شهید شو 🌷
نوشته دکتر مریم ساکن دانمارک فوق تخصص( گوارش و کبد) خطاب به رهبر....
💔
نوشته: دکتر مریم ساکن دانمارک فوق تخصص( گوارش و کبد)
من در سال ۸۸ بعلت نارضایتی شدید از شرایط اجتماعی-سیاسی ، تصمیم گرفتم به جای غر زدن، ناله کردن، "نفرین شده" خطاب کردن ایران،و.. تغییری در زندگی خودم ایجاد کنم.
من در همون سال از ایران به شرق دنیا و بعد از دو سال به غرب دنیا نقل مکان کردم. حدود سه سال بی وقفه برای خواسته هام جنگیدم، در نوامبر ۲۰۱۱ اقامت دانمارک رو گرفتم و در ژوین ۲۰۱۲ از مهاجرت به کانادا با در نظر گرفتن مواردی که از دید ما( من و شهرام) مهم بود، منصرف شدیم.
مدتی بعد از خروج از ایران و یادگیری زبانهای دیگه ، متوجه شدم یه سری تناقضات واضح در اخبار فارسی و خارجی وجود داره! از اونجایی که خانواده ای در اینجا نداشتیم، و اهل تفریحات معمول در غرب هم نیستم، تصمیم گرفتم در اوقات بیکاریم مطالعه تاریخی- سیاسی داشته باشم! این مطالعات نگرش من رو نسبت به خیلی مسایل عوض کرد!
امروز در آستانه ۲۲ بهمن و سال ۱۴۰۰، دوست دارم برای ارامش وجدان خودم، اعتراف کنم که اقای خامنه ای! من اشتباه کردم و شما درست میگفتید! شما " توهم توطیه" نداشتید، من" نااگاه بودم"!
من غرق در دروس پزشکی، کشیک، کار، علایقم مثل مجری گری، بازی تئاتر، شب شعر و .... و بدون سواد کافی سیاسی- اجتماعی در مورد تصمیمات شما نظر دادم!
امروز که تاریخ کشورم رو خوندم و شما رو با حکمرانان پیشین مقایسه میکنم ، به جرات میتونم اعتراف کنم که شما " کم اشتباه ترین و مقتدرترین" رهبر تاریخ این مملکت هستید! شما مثل اشکانیان مرزبان خوبی هستید!
تاریخ خواهد نوشت که شما ایران رو از باتلاق جنگ با طالبان( بعد از فاجعه مزار شریف) در دقایق اخر نجات دادید!
و تاریخ خواهد نوشت در زمانی که اریوبرزن ایران/ مالک اشتر رو با قانون جنگل ترور کردن، و دنیا به زعم تمام کارشناسان دنیا در استانه جنگ جهانی سوم بود، مدبرانه این سایه شوم رو از سر ایران و دنیا دور کردید!
سیاست خارجی/ دفاعی و قدرت بازدارندگی شما ، آرزوی ایرانیان باستان برای رسیدن به دریای مدیترانه رو زنده و روح تمام فداییان ایران باستان، مثل عباس میرزا رو به ارامش رسوند!
هرچند من به بسیاری از سیاستهای "داخلی" شما منتقدم، و سوالات زیادی دارم ولی خوب میدونم که برای امثال من هیچ وقت، مجالی برای طرح این سوالات ایجاد نخواهد شد!
با این حال من خوشحالم در دوره ای زندگی میکنم که یک "ایرانیِ" کم اشتباه" زمام امور رو بدست داره!
آیندگان خواهند نوشت که شما از هر ایرانی، " ایرانی تر" بودید!
خداوند شما رو برای ایران حفظ کنه! و به شما توان بده تا ایرانی بسازید برای همه ایرانیان، با هر فکری و ظاهری و نگرشی! امین.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
پشیمونی برای کارهایی که انجام دادی فایده نداره،.
.
شاید همون اشتباهات باعث شده که به انسانی که امروز هستی تبدیل بشی. .
فقط مهم اینه که اشتباهات و عادات بد رو تکرار نکنیم. 🌙✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
.
•«یَابنَ الصِراطِ المُستقیم»•
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۰۸) أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ م
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_بقره
(۱۰۹) وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
بسيارى از اهل كتاب (نه تنها خودشان ايمان نمى آورند، بلكه) از روى حسدى كه در درونشان هست، دوست دارند شما را بعد از ايمانتان به كفر بازگردانند، با اينكه حقّ (بودن اسلام و قرآن،) براى آنان روشن شده است، ولى شما (در برابر حسادتى كه مى ورزند، آنها را) عفو كنيد و درگذريد تا خداوند فرمان خويش بفرستد، همانا خداوند بر هر كارى تواناست.
✅نکته ها:
- «عفو» يعنى بخشيدنِ خلاف، «صَفح» يعنى ناديده گرفتنِ خلاف.
- دشمن كه در دل آرزوى كفر شما را دارد، در عمل از هيچ توطئه و نقشه اى خوددارى نخواهد كرد. روشهاى اقدام آنها همان طرح سؤالات بى جا، وسوسه ها، القاى شبهات و... مى باشد كه بايد نسبت به آنها هشيار بود.
🔊پیام ها:
- نسبت به روحيّات وبرنامه هاى دشمنان خود، مواظب باشيد. «ودَّ... يرُدّونكم»
- در برخورد با دشمن نيز بايد انصاف داشت. «ودّ كثير» (آيه مى فرمايد: بسيارى از اهل كتاب چنين هستند، نه همه ى آنان.)
- شعله ى حسادت، چنان خطرناك است كه بعد از علم و آگاهى نيز فرو نمى نشيند. «حسداً... من بعد ما تبين لهم الحقّ»
- با مخالفان نبايد فوراً به خشونت برخورد كرد، گاهى لازم است حتّى با علم به كينه و حسادت آنها، با ايشان مدارا نمود. «فاعفوا»
- فرمان عفو دشمن، به صورت موقّت و تا زمانى است كه مسلمانان دلسرد و دشمنان جسور نشوند. «فاعفوا و اصفحوا حتّى»
- عفو، نشان ضعف نيست. خداوند بر انجام هر كارى تواناست و امروز نيز مى تواند شما را بر دشمنان غالب گرداند. «انّ اللّه... قدير»
📚 تفسیر نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
💔
#قرار_عاشقی
تنها اميد بعد خدا گنبد شماست
اصلا دليل زندگيم مشهد الرضاست ...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
در غیاب #تو غریبانه، فراغت می كشم
بر گذشت لحظه ها طرحی ز طاقت می كشم
با تنفس در هوای #تو هنوزم قانعم
ابتلای سینه را این گونه از غم مانعم
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دل وقتۍ میگیره
بخشۍ از وجودش
#اشک میشه میریزه تو چشمها!
حالا وقتۍ جلوۍ این اشڪ رو بگیرۍ،
فشارش بہ ڪی میاد؟
به دل!
نذار تنگتـر از این بشه #دلت...
#گریه کـن!
ولۍتو" #خلوت"
بین خُودت و خُـ♥️ـدا
✨خداآرامشبخشدلهاست...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
📚 عارفانه
✨ #شهید_احمدعلی_نیری
بیشترین مطلبی که از احمد آقا میشنیدیم درباره خودسازی بود.
یک بار به همراه چند نفر از بچه ها دور هم نشسته بودیم. احمد آقا گفت: بچه ها، کمی به فکر اعمال خودمان باشیم...
بعد گفت: بچه ها یکی از بین ما شهید خواهد شد، #خودسازی داشته باشیم تا شهادت قسمت ما هم بشود...
📌بعد ادامه داد: بچه ها، حداقل سعی کنید سه روز از گناه پاک باشید. اگر سه روز مراقبه و محاسبه ی اعمال را انجام دهید حتما به شما #عنایتی می شود ...
بچه ها از احمد آقا پرسیدند: چکار کنیم تا ماهم حسابی به خدا نزدیک شویم⁉️
احمد آقا گفت: #چهل روز گناه نکنید. مطمئن باشید که گوش و چشم شما باز خواهد شد
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
سالروزشهادت🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 و اما تمرین دوم نعمت بزرگی به نام اسانسور که در اپارتمان بعضی هاتون هست✌ و اگر نیست شکرگزاری کن
اینم شکرگذاری خودم😍
سلام خدا جانم😍
عزیزم ممنون بابت آموزش تکنولوژی ساخت چیزی به نام آسانسور
آخه بعضی ماها پادرد میشیم نمیتونیم از پله ها بالا بریم
هر چند من نیازی بهش ندارم،اما خیلیا بهش احتیاج دارن.
اگه تو اداره ها آسانسور نبود کسی که میخواست به کارای اداری من رسیدگی کنه تا وقتی میخواست بیاد بالا یا بره پایین وقت اداری تموم میشد و دوباره کارم میوفتاد به فردا😉
یا وقتی من میرم سوپری اگه خونه ی مغازه دار آسانسور نداشت خیلی معطل میشدم تا بیاد تو مغازه☺️
شاید یکی از دلایلی که تو دادگاه ها همه اعصابشون خورده همین باشه که معمولا آسانسور ندارن ولی چند طبقه رو دائم باید بالا و پایین بشن😔
شاید یکی از دلایل بالا رفتن آمار طلاقم همین باشه😜
به هر حال من هیچ کدوم از اینا رو زیاد نمیرم اما خب خیلیا بهش احتیاج دارن
اونا راحت باشن انگار منم راحتم
به قول استاد،اگه تو خیابون از کنار کارگرای ساختمان سازی رد میشیم ازشون تشکر کنیم هر چند که اون ساختمان رو برای یکی دیگه میسازن❤️
عزیز دلم تو بهههترینی❤️👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
بههههه بههه😍😍
بهههه بههههه
بیاید ببینید چه عشقی براتون اوردم😍
در مورد این عظمت کلی زیبایی بنویسید❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
تمرین اول امشب که پر از شکرگزاریِ
بریم سراغ تمرینِ دوم؛ شکر گزاری فقط بابت اینکه آبِ گرم در منزلِ ما هست.
فقط فقط بابت این نعمتِ بزرگ😍✌
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
@fhn18632019
شهید شو 🌷
💔 العجل اقا عجب دل در هوای جمکرانت می زند پر دمادم پر زند دل سوی دلبر #اللهم_عجل_لولیک_الفر
💔
کافـر و مؤمن و آواره و
شبگرد، هــمه...
هـمه مُحتاج امامیم
خودت را برسان.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_ڪبری
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#بسم_الله
و درود خدا بر او، فرمود: در دگرگونی روزگار، گوهر شخصیت مردان شناخته می شود.
#نهجالبلاغهحکمت 217
#کلام_نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#دم_اذانی
خدایا ببخش که مواظب خودمون نبودیم...
ظَلَمْتُ نَفْسي💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
[*شهید عظیم ثابت قدم *]
او جوانمردي پاكدل و ايثارگر و با شهامت بود👌
بعد از انقلاب در سفر به مكه او عكس امام خميني را در زير لباس عربي خود پنهان کرده
و در عربستان پخش مي نمود
پليس از دست او عاجز شده بود
و چند مرتبه در حين پخش عكس و اعلاميه نزدیک بود دستگیر شود
#شهید_عظیم_ثابت_قدم
#شهید_دفاع_مقدس
سالروز شهادت🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
شهید شو 🌷
💔 بسم رب الشهدا و الصدیقین #دختر_شینا #قسمت٩ گفتم: «خیلی حرف می زند.»😩 خدیجه باز خندید و گفت: «ا
💔
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#دختر_شینا
#قسمت١۰
رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود.
از سلیقه اش خوشم آمد. 🙃
نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم.
خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه.
یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی، مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود.
شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد.💓
برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد. ☺️
انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم.
سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم.
صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید.»
بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.»
آن قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم.
صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده.
چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابه لای لباس ها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد.
ادامه دارد....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بسم رب الشهدا و الصدیقین #دختر_شینا #قسمت١۰ رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز
💔
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#دختر_شینا
#قسمت١١
لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.»😁
ایمان، که دنبالمان آمده بود، به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم.»
خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»🤔
خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان، عکس صمد را ببیند، فکر می کند من هم به او عکس داده ام.»
ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بسته اید؟! باز کنید ببینم.»🤨
با خدیجه سعی کردیم عکس را بکَنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.»🙃
ایمان، چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان؟ صمد برای قدم چی آورده بود؟!»
زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من می دانم و تو.»😒
خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
🔸فصل چهارم
روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد.
اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم.
در نبودِ صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم.
چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند.
دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند «شیرین جان».
آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند.
مادرم، خانواده صمد را هم دعوت کرده بود.
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بسم رب الشهدا و الصدیقین #دختر_شینا #قسمت١١ لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی
💔
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#دختر_شینا
قسمت۱۲
دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بامِ اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند.
وسط سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.»
همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.😳
چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.»😂
هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است.🤦♀ به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.»
چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید. مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم.
با خودم گفتم: «الان نشانت می دهم.»🤨
خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم طناب را شل کرد؛ آن قدر که تا بالای سرم رسید.
به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم.
صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی، طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت.✨
مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.»🌹
رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!»
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#استوری 🌱
ای برده امان از دل عشاق
کجایی...؟
#امامزمانم 💙
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔
💔
✍حضرت آقا:
در #ماه_رجب توسّلات خودتان به درگاه پروردگار عالم را هرچه میتوانید بیشتر کنید؛ به یاد خدا باشید و کار را برای خدا انجام بدهید.
#فداےسیدعلےجانم❤️
#ماه_رجب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۰۹) وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّ
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_بقره
(۱۱۰) وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
و نماز را برپا داريد و زكات را پرداخت نماييد و هر خيرى كه براى خود از پيش مى فرستيد، آنرا نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت، همانا خداوند به اعمال شما بيناست.
✅نکته ها:
بعد از اوّلين خطاب در آيه ۱۰۴؛ «يا ايها الذين آمنوا»، اين آيه حامل سومين دستور براى مسلمانان است.
در دستور اوّل؛ خداوند رعايت ادب در گفتگو با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را يادآور شد تا در سخن گفتن مواظب باشند بهانه و دستاويزى براى تمسخر به دست دشمنان و مخالفان ندهند. «لاتقولوا راعنا و قولوا اُنظرنا»
دستور دوّم؛ عفو و اغماض از كينه و حسادت اهل كتاب تا زمان صدور دستور جديد بود. «فاعفوا و اصفحوا»
دستور سوّم؛ اقامه نماز و پرداخت زكات است.
در زمانى كه مسلمانان در تيررس انواع كينه و حسادت ها بودند و مأمور به عفو و اغماض شده اند، لازم است رابطه ى خودشان را با خداوند از طريق اقامه نماز، و پيوند با محرومان جامعه را از طريق زكات، تقويت نمايند.
🔊پیام ها:
- معمولاً دستور به نماز همراه با زكات در قرآن آمده است. يعنى ياد خدا بايد همراه با توجّه به خلق خدا باشد. «اقيموا الصلوة و اتوا الزكوة»
- اعمال انسان، قبل از خود انسان وارد عرصه قيامت مى شود. «تقدّموا لانفسكم»
- مقدار كار خير مهم نيست، هركس به هر مقدار مى تواند بايد انجام دهد. «من خير»
- كارهاى خير، براى قيامت محفوظ مى ماند. «تجدوه»
- ايمان به نظارت الهى و پاداش در قيامت، قوى ترين انگيزه عمل صالح مى باشد. «ما تقدموا... تجدوه عند اللَّه انّ اللَّه بما تعملون بصير»
📚 تفسیر نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
💔
#قرار_عاشقی
چشمهایت، چشمهایت سرشار از خورشیدند...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 در غیاب #تو غریبانه، فراغت می كشم بر گذشت لحظه ها طرحی ز طاقت می كشم با تنفس در هوای #تو هنوزم ق
💔
چون کنم یاد تو ، نوری با من است
غایبی ، اما حضورت با من است
درد دلها میکنم با “عکس” تو
وه عجب “سنگ صبوری” با من است !
#عاقبتتون_شهدایی ✨
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 تمرین اول امشب که پر از شکرگزاریِ بریم سراغ تمرینِ دوم؛ شکر گزاری فقط بابت اینکه آبِ گرم در منز
💔
سلام خداجانم❤️
🍃عزیزم،
ممنون بابت داشتن آب گرم تو خونمون👌
🍃اگه آب گرم نداشتیم هر چقدرم مایع ظرفشویی با کیفیتی داشتیم بازم نمیتونستیم ظرفامونو تمیز بشوریم👍
🍃اگه آب گرم نبود نمیتونستیم تند تند حمام بریم.
🍃حتما یکی از دلایلی که بعضیا وقتی میرن دستشویی،باید بری سند بذاری تا درشون بیاری همینه😜
آخه از بس اونجا گرمه دلشون نمیخواد بیان بیرون
مثل پیام بازرگانی میمونن که آدم دیگه یادش میره قبلش چی داشته میدیده.😁
🍃اگر آب گرم نداشتیم موقع ظرف شستن یا میوه شستن یا لباس شستن دستامون یخ میزد🌿
❌تازه آب گرم یه خوبیه دیگه هم داره؛
من وقتی آب خیلی داغ میشه و دستم رو میسوزونه یاد اون آب داغ و جوشانی میوفتم که وقتی جهنمیا از شدت حرارت آتش جهنم از فرشته های خوشکلت طلب میکنن بهشون میدن😔
عزیزم شکرت که منو برای این جهنم و خوردن این آب نیافریدی😭
تو بهشتت رو برای من آفریدی و آماده کردی❤️
این یعنی تو عاااااااشق منی،منم عاااااااشق تو❤️
تو عشقققق منی عزیزدلم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#شکرنعمتنعمتتافزونکند👌
رفقا،به دلیل ضعیف بودن نت نتونستم براتون کلیپ تمرین اول رو ارسال کنم
بریم سراغ تمرین دوم😊👇
لطفا برای سرویس بهداشتی و حمام که خیلی راحت در دسترس ما هست؛ حسابی شکر گزاری کنیم😍✌
وااای نعمتِ بزرگیه
فکرشو بکنید؛ اون موقع پادشاه ها حمام میخواستن برن؛ چقدر داستان داشتن تا یه اب براشون گرم بشه..
آقااا دقت کن پادشاه بودنااا؛
اون وقت ما الان چی هستیم با این همه امکانات😍🌻
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
@fhn18632019
شهید شو 🌷
💔 #امام_رضا_جان چشمم همين كه خورد به چشم حرم گريست... سلطان سلام از طرفِ هركسی كه نيست... أَ
💔
دستهای دنیای من
دخیل ضریحِ امنِ چشمهاے توست
تو که نگاه میکنی
بلا دور میشود...
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا"
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله و درود خدا بر او، فرمود: در دگرگونی روزگار، گوهر شخصیت مردان شناخته می شود. #نهجالب
💔
#بسم_الله
بارالها
هر کسی را بخواهی عزت می دهی و هر که را بخواهی خوار می کنی ، تمام خوبی ها به دست توست و تو بر هر چیز قادری
🍃سوره آل عمران
آیه ۲۶
#کلام_نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕