شهید شو 🌷
💔 #آھ... آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. آی
💔
#آھ...
روزی که قرار بود محمد تقی را در امامزاده عقیل اسلامشهر دفن کنند، خانمی همراه همسر خود وارد امامزاده شد و پرسید این قبر را برای چه کسی آماده می کنید؟ به او گفتند: در این قبر قرار است شهیدی را دفن شود.
با شنیدن این سخن آنها شروع به بی قراری و گریه کردند.
علت را که جویا شدند یکی از آنها جواب داد دیشب خواب #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) را دیدم که می فرمود :
فردا شهیدی را که برای دفاع از دخترم به شهادت رسیده به امامزاده عقیل خواهند آورد، حتما به پیشوازش برو!
📙برگرفته از کتاب فاطمیون
#شهید_سیدمحمدتقی_حسینی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔
#یاصاحبالزمان
از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق
چو ذره ام به تکاپوی جاودان ، بی تو
عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان ، بی تو
گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران ، بی تو
#سیدعلی_خامنه_ای
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجبِحَقّحضرتزینب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#بسم_الله
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ
همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند
سوره حشر؛ آیه ۱۹
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
با هر نفسی سلام کردن عشق است
آقا به شما احترام کردن عشق است
اسم قشنگتان چون به میان می آید
از روی ادب قیام کردن عشق است
امام خوب زمانم هر کجا هستید
با هزاران عشق و ارادت سلام
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
❣ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ ❣
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دم_اذانی
بزرگی گفت ↓
« تـاریخ بنویس مادران عصر غیبتــ
حاج قاسم تربیت کردند
مجنون هـای لیلی ندیده ی زیـادی
قربان اسم حسین کردند ..
| #هرکیحسینیباشهبـایدیهروزشهیدشه🕊 |
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران آيه 157 وَلَئِنْ قُتِلْتُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ ل
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
آيه 159
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
ترجمه 🔻
↩️(اى رسول ما!) پس به خاطر رحمتى از جانب خدا (كه شامل حال تو شده،) با مردم مهربان گشته اى و اگر خشن و سنگدل بودى، (مردم) از دور تو پراكنده مى شدند.
🌾🍃پس از (تقصیر) آنان درگذر و براى آنها طلب آمرزش كن و در امور با آنان مشورت نما، پس هنگامى كه تصمیم گرفتى (قاطع باش و) بر خداوند توكّل كن.
🌾🍃 براستى كه خداوند توكّل كنندگان رادوست مى دارد.
┅─═ঊ🍃🌝🍃ঈ═─┅
نکته ها,🔻تفسیرنور☀️
🌾🍃گرچه محتواى آیه دستورات كلّى است، لكن نزول آیه درباره ى جنگ اُحد است.
🌾🍃 زیرا مسلمانانى كه در جنگ احد فرار كرده و شكست خورده بودند، در آتش افسوس وندامت وپشیمانى مى سوختند.
🌾🍃آنان اطراف پیامبر را گرفته وعذرخواهى مى نمودند، خداوند نیز با این آیه دستور عفو عمومى آنان را صادر نمود.
🌾🍃كلمه ى «شُوْر» در اصل به معنى مكیدن زنبور، از شیره ى گلهاست.
🌾🍃در مشورت كردن نیز انسان بهترین نظریه ها را جذب مى كند. مولوى مى گوید:
🌾🍃كاین خردها چون مصابیح، انور است بیست مصباح ،از یكى روشنتر است.
┅─═ঊ🍃🌝🍃ঈ═─┅
پيام ها ⚡️📨
1- 🌾🍃نرمش با مردم، یك هدیهى الهى است. «فبما رحمة من اللّه لنت لهم»
2🌾🍃 افراد خشن و سختگیر نمى توانند مردمدارى كنند. «لانفضّوا من حولك»
3🌾🍃 نظام حكومتى اسلام، بر مبناى محبّت و اتصال به مردم است. «حولك»
4🌾🍃 رهبرى و مدیریّت صحیح، با عفو و عطوفت همراه است. «فاعف عنهم»
5 🌾🍃خطاكارانِ پشیمان و گنهكاران شرمنده را بپذیریدو جذب كنید. «فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم»
6🌾🍃ارزش مشورت را با ناكامى هاى موسمى نادیده نگیرید.«وشاورهم»
7🌾🍃 در مشورتِ پیامبر، تفقّد از نیروها، شكوفایى استعدادها، شناسایى دوستان از دشمنان، گزینش بهترین رأى، ایجاد محبّت و علاقه و درس عملى براى دیگران نهفته است. «وشاورهم»
8 🌾🍃 ظلمى را كه به تو كردند، عفو كن؛ «فاعف عنهم» براى گناهى كه نسبت به خدا مرتكب شدند، طلب آمرزش كن؛ «واستغفرلهم» در مسائل سیاسى اجتماعى، آنان را طرف مشورت خود قرار ده. «وشاورهم»
9🌾🍃استغفارِ پیامبر درباره ى امّتش، به دستور خداست. پس مورد قبول نیز هست. «واستغفر لهم»
10🌾🍃مشورت، منافاتى با حاكمیّت واحد و قاطعیّت ندارد. «وشاورهم... و اذا عزمتَ»
11🌾🍃در كنار فكر و مشورت، توكّل بر خدا فراموش نشود. «فتوكّل»
12🌾🍃ابتدا مشورت و سپس توكّل، راه چارهى كارهاست، خواه به نتیجه برسیم یا نرسیم. «شاورهم... فتوكّل... انّ اللّه یحبّ المتوكّلین»
🌾🍃هر چند نتیجه ى مشورت در جنگ احد، مبنى بر مبارزه در بیرون شهر، به شكست انجامید، ولى این قبیل موارد نباید ما را از اصل مشورت و فواید آن باز دارد.
🍃اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم🍃
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔
#شکرگزارباشیم🤲🏻
خدایا شکرت بخاطر همه این روزای به ظاهر معمولی 🧡
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
مثل ابراهیم خالصانه و بی ریا فعالیت می کرد.
سر و صدا نداشت. هرجا می دید کاری زمین مانده عجله می کرد و کار را انجام می داد.
اگر می دید جایی یادواره شهداست، خودش را می رساند و مشغول فعالیت می شد.
برای معرفی شهید ابراهیم هادی خیلی زحمت کشید. برای رزمندگان عراقی از ابراهیم و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها می گفت. برای آنها پیشانی بند و چفیه تهیه می کرد.
او جوانان عراقی را با راه و رسم شهدا آشنا نمود و همراه با آنها در عملیات ها حضور داشت تا اینکه در اطراف سامرا به قافله شهدا پیوست.
📙کتاب: پسرک فلافل فروش
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 فیلم دوربین مداربسته از انتظار #حاجقاسم در پشت دَرِ اتاق عمل جراحی نوه دوست شهیدش
#حاج_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نسل سلمان.mp3
8.51M
💔
حماسی
🎧از دیده سردار گل صاعقه سر زد...⚡️👊
🎤حسین طاهری
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
ای شه خوبان نظری کن به ما
تا که بگیریم زِ نورت شفا
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت111 پلکهایم
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت112 بشیر با موتور در بیابان میتازد و هربار نگاهی به جیپیاس میاندازم تا مطمئن شوم راه را گم نکردهایم. اینجا اگر راه را گم کنی، باید اشهدت را بخوانی و آماده باشی برای انتشار فیلم #اعدامت در سایتها و کانالهای داعش! #ادامه_دارد...*** باد داغ به صورتم میخورد و تنفسم سختتر میشود. چفیه را خیس کردهام و بستهام دور صورتم تا مثلا جلوی گرد و خاک بیابان را بگیرد؛ اما در این گرما به ثانیه نکشیده خشک شد. میدانم اوضاع بشیرِ بنده خدا هم بهتر از من نیست. زیر لب صلوات میفرستم و بیسیم را درمیآورم: - جابر جابر حیدر! - به گوشم حیدر! - ما داریم میایم. هوامونو داشته باشید. لهجه بامزه نجفآبادیِ جابر را میشنوم: - حَجی خیالت راحت! در تمام عمرم نشنیدهام کسی انقدر غلیظ به لهجه نجفآبادی حرف بزند! جابر را ندیدهام؛ فقط صدایش را از پشت بیسیم شنیدهام. میدانم از بچههای لشگر زرهی نجف است و گاهی که از عملیات شناسایی برمیگردیم، با او یا کس دیگری هماهنگ میکنیم که خودیها نزنندمان. #جابر اما لحنش با همه فرق دارد. انگار مقید است هرجا که هست به لهجه شیرین نجفآبادی صحبت کند. وقتی میرسیم به پایگاه اول که دارند اذان ظهر را میگویند. از موتور که پیاده میشوم، چندبار سرفه میکنم. سیاوش میدود جلو و میپرسد: - کجا بودی داش حیدر؟ همراه هر سرفه، چند کیلو خاک از ریههایم میریزد بیرون. میان سرفههایم، سیاوش را میپیچانم که: - رفته بودیم یه سری به پایگاههای اطراف بزنیم! سیاوش قمقمهاش را میدهد دستم. تشنهام؛ اما میترسم این حجم خاکی که در گلویم رسوب کرده، با نوشیدن آب تبدیل به گِل بشود! قمقمه را میگیرم و آبش را روی سرم خالی میکنم و کمی هم در دهانم میریزم. حالم سر جایش میآید. زمزمه میکنم: - یا حسین! قمقمه را که تقریباً خالی شده، به سیاوش برمیگردانم. بشیر رفته است که وضو بگیرد و من که وضو دارم، کنار سیاوش در صف نماز میایستم. دلم شور میزند. تحرکاتی که از نیروهای داعش دیدیم عادی نبود. باید همین امروز بروم دیدن حاج احمد. نماز را که میخوانیم، دلم میخواهد توی همین چادرها بیفتم و بخوابم؛ مثل بشیر. بنده خدا پا به پای من آمد. نزدیک بیست ساعت است که با بشیر، تمام بیابانهای این محدوده را قدم به قدم وجب کردهایم و دیگر جانی برایمان نمانده است. داخل چادر بچههای فاطمیون مینشینم و پاهایم را دراز میکنم. خم میشوم و پوتین را از پاهایم بیرون میکشم. آخ! انگار پوتین هم شده عضوی از بدنم؛ درش که میآورم، پایم تعجب میکند! انگشتان پایم را تکان میدهم تا یادشان بیفتد میتوانند آزادانهتر هم تکان بخورند. دراز میکشم و چشمانم را میبندم. صدای ترق ترق استخوانهایم را میشنوم. هوا گرم است؛ گرم است؛ گرم است. خیلی گرمتر از حد تصور. زخم دستم میسوزد. تازه یادم میافتد پانسمانش را عوض نکردهام. ته دلم به زخمم التماس میکنم فعلا بسازد و عفونت نکند تا دستم بند دکتر و بیمارستان نشود. انقدر خستهام که خوابم هم نمیبرد. این هم یک مدلش است دیگر! بیست ساعت بیخوابی کشیدهام، باز هم خوابم نمیبرد. صدای گفت و گوی بچههای فاطمیون میآید: - بنده خدا سیدحیدر ناهار نخورده خوابش برد! - براش کنار میذارم. بیخیال، معدهام شروع کرده به داد و بیداد و نمیگذارد بخوابم. میگویم: - بیدارم! و مینشینم. دوباره صدای ترقترق استخوانهایم بلند میشود. یکی از بچههای فاطمیون ظرف غذایم را میگیرد به سمتم. تشکر میکنم و میگیرمش. اوه خدای من! دوباره سیبزمینی آبپز! ناخنم را در پوست سیبزمینی فرو میبرم تا جدایش کنم. سیبزمینی را پوست کنده و نکنده گاز میزنم. انقدر این بیابان خاک دارد که این سیبزمینی هم مزه خاک میدهد، انگار همین الان آن را از زیر خاک زمین کشاورزی بیرون کشیدهاند و گذاشتهاند داخل ظرف. سرم را رو به بالا میگیرم و از میان درز چادر، به آسمان نگاه میکنم. یک شیء پرنده بالای سرم معلق است؛ در ارتفاع بالا. چشم تنگ میکنم تا بهتر ببینمش؛ پهپاد است. میدانم پهپاد دشمن است و دارد مواضع ما را شناسایی میکند. اینجایی که هستیم، یکی از حساسترین مناطق سوریه و حتی جنوب غرب آسیا ست؛ سهراهی عراق، سوریه و تقریباً اردن. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞لینک قسمت اول https://eitaa.com/aah3noghte/30730
شهید شو 🌷
💔 نشونہ بسیجےبودن این نیست ڪه لباسچࢪیڪ بپوشے و انگشتࢪعقیق بہدست ڪنۍ نشون بسیجے
💔
پرسیدم: عاشقی را چگونه یاد گرفته ای؟!
گفت: از آن شهیدی که
دوری و جدایی از پاره تنش را
به قیمتِ دفاع از دختر ارباب
و رضایت معشوق ، خریدار می شود...
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#شهادت بی شک به امضای
#حضرت_مادر است
آری!
این قبیله، قبیله گدایان #حضرت_زهرا سلام الله علیها هستند
#شهید_گمنام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... روزی که قرار بود محمد تقی را در امامزاده عقیل اسلامشهر دفن کنند، خانمی همراه همسر خود وا
💔
#آھ...
فرازی از وصیت نامه
#شهید_حسین_تاجیک؛
تا حالا من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و #شهادت است و این احساس را در خود می بینم که تازه متولد شدم و زندگی جدید را آغاز می کنم.
#شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی می ماند که وارثان خون پاک شهید از آن می بویند.🥀
خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.
#شهدارایادکنیم_باذکرصلوات
#اللهم_صل_علي_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 نفسی همدم ما شو که نداریم کسی🥀 " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" #چهارشنبه_ه
💔
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است!
#فاضل_نظری ❣
" أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا"
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّىٰ
به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد.
سوره اعلی، آیه ۱۴
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
سلام همسنگری ها
چند تا زحمت دارم واسه تون
امیدوارم پای کار جهادی باشید👌
اول اینکه کسی هست بتونه عکس رو به #متن تبدیل کنه؟
دوم اینکه از بین بزرگواران کسانی هستن بتونن کار تبادل انجام بدن و #بعضی شب ها کانال رو به بقیه معرفی کنه
لطفا همه اعضای محترمی که دغدغه کار فرهنگی دارند بنر زیر را برای مخاطبین و گروه هاشون #فروارد کنن
چون دیدیم کپی از مطالب کانال ها رو که همه بلدند ، لازمه تولید محتوا صورت بگیره👌
یک #یاعلی بگید و به نیت #شهدا منتشر کنید💪
این بنر را👇
فقط حتما فروارد کنید‼️
تا کِی میخواب کلیپ ها رو از کانالا کپی کنی؟
مگه آقا نگفتن افسر جنگ نرم باشید!!!
میخوای خودت از این کلیپ ها واسه شهدا بسازی؟😃
بزن روی گوشی ها و بیا تو کانال
📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱
📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱
📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱
📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱
📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱
تا چند روز دیگه آموزش رو شروع میکنیم✌️
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران آيه 159 فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُ
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
آيه 160
إِن يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
ترجمه 🔻
↩️اگر خداوند شما را یارى كند، هیچ كس بر شما غالب نخواهد شد و اگر شما را خوار كند، پس چه كسى است كه بعد از آن بتواند شما را یارى كند؟ (بنابراین)مؤمنان فقط باید بر خداوند توكّل كنند.
─┅─═ঊঈ⛲️ঊঈ═─┅─
نکته ها🔻,تفسیرنور☀️
🌸 در آیه قبل سفارش به توكّل شد و در این آیه، دلیل توكّل بر خدا را چنین مطرح مى كند كه عزّت و ذلّت تنها به دست اوست.
🌸 در حدیث آمده است كه رسول خدا صلى الله علیه وآله از جبرئیل پرسید: توكّل بر خدا چیست؟
🌸 گفت: اینكه بدانى مخلوق، سود و زیانى به تو نمى رساند و از غیر خدا كاملاً مأیوس شوى. اگر انسان به این درجه رسید، جز براى خدا كار نمى كند و از غیر خدا نمى هراسد و جز به خدا امید ندارد و این حقیقت توكّل است.
🌸 امام صادق علیه السلام فرمودند: هرگاه میان انسان و گناه، مانعى حائل نشد و انسان گرفتار معصیت گردید، این خذلان الهى است.
─┅─═ঊঈ⛲️ঊঈ═─┅─
پيام ها ⚡️📨
1🌸 پیروزى هاى طبیعى تحتالشعاع عوامل دیگر واقع مى شوند، امّا نصرت و امداد الهى تحت الشعاع قرار نمى گیرد. «ان ینصركم اللّه فلا غالب لكم»
2🌸 پیروزى و شكست هردو با اراده ى خداوند است. «ینصركم... یخذلكم»
3🌸 ایمان، از توكّل بر خدا جدا نیست. «فلیتوكّل المتوكّلون»
🍃اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم🍃
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔
بزرگترین خصلت علیرضا #خلوص و تواضعش بود. ایشان هیچ وقت در مورد مسئولیتش در جبهه حرفی به ما نزد
هر بار از او میپرسیدم که تو در جبهه چه میکنی؟ میگفت: کفش واکس میزنم، سنگر درست میکنم.
وقتی شهید شد متوجه شدیم که #فرمانده_تیپ رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) از لشکر زینبیون بود.
ایشان خیلی بیریا و خاکی بود.
✅ راوی: همسر شهید
#شهید_علیرضا_جیلان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت112 بشیر با
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت113 میدانم پهپاد دشمن است و دارد مواضع ما را شناسایی میکند. اینجایی که هستیم، یکی از حساسترین مناطق سوریه و حتی جنوب غرب آسیا ست؛ سهراهی عراق، سوریه و تقریباً اردن. با توجه به آنچه از شناسایی فهمیدهایم، میدانیم دشمن برنامهای برایمان دارد. باید زودتر خودم را به حاج احمد برسانم. دوباره پوتین میپوشم. پاهایم با پوتین غریبی میکنند. از جا بلند میشوم و با چشم دنبال موتور بشیر میگردم. موتور دوتا چادر آنسوتر دراز به دراز افتاده روی زمین و جوانی از فاطمیون با دستان سیاه و روغنی دارد با موتور کشتی میگیرد. میایستم بالای سرش و میگویم: - این چِش شده؟ جوان سرش را بالا میگیرد و صورتش زیر نور آفتاب جمع میشود. دستش را سایهبان چشمانش میکند و میگوید: - این خیلی اوضاعش خرابه. به نیمساعت نرسیده میذارتت توی راه! - درست بشو نیست؟ - نه، حداقل فعلا نه. نفسم را بیرون میدهم؛ با این حساب باید به فکر طیالارض باشم چون وسیله نقلیه دیگری ندارم! دست به کمر میزنم و اطراف را نگاه میکنم. سیاوش از یکی از چادرها بیرون میآید و چشمش به من میافتد. احتمالاً درماندگی را از قیافهام میخواند که میآید جلو: - چیزی شده داش حیدر؟ مشکلی هست؟ ناخودآگاه از دهانم میپرد که: - ماشین داری؟ چند لحظه نگاهم میکند؛ بعد هم نگاهی به این سو و آن سو میاندازد. از حالت دستانش که آنها را با فاصله از بدنش نگه داشته خندهام میگیرد؛ همیشه همینطوری ست؛ لوطی و داش مشتی. میگوید: - آره دارم. یعنی آقا حامد رفته مرخصی ماشینش رو سپرده به من. امیدوار میشوم: - من باید یه سر برم عقب پیش حاج احمد، میتونی منو برسونی؟ - آره داداش چرا نشه؟ بپر بالا! دیگر رسماً بال درمیآورم. میخندم: - دمت گرم! سوار میشویم. دوباره چشمم میافتد به کلمه مادر که روی گردن سیاوش خالکوبی شده. سوالی که خیلی وقت است قلقلکم میدهد را بالاخره میپرسم: - سیاوش، تو چی شد اومدی سوریه؟ نه میگذارد نه برمیدارد، سریع میگوید: - خودت چی شد اومدی؟ چه سوال سختی! بعضی چیزها هست که دلیلش را میدانی؛ اما توضیحش برای بقیه سخت است. شاید هم برای من سخت است که توضیح بدهم؛ چون خیلی حرف زدن بلد نیستم. کمیل که صندلی عقب نشسته، رو به سیاوش میگوید: - این داش حیدر که میبینی، عاشقه، مجنونه، دیوونهس، خله.😃 واسه همین اومده سر به بیابون گذاشته. راست میگوید ها؛ ولی نمیدانم چطور این را برای سیاوش توضیح بدهم. میگویم: - نتونستم بشینم نگاه کنم این نامردها هر کار دلشون میخواد بکنن. داشت پاشون به ایران باز میشد. سیاوش زیر لب میگوید: - دمت گرم. بعد صدایش را کمی بالاتر میبرد: - دو سال پیش مادرم مریض شد؛ خیلی مریض. تقصیر من بود. خیلی حرصش دادم. انقدر شر بودم که همش از غصه و نگرانی برای من داشت میلرزید و حرص میخورد. انقدر حرص خورد که مریض شد، قلبش مریض شد. این دکتر، اون دکتر... خلاصه جوابش کردن. گفتن ریکس(ریسک) عملش بالاس، ممکنه زیر تیغ عمل بمیره. آه میکشد. یاد مادر خودم میافتم. نگرانش میشوم. میگوید: - نمیدونم چقدر قبول داری، ولی ماها هرچقدر هم ادعامون بشه، آخرش بچهننهایم. آخرش محتاج ننهمونیم، آخه مثل پاوربانک میمونن، باید هربار بری شارژت کنن. سرم را تکان میدهم. راست میگوید؛ مادر مثل پاوربانک است. وقتهایی که درب و داغانم، فقط کافی ست مادرم را ببینم، نگاهش کنم، دستش را ببوسم. ادامه میدهد: - من دیدم دارم دستیدستی بدبخت میشم، دیدم نمیتونم بدون مادرم زندگی کنم. میبینی که، شاهرگ گردنمه! نباشه منم نیستم! و دستش را میگذارد روی خالکوبی گردنش. میگوید: - ننه ما خیلی مومنه. همش حسرت میخورد که چرا من آدم نشدم. گفتم بذار یه نذر و نیازی چیزی بکنم، بلکه حالش بهتر بشه. محرم بود. محرما همیشه میرفتم زیر علم رو میگرفتم و زنجیر میزدم، ولی توی مجلس نمیرفتم. اون شب بعد مدتها رفتم تو. گفتم حسین، تو مادر ما رو خوب کن، من برات جبران میکنم. نمیدونم چطوری، ولی جبران میکنم. بغض گلویم را گرفته؛ اما خجالت میکشم گریه کنم. میشود لطف اباعبدالله را جبران کرد اصلاً؟ برای جبرانش همه #هستیات را بدهی هم کم است. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞`
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت112 بشیر با
همسنگری ها
جابر رو شناختین؟🤔😉