💔
دوستانش تعريف ميكردند:
يك بار از طرف مدرسه به اردو رفته بوديم و شهلا هم با ما بود. اتوبوس براي صرف غذا بين راه توقف كرد و وارد رستوراني شديم.
داشتيم غذايمان را ميخورديم كه ديديم شهلا غذايش را برداشت و از رستوران بيرون رفت. از كارش تعجب كرديم و كنجكاو بوديم كه ببينيم چه كاري ميكند.
ديديم گدايي معلول كنار جاده نشسته و چشمش به آدمهايي است كه داخل رستوران، دارند غذا ميخورند. شهلا ظرف غذايش را برداشت و رفت كنار گدا نشست.
غذا را جلوي او گذاشت و چند لقمه هم خودش برداشت و مشغول خوردن شدند. وقتي سوار اتوبوس شديم، بعضي از بچههاي شيطان، شهلا را اذيت ميكردند كه؛ نهارش را با گدا خورده.
شهلا وقتي مسخرگي همكلاسيها را ديد، برگشت به آنها گفت:
نميتوانستم غذايم را بخورم و ببينم گداي گرسنهاي كنار جاده نشسته است ولي حالا ديگر وجدانم راحت است. بچهها وقتي جوابش را شنيدند همگي ساكت شدند.
#شهید_شهلا_هادی_یاسینی
#شهید_خانم
#شهیده_دفاع_مقدس
#شهیده_معلم
#خاطره
سالروز ولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞