💔
▫️ حضرت آیتاللهخامنهای در پیامی، اهانت اخیر یک نشریه فرانسوی به ساحت نورانی پیامبر اعظم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را محکوم کردند.
📝 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
بسمهتعالی
گناه بزرگ و نابخشودنی یک نشریّهی فرانسوی در اهانت به چهرهی نورانی و قدسی حضرت رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله) بار دیگر عناد و کینهی شرارتبار دستگاههای سیاسی و فرهنگی دنیای غرب با اسلام و جامعهی مسلمانان را آشکار ساخت. بهانهی آزادی بیان برای محکوم نکردن این جرم بزرگ که از سوی برخی سیاستمداران فرانسوی گفته شده کاملاً مردود و غلط و عوامفریبانه است.
سیاستهای عمیقاً ضدّ اسلامی صهیونیستها و دولتهای استکباری عامل اینگونه حرکتهای دشمنانه است که هر چند یکبار بُروز مییابد.
این حرکت در این برههی زمانی میتواند، نیز به انگیزهی منصرف کردن ذهن ملّتها و دولتهای غرب آسیا از نقشههای شومی باشد که آمریکا و رژیم صهیونیستی برای این منطقه در سر دارند. ملّتهای مسلمان بویژه کشورهای غرب آسیا، ضمن حفظ هوشیاری در مسائل این منطقهی حسّاس، باید هرگز دشمنیهای سیاستمداران و سردمداران غربی نسبت به اسلام و مسلمین را فراموش نکنند.
والله غالب علی امره
سیّدعلی خامنهای
۹۹/۶/۱۸
#فداےسیدعلے_جانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
خدا میگه شد خودت یه بار تنها پاشی بیای پیش ما؟ یا هر بار یه چیزی همراه خودت آوردی!
میای هر دفعه یه چیزی غیر از خودم میخوای، هر بار یه حاجتی آوردی با خودت.
یه بار بیا فقط بگو دوست دارم، خودتو میخوام، مخلصتم، با خودم عشق بازی کن...!!
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس✨ #قسمت_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشیش نگاهش را از جمعیتے ڪہ دست هایشان را بہ
💔
✨ #قدیس✨
#قسمت_سوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
#ڪـــشیش پرسید:
«اسمت چیست پسرم؟ اهل کجایے؟»
غریبه درحالی که زیپ کیف را باز می کرد، پاسخ داد:
«اسمم #رستم_رحمانف است. تاجیڪـــ هستم، اما مدتی است در مسکو، در یک شرکت ساختمانی به عنوان نگهبان، کار مے کنم.»
ڪـــشیش به دست رستم نگاه کرد که داشت بقچه اے را از داخل کیف بیرون می آورد. کیف را روی زمین انداخت، بقچه را روی زانو هایش گذاشت و گفت:
«داخل این بقچه یک ڪــتاب قدیمی است.
دوستم که آن را دید، گفت مال ۱۴۰۰ سال پیش است. خطش عربے است. شاید یک کتاب دینی ما مــــسلمانان باشد.»
ذهن ڪشیش هنوز روی ۱۴۰۰ سال دور می زد؛ کتابـــــــــے با این قدمت یک گنج واقعی بود.
هنوز هیچ کتابے با این قدمت به دست نیامده بود. او توانسته بود با سرمایه ای اندک، ۲۷۰ نسخه از این کتاب های قدیمے را خریداری کند و گنجینه ی ارزشمندی در اختیار داشته باشد. اما هیچ کتابی به قدمت ۱۴۰۰ سال ندیده بود.
قدیمی ترین کتاب او، مربوط به قرن ۱۶ میلادی بود؛ یک کتاب با خط عربی که آن را با دو واسطه از یک مرد ازبک خریده بود.
و حالا با ادعای عجیبے از سوی مرد تاجیک مواجــه بود.
آیا واقعا کتابی متعلق به قرن ۶ میلادی در نیم متری او، بقچه پیچ شده بود؟
دلش می خواست بقچه را از دست او بگیرد. گره اش را باز کند و بزرگترین شانس زندگی اش را لمسکند، اما کشــــیش با تجربه تر از آن بود که چنین حرکت بچه گانه ای از خود نشان دهد. با خونسردی گفت:
"بعید است کتابی از ۱۴ قرن پیش مانده باشد. شاید قدمتش چهار یا پنج قرن بیشتر نباشد... میخواهی بازش کن تا من نگاهی به آن بیندازم."
رستم با دست به در بسته ی کلیسا اشاره کرد و گفت:
« ممکن است در کلیسا را از داخل ببندید پدر؟ من کمی می ترسم...»
کشیش پرسید:
«از چه می ترسید؟ کسی به داخل کلیسا نخواهد آمد.»
رستم هنوز به در بسته چشم دوخته بود. کشیش که او را نگران دید، گفت:
«نترس پسرم! این جا خانه ی خداست، امن است، ما هم کار خلافی انجام نمی دهیم.»
رستم اما به این حرف کشیش ایمان نداشت؛ هم امن بودن کلیسا و هم خلاف نبودن فروش یک کتاب قدیمـــــــے که جرم محسوب می شد.
گفت:
«دو نفر روس به دنبال من بودند، تا پشت در کلیسا هم آمدند. فکر کنم آن ها به دنبال سرقت این کتاب باشند. من از آن ها می ترسم پدر!»
حالا بیم و هراس در کشیش پیش از رستم، ضربان قلب او را بالا برد. فکر کرد این جوان ناشی، مأموران کا. گ. ب را با خود آورده است. بلافاصله بلند شد. سعے کرد قدم هایش را بلند و آهسته بردارد و گیره ی در را از داخل بیندازد.
اگر ادعای عجیب غریبه نبود، و اگر به معجزه اعتقاد نداشت، او را بدون درنگ از کلیسا بیرون می انداخت و سرنخــــے به دست مأموران امنیتی نمی داد، اما تا کتاب را نمی دید و به قدمت آن پی نمی برد، بیرون کردن او یک حماقت بود. پس از بستن گیره ی در، بازگشت. سعـــــــــے کرد خونسردے اش را حفظ کند.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس✨ #قسمت_سوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے #ڪـــشیش پرسید: «اسمت چیست پسرم؟ اهل کجایے؟»
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_چهارم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
گفت:
«نگران نباش پسرم! با من بیا تا بہ اتاقک پشت محراب برویم.آن جا دنج و امن است.»
بہ طرف در چوبے ڪوچڪ ڪنار محراب حرڪت ڪرد. رستم نیز در دستی بقچہ و در دست دیگر ڪیف چرمے اش را گرفت و با قدم هایے آهستہ بہ دنبال او بہ راه افتاد.
پشت در چوبی از پلہ ے سنگے پایین رفتند و وارد اتاقے شدند ڪہ بوے رطوبت و ڪہنگے مے داد. اتاقے ڪہ در آن تعداد زیادے پایہ هاے نقره اے شمعدان، چراغدان و چند نیمکت شکستہ قرار داشت، با دو لوستر قدیمے و اسقاطے کہ روی نیمڪت هاے شڪستہ چوبے افتاده بودند.
در گوشه ے دیگر اتاق، میزے بود قدیمے و نسبتا بزرگ با دو صندلے لہستانے ڪہ ڪشیش روی یڪے از آن ها نشست و بہ رستم اشاره ڪرد ڪہ او هم بنشیند.
رستم بقچہ و ڪیف را روے میز گذاشت و نشست. ڪشیش براے غلبه بر ترسش پرسید:
«تو مطمئن هستے ڪہ دو نفر تعقیبت مے ڪردند؟"
رستم گفت:
«بله، اما به نظرم نرسید ڪہ مأموران ڪا. گ. ب باشند؛ اگر آنها بہ من شڪ داشتند دستگیرم مے ڪردند. حتما دزد بودند و مے خواستند ڪیفم را بہ سرقت ببرند.»
ڪشیش پرسید:
«مگر شخص دیگرے هم مے دانست ڪہ تو چنین ڪتابے در اختیار دارے؟»
رستم گفت:
«بلہ، همان دوست روسم ڪہ توے شرڪت ساختمانے ڪار مےکند؛ همان ڪہ بہ من گفت شما این نوع ڪتاب ها را مے خرید. او گفت قیمت این ڪتاب خیلے زیاد است و گفت میتوانے آن را بہ صدهزار دلار هم بفروشے..."
ڪشیش بیش از این نمے توانست بر ترس و ڪنجڪاوے اش غلبہ کند. گفت: «بازش ڪن ببینم چیست؟»
رستم گره هاے بقچہ را گشود. اوراق ڪوچڪ و بزرگے ڪہ شیرازه اے نداشت، نگاه ڪشیش را بہ خود جلب ڪرد. ورق هاے ڪاغذ پاپیروس مصرے، قلب ڪشیش را لرزاند. صندلے اش را جلوتر ڪشید، و خودش را روے میز خم ڪرد و با چشم هایے ڪہ هر لحظہ ریزتر و ریزتر میشد بہ ورق هاے پاپیروس نگاه ڪرد. با دو انگشت دست، و با احتیاط زیاد، ورق رویے را لمس ڪرد تا مطمئن شود آن چہ مےبیند یڪ رویا نیست، بلڪہ شاید یڪ معجزه باشد.
طاقت نشستن نداشت، از جا بلند شد و ایستاد و روے میز خم شد. از جیب بغل قبایش عینکش را در آورد و بہ چشم زد. حالا بهتر مے توانست رنگ زرد و کہنگے اوراق را ببیند.
هر چہ بیشتر نگاه مے ڪرد و ورق هاے رویے را با احتیاط ورق مے زد، ضربان قلبش بیشتر مے شد.
انگار صدها سوزن توی پاهایش فرو مے رفت. پاهایش را گویے توے تشتے از اسید گذاشتہ بودند. ڪم ڪم این سوزش و درد تا شقیقہ هایش رسید. ڪف هر دو دستش را روے میز گذاشت و نیم تنہ اش را بہ آن تڪیہ داد تا از پا نیفتد.
رستم دید ڪہ رنگ صورت ڪشیش از سفیدے بہ سرخے مے زند. پرسید:
" حالتان خوب است پدر؟"
ڪشیش گفت:
«حالم خوب است. فڪر مے ڪنم فشارم بالا رفتہ باشد."
قادر نبود دستہایش را از روے میز بردارد. اگر چنین مے ڪرد، فرو افتادنش حتمے بود. با عجز گفت: لطفأ از توی جیب قبایم شیشہ ے قرص هایم را بدهید...
با سر بہ جیب سمت چپ قبایش اشاره ڪرد. رستم از جا بلند شد دست ڪرد توے جیب ڪشیش، اما دستش چیزے را لمس نڪرد. این اولین بار بود ڪہ دست بہ جیب قباے یڪ ڪشیش مے ڪرد.
فڪر ڪرد باید جیب قباے ڪشیش ها عمق بیشترے داشتہ باشد. دستش را بیشتر فرو برد. نوڪ انگشتش بہ چیزے خورد، آن را برداشت و بیرون ڪشید. یڪ شیشه ڪوچڪ قرص بود. درش را باز کرد.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
💔
یک جایی میخواندم که:
خدا به موسی وحی کرد
موسیِ من
این فرعون را دیده ای که چگونه در مقابل من قد علم کرده، ادعای خدایی میکند؟
همین فرعونی که دستور به قتل هزاران کودک بیگناه در شکم مادرشان داده!
همین فرعونِ بی رحمِ بد،که شاید تو از دیدنش هم اکراه داشته باشی...
وقتی میخواهی بروی تا به سوی من بخوانِیـش مبادا بگویی من جبارم،منتقمم، زود پاسخ میدهم ،
قهر میکنم، عذاب میکنم...
با او با زبان نرم سخن بگو؛
بگذار خیال نکند وقتی برگشت من قرار است با او بد رفتاری کنم تنبیهش کنم،احساس تنهایی کند.
به او بگو که میتوانی برای آشتی با من واسطه شوی!
بگو که من غفورم،کریم الصفحم زود راضی میشوم با دو چکه اشک کشتی کشتی گناه میبخشم...
ببینید
خدا به فرعون،
فرعونِ از نظر ما ته جهنم
اینگونه پیغام میفرستد که برگردد،
که نکند حس بی کسی بِهِش دست دهد نکند غم اینکه پشتش خالیست ،کسی را نداردو... ته دلش را خالی کند.
خدا میداند ادمی که حس کند پشتش خالیست خیلی غصه میخورد خیلی نا امید میشود و نا امیدی هم که ادم را له میکند..
برای همین است که اهل بیت را فرستاده که امید بدهد به دلهایی که مدام بهانه میگیرد..
که به ما بگوید
عزیز دلم
تو از فرعونِ ته جهنم گناهت بیشتر است؟
قبول
من اما خدای بخششِ گناهانِ از فرعون بیشترم
فقط کافیست نا امید نشوی...
جای تو همان بغلیست که همیشه بهت آرامش میدهد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
-شیطان از شجاعان سخت در وحشت
است ؛ آنهاکہاز او ترسیدر دل ندارند :)
#آسدمرتضیآوینے
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 واکنش دکتر رفیعی به کلیپ حُرّ حسن آقامیری: این تفکر از داعش خطرناکتر است!
🔸آقامیری در سخنرانی محرم خود توبه حر را مثال میزند و میگوید حر با همه این کارهایی که کرد، امام حسین(ع) توبهاش را پذیرفت اما ما دم از حر میزنیم و بازیگر زمان شاه و خواننده آنور آب را دق میدهیم. شما بیجا میکنید دم از حر میزنید.
🔸دکتر رفیعی میگوید: این داد و فریاد کردن و با خشم حرف زدن خودش با اسلام رحمانی که از آن دم میزنید در تناقض است. علاوه بر اینکه کسانی که از آنها دفاع میکنید هیچ کدام مثل حر اصلا توبه نکردهاند. در سپاه امام حسین هم برخی بودند که حضرت به آنها امتیاز نداد و از ایشان جدا شدند. این تفکر شما از داعش خطرناکتر است.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
در عشق، نپرسند عرب را و عجم را 💔
حاج قاسم سلیمانی
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
نشست تو ماشین.
دستانش مےلرزید.
بخارے رو روشن کردم،
گفت: ماشین ِ تو بوے ِ دریا میده ...
گفتم: ماهے خریده بودم!
گفت: ماهے ِ مرده کہ بوے دریا نمیده!
گفتم: هر چیزے موقع مرگ بوے اونجایے رو میده کہ دلتنگش مےشده ...
گفت: یعنی منم بمیرم ، بوے حرمِ امام رضا میدم ... ؟
#شماگفتین
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
کــــوچ بـــاید کــــرد..!
از این شهر مـــرده خسته امـــ😔
همـــسفر!
#تو مـــیتوانی
بـــال مـــن بـــاشی فقط.. ❤
#رفیقم_جواد
#شهید_جواد_محمدی
#حسین_مودب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
#راز_عاشقی_حسین
فرازهایی از دعای زیبای عرفه💖
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
دِل را باید
جایی حوالیِ #حسین
چهار میخ کرد ..
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_هشتم یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار س
💔
#قسمت_نهم
در پی شکست سنگین گروهک تروریستی «دولت اسلامی عراق و شام» موسوم به “داعش” در برابر ارتش عراق در سامراء، این گروهک در جدیدترین بیانیه خود مدعی شد که ارتش عراق با همدستی “سپاه قدس” و “سپاه بدر” توانستند در این جنگ پیروز شوند. ✌️
در همین راستا «أبوبکر البغدادی» سرکرده گروهک تروریستی “داعش” در عراق در این بیانیه گفت: ارتش عراق با نقشه و همدستی گروه “قاسم سلیمانی” توانست برما چیره شود و گرنه ما قرار بود اماکن دینی “رافضی”ها را با خاک یکسان کنیم!
وی در ادامه افزود:
سپاه ایران مانع از آن شد که نقشه ما عملی شود. ما بزودی انتقام مجاهدین خودمان را از ایران می گیریم.
گفتنی است، رسانه های عراقی از شکست سنگین نیروهای گروهک تروریستی “داعش” در سامرا خبر داده و اعلام کردند که بیشتر مناطق این شهر که به دست تروریست ها افتاده بود، پاکسازی شده است
#ادامه_دارد
📚 #نرمافزارمدافعانحرم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست..
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
شھید مصطفے صدرزاده:
برادارن و خواهران من ماهواره و فرهنگ کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد.
Martyr Mostafa Sadrzadeh:
My brothers and sisters, the satellite and the dirty culture of the West have no purpose other than the fire of hell.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
#عکس_نوشته
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#jihad
#martyr
💔
تهران چهارشنبه ۱۹ شهریور
ساعت ۱۷، در حرکتی نمادین ،برگزاری #راهپیمایی_اعتراضی از مقابل سفارت فرانسه(خیابان نوفل لوشاتو) تا میدان فلسطین
💢 رعایت پروتکلهای بهداشتی و رعایت کردن فاصله اجتماعی برای حضور در تجمع الزامی است.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
- رئیس بکشم بالا یا پایین؟
+ دلار رو بکش بالا، بورس رو بکش پایین، بچه ها رو بفرست مدرسه ببینم بلاخره صدای کسی در میاد
- چشم، پوششی فدات شه الهی
#صادق
#تلخند
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#دم_اذانی
خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ
آنان كه بر غير تو یار يافتند نااميد گشتند..
{مناجات امام صادقعلیهالسلام}
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#تلنگر🧐
با دلخورى به خدا گفتم :😔
درب آرزوهایم را قفل کردى🗝
و کلید را هم
پیش خودت نگه داشتى⁉️
لبخندى زد 😊
و جواب داد
همه عشقم این است😍
که به هواى این کلید هم که شده
گاهی
به من سر مى زنی ..‼️
🌸خدایا دوستت دارم🌸
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهارم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے گفت: «نگران نباش پسرم! با من بیا تا بہ ا
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
یڪے از قرص هاے زرد رنگ را ڪف دستش گذاشت و گفت:
«آب از کجا برایتان بیاورم؟"
ڪشیش ڪہ حالا بدنش داغ شده بود و داشت گر مےگرفت، خواست قرص را از دست او بگیرد و در دهانش بگذارد و بدون آب قورت بدهد، اما به خود ندید ڪہ دستش را از روے میز بردارد. دهانش خشڪ و زبانش چغر شده بود. گفت:
«قرص را بگذارید توے دهانم.»
رستم قرص را بین دو لب ڪشیش گذاشت. ڪشیش قرص را بہ سختے قورت داد. سیبڪ برآمده ے گلویش، چند بار بالا و پایین رفت.
یڪ بار دیگر ترس و نگرانے بہ جان رستم افتاد؛ فڪر ڪرد اگر این پیرمرد بمیرد چہ خاڪے بہ سرش بریزد؟
چگونہ از این دخمہ فرار ڪند؟
با سارقینے ڪہ در بیرون ڪلیسا انتظارش را مے ڪشیدند چہ ڪند؟
لابد او را به جرم قتل ڪشیش دستگیر مے ڪردند.
آرزو ڪرد ڪشیش نمیرد. اگر او ڪتاب را بہ صد هزار دلار مے خرید، مے توانست بہ ڪشورش برگردد و همان گونہ ڪہ نقشہ ڪشیده بود، زمینے بخرد، خانہ اے در آن بسازد و مشغول ڪشاورزے شود. دختر عمویش را هم بہ زنے می گرفت.
سنگ قبرے هم روے قبر پدرش مے گذاشت تا باد و باران قبر را صاف نڪند. مے توانست با این پول، همه ے آرزوهایش را برآورده ڪند. آینده و سرنوشتش با ڪشیش گره خورده بود.
ڪشیش سعے ڪرد ڪمرش را راست ڪند. قوت از دست رفتہ بہ جانش باز مے گشت و پاهایش از تشت اسید بیرون آمده بودند.
رستم صندلے را بہ پاهاے او نزدیڪ ڪرد و از او خواست روے آن بنشیند. ڪشیش آرام و البتہ ڪمے لرزان روی صندلے نشست، نفس بلندے ڪشید، عرق پیشانیش را با آستین قبایش پاڪ ڪرد و گفت:
«نترس پسرم، نترس! حالم خوب مےشود."
پشتش را بہ صندلی تڪیه داد. نگاهش را بہ مردے دوخت ڪہ در مقابل گنجے ڪہ داشت یڪ ڪوپڪ نمےارزید. با صدایے پر از خش خش ڪہ از گلوے خشڪش بیرون مے زد پرسید:
"تو این ڪتاب را از ڪجا بہ دست آوردے؟"
رستم گفت:
«ما در جنوب تاجیڪستان در نزدیڪے مرزهاے افغانستان زندگے مے ڪنیم. پدرم ڪشاورز بود. 6 ماه پیش، قبل از مرگش، مرا صدا زد و گفت ڪہ مے خواهد رازے را پیش من فاش ڪند.
گفت ڪہ یڪ ڪتاب قدیمے ڪہ از پدرش و او هم از پدرش بہ ارث برده در اختیار دارد. گفت ڪہ مے خواهد آن را بہ من بدهد تا با فروش آن، بہ وضع زندگے خودم، مادرم و خواهرم را سروسامان بدهم.
او ڪتاب را در یڪ صندوقچه ے فلزے، در گوشہ ے حیاط خانہ مان دفن ڪرده بود. گفت در ۱۹۲۶ از ترس سربازان روس آن را دفن ڪرده است.
گفت هیچ ڪس نمےداند این ڪتاب چقدر قیمتي است. گفت برو مسڪو و این ڪتاب را بفروش. گفت مواظب باش ڪسی آن را از چنگت در نیاورد و به مفت نخرد. گفت دنیا سرای دزدان است، به یغمایش ندهی، گفت..."
ڪشیش فڪر ڪرد گفته هاے این جوان همچون پتڪ بر سرش ڪوبیده مے شود. او ڪہ اغلب نسخہ هاے خطے را بہ مبلغ ناچیزے از افراد نیازمندے چون او خریده بود، نمے بایست این کتاب را بہ قیمت برآوردن آرزوهاے او و وصیت هاے پدرش بخرد.
داستان پسرڪ، شبیہ داستان بسیارے دیگر از فروشندگان نسخه ے خطی بود. انقلاب بلشویڪ صدها بلڪہ هزاران جلد از ڪتاب هاے قدیمے را روانہ ے خاڪ ڪرده بود؛ بہ خصوص ڪتاب هاے مذهبے ڪہ در جمهورے هاے شوروے سابق در امان نبودند و حالا با فروپاشے آن حڪومت، خاڪ ها شخم مےخوردند و همہ ے آن ڪتاب ها از دل خاڪ بیرون مے آمدند. اما این ڪتاب با همہ ے آن ها فرق مے ڪرد؛ اوراق ڪاغذ پاپیروس مصرے داد مے زد ڪہ باستانے اند.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے یڪے از قرص هاے زرد رنگ را ڪف دستش گذاشت و
💔
✨ #قدیس✨
#قسمت_ششم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
با این ڪہ هنوز ڪلمہ اے از نوشتہ ها را نخوانده بود، اما حسے بہ او مےگفت این ڪتاب، گنجے است ڪہ آشڪار شده و معجزه اے آن را بہ دست او رسانده است.
معجزه وقتے بیشتر رخ نمود ڪہ او در بالاے اوراق، در بین خطوطے ڪہ بہ عربے متفاوتے با خط امروز عرب نوشتہ شده بود، چشمش بہ عدد آشناے عربے افتاد؛ بہ عدد ۳۹ ڪہ مے توانست حدس بزند باید سال ۳۹ قمرے باشد و سال ۳۹ قمرے یعنے قرن 6 میلادے!
دیگر شڪے نداشت ڪہ بہ یڪ گنج واقعے دست یافتہ است. حتے اگر این عدد ربطے بہ سال ڪتابت نداشتہ باشد، باز ڪاغذهاے پاپیروس و اوراق پوست آهو ثابت مے ڪرد ڪہ قدمت این نسخہ ے خطے بیشتر از آن است ڪہ بشود تصورے از آن داشت.
ڪشیش جان تازه اے گرفت. شروع ڪرد بہ ورق زدن اوراق. بوے ڪہنگے ڪتاب را استشمام مے ڪرد؛ ڪتابے ڪہ باید بہ هر شڪل آن را بہ چنگ مے آورد، اما در عین حال نباید در برابر مرد تاجیڪ، هیجانے از خود بروز بدهد. بروز هر نوع هیجان و ڪلامے تأیید آمیز، معامله ے او را با غریبہ دچار مشڪل مے ڪرد.
غریبہ نیز در همان حال داشت فڪر مے ڪرد ڪہ دوستش درباره ے قیمت صد هزار دلارے ڪتاب اغراق نڪرده است؛ زیرا مےدید ڪہ ڪشیش چگونہ اوراق ڪتاب را لمس مے ڪند و با هیجانے خاص بہ آن مے نگرد.
احساس مے ڪرد در یڪ قدمے خوشبختے بزرگ زندگے اش قرار دارد؛ ڪشیش ایوانف هم دقیقا همین احساس را داشت.
البتہ او بہ خوشبختے از یڪ قدم هم نزدیڪتر بود؛ چون آن را با تمام وجود حس مے ڪرد، حتے مے توانست آن را با انگشتان باریڪ و ڪشیده اش لمس ڪند و با چشمان ریز و آبےاش ببیند و باور ڪند ڪہ یڪ گنج واقعے بہ دست آورده است.
ڪشیش سرش را بلند ڪرد، خودش را از روی میز عقب ڪشید و بہ پشتے صندلے تڪیہ داد. اما مدتے طول ڪشید تا نگاهش را از اوراق روے میز بگیرد و بہ مرد نگاه ڪند ڪہ همه ے وجودش سرشار از امید و هیجان شده بود و منتظر بود تا ڪشیش قیمت را بگوید و ڪار را تمام ڪند.
ڪشیش بہ ریش بلندش دست ڪشید و در همان حال فڪر ڪرد ڪہ بهتر است مرد را بفرستد برود، ڪتاب را نگاه دارد و آن را به دوستش پروفسور آستروفسڪے، نشان بدهد و از اصل بودن آن مطمئن شود.
اگر پروفسور بر قدمت آن صحہ گذاشت، با چند صد دلار ڪتاب را بخرد. ڪشیش گفت:
«ظاهرا این ڪتاب یڪ ڪتاب قدیمے است، اما باید آن را با دقت ببینم و صفحاتے از آن را بخوانم تا معلوم شود موضوع آن چیست و چہ ارزشے دارد. هنوز نویسنده ے ڪتاب مشخص نیست. مے دانید ڪہ بخشے از ارزش ڪتاب، بہ نویسنده ے آن بستگے دارد.
من نمے توانم همہ ے اطلاعات لازم نسبت بہ این ڪتاب را الان بہ دست بیاورم. باید چند ساعتے روے آن ڪار ڪنم. الان هم غروب است و باید از ڪلیسا بروم. فردا عصر درباره ے ڪتاب با هم صحبت خواهیم ڪرد. اگر آن را مفید یافتم، با قیمت خوبے از تو خواهم خرید. مطمئن باش پسرم.»
مرد مطمئن بود ڪہ ڪشیش راست مے گوید. او حق داشت ڪہ دربارهے صحت قدمت و موضوع ڪتاب مطالعه ڪند، اما این چیزی نبود ڪہ او دلش مے خواست باشد. گفت:
"البته درست مے گویید شما، اما دلم مے خواست همین امروز ڪار را تمام مے ڪردیم، چون من می ترسم."
ڪشیش گفت:
«حق با شماست پسرم، باید هم بترسید. حالا ڪہ معلوم شده دو غریبه دنبالت هستند و قصد دارند ڪتاب را از چنگت در آورند، بهتر است ڪتاب را با خودت نبرے. من آن را جایے نمےبرم، همین جا پنہانش مےڪنم تا فردا عصر همین موقع ڪہ نظرم را بہ شما بگویم و روے آن قیمتے بگذارم."
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
💔
برای خودتان ؛
محیطِ #خدایی درست کنید . . .🌿
#حاج_حسین_یکتا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
صدای شهید صدرزاده در محاصره داعش.mp3
11.4M
💔
👈صدای سید ابراهیم
هدیه به شهید صدرزاده و تمام شهدای رؤیایی
🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#jihad
#martyr
#فرواردکنمومن😉
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب کتاب «سلوک در مکتب سلیمانی» اثر «حجتالاسلام محمدجواد رودگر» توسط «پژوهشگاه فرهن
💔
#معرفی_کتاب
📚 #قرار_بی_قرار
نویسنده: فاطمه سادات افقه
#انتشارات_روایت_فتح
کتاب قرار بی قرار حکایت بی قراریهای پرستویی است که دنیا ظرفیت وجود بی تابش را نداشت...
روایت زندگی #شهید_مصطفی_صدرزاده از کودکی تا شهادت... از زبان همسر، خانواده و دوستان و همرزمان شهید
از شیطنتهای بامزهی دوران کودکی و کلاس #بازیگری تا تغییر مسیر و ورود به فعالیتهای فرهنگی و بسیج و جذب بچهها...
از تلاشهای شبانه روزی مصطفی برای رفتن به سوریه و مواجه شدن با موانع تا تغییر هویت از ایرانی به افغانی و زندگی با افغان ها و تغییر چهره برای ورود به سوریه و حضور با نام جهادی #سید_ابراهیم
#فرماندهی_گردان_عمار و جانشین تیپ فاطمیون که او را با نام سید ابراهیم میشناسند...
🍀شخصیتی متفاوت و دوست داشتنی که خواندن کتابش بی قرارت میکند...
کتاب های دیگر که ؛
روایتگر زندگی نامه شهید مصطفی صدرزاده اند:
سرباز روز نهم
سید ابراهیم
اسم تو مصطفاست
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
#معرفی_کتاب
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#jihad
#martyr
💔
#سپاه مشکل آب خوردن مردم را بدون #برجام، بدون وعدههای این هفته و آن هفته، حل کرد!
✍ولی حتم بدونین، جناب پرزیدنت اینم مثه بقیه کارای سپاه
مینویسه پای دستآوردهای دولت😏
#غیزانیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
اگه عاشورا الان اتفاق می افتاد چند نفر اینجوری بجای کمک کردن داشتن با موبایل فیلم میگرفتن؟
#تماشاچی_نباشیم
🍃🌸ياد آنان بخير ،
که به ندای هَل مِنْ نٰاصِر حسيــنِ زمان
با نثار جان خويش لبيک گفتند ...
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
شوق دارم بشوم غرق نگاهی که تویی....
#شهید_جواد_محمدی
#رفیق_شهیدم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
راز عاشقی حسین
فرازی از دعای عرفه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴