبود. فقط..فقط خبر نداشتم که خودشم میدونه.. امشب از گفتگوی بینتون فهمیدم!
دیگه تحمل اینهمه فشار رو نداشتم.سرم رو گرفتم و دوباره روی تخت با اشک😭 خوابیدم.
_رقیه سادات..من حاج آقا رو خیلی وقته میشناسم! او کسی نیست که بخواد آبروی کسی رو ببره! مخصوصا در این یک مورد خاااص! چون اینطوری موقعیت خودش هم به خطر میفته.
سروقفسه ی سینه ام درد میکرد.آهسته گفتم:_سررررم داره منفجر میشه! لعنت به این اشکها چرا راحتم نمیزارن؟
با عصبانیت گفت: 😠
_داری خودتو داغون میکنی.تو رو سر جدت تمومش کن…
با هق هق گفتم:😫😭
_نمیتونم..آروم نمیشم.توجای من نیستی.. نیستی تا ببینی چه قدر بی کسی سخته. تو سایه ی خونواده بالاسرته.اما من بی پناهم..تو گفتی خدا منو در آغوشش گرفته..پس چرا این قدر آغوش خدا نا امنه؟! چرا این قدر دارم اذیت میشم؟!
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 راه اتصال به امام زمان چیست⁉️ 📌( قسمت دوم) اگر بخواهیم دنبال این جواب بگردیم که راز اتصال به
💔
راز اتصال به امام زمان چیست⁉️
📌( قسمت سوم)
اصل در ارتباط با امام زمان ارواحنا فدا، مثل اتصال با هرکس دیگری، #سنخیت_تام است. اما تا رسیدن به آن مقام حداقل از راهبرد تشبه در نهج البلاغه استفاده میکنیم، و سعی میکنیم خودمان را به رفتارها و خصلتهای اصلی که امام عصر علیه( الصلاه و السلام) نهایتش را دارد شبیه کنیم.
این یک پاسخ فعلا اجمالی است، برای این سوال : « راز اتصال با امام عصر ارواحنا فدا در غیبت و حضورش چیست؟!» جواب : سنخیت، یا حداقل تشبه!
اما خب سوال اصلی اینجا پیش می آید: که امام عصر ارواحنا فدا مهمترین ویژگی و سنخی اش چیست که ما برویم شبیهش بشویم؟!
در جواب این سوال که میشود در یک کلمه، در یک صفت جمع کرد همه آنچه امام عصر ارواحنا فدا سنخش چیست؛
حضرت علی ( علیه السلام) در خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه بند پنجم، جواب داده اند: مهدی ما یک ویژگی عمده دارد، که اگر می خواهید به او وصل بشوید، باید این ویژگی که یکی هم هست؛ دوتا نیست؛ را در خودتان پیاده کنید: « #زره_دانش برتن کرده، و آن را با تمامی آدابش؛ یعنی باتوجه کامل ، معرفت کامل و فراغت کامل، فراگرفته است.
#حکمت؛ گمشده اوست، که همواره در جستجوی آن می باشد ، و حاجت اوست که دائم از آن میپرسد. »
امام ما را دارد میگوید، که خودش منبع حکمت است و به دنبال حکمت است!
حضرت علی در مورد حضرت مهدی ( علیه السلام) در خطبه ۱۸۲ می فرماید:
حضرت مهدی صبح تاشب، تمام وجودش را صرف یادگیری حکمت کرده است. پس تو هم اگر واقعا میخواهی به امامت برسی، برو سراغ حکمت!
عطش حکمت داشته باش!
دائم دنبال این باش که وقتت را از لاطائلات و کارهای درجه۲ فارغ کنی و بچسبی به حکمت.
آیه ۲۶۹ سوره بقره: «یُؤتِی الْحِكْمَةَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا كَثِیرًا»
خدا به هرکس بخواهد حکمت می دهد. و اگر به کسی حکمت داده شده باشد، چشمه خیر را به او داده داده اند.
پس به تصریح امیرالمومنین اگر امام زمان همه سنخش این است که دائم دنبال حکمت است، یعنی دنبال خیر کثیر است.
یعنی همه خوبیها را در حکمت پیدا کرده است.
انصافا در تمام عالم ، کتابی که سرتاسر حکمت باشد و بعد از قرآن دیگر دومی نداشته باشد، غیر از نهج البلاغه کتابی می توانید به ما معرفی کنید؟!
و ما چطور طالب اتصال امام زمان ارواحنا فدا هستیم، که علی ( علیه السلام) میگوید او صبح تا شب دنبال یادگرفتن حکمت است، و ما صبح تا شب از نهج البلاغه غافل هستیم؟!
این کلیدی به این راحتی و دم دستی را رها کرده ایم و پشت این دخمه ها و کوه ها دنبال آدمهایی میگردیم که بگویند امام زمان کی می آید و... این بازیها همه اش انحرافی است.
وقتی که تو اصلا اساس سنخیت را نداری، حتی اگر امام زمان در سن شما هم ظهور کند، ...خب چه ربطی به تو دارد؟! تو که اتصال با او نداری!
فکر کرده ای همزمان بودن با حضور امام زمان اتصال برقرار میکند؟! یعنی ابن ملجم و شمر و یزید با امام علی و امام حسین و امام حسن( علیهم السلام) سنخیت داشتند، ولو همزمان و هم مکان بودند؟!
کسی اگر شاگرد مکتب نهج البلاغه شد، شب و روز زندگی اش را با نهج البلاغه آذین بندی کرد، این گام به گام به امام زمانش حقیقتا نزدیک شده است؛ چون از همان مسیری حرکت میکند که امام زمانش حرکت میکند.
پس راز اتصال به امام عصر ارواحنا فدا #حکمت_طلبی است، عطش حکمت است، و نهج البلاغه، سراسر حکمت است....
↩️ ادامه دارد...
👤 حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
ساده ترین راه #ارتباط با امام زمان و حاجت گرفتن از ایشان
استاد عالی ،
استاد رائفی پور ،
استاد عبادی
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#فرواردکن_مومن 😊
1_106376706.mp3
5.09M
💔
#ڪربلا نرفتن سخته برا اونی ڪه #عاشقه
برا اونی ڪه #نوڪره
#سیدرضانریمانی
#پیشنهاددانلود
#آھارباب
💕 @aah3noghte💕
#فرواردکن_مومن 😉
شهید شو 🌷
💔 #هلابیکم_یازوارالحسین یک نگاهی به همان برگه بینداز، #حسین(ع) اصلا افتاده کسی از قلم آقا شاید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
برای دلتنگ ها . . .
آیت الله بهجت (ره) میگفت :
"هروقت دلتون برای امام زمان (عج)
تنگ شد به صفحات قرآن نگاه کنید" ...
دلت تنگ نشده؟
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#هرشب_یک_دل_نوا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#فرواردکن_مومن😉
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
از کربلا که برگردی
تازه مےفهمی چقدر اشتباه رفته ای!!!!
تازه مےفهمی
تمام راه هایی که رفتی و ختم به #حسین نشد، اشتباه بوده...
تازه مےفهمی
تمام درهایی که کوبیدی اما در خانه #حسینِ_فاطمه نبود... اشتباه محض بوده
از کربلا که برگردی
تازه مےفهمی چقدر #بےحسین بودن سخت است
#بےحسین... مُرده ای!!! حتی اگر نفس بکشی...
#آھ... چقدر دلتنگم!
#آھ...
امان از این دلِ پرطاقت!
کاش کربلا راه خروجی نداشت...
هنوز متعجبم بعد از کربلا چطور آدمها زنده مےمانند؟؟
#دلتنگ_زیارت
#اربعین
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#پروفایل
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #دلشڪستھ_ادمین... از کربلا که برگردی تازه مےفهمی چقدر اشتباه رفته ای!!!! تازه مےفهمی تمام را
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#پروفایل
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
مےنشینم کنار مزار
سرم را روی شیشه مزار که مےگذارم تمام غصه هایم پر مےکشد
گوشی را روشن مےکنم
لیست موسیقی ها را مےآورم
روضه حضرت زهرا سلام الله مےگذارم
ثوابش تقدیم به تو...
همین روضه گذاشتن ها سر مزار #تو بود که راهی کربلایم کرد...
حالا
بعد از کربلا
کار هر روزم
همین است...
با هم
روضه گوش کنیم
گریه کنیم
کربلائی هستی، کربلائی ام مےکنی...
#شھیدجوادمحمدی
#رفیق_بهشتی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھ_زینب
#آھارباب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شھدا
#کوچه_شھید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_نود_و_نهم نامه رو در مقابل چشمانش به دونیم کردم ومنتظر عکس ال
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صدم
در میان هق هق دردناکم😖😭 فاطمه گفت:
_هنوزهم میگم!خدا تو رو در آغوش گرفته.ولی تو بش اعتماد نداری.خدا مثل یک مادر،محکم گرفتت و داره از این مسیر خطرناک و سخت عبورت میده.وقتی جات امنه ترس براچی؟تو فقط داری تو آغوش خدا این روزها وصحنه ها رو میبینی.اگه به آغوش خدا اطمینان کنی با خیال راحت فقط تماشا میکنی و بدون ذره ای ترس و اضطراب تو آغوشش آروم میگیری.
#خدا_داره_میبرتت_به_سر_مقصد_اصلی. اونجایی که #عزت هست. #آبرو هست. #خوشبختی_و_عاقبت_بخیری هست.
پس به آغوشش اطمینان کن..که یهو پرت میشی تو روزهای سخت و کم میاری!
چقدر حرفهاش رو دوست داشتم.از زیبایی جملاتش هق هقم بیشتر شد و بلند خدا رو صدا زدم:😩😭
_خدااااااایااااا بسه دیگه…منو پروازم بده.. آهسته نبر..
فاطمه با گریه 😣😭از اتاق بیرون رفت وبعد از مدتی با یک لیوان آب برگشت.
-جای داروهات کجاست یه قرص💊 بهت بدم آروم بگیری.
گفتم:
_فقط تشنمه! لیوان رو گرفتم و تا ته لیوان آب رو سر کشیدم.
فاطمه اشکهای قطع نشدنیم رو از گونه هام پاک کرد وبرام آهسته دعا میخوند...
نفهمیدم کی خوابم برد.
🍃🌹🍃
حاج مهدوی در بیابانی خشک خاک میکند.ازش پرسیدم.
_چیکار میکنید حاج آقا؟؟ واسه چی زمین رو میکنید؟
عرق روی پیشونیش رو پاک کرد و گفت:
_میخوام درخت بکارم!
با تمسخر گفتم:
_اینجا که فایده ای نداره! رشد نمیکنه..قد نمیکشه.!
خندید..
_اگه خدا بخواد رشد میکنه..میوه هم میده.
یک قدم جلو رفتم..
چاله🕳 خیلی بزرگ وعمیق بود.پرسیدم:
_خب پس چرا اینقدر زیاد میکنید؟
گفت: _بذرم بزرگه.
با تعجب به اطراف نگاه کردم.پرسیدم :
_کو؟؟ پس چرا من نمیبینمش؟
ناگهان او با نگاهی عجیب مرا داخل چاله هل داد ودرحالیکه خاک رویم میریخت با گریه گفت:
_باید خاکت کنم…شاید خدا ازت یه درختی بسازه…
جیغ میکشیدم😫...
_نه نکنید این کارو..منو زنده به گورم نکنید دارم خفه میشم!!
او میون گریه میگفت:
_نترس فقط اولش سخته..بعدش آروم میگیری و میتونی نفس بکشی.!
جیغ بلندی کشیدم و از خواب پریدم.
🍃🌹🍃
فاطمه با اشک😢 و آه کنار بسترم نشسته بود. چشمهام تار میدیدند. با وحشت گفتم:
_داشت منو خاکم میکرد…داشت منو میکشت..
فاطمه صورتم رو با دستمال خیس مرطوب میکرد و با گریه گفت:
_نه …حالش خیلی خرابه..داره تو تب میسوزه…چشمهام رو به سختی تیز کردم.او با کی بود؟
_حامد تو رو خدا زود بیا من دارم سکته میکنم! پرسیدم:
_کیه فاطمه.؟کی اینجاست؟
فاطمه با گریه گفت:
_حامد بود.زنگ زدم بهش که بیاد این جاببریمت دکتر..داری تو تب میسوزی..چرا با خودت اینکارو میکنی رقیه سادات چرا؟😭
خنده ی تلخی کردم و با چشمانی نیمه باز و لبی لرزون گفتم:
_تقصیر من چیه؟ من کاری نکردم اونا این کارو باهام کردن..
و دوباره از حال رفتم.
نمیدونم چقدر گذشت ولی اینبار حامد هم بالای سرم ایستاده بود.
_سادات خانوم میتونید بلندشید؟!
🍃🌹🍃
زبانم نمیچرخید جواب بدم..
فقط سردم بود.و فک پایینم بی جهت میلرزید. چشمام هم بازو بسته نمیشد تا اینگونه حوابشون رو بدم.چه بلایی سرم اومده بود؟
گوشه ای آن طرف تر دختر بچه ای👧 بالا پایین میپرید وبلند بلند میخندید.
آقام با یک عروسک نزدیک دختربچه رفت و او رو بغل گرفت.دختر رو شناختم.خودم بودم!
با تمام توانم صداش کردم:
_آقااا..اومدی؟؟
چرا فاطمه جیغ میکشید؟ چرا اینقدر بلند گریه میکرد؟ دختر بچه ترسید از صدای جیغش!گفتم:
_نه آروم تر..بچه ترسید فاطمه!
آقام میان سرو صدای فاطمه وحامد بچه بغل رو بروم ایستاد. پرسید:
_حالت خوبه.؟
خندیدم وگفتم:
_ازوقتی بزرگ شدم دیگه بغلم نکردی!
آقام بچگیهامو پایین گذاشت.دختر بچه دستهامو گرفت.رو کردم به آقام وگفت:
_آقا جون رقیه سادات تب داره..ببرش آمپول!
آقام نگاهم میکرد.
_ببرمت دکتر آقا جون؟
لبخندی زدم: _خوبم آقاااا
شهید شو 🌷
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صدم در میان هق هق دردناکم😖😭 فاطمه گفت: _هنوزهم میگم!خدا تو رو در
چرا فاطمه اینقدر بلند صدام میزد؟ صداش گوشهامو آزار میداد. فک کنم از صداش آقام اینا رفتن.
لحظه ای تونستم نگاهش کنم. دستش رو روی دهانش گذاشته بود و با وحشت نگاهم میکرد.😰
خوابم میومد! همه جا تاریک شد..زن هوچی نزدیک تختم اومد.با خشم وعصبانیت بهم ذل زد. چقدر زشت و ترسناک بود.
_حیف اون آقات که تو اولادشی!!!
گریه کردم.😭
_آقام یه روز بهم افتخار میکنه!
فاطمه هم با گریه تاکید کرد.
_ایشالا ایشالا. .من مطمئنم!
زن گلومو گرفت..داشتم خفه میشدم. جیغ زدم..😵 فاطمه هم جیغ میکشید!!
_حااامد..یک کاری کن الان میمیره…
این صدای حامد بود؟؟
_برو بیرون فاطمه. .تو داری وضع و بدتر میکنی…
_پس چرا نمیاد.؟؟ دوباره زنگ بزن..
کی رو میگفتن؟؟ میشه حاج مهدوی منظورشون باشه؟؟
راستی چرا من اونها رو نمیبینم ولی باقی افراد اینجا رو میبینم؟
اون زن هنوز مثل یک افریط پشت در ایستاده وناخن میجود!منم که اون گوشه دارم بازی میکنم!
بالاخره فاطمه ساکت شد.
حالا میتونم با خیال راحت به صدای بازی کردنم در اون گوشه اتاق گوش بدم.
خوشحال و شاد وخندانم…قدر دنیا رو میدانم..
اااخ صورتم…کی منو زد؟
چشمامو به سختی وا کردم
ادامه دارد....
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎞 #کلیپ
⭕️مسئولین ابوسفیان صفت جمهوری اسلامی !
فقط کافیه سر کیسه براشون شل بشه ....
👤استاد #رائفی_پور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب📚 کتاب سقای آب و ادب 📝 نویسنده با زیرکی و توانایی قلم خود مخاطب را میخکوب متن کتاب
💔
#معرفی_کتاب📚
#حلوای_عروسی داستان غریبی از یک مادر و پسر قهرمان است...
#مادر، شیرزنی است که هیچ مصیبتی او را از پا در نیاورده است؛
نه از دست دادن پدر،
نه کوری چشمان،
نه تنگدستی شوهر!
هیچ اتفاقی در عزم او برای خوب زندگی کردن خلل ایجاد نکرده است...
پسر خلف همین زن، کمکم آماده ازدواج میشود و مادر مقدمات دامادی فرزندش را آماده میکند.
همه چیز مهیاست اما یک مهمان ناخوانده همه چیز را تغییر میدهد... جنگ...
پسر به جبهه میرود و مادر و نامزدش چشم به راه او میمانند تا مراسم #عروسی را برگزار کنند.
اتفاقی که هیچوقت نمیافتد و پس از چندماه، خبر شهادت قهرمان داستان، شیرینی عروسی را تبدیل به #حلوای_عروسی میکند...
🔸 قیمت (با ۱۵درصد تخفیف):
🔹 ۱۳.۰۰۰ 👈 ۱۰.۴۰۰ تومان
........
جهت سفارش کتاب و #مشاوره:
@sefaresh_ketab
#زنان_طراز_جهان_اسلام
#کتاب_خوب_بخوانیم
💕 @aah3noghte💕
💔
در زمین،
عشقی نیست؛
که زمینت نزند!
#آسِمان را دریاب...!
#ارسالےتون
#شھیدجوادمحمدی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھ_زینب
#آھارباب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شھدا
#کوچه_شھید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
شهید شو 🌷
💔 در زمین، عشقی نیست؛ که زمینت نزند! #آسِمان را دریاب...! #ارسالےتون #شھیدجوادمحمدی #اللهم_صل_
پیاماتونو برام بفرسین
میذارم کانال...
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمد_خوش_زبان: در سال 1340 در ته
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
#شھیدمهندس_حاجیان_مقدم:
در سال 1333 در تهران متولد شد.
در خانیآباد در خانوادهای متدین و مبارز بزرگ شد. پدرش از همرزمان نواب صفوی بود.
#لیسانس_مدیریت_اقتصاد را از ایران و کارشناسی مدیریت مهندسی را از آمریکا گرفت.
همراه با دانشجویان مسلمان در ایران و آمریکا بر علیه رژیم پهلوی فعالیت داشت، به طوری که در آمریکا دستگیر و در زندان اعتصاب غذا کرد.
در سال 1359 در حالی که تحت تعقیب بود به کمک سازمانهای آزادیبخش به میهن برگشت و خدمات خود را در ستاد کمک به مناطق جنگ زده آغاز کرد.
بسیج اقتصادی کشور و دفتر طرحها و بررسیهای نخستوزیری از دیگر مراکز فعالیت او بودند.
در حزب جمهوری اسلامی، مسوول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی بود و همراه با شهید بهشتی و دیگر یاران امام در هفتم تیر 1360 جاودانه شد.
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت❣
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
پست معرفی شھدای ۷تیر را بخوانید تا متوجه شوید
امام راحل ره در یک روز چه یارانی را از دست دادند
و منافقان، چه آدم نماهای خبیثی هستند
یکی از دلایل #بےبصیرتی، ناآگاهی است‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#هوالعشق
سر به هوا را
سر به زیر مےکند
عشق عجیب است عجیب...
#هرشب_یک_دل_نوا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#فرواردکن_مومن😉
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
غربت مهدی را اگر نبینیم
غربت حسین تکرار خواهد شد
این بار سخت تر...
و روسیاهےاش به کوفیان خواهد ماند...
آنانڪہ ادعای محبت داشتند
اما...
فقط ادعا داشتند...
پایِ محبت
بدون بصیرت
لنگ مےزند!!!
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھ_ڪربلا
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_تغییر_در_عکس