eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی مهر سال 1379 ازدواج کردیم. از همان دوران عقد به من می‌گفت: که شما دختر شهید هستی
💔 نماز‌های مغرب را با اقتدا به آقا جواد می‌خواندم قربه الی الله... چه نمازهای شیرینی بود. بعد از نماز طاقت نمی‌آوردم، وقتی می‌دیدم با اخلاص با انگشت‌هایش، تسبیحات اربعه می‌گوید جلو می‌رفتم و تسبیحاتم را با دستانش می‌گفتم، آقا جواد خیلی مهربان و زن دوست بود. زن دوست بودنشان به واسطه احترامی بود که به مادر و خواهرانش می‌گذاشت مردی که به مادر و خواهرش احترام بگذارد به همسرش هم احترام می‌گذارد. سالروز شهادت شهید امنیت کشور 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی نماز‌های مغرب را با اقتدا به آقا جواد می‌خواندم قربه الی الله... چه نمازهای شیری
💔 محمد حدود ۱۰ سال سیگار می‌کشید.🚬 به خواستگاری ام که آمد و فهمید دوست ندارم سیگار بکشد، گفت: سیگار را به خاطر بد بودنش کنار نمی‌گذارم، بلکه به خاطر شما کنار می‌گذارم و این دو تا از هم جداست.🌹 او به من قول داد... چون تنها شرط من برای ازدواج این بود که سیگار را کنار بگذارد. همه می‌گفتند این یک کار نشدنی است. مادرم خیلی ناراحت بود و گمان می‌کرد اصغرمان (شهید اصغر پاشاپور) هم در کنار رفاقت با محمد سیگاری می‌شود! اما او سیگار را کامل گذاشت کنار و گفت: خودم احساس می‌کنم این وبال گردن من شده. می‌خواستم آن را کنار بگذارم و یک انگیزه لازم بود که همین ازدواج است. نه تنها دیگر سیگار نکشید که بدش هم می‌آمد و می‌گفت: وقتی به روزهایی که سیگار می‌کشیدم فکر می‌کنم، ‌از خودم بدم می‌آید! فدایی عمه جان 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی محمد حدود ۱۰ سال سیگار می‌کشید.🚬 به خواستگاری ام که آمد و فهمید دوست ندارم سیگار
💔 گفتم: «باید‌ من‌ رو‌ توے‌ ثواب‌ جبهہ‌هایے‌ کہ دارے مےرے، شریڪ‌ ڪنے. سوریہ؛کاظمین‌ و بیابان‌هایے ڪہ‌ مےرفتے‌ براے آموزش! » خندید ڪہ ... "همین؟‌! اینا‌ڪہ‌ چہ‌ بخواے چہ‌ نخواے؛‌ همہ‌ش‌ مال‌ توئہ!" راوی: همسر 📚قصہ‌دلبرے فدایی عمه جان 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی گفتم: «باید‌ من‌ رو‌ توے‌ ثواب‌ جبهہ‌هایے‌ کہ دارے مےرے، شریڪ‌ ڪنے. سوریہ؛کاظمین
💔 مهندس خانه‌دار وقتی می‌اومد خونه دیگه نمی‌ذاشت من کار کنم. زهرا رو می‌ذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون غذا می‌داد. می‌گفتم: یکی از بچه‌ها رو بده به من با مهربونی می‌گفت: نه، شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی. مهمون هم که می‌اومد پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی می‌گفتند: مهندس که نباید تو خونه کار کنه! می‌گفت: من که از حضرت علی علیه السلام بالاتر نیستم. مگه به حضرت زهرا سلام الله علیها کمک نمی‌کردند؟ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی مهندس خانه‌دار وقتی می‌اومد خونه دیگه نمی‌ذاشت من کار کنم. زهرا رو می‌ذاشت روی
💔 بعد از شهادت آقا مصطفی موبایلشون رو باز کردم دیدم چقدر عکس از فاطمه خانم و آقا محمدعلی دارن. برای من جالب بود که با اینکه حافظه موبایلش کم بود این عکس ها رو پاک نکرده بود. این عکس هم یکی از عکس های موبایل آقا مصطفی بود. روزی که خداوند به ما آقا محمد علی رو هدیه دادند همیشه به آقا مصطفی میگفتم : چرا خدا منو اینطور امتحان کردن روز ولادت حضرت علی اصغر به من پسر دادن من با این بچه ظهر عاشورا چه کنم؟ چطور به این بچه ظهر عاشورا آب بدم؟ خداوند تقدیر رو جوری رقم زدند که شب عاشورا خبر شهادت آقا مصطفی رو دادن و روز عاشورا خونه ما عاشورایی بود و من نتونستم خیلی به آقا محمد علی رسیدگی کنم. راوی: همسر 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی بعد از شهادت آقا مصطفی موبایلشون رو باز کردم دیدم چقدر عکس از فاطمه خانم و آقا م
💔 شهیدی که حضرت اباالفضل به کنارش آمدند. پیکرش به‌طور کامل سوخته و استخوان‌هایش درهم شکسـته بود، بعد از دیدن پیکرش دیگر آرام و قرار نداشتم... در خواب به سراغم آمد و دلسوزانه گفت: چرا این قدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن جنازه ام اذیت شـدی ناراحتم! بعد با حالتی خاصی گفت: باور کن قبل از شهادت تعداد زیادی تانک عراقی را منهدم کردم و لحظه شهادت هیچ چیز نفهمیدم، چون حضرت اباالفضل(ع) در کنارم بود و آقا امام زمان (عجل الله) در بالای سـرم نشسته بودند. همسر انتشار به مناسبت 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی شهیدی که حضرت اباالفضل به کنارش آمدند. پیکرش به‌طور کامل سوخته و استخوان‌هایش در
💔 نشستم اینجا... کلی برات اشک ریختم .. نمی‌خوام بگم چرا شب تاسوعا.. فقط خیلی بده که یهو جلوی چشم آدم ظاهر میشی پست همسر در شب تاسوعای ۱۴۰۳ و روایتی از دلتنگی... 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی نشستم اینجا... کلی برات اشک ریختم .. نمی‌خوام بگم چرا شب تاسوعا.. فقط خیلی بده ک
💔 آنقدر تواضع داشت که گمان می‌کردی این آدم خیلی قابل توجه نیست اما آنقدر بزرگ بود که کوچکی می‌کرد. یکی از معصومین می‌فرمایند: «هر کس برای خداوند تواضع کند، خداوند او را رفیع و بلند مرتبه می‌کند.» عرفه ی سال پیش سوریه بود. زنگ زد گفت: قسمت شد امسال عرفه کنار حرم حضرت زینب کبری(س) باشم. ان شاالله برگشتم باهم میریم پیاده روی اربعین ولی قسمت نشد... نشد باهم به کربلا بریم. اما به واسطه تو من رو دعوت کردند کربلا. ممنون همسر مهربانم که پیش امام حسین(ع) رو سفیدم کردی حسرت کربلای دوتایی به دلم موند اما از اینکه محضر امام حسین(ع) هستی خوشحالم.... راوی‌: همسر شهادت ۹۴ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی آنقدر تواضع داشت که گمان می‌کردی این آدم خیلی قابل توجه نیست اما آنقدر بزرگ بود
💔 قبل از عمليات کربلای ۵ به مرخصے آمد و بہ همسرش گفت: «مريم خدا خواست کہ حداقل بار ديگر بيايم شما را ببينم، چون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را در خواب ديدم و گفت : برو خانه ڪہ آخرين ديدار تو خواهد بود، مريم من از تو راضی هستم کہ خدا هم از تو راضے باشد.» فتح اللّه در عمليات ڪربلای ۵ شرڪت و در ساعت ۹ صبح روز جمعہ دهم بهمن ۱۳۶۵ بہ هنگام عزيمت براے شناسايے خطوط دشمن در عمق ۱۵۰۰ مترے داخل خاڪ عراق مورد اصابت گلولہ مستقيم تانڪ قرار گرفت و بہ شهادت رسيد و پیکر مطهرش بعد از سالها مفقودالاثری در سال ۱۳۷۴ به میهن اسلامے بازگشت و در زادگاهش، روستای سرخکلا آرام گرفت. فرمانده گردان علے بن ابیطالب (ع) یگان دریایے لشکر ۲۵ ڪربلا 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی قبل از عمليات کربلای ۵ به مرخصے آمد و بہ همسرش گفت: «مريم خدا خواست کہ حداقل با
💔 الان دوست داشتم آقا مصطفی بود کنارمون و تحلیل می‌کرد، امید می‌داد این روزها از اتفاقات داخل دل خونیم این اتفاق هم داغ بر داغ دلمان اضافه کرد آقا مصطفی! عزیزم که شدی عزیز کرده خدا شدی عند ربهم یرزقون کمکمان کن مثل قبل بیا و تحلیل کن این اتفاقات را بیا امیدِ آزادی قدس بده یادم می آید یک بار گفتم "بمون! ان شاءالله برای آزادی قدس و فلسطین" محمدعلی توی بغلش بود به محمدعلی اشاره کرد و گفت: "قدس برای محمدعلی! من الان باید انجام وظیفه کنم" خبر شهادت اسماعیل هنیه درد بزرگی بود خدایا شما جبارید جبران می‌کنید ....... راوی: همسر 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی عزیز من، که شدی عزیز کرده خدا تولدت و سالگرد ازدواجمون مبارک💐💐💐 پست جدید همسر
💔 شهیدی که هنگام عقد، شهادت خواست من در طول سال‌ها دیدم که او چطور عاشق رزم است. حتی همان لحظه‌ای که در حرم عقد کردیم و با هم به زیارت امام رضا(ع) رفتیم به من گفت: "تو هم همسر من و هم از این به بعد بهترین رفیق من هستی و یک دوست بهترین‌ها را برای دوستش می‌خواهد. برای من دعا کن که شهید بشوم." سال۸۱ هیچ حرفی از جنگ نبود اما من همان جا این خواسته او را قبول کردم. شهید محمدرضا سنجرانی (کرار) متولد ۲۲ تیر سال ۵۶ در مشهد، کارمند بانک و متأهل با دو فرزند است که در اول مهر سال ۹۶ در منطقه دیرالزور سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. راوی: همسر سالروز شهادت فدایی عمه جان 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی شهیدی که هنگام عقد، شهادت خواست من در طول سال‌ها دیدم که او چطور عاشق رزم است. ح
💔 دشمن اشک‌ مرا نخواهد دید به همسرم تبریک می‌گویم، به مادرش که پسرش واقعاً راه درست را انتخاب کرد. دشمن اشک‌های من را نخواهد دید. هر وقت تشییع پیکر شهدا را می‌دیدیم می‌گفتم چه عظمتی خوش به حالشان و خوش به سعادتشان. همسرم می‌گفت حالا حالاها این سعادت نصیب کسی نمی‌شود و مهم، دل است. راوی: همسر ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی دشمن اشک‌ مرا نخواهد دید به همسرم تبریک می‌گویم، به مادرش که پسرش واقعاً راه
💔 امروز برای هزارمین بار خواستم فیلم لحظه شهادتت را ببینم اما هر بار بیشتر از قبل حالم بد شد‌؛ ضربان قلبم مانع از دیدن این صحنه میشه. و هر بار به خودم نهیب میزنم من حتی تحمل دیدن صحنه شهادت را ندارم آن هم بعد از نه سال، عمه سادات شرمنده شما هستیم شما چطور تحمل کردید بالای تل زینبیه...... روزی که فیلم لحظه شهادت پخش شد همه با من تماس گرفتند مراقب باش فاطمه خانم و آقا محمد علی نبینند. وای که ما چقدر شرمنده بچه های ابا عبدالله هستیم مراقب بچه های ما هستند اما یزیدیان مراقب قلب کوچک دختران ارباب نبودند و کاروان را ......😭 بابی انت و امی و مالی و اولادی یا ابا عبدالله 😭 راوی: همسر سالروز شهادت ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی امروز برای هزارمین بار خواستم فیلم لحظه شهادتت را ببینم اما هر بار بیشتر از قبل
💔 بین خودمان قول و قرار زیاد داشتیم یکی از قرارهایمان این بود که نمازمان را به جماعت در مسجد بخوانیم. مثلاً اگر کار واجبی داشتیم و در مسیر بودیم اولین مسجد می‌ایستادیم. یک‌بار باهم شمردیم در ۱۴ مسجدِ یک منطقه نماز خوانده بودیم. هرکجا بودیم نزدیک‌ترین مسجد را انتخاب می‌کردیم. بچه‌ها هم از او یاد گرفتند… هیچ‌وقت بچه‌هایمان را اجبار نکرد که حتماً برویم مسجد نمازجماعت بخوانیم. لباسش را می‌پوشید. می‌گفت: من می‌روم مسجد کی همراهی می‌کند؟ بچه‌ها با شوق و ذوق دنبالش می‌رفتند. این اخلاق در بچه‌هایمان هم ماندگار شده است و نمازشان را در نزدیک‌ترین مسجد می‌خوانند.» راوی: همسر ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی بین خودمان قول و قرار زیاد داشتیم یکی از قرارهایمان این بود که نمازمان را به جما
💔 ‌ شب میلاد حضرت زینب مادرش زنگ زد برای قرار خواستگار. نمی‌دانم پافشاری هایش باد کله ام را خواباند یا تقدیرم؟ شاید هم دعاهایش... به دلم نشسته بود. با همان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی اش آمد. از در حیاط که وارد خانه شد، با خاله ام از پنجره او را دیدیم. خاله ام خندید: «مرجان، این پسره چقدر شبیه شهداست!» با خنده گفتم: «خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام» خانواده‌اش نشستند پیش مادر و پدرم. خانواده‌ها با چشم و ابرو به هم اشاره کردند که «این دو تا برن توی اتاق، حرفاشون رو بزنن!» با آدمی که تا دیروز مثل کارد و پنیر بودیم، حالا باید با هم می نشستیم برای آینده‌مان حرف می‌زدیم. تا وارد شد، نگاهی انداخت به سرتاپای اتاقم و گفت: «چقدر آینه! از بس خودتون رو می بینین این قدر اعتماد به نفستون رفته بالا دیگه!» ‌ نشست رو برویم. خندید و گفت: «دیدید آخر به دلتون نشستم!» زبانم بند آمده بود من همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش می دادم، حالا انگار لال شده بودم. خودش جواب خودش را داد: «رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمی گید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ‌پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت: "اینجا جاییه که می تونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن." نظرم عوض شده. دو دهه دیگر دخیل بستم که برام خیر بشید!» 📚قصه دلبری انتشار بمناسبت ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی ‌ شب میلاد حضرت زینب مادرش زنگ زد برای قرار خواستگار. نمی‌دانم پافشاری هایش باد ک
💔 عروسی در مسجد با دعای کمیل و طعم آبگوشت امام حسینی... حاج یونس تصمیم گرفت تا در خانه پدری اش دو اتاق تو در تو بسازد تا بتواند دست عروسش را بگیرد و به خانه بیاورد. با اتمام کار گچکاری اتاق ها او که از قبل با دختر خاله اش نامزد کرده بود با حضور همه فرماندهان لشکر و در مسجد صاحب الزمان عجل الله زنگی آباد مراسم عروسی شان را گرفتند. دعای کمیل خوانده شد و برای ولیمه هم آبگوشت امام حسینی که از غذاهای مورد علاقه مردم کرمان در ایام عزاداری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام نیز تهیه شد. راوی: همرزم ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی عروسی در مسجد با دعای کمیل و طعم آبگوشت امام حسینی... حاج یونس تصمیم گرفت تا در
💔 معمولاً صورت بشاشی داشت. یک‌بار سر مسئله‌ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همان‌طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: بابت امروز ظهر معذرت می‌خواهم. می‌گفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند... راوی: همسر ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی معمولاً صورت بشاشی داشت. یک‌بار سر مسئله‌ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی
💔 یادی کنیم از قمر فاطمیون🌙 زیبایی چهره حسین باعث شده بود در جبهه مقاومت اسلامی به «قمر فاطمیون» معروف شود. او که به تازگی نامزد کرده بود، دوست نداشت ازدواجش، مانعی برای دفاع از حریم اهل بیت شود. بنابراین با همسرش شرط کرد همچنان رزمنده مدافع حرم باشد و مدتی پس از نامزدی به سوریه رفت و قدم به حجله شهادت گذاشت در حالی که تنها ۴ماه از عقدشان می‌گذشت... سالروز شهادت ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی یادی کنیم از قمر فاطمیون🌙 زیبایی چهره حسین باعث شده بود در جبهه مقاومت اسلامی
💔 شهیدی که دخترش را نبوسید در 13 اسفند 1364 با من خداحافظی كرد. سوال كردم: چرا بچه را نمی‌بوسی؟ جواب داد: نفسم به من اجازه نمی‌دهد.... سرانجام الیاس حامدی در 27/12/1364 با حضور در عملیات غرورآفرین والفجر 8 در فاو به درجه عظیم شهادت نائل آمد. پیكر پاكش نیز در ایام فاطمیه سال 1376 با بدرقه تنها یادگارش «معصومه»، در گلزار شهدای پل‌سفید آرام گرفت. راوی: سیده‌هاجر عمادی همسر ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی شهیدی که دخترش را نبوسید در 13 اسفند 1364 با من خداحافظی كرد. سوال كردم: چرا بچ
💔 بازآۍ دلبرا که دلم بۍقرار توست خواستگارها آمده و نیامده ، پرس و جو می کردم که اهل نماز و روزه هستند یا نه ؛ باقی مسائل برایم مهم نبود . حمید هم مثل بقیه ؛ اصلا برایم مهم نبود که خانه دارد یا نه ؛ وضع زندگیش چطور است ؛ اینها معیار اصلی‌ام نبود . شکر خدا حمید از نظر دین و ایمان کم نداشت و این خصوصیتش مرا به ازدواج با او دلگرم می کرد . حمید هم به گفته خودش حجاب و عفت من را دیده بود و به اعتقادم درباره امام و ولایت فقیه و انقلاب اطمینان پیدا کرده بود، در تصمیمش برای ازدواج مصمم تر شده بود . راوی : همسر ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی بازآۍ دلبرا که دلم بۍقرار توست خواستگارها آمده و نیامده ، پرس و جو می کردم که ا
💔 عكس دخترمان فاطمه رو با خودش به جبهه می برد و پشت عكس آنقدر می نوشت "فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه" ... که یک ذره نقطه خالی نمی‌ماند می‌گفتم: چرا این جوری می كنی؟ می گفت: اون وقت كه دلم تنگ می شه، می روم سر عكسش اون كارها را می كنم و خاطرم جمع می شود و دیگه راه نمی افتم كه بیام. می گفتم: به همین قدر قانعی؟ می گفت: كسی که برای اسلام و انقلاب كار می كند باید از زن و بچه اش بگذرد. می گفت: من وقتی كه از خط بر می گردم می روم سر كیفم و چیزی بگیرم تازه یادم میاد زن و بچه ای هم دارم، تو جبهه همه چیز فراموش می شود. فرمانده تیپ ۲ لشکر ویژه ۲۵ کربلا ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی عكس دخترمان فاطمه رو با خودش به جبهه می برد و پشت عكس آنقدر می نوشت "فاطمه فاطم
💔 زینب با دیدن آن‌همه پیکر شهید شوکه شد. روح‌الله آخرین پیکر بود. از بالای سرش وارد شد. دید تمام موهایش سوخته‌ است😭. تندتند اشک‌هایش را پاک می‌کرد تا بتواند روح‌الله را خوب ببیند. باورش نمی‌شد او همان روح‌اللهِ خودش باشد. دلش گرفت. صورتش را نزدیک صورتش برد و بریده‌بریده گفت: خدایا... منم جز زیبایی... چیزی ندیدم. روح‌الله خیلی... خوشگل شدی. درسته من تو رو این‌جوری نفرستادم، انتظارم نداشتم این‌جوری برگردی، ولی خیلی خوشگل شدی. خدا شاهده اگر با یه تیر شهید می‌شدی، می‌گفتم حیف شدی. این‌همه تلاش، این‌همه زحمت، این‌همه سختی، با یه تیر از پا دراومدی؟ تو رو باید همین طوری شهید می‌کردن. اشک‌هایش مدام می‌بارید. دستش را آرام کشید روی صورت روح‌الله، اما از شدت آتش انگار صورتش پخته شده بود. با این کار صدای مسئول معراج درآمد: «خانم، لطفاً بهش دست نزنید.» با غمی سنگین که بر دلش بود، سرش را تکان داد و اشک‌هایش جاری شد. 📚دلتنگ نباش ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی زینب با دیدن آن‌همه پیکر شهید شوکه شد. روح‌الله آخرین پیکر بود. از بالای سرش وار
💔 کی فکرشو می‌کرد ما بتونیم دوسال طاقت بیاریم؟؟ ببین ؛ همه چیز میگذره، ما حالمون خوبه؛) فعلا داریم می‌دویم، همه می‌دوند ؛ قرار هم نیست کسی بشینه استراحت کنه.. انقدر باید خسته بشی که وقتی رسیدی به خاک حرفی برای گفتم داشته باشی؛ بپذیر! زندگی هیچ وقت قرار نیست آسون بشه ، هیچوقت... دستنوشته همسر ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی کی فکرشو می‌کرد ما بتونیم دوسال طاقت بیاریم؟؟ ببین ؛ همه چیز میگذره، ما حالمون خ
💔 چه کربلا نرفته‌ها که کربلایی اند... بعد از شهادت سید رضی برخی مسئولین آمدند برای گفتن تسلیت. گفتم زحمت بکشید ما را همراه هم بفرستید کربلا. چون تا حالا نرفتیم! شهید موسوی می‌گفت: حاج‌خانم! این یکجا را می‌خواهم با هم برویم! می خندیدم و می گفتم: حاج‌آقا! من را خجالت نده. گفت: نه کربلا را باید با هم برویم! قرار بود پارسال دی ماه برویم که نشد. امسال هم قرار بود اواخر دی برویم که دیگر به شهادت رسید. برای همین به آقایان گفتم اگر شما می‌خواهید در حق من محبت کنید، پیکر سید رضی را به ایران نبرید، اول ما را به کربلا بفرستید. گفتند بارک‌الله به فکر شما! ذهن ما درگیر از دست دادن آقا سید بود و مانده بودیم چه کنیم؟ گفتم: لطف کنید ما را بفرستید کربلا یک زیارت کنیم بعد برگردیم ایران. رفتیم و بالاخره مأموریت سید رضی موسوی با شهادت تمام شد! راوی: همسر سالروز شهادت ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞