شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت142 پشت سرش ق
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت143 با دیدن خبرنگار، خودم را به خواب میزنم و ساعدم را روی پیشانیام میگذارم تا چهرهام قابل تشخیص نباشد. برای یک مامور امنیتی، جایی که دوربین هست یعنی خطر!‼️ خبرنگار همچنان برای گرفتن مصاحبه به حامد التماس میکند. حامد اما دنبال بهانهای ست که خبرنگار را از سر باز کند: - داداش باور کن من هیچ حرفی برای گفتن ندارم! همش همینه که میبینی. جنگه دیگه! جنگ و خون و کشتاره! همین. خبرنگار که انگار چیز ارزشمندی به دست آورده، سریع میگوید: - خب همین! خب همینها رو بگید! حامد کلافه میشود و دست به کمر برمیگردد به سمت خبرنگار: - ای بابا! هرچی من میگم نَره تو میگی بدوش! تو رو جان من بذار من دو دقیقه سرم رو بذارم زمین. اینهمه آدم توی این اردوگاهه، برو از یکی دیگه مصاحبه بگیر خب! خبرنگار ناامیدانه سرش را پایین میاندازد؛ لنز دوربینش هم به سمت زمین میچرخد. دستی میان موهای کمپشت خرماییاش میکشد و با لب و لوچه آویزان، از چادر بیرون میزند. با رفتن خبرنگار، از جا بلند میشوم و به حامد میگویم: - همون خبرنگارهس که سیدحسین میگفت؟ حامد ولو میشود روی زمین و سر تکان میدهد. شروع میکند به جا زدن فشنگ داخل خشاب و میگوید: تو بیدار بودی شیطون؟ خوب از زیرش در رفتیا! به آرنجم تکیه میدهم و انگشت اشارهام را به علامت هشدار به سمت حامد میگیرم: حامد! یه وقت از دهنت نپره اینو بفرستی پیش من! میخندد: باشه، من حواسم هست؛ ولی قول میدم نمیشه از دستش فرار کرد. تا همهمونو جلوی دوربین ننشونه و ازمون حرف نکشه ولکن نیست! اخمهایم را در هم میکشم: اصلا کی به این اجازه داده دوربینش رو برداره و راه بیفته توی خط؟ مگه حفاظت بهش مجوز داده؟ حامد شانه بالا میاندازد و با فشار دست، فشنگ را وادار به رفتن داخل خشاب میکند: حتما مجوز داره که اجازه دادن تا اینجا بیاد. احتمالا از طرف صداسیماست، یا چه میدونم... این موسسههای فرهنگی. چشمانم از خستگی میسوزند. میخواهم دوباره دراز بکشم که صدایی از دور میشنوم؛ صدایی شبیه به هم خوردن پرههای بالگرد. باد شدیدی چادر را تکان میدهد. خواب از سرم میپرد. با حامد به سمت در چادر میرویم. فقط گرد و خاک میبینم. این صحرا همینطوری پر از گرد و خاک است؛ وای به روزی که یک بالگرد بخواهد در آن بنشیند. چشم چشم را نمیبیند. دستم را روی کلاهم میگذارم، با چفیه جلوی دهان و بینیام را میگیرم و سرفه میکنم. سینهام سنگین شده و میسوزد. ناخودآگاه دست روی پانسمانش میگذارم و کمی به جلو خم میشوم. حامد که او هم صورتش را با چفیه پوشانده، میپرسد: عباس خوبی؟ سرم را تکان میدهم. بالگرد که مینشیند، همه کسانی که با فاصله ایستاده بودند و کلاهشان را در باد نگه داشته بودند، قدمی به جلو برمیدارند. گرد و خاکها مینشنید و تازه میتوانم بالگرد را بهتر ببینم. در بالگرد باز میشود و چندنفر از آن پایین میآیند که در میان گرد و خاک، چهرهشان را درست نمیبینم. نقاب کلاهم را پایین میآورم؛ چون در میان جمع بچهها، همان خبرنگار را میبینم که با دوربینش فیلم میگیرد. چفیه را هم طوری دور صورتم میبندم که چهرهام پیدا نباشد. حامد که مثل من دارد قدم تند میکند و گردن میکشد که جلو را ببیند، ناگاه ناباورانه فریاد میکشد: - #حاج_قاسمه! #حاج_قاسم اومده! چند لحظه مغزم قفل میکند. حاج قاسم؟ کدام حاج قاسم؟ چندتا حاج قاسم داریم؟ نکند قاسم سلیمانی را میگوید؟ #حاج_قاسم_سلیمانی، فرمانده سپاه قدس... دقت که میکنم، میبینمش. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#قرار_عاشقی
🎥 بارش باران رحمت الهی در حرم مطهر رضوی
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ۲۲بهمن هست و جا داره یادی کنیم از #دابسمش #شهید_جواد_محمدی با آهنگ #مرگ_بر_آمریکای #حامد_زمانی
💔
بیست و یکی دو سالش که بود، یک شب منزل بابایم بودیم. ان شب باباحاجی بین شوخی هایش رو کرد به ما که چرا فکری به حال #زن_گرفتن این بچه نمی کنید؟
خندیدم و گفتم باشد بابا، یک فکری می کنم.
صبح روز بعد جواد گفت: "ننه چه فکری کردی؟"
گفتم درباره چی؟
گفت: "خب زن گرفتن من دیگه😅 مگه به بابا حجی نگفتی یک فکری میکنی؟"
گفتم حالا اگر بگویند #داماد چه دارد چه بگویم؟
گفت: "میگویم #خدا_حفظشان کند، یک آقا و ننه دسته گل با یک فامیل که مثل کوه پشتم هستند...."
#شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #بی_برادر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 #آھ... کجای میدان #شهادتی؟ اگر هنوز ته دلت #تعلقی به دنیا و مافیها داری بدان هنوز برای شه
💔
#آھ...
امروز صداي آهنگ هاي لس آنجلسي آنقدر بلند است كه فريادهای
🌹" #شهید_مهدي_باكري"🌹 به گوش نمےرسد!!!
امروز همه 🌹"حاج ابراهيم همت"🌹 را با اتوبان همت مےشناسند...
امروز نام #شهيد را براي اينكه بچه ها خشونت طلب بار نيايند از كوچه ها برداشته و نام نگين و جاويد مےگذارند...
امروز ستارگان هاليوود آنقدر زيادند كه ديگر کسي ستارگان درخشان ايران را نمےبيند!!!!
امروز همه به دنبال كسب نام هستند و #گمنامي فقط برای شهدا به ارث رسيده است!!!
امروز #جانبازان موجي را از اجتماع دور نگه ميدارند تا آسيبي به افكار عمومي نرسانند...😏
امروز كسي نميداند، 🌹"مهدي باكری"🌹 در وصيت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تكه اي از زمين را اشغال نكند!!!
امروز كسي نمےداند،شب عمليات خيبر حاج مهدي باكري، برادرش حميد را جا گذاشت و رفت!!!
امروز كسي نمےداند 🌹" #شهید_مهدي_زين_الدين"🌹 رتبه چهار كنكور سراسري را داشت!
امروز كسي نميداند تكه هاي پيكر شهيدي را درون گوني براي خانواده اش فرستاده اند...یعنی چی؟
بعد از شهدا چه کردیم؟
به راستی... بعد از شهدا چه کردیم؟
کدام کار ما ولایتمداری بوده؟؟؟
#درس_خواندنمان؟!
#فرزند_آوری و #تربیت_نسل
#تهذیب_نفس خودمان؟
مگر آقاسیدعلی نفرمودند؟ #تهذیب، #تحصیل ، #ورزش!
کداممان گوش کردیم؟
مگر نفرمودند؟ هر کدام #طبیب نفس خود باشید... بودیم؟!
بگذریم...
نشستیم و نوشتیم #شهدا_شرمنده_ايم...
اما ندانستیم #شهدا کمتر حرف میزدند و بیشتر عمل میکردند 😔🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 تا به جانم بنشیند همهٔ عمر، شعف مےزنم تیر دلم را به بلندای ِ هدف تا که جنسش متحول شود از مس به
💔
ناز بر شاهان کنم چون ناز دارد منصبم😇
زیر ایـوان نجفـــ دارم گدایــی مےکنم
السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام.
السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها.
#مولاعلیجانم
#یکشنبه_های_علوی_زهرایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#بسم_الله
هذا مِن فَضلِ رَبّی
هرچه میخواهید
از فضل خدا بخواهید
نه از خلق خدا...
#با_من_بخوان.
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
اینجا مزار کسےست که
مےخواست مثل مادر سادات
سنگ قبری نداشته باشد
مزار #شهید_کمیل_صفری_تبار
#شهید_درگیری_با_گروهک_پژاک
صابرین
💞 @shahiidsho💞
کپی بدون تغییر در عکس
💔
#شکرگزارباشیم 🤲🏻
حتی برای چیزای بد هم
شکر گذار باش؛
اونا چشماتو باز میکنن
تا چیزای خوبی که
بهشون توجه نمیکردی رو ببینی!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#دم_اذانی
سلام به همه ی خوبان
گفتن ذکر ۱۴۶ مرتبه
یا جواد الائمه ادرکنی 🤲
به نیت
فرج آقا امام زمان
شفای بیماران
سلامتی انسانها
خشنودی چهارده معصوم علیه السلام
شادی ر وح علما شهدا اموات
هدایت جوانان
حاجات خود را نظر بگیرید
خدا قبول کند
دوستان ان شاالله که همتون خیر دنیا و آخرت رو ببنید
💔
#قرار_عاشقی
🌼شفاعت امام رضا
✍امام رضا علیه السلام فرمودند :هیچ یک از دوستانم مرا با شناخت حقم زیارت نمیکند مگر این که در روز قیامت شفاعتم از او پذیرفته می شود .
📚وسائل الشیعه،ج13،ص552
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
⭕ هرروزمان را با یک #بسم_الله آغاز کنیم.
ﺍﻭﺳﺖ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﺑﺎﻃﻦ ،
ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ ...
سوره محترم حدید🥀
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 خوب را از بد نمےسازد جدا، وقت کرَم گفته #ارباب_غریبم جنس در هم بهتر است #صلیاللهعلیکیامعزال
💔
از کمالات تو #سردار_جمل این کافےست
که صدا مےزده ارباب تو را: « آقاجان » !
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
نوشته بود:
من کجا و شهداکجا؟
خجالت مےکشم مانند شهدا وصیت کنم!
من ریزه خوار سفره آنها هم نیستم...
با شهادتش اما
همه را خجالت زده کرد
این #عباس، فدایےبانوےدمشق
#شهید_عباس_دانشگر
ولادت۷۲
شهادت۹۵
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#دم_اذانی
مومن
بیمار خداست🍃
#آیت_الله_حقشناس_ره
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
❤️ «والنتاین» به دنبال تلاش و تبلیغات برای ...
#مسلمان، احتیاجی به ولنتاین ندارد
#نشر پیام #صدقه_جاریه است...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت143 با دیدن خ
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت144 #حاج_قاسم_سلیمانی، فرمانده سپاه قدس... دقت که میکنم، میبینمش. مردی که شصت ساله بودنش را تنها از محاسن و موهای سپیدش میشود فهمید؛ مردی با قد متوسط و یک اورکت مشکی، شلوار شش جیب سبزرنگ و چفیه لبنانی زردی که آن را دور گردنش انداخته است. مثل همیشه، متبسم و سرزنده. خشکم زده است از این بیخبر آمدنش. بخاطر مسائل امنیتی، کمتر کسی خبردار میشود سردار الان دقیقا کجاست و کجا میخواهد برود. برای من و کسانی که حاج قاسم را میشناسند، دیدن ایشان در خط اول نبرد با داعش چیز عجیبی نیست؛ اگر نمیآمد بیشتر جای تعجب داشت. با این وجود نگران شدهام. خاک این صحرا، ریه سالم را بیمار میکند؛ چه رسد به ریههای حاج قاسم که از دوران جنگ هم زخم برداشتهاند و شیمیاییاند. حاج قاسم میدود به سمت اردوگاه و از بالگرد دور میشود. بالگرد هم که گویا کار دیگری ندارد، سریع از زمین بلند میشود تا هدف دشمن قرار نگیرد. حاجی میان سرفههای خشک گاه و بیگاهش، با تکتک کسانی که دورش را گرفتهاند، مثل یک دوست قدیمی سلام و احوالپرسی میکند. با چشم دنبال خبرنگار میگردم. لنز دوربینش به سمت حاج قاسم است؛ اما اصلا حواسش به دوربین نیست. غرق شده است در تماشای حاج قاسم. چهرهام را بیشتر میپوشانم. میدانم باید چهره بسیاری از کسانی که دور حاج قاسم را گرفتهاند، تار شود. مطمئنم حفاظت بعداً همین تذکرات را به خبرنگار خواهد داد و حتی شاید بعضی عکس و فیلمهایی که گرفته را پاک کند. هنوز در بهت حضور ناگهانی حاج قاسمم؛ انقدر که یادم رفته جلو بروم و سلام کنم. خودم را از میان جمع بچهها جلو میکشم و با دستپاچگی، دست بر سینه میگذارم: - سلام حاجی! حاج قاسم طوری لبخند میزند و نگاهم میکند که حس میکنم پسرش هستم. صدای گرم و لهجه کرمانیاش را میان همهمه میشنوم: - سلام پسرم. خسته نباشید. فشار جمعیت هربار تعادلش را بهم میزند و باز هم سرفه میکند. این جنس سرفهها را خوب میشناسم؛ سرفههایی که از یک ریه شیمیایی و تاولزده برمیخیزد. بچه که بودم تا وقتی که بزرگ شدم، صدای همین جنس سرفهها که از اتاق پدر به گوشم میرسید، لالایی هر شبم میشد. نمیدانم دقیقاً چندنفر نیرو در این اردوگاه هست؛ اما مطمئنم حاج قاسم به همه سلام میکند و با همه دست میدهد. دست خودم نیست؛ یک چشمم به حاج قاسم است و یک چشمم به آدمهایی که دور حاج قاسم را گرفتهاند. میترسم میان این بچههای پاک و مخلص، یک نخاله مثل سعد پیدا بشود. از سویی، نگرانم که یک خمپاره یا موشک سرگردان، این اردوگاه را به عنوان مقصد انتخاب کند و... زیر لب برای حاج قاسم آیهالکرسی میخوانم و به سمتش فوت میکنم. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت144 #حاج_قاسم
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت145 از سویی، نگرانم که یک خمپاره یا موشک سرگردان، این اردوگاه را به عنوان مقصد انتخاب کند و... زیر لب برای حاج قاسم آیهالکرسی میخوانم و به سمتش فوت میکنم. در چهره حاج قاسم اما اثری از ترس نیست. به همان راحتی با بچهها صحبت میکند که انگار در کوچهها و محلههای امن شهر خودشان است نه در میدان جنگ. اگر کلمه «امید» بخواهد در قامت یک انسان مجسم شود، آن انسان حتماً حاج قاسم است. با هر قدمش در میان اردوگاه امید میپاشد. به وضوح میتوان دید چهره بچهها از هم باز شده است و جان تازه گرفتهاند. حاج قاسم به همان سرعت که آمده بود، میرود و ما را در بهت میگذارد. تا زمانی که ماشین حامل سردار در پیچ و خم صحرا گم شود، نگاهش میکنم و زیر لب آیتالکرسی میخوانم. سردار طوری رفتار میکند که انگار مطمئن است قرار نیست اینجا شهید بشود! کمیل دست دور گردنم میاندازد و میگوید: - آره، مطمئن باش حاج قاسم تا داعش رو زیر پاش له نکنه شهید نمیشه. هم خودش میدونه، هم ما. هرچند الانم فقط بدنش با شماست، روحش جای دیگه سیر میکنه. میگویم: - حاج قاسم نباید شهید بشه. هیچکس نمیتونه جاشون رو بگیره. - خداییش حیف نیست یکی مثل حاج قاسم شهید نشه؟ دلت میاد؟ اونم تویی که خودت یه چیزایی رو دیدی... از حرفم شرمنده میشوم. من چطور میتوانم لذتی را برای خودم بخواهم و برای فرماندهام نه؟ نزدیک غروب است؛ یک غروب دلگیر در صحراهای شرقی سوریه. آسمان سرخ شده است. از بلندگوی ماشین بچههای حزبالله صدای مداحی میآید: - بدم الحسینی، نحفظ نهج الخمینی... یادم میافتد اول محرم است. زمینه ملایم مداحی و غروب آن هم در اولین شب محرم، غم عالم را روی دلم مینشاند. خیلی وقت است دلم لک زده برای یک روضه درست و حسابی؛ برای روضههایی که با کمیل در دوران نوجوانی میرفتیم؛ برای چای روضه بعدش. چشمم به کمیلِ جوان میافتد که نشسته روی زمین و هنوز خیره است به مسیری که خودروی حاج قاسم از آن گذشت. وقتی من را میبیند که به سمتش میروم و متوجه حضورم میشود، سریع از جا برمیخیزد. پیداست کمی هول شده. میگویم: - چی شده؟ تو فکری؟ مشتش را باز میکند و انگشتر عقیقی را نشانم میدهد. پیداست هنوز خودش هم گیج است و با همان بهت و تعجب میگوید: - اینو حاج قاسم بهم داد! نمیدانم این غبطه است یا حسادت؛ اما من هم دلم انگشتر حاج قاسم را میخواهد؛ #نگین_سلیمانی. شانهاش را میفشارم: - مبارکت باشه. صدای اذان گفتن حامد در محوطه پادگان میپیچد. *** - آقا... آقا حیدر! یه لحظه وایسین! همان اتفاقی که نمیخواستم بیفتد افتاد؛ خبرنگار گیر داده است به من و میگوید بیا مصاحبه کن. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
أَفَلاَ يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
نمیخواید برگردید پیش خدا و ازش عذر
خواهی کنید؟ خدا مهربونهها، میبخشهها...
#با_من_بخوان.
#سوره_محترم_مائده/۷۴
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
و صبح ؛
آغاز بوسههای شمعدانی
در آغوش نور است .
سلام ✋
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 مستي نه از پياله نه از خـم شروع شد از جــــاده سه شنبه شب قم شروع شد آيينــه خيـــره شد به من
💔
سه شنبه فکر تو کردم هوایی
نمی دانم چه سازم با جدایی
بیا، تا جمعه یک راه درازست
چه می گردد که بر من رخ نمایی
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجبِحَقّحضرتزینب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
اون لحظه که نه حال جسمیت مساعده
نه حال روحیت، رو براهه
ولی فرصت میکنی بری تو مجازی
و با این پیام روبرو میشی
"سلام علیکم
دعا گوی اعضای محترم در کربلای معلی هستیم🙏"
همون لحظات مسرت بخش
تقدیم شما...
#ارسالی شما
بامرام ها این مدلی اند👌
طرح #نائب_الزیاره
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
1_824450367.mp3
25.55M
💔
مدح امیرالمؤمنین گوش کنیم
جگرمون حال بیاد💚
#میلاد_امام_علی
#روز_پدر
#امام_علی
#ماه_رجب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
نور #علی توی وجود شیعه موج میزنه..💚
#میلاد_امام_علی
#روز_پدر
#امام_علی
#ماه_رجب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞