شهید شو 🌷
#فنجـانے_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_54 ترس، همزادهِ آن روزهایم شده بود و سپری شدنِ ثانیه ایی بدون اضطراب
#فنجـانے_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_55
نمیدانم چرا؟ اما حسام تقریبا تمامِ وقتش را در خانه ی ما میگذراند و من خود را اسیری در چنگالِ او میدیم. بعد از شام به سراغش رفتم تا فکری به حالِ مادر کند و او با لحنی ملایم برایم توضیح داد که در زمانِ بستری بودنم، او را نزد پزشک برده و تشخیص شوک عصبی ش، دید و زندگی در گذشته های دور است.
یعنی دیگر مرا نمیشناخت؟ چه مِنویِ بی نظیری از زندگی نصیبِ من شده بود.
نیمه های شب ویبره ی گوشیِ مخفی شده از چشم حسام را در زیز تشکم حس کردم.
جواب دادم. صدایِ پشتِ خط شوکه ام کرد!
او دیگر در اینجا چه میکرد؟ همراهِ صوفی آنهم در ایران..
(الو.. سارا جان.. منم عثمان..)
یعنی صوفی راست میگفت؟
چرا این راهی که میرفتم، ته نداشت..
خودش بود.
عثمان.. با همان لحن مهربان و همیشه نگرانش اما برای چه به اینجا آمده بود؟ در فرودگاه گفت که به عنوان یک دوست هر کمکی که از دستش بربیاید دریغ نمیکند. حالا این فداکاری دوستانه بود یا از سرِ عشق؟
(سارا.. من زیاد نمیتونم حرف بزنم. تمامِ حرفهایِ صوفی درسته. جونِ تو و دانیال در خطره! حسام واسه رسیدن به دانیال هر کاری میکنه. تو طعمه ایی واسه گیر انداختنِ برادرت. باید فرار کنی، ما کمکت میکنیم. من واسه نجاتِ جونت از جونمم میگذرم. فکر کنم اینو خوب فهمیده باشی)
راست میگفت. عثمانِ مهربان برایِ داشتنم هر کاری میکرد اما مگر ترسوها از جانشان هم هزینه میکنند؟ این عثمان اصلا شبیه به آن مهاجرِ مسلمانِ بزدل در آلمان نبود.
صدایم لرزید (اصل ماجرا چیه؟ مگه نگفتی دانیالو تو خاطراتم دفن کنم؟ مگه نگفتی اون الان یه وحشیِ آدم کشه؟ مگه صوفی نگفت که انتقام میگیره. اینجا چه خبره؟)
بی تعلل جواب داد (سارا.. سارا جان.. الان وقته این حرفا نیست.. بعدا همه چی رو میفهمی، فعلا باید از اون خونه فراریت بدیم.. سارا، تو به من اعتماد داری؟)
من دیگر حتی به خودم هم اعتماد نداشتم. نفسی عمیق کشیدم. صدایم کردم. جوابش را ندادم.
(سارا من فقط و فقط به خاطر تو به این کشور اومدم. به من اعتماد کن.)
عثمان خوب بود اما خوبی هایِ حسام بیش از حد، قابل باور بود.
باید تصمیم میگرفتم. پایِ دانیال درمیان بود (باید چیکار کنم؟)
دلم برایِ یک لحظه دیدنِ برادرم پر میکشید. کاش میشد که صدایش را بشنوم. نفسی راحت کشید (ممنونم ازت. به زودی خبرت میکنم.)
بیچاره عثمان، از هیچ چیز خبر نداشت. نه از بیماریم نه از چهره ایی که ذره ایی زیبایی در آن باقی نمانده بود. دوست داشتم در اولین برخورد، عکس العملش را ببینم. شک نداشتم که به محض دیدنم از فرط پشیمانی، آه از نهادش بلند میشد.
سرگردانتر از مسافری راه گم کرده در کویر بودم. کاش دنیا یک روزاستراحت برایم قائل میشد.
دوباره درد همچون گربه ایی بی چشم و رو به شیشه ی ترک خورده ی وجودم چنگال کشید. سرم پر بود از سوالات مختلف. حسام چه چیزی از دانیال میخواست؟ چرا از یان خبری نبود؟ حتی تماسهایم را بی پاسخ میگذاشت.
حسام.. حسام.. حسام.. تنفرِ دلنشین زندگیم.. کاش بود و قرآن میخواند تا درد، فرار را برقرار ترجیح دهد.
آن شب تا صبح با بی قراری دست و پنجه نرم کردم.
صدایِ یالله گویی حسام در محیط پیچید. سرطان که جانم را به یغما برده بود، کاش حداقل موهایم را برایم میگذاشت، مطمئنا ابزار خوبی بود محض شکنجه ی این بچه مسلمان.
کلاهم را روی سرم گذاشتم. عطر بد خاطره یِ چای به وضوح در بینی ام نشست و صدایِ حسام از چارچوب درب در گوشهایم.
به سمتش چرخیدم. سینی به دست منتظرِ اجازه ی ورود بود و من صادرش کردم. سینیِ پر شده از چای، نان، پنیر و گردو را روی میز گذاشت و میز را جلویِ پای قرار داد. (حاج خانوم میگن اعتصاب غذا کردین.)
به دستانِ مردانه اش که با نظم خاصی در حالِ درست کردن لقمه بود نگاه کردم. پنج لقمه ی کوچک دست کرد و کنار یکدیگر در سینی قرار داد. در چای استکان، شکر ریخت و به رسم ایرانی بودنش، قاشق ظریفِ چای خوری را بعد از چرخاندن در استکان، درونِ نعلبکیِ گلدار گذاشت.
چای دوست نداشتم، اما این حسِ ملس را چرا.. (من از چایی متنفرم. جمعش کن.)
لبخند زد (متنفرین؟ یاااا.. ازش میترسید؟)
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
قسمت اول رمان👇
https://eitaa.com/aah3noghte/16624
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
سلام بر علی اکبر های امام زمان !
همان هایی که ندیده امام خود را عاشقند
و برای آمدنش از جان مایه میگذارند ❣️
💓 سلام بر علی،
شهید دهه هفتادی
که تنها برای رضای خدا و به عشق لبخند #امام_خامنه_ای
مظلومانه در راه دفاع از ناموس فدایی حق شد...
#سالروز_ضربت_خوردن
#شهید_غیرت 💟
داداش علی 🌹هوامو داشته باش ...
#شهید_علی_خلیلی 💖
#پیشنهاد_دانلود 👌
مکتب شهیدان تا ابد ادامه دارد ✌️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
میدونین...
بِه نَظر مَن
"اربَعین... پای پیادِه... ڪربلا..."
باید جُـزء مِهـریه هَر دُختـری باشـِه...
اربعین
داغ
حرم را
به دلم
نگذاری...
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
از کودکی همیشه بدهکار او شدیم
یک پای خاطرات تمامی ما رضاست...❤️
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
گاهی زدن همین یک #ماسک
میشود #آزمونِ #ولایتمداری☝️
.
#من_ماسک_میزنم😷
.
.
.
#شهید_جواد_محمدی
#امام_خامنه_ای
#امام_سیدعلی_خامنه_ای
#کرونا
#مدافعان_سلامت
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
خدایا..!
میدانم که کمکاری از من است
خدایا..!
میدانم که من بیتوجهم
خدایا..!
میدانم که من بیهمتم
خدایا..!
میدانم که من قلب امامزمان(عج) را رنجاندهام
اما خود میگویی که به سمت من باز آیید
آمدهام... خدا کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهایِ مادی نجات یابم..
#شهید_رسولخلیلی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
شبهای جمعه
شهدا
کنار اربابند
پیش
حسین فاطمه
و ما هنوز
درگیرِ
رفتن به کربلائیم
چقدر فاصله حرف تا عمل زیاد است
خواستنِ امام حسین (از طرف ما) کجا
و ...
خواستن امام حسین (و امضای شهادت برای ما) کجا
#دلشڪستھ_ادمین💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرکانال_آھ...
💔
این روزها که میگذرد هر روز
در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو
که آیا من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
✍ #قیصر_امین_پور
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) قسمت چهارم جنوب ایران🇮🇷 دهه شصت #جبهه های نبرد. عم
💔
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
#قسمت_پنجم
#فرمانده لشکر ۴۱ثارللّه بود، ما هم بچه های هرمزگان.
تیر ماه سال۶۵ بود و #جبهه ها برای عملیات به نیروی غواص نیاز داشت.
#حاج_قاسم ما را خواست و در جلسه ای توجیه کرد. کار سخت بود، نیروی توانمند کم بود، حاجی گفت:
_نیاز به تقویت و افزایش گردان غواص داریم و بچه های هرمزگان می توانند.💪 بروید و مقدمات راه اندازی گردان های غواصی را آماده کنید.
ما قبول کردیم چون او فرموده بود؛ اما او هم حال ما را می دانست، اول راهیمان کرد مشهد پابوس امام رضا.
وقتی برگشتیم آماده بودیم سخت ترین کارها را انجام دهیم و همین هم شد، درخشش گردان ۴۲۲ در عملیات سه ماه بعد.
✨فرمانده که باشی،نیروهایت را می شناسی!
نمی گویی:می شود؟می توانی؟
می گویی:انجام بدهید.
این خودش بار معنایی خاصی دارد. یعنی شما می توانید.یعنی کار برای مؤمن باز نیست،یک نقطه شروع حرکت است.
فرمانده که باشی نیاز نیروهایت را هم می دانی.
توکل و توسل رمز شروع امیدوارانه است و رمز پایان سعادت طلبانه!
با توکل، نیاز را به نیرو می گوید و او را رهسپار حریم یاری می کند تا با توسل، امر #ولی_فقیه ش را انجام دهد.
#ادامہ_دارد...
📚حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
بسم رب المهدی «ارواحنا فداه»
۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ انتشار یک خبر بود که یک جهان را متعجب کرد....
درست زمانی که نیرو هایمان هم در خاک عراق و هم در خاک ایران مانور قدرت میدادند،
اتفاقی ناباورانه رخ داد.
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ازسوی جمهوری اسلامی ایران.....
و این امام یک ملت بود که با صدایی مملو از غم فرمودند:
جام زهر را نوشیدم...
میدانی چرا؟؟؟؟؟
عده ای از یاران ،
دیگر هم پای امام نبودند،
به زبان دیگر میدان خالی کردند ؛
در مقابل خواست دشمنان..
بعد ها هم افتخار کردند به اینکه به امام جام زهر را نوشاندند ؛
این را خودشان می گویند...
و تاریخ دوباره تکرار شد؛
با برجام نافرجام.
هر چند پیشوایمان خوش بین نبودند به مذاکرات اما.....
به قول حاج قاسم شهید:
به امام خامنه ای «مدظله العالی»هم جام زهر نوشاندند.
والله قسم؛
اگر بگذاریم بار دیگر ،
حرف آقایمان بر زمین بماند و تاریخ از غربت علی،
دوباره بنویسد...
سربازیم همه جان به کف برای امامِ عشــق؛
حضرت سید علی خامنه ای«مدظله العالی»
به قلم 🖋:sh.g
#قطعنامه598
#دفاع_مقدس
#اینفوگرافی
#متن_ادبی
تاریخ پذیرش
#04_27
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
💔
اینا روحانی ام همینطوری کردن تو پاچمون
"سد جمال"
بصیرت که نداشته باشی، یه مشت بیسواد ِ پیرو حزب باد میشن راهنمات😏
#تلخند
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
✨«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَعِيمٍ»✨
🥀پرهيزگاران در باغهايى و [در] ناز و نعمتند.🧚♂
سوره الطور / آیه ۱۷