eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 مرتضی حسین‌پور پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیده زینب» در ریف جنوبی دمشق بود. سال 1393 با هجوم نیروهای داعش به عراق مرتضی حسین‌پور، جزو اولین نیروهایی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون از شهر مانع پیشروی نیروهای تکفیری شوند. شهید حسین‌پور که از فرماندهان این عملیات بود، در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. او سپس، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. حسین‌پور از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود و در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او در اکثر عملیات‌های جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. وی از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود. لقب ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 ولی زمان، یجا نشون میده همه میرن، فقط حسین میمونه.. .. ... 💕 @aah3noghte💕
4_5807893195580770252.mp3
1.32M
💔 . به یکی گفتن آقا قیمه‌های عجیبی دستگاه امام‌حسین داره.. به عشق قیمه اومد! نشست یه قیمه بخوره، دید گریه خیلی خوشمزه بود..! اومد بیرون گفت چطور بود!؟ گفت من به قیمه کاری ندارم گریه‌ش خیلی عالی بود :) + لایمکن الفرار من حکومتک.. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خدای سازمانی... مجاهد بود. دختر مجاهد. 18 سال بیش‌تر نداشت. لباس نظامی گشادی تنش کرده، اسلحه دستش داده بودند تا با عضویت در "ارتش آزادی‌بخش ملی ایران"، با حکم صدام حسین و حمایت ارتش بعث عراق، خاک ایران را مورد حمله و تجاوز قرار دهند! آمده بودند تا مثلا ملت ایران را نجات دهند و سایه‌ی حکومت پلید بعث را بر سر ایران بگسترانند! جنازه‌اش افتاده بود وسط جاده‌ی "اسلام‌تآباد غرب". زیر آفتاب داغ مرداد ماه 1367، سوخته و سیاه شده بود. وقتی وسایل داخل جیب‌هایش را درآوردند، دیدند یک دفتر کوچک با خود دارد. خاطرات روزانه‌اش را تا قبل از حمله‌ی "فروغ جاویدان" و گرفتار شدن در کمین "مرصاد"، نوشته بود. یکی از روزهای قبل از عملیات، در پادگان اشرف، در زندگی زیر سایه‌ی مریم و مسعود رجوی، نوشته بود: "متاسفانه امروز صبح نمازم قضا شد، باید بروم و از مرکزیت سازمان طلب مغفرت کنم؟!" و خدا ... هیچ نبود برای‌شان، جز مریم و مسعود. 📚 نامزد خوشگل من نوشته: حمید داودآبادی ... 💞 @aah3noghte💞 @hdavodabadi
💔 کور، بينا شد، فلج پاشد گدا روزے گرفت و رفتـ🍃 عجیب استـ🗣 پشت هم رخ مےدهد اينجا‌ از اين رخدادها . . .♥ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 پر از اَم ... به تهےدستےام نگاه نکن نگو که هیچ نداری... ببین! تو را دارم❤️ ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 💞 بار خدایا !❤️ گناهان بر من لباس خواري پوشانده، و دوري از تو جامه درماندگي بر تنم پيچيده، و بزرگي جنايتم دلم را ميرانده، پس آن را با توبه به درگاهت زنده كن، اي آرزويم و مرادم و خواسته ام و اميدم..😔 ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 | صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به مهدی نفس میکشم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم...🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_بیست_و_پنجم اهل دیده شدن نبود، روحیه اش این ن
💔 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) جلسه بود. از وزارت خارجه و روسا در حضور . همسر حاج قاسم غذایی برایش فرستاده بود. موقع نهار که شد، حاجی خودش دست به کار شد و همان مقدار غذا را بین همه قسمت کرد. حتی حواسش به سرباز های دفترش هم بود حتی بالاتر ، در ظرف های کوچکی برای بعضی از سرباز ها، با دستان خودش غذا کشید. 🍂من‌ را ببخشید ، اما تنفر از مسئولینی که سفره های رنگین و طبع سنگین و منش متکبرین را دارند ، تنفری الهی است! و اصولا《ان الله لایُحِبّ المتکبرین...》 چون مسولند ، کار های فرعونیشان را توجیه می کنند، افتخاراتشان ، افتضاحاتشان است ؛ و باز هم ان الله لا یحب المتکبرین... کسی حق ندارد برای خودش جایگاه تعریف کند و بعد شان قائل شود و بعد هر گونه خواست زیست کند. امام می فرماید، آقا می فرماید: _مسئولین خدمتگزار این مردمند. و باز هم نفرین بر.... ... 📚حاج قاسم ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 شش سال با هم زندگی کردیم که از این مدت دو سال را در افغانستان بود؛ 26 دی سال 75 اولین بار رفت افغانستان تیر ماه سال بعد برگشت و در این مدت عموما شش ماه یکبار به ما سر می زد.  تا جایی که می دانم در حوزه اخبار خارجی بود؛ زمان ازدواج در سال 1371، نزدیک دو سال شیفت شب بود، چون هم درس می خواند و هم با چند شرکت مهندسی به عنوان مشاور کار می کرد. دانشجوی جغرافیای انسانی با گرایش شهرسازی بود و از نوجوانی هم عادت داشت روی پای خود بایستد و به دلیل اینکه می خواست کار کند در شیفت شب ایرنا کار بود. بعد از پایان تحصیلات به شیفت بعداز ظهر منتقل شد اما باز هم در اخبار خارجی بود. در آن زمان هر دو دانشجو بودیم و ضمن اینکه محمود خیلی شغل خود را دوست داشت و خیلی خوب و با دقت کار می کرد و حتی وقتی پرسیدم چرا علاقه داری به موقعیت جنگی بروی، می گفت هر چقدر هم که خبرنگار توانمند باشد، وقتی در محدودیت ها و شرایطی قرار می گیرد که باید تصمیم بگیری شرایط فرق می کند با وقتی در مرکز نشسته و در شهر ماموریت می رود و گزارش تهیه می کند. ✍همسر سالروز شهادت 💞 @shahiidsho💞
💔 دانشگاه علمی کاربردی درس میخواندیم. کنار دانشگاه یک تپه بود که بالای آن قبر چهار شهید گمنام قرار داشت. هر چند وقت یکبار میرفتیم زیارتشان. شصت هفتاد تا پله میخورد تا برسیم. ما از پایین فاتحه میخواندیم و میرفتیم. اما "محسن" هربار تا کنار قبرشان بالا میرفت. بالا رفت و رفت تا رسید...💔 ... 💞 @aah3noghte 💞