eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_75 پروین با معصومیتی خاص در حالیکه کمپوت را روی میز میگذاشت، اشک چشمانش را پ
لبخند زد (هر وقت امر کنید، میام براتون میخوونم.) ناگهان انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد به سمت داشبورد ماشین اش رفت و چیزی را از آن درآورد (تو این فلش، تلاوت چندتا از بهترین قاریهای جهان هست. اینم پیشتون بمونه تا هر وقت دلتون خواست گوش کنید.) فلش را روی کتابها گذاشت و به طرفم گرفت.  بغض گلویم را فشرد. این فلش یعنی دیگر به ملاقاتم نمیآمد؟؟   من بهترین تلاوتهایِ دنیا را نمیخواستم، گوشهایم فقط طالب یک صدا بود.. کتابها و فلش را بدونِ تشکر و یا گفتن کلمه ایی حرف، گرفتم و به خانه رفتم. دلم چیزی فراتر از بغض و غم گرفته بود. به سراغ مادر رفتم.. ماتِ جانمازش گوشه ایی از اتاق،  چمپاتمه زده بود.  ناخواسته بغلش کردم.. بوسیدم.. بوییدم.. فرصت کم بود. کاش زودتر دخترانه هایم را خرجش میکردم. و او انگار در این عالم نبود.. نه لبخندی.. نه اخمی.. هیچ.. هیچه هیچ.. سرخورده و ماتم زده به تاقم کوچ کردم.  کتابهایِ حسام روی میز بود. ترجمه ایی انگلیسی و آلمانی از نقش زن در اسلام.. نهج البلاغه و امام علی.. لبخند رویِ لبهایم نشست. حالا دلیل سوالش مبنی بر ناراحت شدم را میفهمیدم. دادن کتابی از علی به دختری سنی زاده مثل من.. چهره ی برزخی پدر در مقابل چشمانم زنده شد.. کجا بود که ببیند تنفراتش،  وجب به وجبِ زندگیش را با طعمی شیرین پر کرده بودند و من .. سارای بی دین.. دخترِ سنی زاده.. عاشق همین تنفرات شده بودم. هر چه که پدر از آن بد میگفت، یقینا چیزی جز خوبی نبود.. فلش را در دستانم فشردم.. این به چه کارم میآمد؟؟ منی که قرآن را با صدایِ امیرمهدیِ فاطمه خانم دوست داشتم... ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💞