eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 محرم 94 بود 🏴 جوری با اطمینان میگفت تاسوعا پیش عباسم انگار از حضرت عباس دعوتنامه داشت❗️ گذشت و
💔 عباس همیشه می‌گفت دوست دارم محرم شهید بشم و روز عاشورا دفنم کنند و شبیه حضرت عباس علیه السلام باشم. روز هفتم محرم سال ۱۳۷۵ عباس صابری با دستان قلم شده، شهید شد و روز عاشورا تشییع و خاکسپاری اش بود. دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می‌دهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 عباس همیشه می‌گفت دوست دارم محرم شهید بشم و روز عاشورا دفنم کنند و شبیه حضرت عباس علیه السلام با
💔 برای یاری دینش نصرت امام زمانش و اطاعت محض، از نائب امام زمانش به جبهه رفته بود... اما این اعمالش را هیچ نمی دید.... حتی این جمله را به نقل از یک شهید در وصیت‌نامه‌اش، نوشته (شاید منظور از شهید، خودش بوده و جهت جلوگیری از ریا بدین صورت نگاشته) در وصیت‌نامه‌اش نوشته: "خدایا! ما که حسین‌گونه زندگی نکردیم تا حسین‌گونه به شهادت برسیم پس ما را حُرگونه بپذیر..." او حسین‌گونه به دیدار معبود رفت و حتی پیکرش، تا مدتی، بر خاک گرم جبهه ها مانده بود.... دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می‌دهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 💞 @shahiidsho💞
💔 مادرم هرگز نکند که براى من گریه کنى! چون مى‌دانى که حضرت زینب(س) در روز عاشورا وقتى به قتلگاه رسید، به پیکر برادر و برادر زاده‌ها نگاه کرد سر را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا این قربانیان را به درگاهت قبول بفرما و از شما پدر و مادر بزرگوارم مى‌خواهم که وقتى بر بالینم حاضر شدید چنین دعایى که حضرت زینب(س) با آن حال پرشور و هیجان گفت شما هم بگویید. وصیتنامه 💞 @shahiidsho💞
💔 شرط عجیب امام خمینی (ره) برای موافقت با مرخصی خلبان میر سرلشکر خلبان شهید بابائی معاون عملیات نیروهای هوایی ارتش جمهوری اسلامی در دوران جنگ تحمیلی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن زمان پرسیدند، شهید بابایی گفتند: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم. امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی. ارادت شهدا به 💞 @shahiidsho💞
💔 شهید بزرگوار حاج شیر علی سلطانی، ذاکر و شاعر عارف و مداح پاکباخته ای بود که در عشق به سرور شهیدان می گداخت و شهادت حسین گونه را در مناجات صبحگاهی از خدا طلب می کرد. سرانجام در عملیات فتح المبین با جسد بی سر بر خاک افتاد سری که در آن جز عشق و شور حسینی نبود. او وصیت کرده بود که جسد بی سرش را در کتابخانه مسجد کوشک شیراز در قبری که خود حفر کرده بود به خاک بسپارند تا جسدش زیر گام های طالبان علم قرار گیرد. جالب اینکه قبری که خود حفر کرده بود به اندازه تن بی سرش بود! این سردار متواضع سرانجام در شامگاه 28 اردیبهشت 61 با لبی تشنه به سوی کربلا پر کشید. 💞 @shahiidsho💞
💔 مادرم چهار دختر و سه پسر داشت اما برای علی‌اصغر ناخواسته باردار شد. برای همین مادرم دارویی برای سقط جنین گرفت. شب دارو را درست می‌کند. همان شب خواب می‌بیند که  بیرون از خانه هم همه و شلوغ است. در خانه را می زنند و او در رو باز می کند، يک مرد که بچه‌اي را در آغوش داشت به مادرم می گوید: «این بچه رو قبول می‌کنی؟» مادرم جواب می دهد: «من خودم بچه زیاد دارم نمی‌توانم قبول کنم.» مرد هم می گوید: «حتی اگه علی اصغر امام حسین عليه السلام باشد؟» مادرم از خواب بیدار می شود، سریع سراغ دارو می‌رود و می‌بیند که یک نفر ظرف دارو را شسته و کنار گذاشته است. برای تعبیر خواب و مشورت پیش بزرگان آن زمان، آقای مصباحی و دستغیب رفت. گفته بودند: «شما صاحب پسر دیگری می‌شوی  که بین شانه‌هایش نشانه دارد، این بچه را نگه دار.» 🌾زمان گذشت بچه بدنیا آمد. پسر بود. مادرم  اسمش را علی‌اصغر گذاشت که بین شانه هایش جای یک دست بود. شهید علی اصغر اتحادی در روز شهادت آقا امام سجاد علیه السلام در سال 1361 در عملیات محرم به شهادت رسیده اند. یاران منتخب 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی💕 قسمت هشتم خاطرات زیادی با عباس دارم، او همه را از محبتش به من با خبر می‌کرد و
💔 💕 قسمت نهم آخرین بار وقتی از خانه ما به خانه خودشان می‌رفت تا با پدر و مادرش خداحافظی کند او را دیدم. خوب به خاطر دارم که به من سفارش خودم را می‌کرد و می‌گفت باز خواهد گشت و می‌خواست قول و قرارهایمان را فراموش نکنم. این بار رفتنش برایم خیلی سخت بود. از شب قبل، زمان برایم طولانی می‌گذشت و با گریه از او می‌خواستم نرود اما او می‌گفت که این، کارش است و آسیبی نخواهد دید و زود باز می‌گردد و حقیقتاً آسیبی به او نرسید و جز خوبی برای خودش و من رقم نخورد.   به روز شهادت عیسی رسیدیم.... دوازدهم اسفند ۱۳۹۸.... پیش از این بارها از خودم می‌پرسیدم آیا عیسی خواهد رفت و مرا تنها خواهد گذاشت؟ و خودم جواب می‌دادم نه این کار را نمی‌کند! عیسی از صبح آن روز با من تماس نگرفته بود. فکرم مشغولش بود اما گمان این را نمی‌کردم که همان روز از پیش من خواهد رفت و او را چون شهید عباس، به حضرت زهرا خواهم سپرد. شهادتش اما برایم ضربه بزرگی بود. با رفتنش دنیا در نظرم تاریک و سیاه شد. هیچ گاه لحظه‌ای که او را در کفن دیدم فراموش نمی‌کنم 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 برای یاری دینش نصرت امام زمانش و اطاعت محض، از نائب امام زمانش به جبهه رفته بود... اما این اعمال
💔 اونقدر سینه میزد بهش گفتم: حمید، کم‌تر سینه بزن یا حداقل آروم‌تر سینه بزن لازم نیست این‌همه خودت را اذیت کنی. گفت: فرزانه‌ این سینه به‌ خاطر همین سینه زدن هیچ‌وقت نمی‌سوزه. چه این دنیا چه اون دنیا.... بارها این جمله را در مورد سینه‌زدن‌هایش تکرار کرد. بعدها من متوجه راز این حرف حمید شدم! که ترکش همه بدنش را سوزانده بود، جز سینه‌اش را.. دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه می‌دهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 📚یادت باشد با اندکی تغییر همسر محبت همه جوره سودِ 💞 @shahiidsho💞
💔 روضه خوانت می شوم با روضه ای تک مصرعی: «بر زمین بودی و بر جسم تو پیراهن نبود»😭 و لایوم کیومک یااباعبدالله اگر محرم شما نبود، اگر شما نبودید چه چیزی تسلای این قلب داغدار میشد؟؟ 💞 @shahiidsho💞
💔 عاقبت فرزندی که نذر حضرت علی‌اصغر(ع) بود! «وقتی محمدمهدی به دنیا آمد دکترها آب پاکی را ریختند روی دستم. گفتند امیدی به ماندش نداشته باش، نمی‌ماند. محمدمهدی اولین فرزندم بود. نمی‌خواستند وابسته‌اش شوم. ریه‌هایش کامل تشکیل نشده بود و شانس زیادی برای ماندنش قائل نبودند. من را مرخص کردند اما محمدمهدی توی دستگاه بود. اولین باری که دست‌های کوچکش را گرفتم او را نذر حضرت علی‌اصغر«ع» کردم. حال خوبی نداشتم. روضه‌ها برایم مجسم می‌شد. روضه‌های دل خانم‌جان رباب«س»، از خودشان خواستم و چند روز بعد محمدمهدی را صحیح و سالم در آغوشم گذاشتند. از همان نوزادی، ۷ سال نذر علی‌اصغر شد که لباس سقا به تن کند. محمد آنقدر ضعیف و کوچک بود که هیچ لباسی اندازه تنش نمی‌شد. وقتی نوزاد بود و لباس سقا تنش می‌کردم. این ضعیفی و ظرافتش پای روضه‌های علی‌اصغر علیه‌السلام دلم را آتش می‌زد. مخصوصا اینکه من محمد را از دست‌های کوچک این آقازاده گرفته بودم.»  این واژه‌های به غم نشسته، حرف‌های دل «الهه عسگری» مادر شهید مدافع امنیت «محمدمهدی رضوان» است. محمد مهدی رضوان متولد ۱۳۷۹ تهران، در ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۸ در ماموریت شبانه اطلاعاتی امنیتی در محله هرندی شوش (دروازه غار) توسط قاچاقچیان مواد مخدر و اراذل و اوباش شناسایی و مورد سوءقصد قرار می‌گیرد و از ناحیه سر و چشم مجروح و به کما می‌رود و نهایتا پس از گذشت سه روز در صبح یکشنبه ۱۹ آبان سال ۹۸ در بیمارستان سینا تهران به شهادت می‌رسد. 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی💕 قسمت نهم آخرین بار وقتی از خانه ما به خانه خودشان می‌رفت تا با پدر و مادرش خداح
💔 💕 قسمت دهم هیچ گاه لحظه‌ای که او را در کفن دیدم فراموش نمی‌کنم.... صورتش سرد بود. هر وقت دست‌هایش یخ می‌کرد از من می‌خواست تا با دست‌هایم گرمشان کنم. در آن لحظه یاد این افتادم که چقدر سرمایی بود و من به خاطر این سر به سرش می‌گذاشتم. نمی‌دانستم چه باید به او بگویم، فقط گفتم: "منتظرم بمان! تو همه دارایی‌ام هستی و خیلی دوستت دارم. منتظرم جوابم را بدهی اما می دونم تو پاسخی نمیدی..." حرف‌هایش را به خاطر می‌آوردم که به من می‌گفت: "اگر گرفتاری برایت پیش آمد شکایت نکن، ما توی بهشت باهمیم و من با غیر تو نخواهم بود. من حورالعین را نمی‌خواهم🌹 تو حور العین من هستی، کسی جز تو را نمی‌خواهم."   طبیعتاً این اتفاق برایم خیلی سخت بود. تنها چیزی که آرامم می‌کند فقط خود عیسی است. فکر اینکه عیسی در جایی به مراتب زیباتر از دنیا به چیزی که می‌خواست رسید و البته یادآوری مصیبت اهل بیت، که تنها راه صبوری و ثبات است. من خدا را به خاطر نعمت شهادت عیسی و عباس که به من عطا کرد شکر می‌کنم و این مسأله نقطه ضعف من نیست. بله برعکس، فزونی بخش توان و عزم من است. طبیعتاً قلب من شکسته است اما ان شالله نزد خدا، حضرت زینب و تمام جبهه مقاومت سربلند باشم. "دختران مکتب امام حسین" 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 توی روضه حضرت زهرا علیه السلام خیلی بی تاب می شد برای حضرت مادر در جور دیگری عزاداری می کرد. از
💔 شهدا حتی به اندازه یک ساعت از یاد خدا غافل نبودند موقع خرید عقد برای آقا جواد ساعت خریده بودیم. بعد از چند روز دیدم ساعت دستشون نیست. ❣پرسیدم چرا ساعت را دستت نبستی. گفت: راستش را بگم ناراحت نمی شی؟ +نه... _ توی قنوت نماز نگاهم به ساعت می افتاد و فکرم می اومد پیش تو. می دونی که باید اول خدا باشد بعد خانواده. راوی: همسر یار روی نماز حساسه✓ 💞 @shahiidsho💞