شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_سوم سعید در جبهه #فرمانده بود ولی نه من از این قصه خب
💔
روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه
#قسمت_چهارم
مادر حالا از خصوصیات خوبی که در وجود پسرش دیده است، میگوید. از منظم بودنش، از احترام خاصش به بزرگترها؛ به ویژه به پدر و مادرش، از گذشتی که از همان ابتدای دوران کودکیاش با او همراه بود و البته از #فداکاری و کمکحالیاش.
" اکثرا وقتی که از جبهه میآمد، شب بود. از راه رسیده و نرسیده، می رفت حمام و تا زمانیکه تمام لباسهای داخل حمام را نمیشست، بیرون نمیآمد. با اینکه خسته راه بود اما عجیب در مقابل من و کارهای خانه احساس مسئولیت میکرد.
خلوص نیتش زبانزد بود،
«همیشه به اطرافیانش توصیه میکرد اگر دنیا و آخرت میخواهید، فقط و فقط برای خدا کار کنید و برای کسب رضای او قدم بردارید.»
سعید از بیت المال هم هراس زیادی داشت و تا جایی که میتوانست از وسایل شخصی خودش استفاده میکرد و کمتر به سراغ وسایلی که در جبهه بهشان داده بودند می رفت.
آن موقع به بسیجیها ماهی دوتومن می دادند. یک روز دیدم با پسر برادرم یک دسته پول دست شونه.
گفتم این چه پولیه؟
گفت مامان این پولهای بیت الماله. همه #حقوقم را گرفتم تا ببرم به بیت المال بدهم....
او حتی در سن هفده سالگی سه هزارتومان خمس پرداخت میکند و این کار او، باعث تعجب خیلیها میشود که یک پسربچه با این سن و سال چرا باید به فکر خمس دادن باشد. البته خودش میگفت: وظیفه ام را انجام دادم.
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕