شهید شو 🌷
💔 سوار بلیزر بودیم. می رفتیم خط. عراقی ها همه جا را می کوبیدند.💥 صدای اذان را که شنید گفت « نگه
💔
این آخری ها، انگار منتظر شهادت باشد، عجیب مصمم بود که نمازش را اول وقت بخواند.
از ارومیه می آمدیم سمت مهاباد.
یک هو گفت: بزن بغل.
گفتم: چی شده ؟😨
گفت: وقت نمازه.😍
گفتم: این جا وسط جاده امنیت نداره. اگه صبر کنی، یک ربع دیگه می رسیم، با هم می خونیم.
گفت: همین جا وایستا نماز اول وقت بخونیم. اگه هم قراره توی نمازکشته بشیم، دیگه چی از این بالاتر؟😇
📚یادگاران، کتاب شهید بروجردی
#شھیدمحمدبروجردی
#نسئل_الله_منازل_شھداء
#نماز_اول_وقت
💕 @aah3noghte💕
💔
توی جوّ آن روز کردستان خنده رو بودن واقعا نوبر بود.😃
مسئول باشی و با آن سر و ریش بور و آشفته هزار تا کار برعهده ات باشد
و هزار جای کارت لنگ بزند
و هزار جور حرف بهت بگویند
و هر روز خبر شهادت یکی از بچه هایت را برایت بیاورند
و چند بار در روز بخواهی نفراتت را ازکمین ضدّ انقلاب دربیاوری و نخوابی
و نقشه بکشی
و سازمان دهی بکنی
و دست آخر هنوز بخندی؟....
واقعا که هنر می خواهد.
بعضی ازبچه ها توی اوقات استراحت، جدول درست می کردند ، توی یکی از این جدول ها نوشته بود مردی که همیشه می خندد؟
جوابش یازده حرف بود.
یکی با مداد توش نوشته بود محمد بروجردی.😍
بقیه هم یاد گرفته بودند؛ از این جدول ها درست می کردند.
می نوشتند #توپ_روحیه،
#مسیح_کردستان،
#بابای_بسیجی_ها. . .
#شھیدمحمدبروجردی
📚یادگاران، کتاب شهید بروجردی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_شھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
دیدم گرفته یک گوشه نشسته.
گفتم: تو همی ؟ چته ؟
پاپِیَش شدم. حرف زد.
گفت:
خواب دیدم کانالی، جایی گیر کردم. خیلی بلند بود. ناصر کاظمی عین باد گذشت. بعد برگشت دست من روهم گرفت. عین پَرِ کاه کشید بالا. پایین را که نگاه کردم، دیدم چه قدرتاریکه !
این جا که رسید، گل از گلش شکفت. گفت: من هم شهید می شم. 😇
📚یادگاران، #شھیدمحمدبروجردی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
#ڪپےباذڪرصلوات🌼