eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 مردی به خدمت امام موسی کاظم علیه السلام شکایت کرد که : کار بر من بسته شده است! و به هرکاری که متوجه می شوم، سود نمی یابم و به هر حاجت که رو می نهم برآورده نمی شود، 🔸حضرت فرمودند : هر صبح بگو سبحانَ اللهِ العَظیمِ وَ بِحَمدِه استَغفِرُ اللهَ وَ اَسأَلُهُ مِن فَضلِهِ ▫️کافی /جلد۵ /صفحه۳۱۵ #پروفایل #استوری #وضعیت 😍 🌺 تولد #امام_کاظم (ع) مبارک باد 🌺 #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام #یا_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام 📆#ولادت_امام_موسي_کاظم (ع) #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 | ببینیم شهید امید در اردوی جهادی🍂 🌿 ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم را جز به اهل درد نمی دهند... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اینو ببینید و کیف کنین👌 امیرالمؤمنین و تفسیر ناقوس راهب مسیحی و عکس العمل راهب ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_شصت_و_چهار راوی: مادر شهید طولی ن
✨ انتشار برای اولین بار✨

  

راوی: مادر شهید

 من اصلا نمی دانستم قضیه از چه قرار است. سردرگم پرسیدم :«مگر من چه کار کرده ام؟!»😳
 گفت :«بیا اینجا!» و دست مرا گرفت و به حیاط برد. 


رختخواب را نشان داد :«آخر این چیه که برای من درست کرده ای؟» گفتم :«مگر چه کرده ام؟ خب! رختخواب ساده ای انداخته ام تا یک امشب را راحت استراحت کنی.»

گفت :«مگر من می توانم در چنین جایی بخوابم؟ اصلا هیچ وقت دیده ای روی چنین رختخوابی استراحت کنم؟ چرا می خواهی مرا بدعادت کنی؟ چرا می خواهی مرا از راهی که دارم بازداری؟»


گفتم :«آخر یک رختخواب چطور مانع راه تو می شود؟!» 
گفت :«اگر من در این جای نرم و راحت بخوابم، وابستگی پیدا می کنم و بازگشتم به جبهه و آن شرایط، سخت و دشوار می شود.»


 دیدم واقعا مضطرب و ناراحت است، در حالی که من آرامش و راحتی او را می خواستم، گفتم :«خب! حالا باید چه کنم؟» 
گفت :«اگر جسارت نمی شود این رختخواب را جمع کن. یک بالش و روانداز به من بده، همین جا راحت بگیرم بخوابم.» گفتم :«آخر این طوری که نمی شود، تو مهمان من هستی، من شرمنده می شوم.»

 گفت :«باور کن من اینطور راحت ترم.»

با اینکه برایم خیلی سخت بود، هر چه گفت عمل کردم. بالش و روانداز ساده آوردم و او خوابید. تا دیروقت به این رفتارش فکر کردم....


گفتم :«او عادتش همین است مادر جان! اینجا هم که می خوابد معمولا یک بالش زیر سر و یک پتو روی خودش می کشد و می خوابد. بچه ی عجیبی است، خدا حفظش کند.» 
محمدعلی ساعتی کنارم نشست و سپس رفت.



بعضی از روز ها خانه برایم به قدری دلگیر می شد که اگر به قرآن و نماز و یاد خدا برای آرامش قلبم رو نمی آوردم، حتما دچار مشکل روحی می شدم، چون نه تنها محمدحسین و محمدشریف، بلکه غلامحسین و محمدهادی هم راهی جبهه شدند و آنها نیز مرا تنها گذاشتند.
واقعا از این همه دوری به تنگ آمده بودم. با خودم گفتم این بار که غلامحسین بیاید با او صحبت می کنم و به او می گویم دیگر تحمل این همه فراق را ندارم...

... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 دلم برای اون وقتی که میری سلام میدی جلویِ ضریح و هی خادم ها با اون پَرها میزنن بهت و میگن حرکت کن تنگ شده عزیزدلم.. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 دلت را که به شهدا بدهی برایت سنگ تمام می گذارند دنیایت اگر با یاد شهدا باشد هم دنیا را داری هم آ
💔 چه میکند اگر در هجران چکیده شود!!! و چه راه ها باز می کند اگر در تاریکی نیمه شب ها باشد و تنہا شب زنده داران به مقام محمود خواهند رسید... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💢مقابله با متهم شرور و شهادت پلیس دهه هشتادی به گزارش پایگاه خبری شهدای ناجا، ساعاتی قبل تیم عملیاتی پلیس پایتخت در حین ماموریت انتظامی، با متهمی که قصد متواری شدن را داشت درگیر، که متاسفانه طی این درگیری سرباز عبدالجبار مختوم نژاد بر اثر ضربات چاقو در قلب مجروح می گردد. بر اساس این گزارش، شهید مختوم نژاد که با رشادت و دلاوری فراوان مانع از فرار متهم شده بود بر اثر شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل گردید سرباز متولد 1380، مجرد و اهل و ساکن شهر گنبد استان گلستان بود. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل
💔 ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی بشناختم خدا را چو شناختم علی را به خدا نبرده‌ای پی اگر از علی جدایی اَللَّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ‌عَلِيِّ‌بْنِ‌أَبِي‌طَالِبٍ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 لا تَخَف و لا تَحزَن انّا مُنَجّوک مترس و غمگين مباش، قطعاً ما نجات دهندۀ تو هستیم. تا تو هستی مرا چه باڪ از تلاطمات ؟! ❤ سوره عنڪبوت| ۳۳ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 همیشه که نباید گله کرد یک بار هم از ته 'دل' بگو خدایا شکرت🕊🍀 ... 💕 @aah3noghte💕
Hale_Khoob_17.mp3
11.83M
💔 💥سلسله سخنرانیهای بسیار جذاب 17 🌹 استاد پناهیان ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون 🗓 روز سی و یکم سلاااااام دوستان عزیز😊 ☀️امروز برنامه اصلیمون دیدن نعمته
💔 ⏪👌 🗓 روز سی و دوم سلام همسفران عزیز ☺️ ان شاءالله که حال دلتون بهاری بوده و باشد.. ⬅️پیشرفت برای اوناییه که شکست رو ته خط نمی‌بینن ❗️ اگه تمام ۳۰ روز قبل زمین خوردیم و نشد..... بازم ناامید نشیم ...❌ میدونی اگه مخترع برق بعد از اون همه شکست ناامید شده بود، الان ما برق نداشتیم⁉️ هنوز دیر نشده... حتی اگه یه بار بتونیم شیطون رو عصبانی کنیم خودش کلی ه 🥳... ✅روی حرفایی که می‌زنیم بیشتر دقت کنیم ✅روی چیزهایی که می‌شنویم بیشتر مواظبت کنیم ❎و از همه چیزهایی که دیدنش به ضررمونه پرهیز کنیم. ❎خوب بودن سخت نیست شاید ما بهش عادت نکردیم! مراقب دلت باش❤️🌱 فراموش نشه👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یه خبر جالب می دونستین نیمه شعبان سال ۲۵۵ که روز میلاد امام زمان عج مصادف بوده با ۱۲ مرداد؟😃 پرچم مردادی ها بالاس😁✌️ البته امسال یه واقعه بسی شیرین دیگه هم توی تاریخ ۱۲مرداد اتفاق خواهد افتاد و اووووون تنفیذ حکم ریاست جمهوری رییسی و پایان ۸سال دوران بی تدبیری فریدون هست🤩 حالا همه با هم، موج مکزیکی... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۲۷۰) وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ
✨﷽✨ (۲۷۱) إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ اگر صدقات را آشكارا بدهيد، پس آن كار خوبى است، ولى اگر آنها را مخفى ساخته وبه نيازمندان بدهيد، پس اين براى شما بهتر است وقسمتى از گناهان شما را مى‌زدايد و خداوند به آنچه انجام مى‌دهيد آگاه است. ✅ نکته ها امام باقر عليه السلام ذيل اين آيه فرمود: زكات واجب را علنى پرداخت كنيد، ولى زكات مستحبّ را مخفيانه بدهيد. شايد دليل اين باشد كه زكات واجب يك وظيفه عمومى، معمولى و دور از ريا است. گرچه آيه در مورد كمك‌هاى مالى است، ولى در فرهنگ اسلام، به هر كار خيرى صدقه گفته مى‌شود. حتّى اگر سنگى را از ميان راه مسلمانان كنار زديم، صدقه است. بنابراين كمك به محرومان از طريق علم و آبرو و وساطت نيز صدقه مى‌باشد. 🔊 پیام ها - انفاقِ علنى، سبب تشويق ديگران و رفع تهمت بخل از انسان و يك نوع تبليغ عملى است. «فَنِعِمَّا هِيَ» - با اينكه صدقات و زكات، مصارف زيادى دارد، لكن نام فقرا در آيه نشانه اولويّت آنان است. «تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ» - شما بايد به سراغ فقرا برويد، نه آنكه آنان به سراغ شما بيايند. «تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ» و نفرمود: «يأتكم الفقراء» - انفاقِ پنهانى، از ريا و خودنمايى دور و به اخلاص نزديك است و آبروى گيرنده صدقه را محفوظ نگه مى‌دارد. «فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» - انسان، غريزه سودجويى وخيرخواهى دارد، گرچه در مصداق گاهى به سراغ شر مى‌رود. لذا پيامبران الهى، مصاديق ونمونه‌هاى خير را براى انسان بيان كرده‌اند. «فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» - كمك به فقرا، بخشى از گناهان صغيره را مى‌بخشد. «يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ» «سيئات» در قرآن در برابر گناهان كبيره آمده وبه گناهان صغيره گفته مى‌شود. - آنچه مهم است علم خداست، نه اطلاع و آگاهى مردم. «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم امروز ۹۷/۳/۱۷ اولین سالگرد شهید جاویدالاثر سید مصطفی صادقی یا به
💔 احمد هم رفت ... اصلا وقتی این پسر رو می دیدی حیا و ادب از سر و روش می بارید ، اصلا تومنی دو زار با خیلی ها فرق داشت!!! کم حرف و پاکار ، پاکار و کار بلد ، کار بلد و شجاع، شجاع و با ایمان ، خیلی خوب بود این بشر ... اگر سپاه اسلام و جبهه مقاومت از این قبیل آدم ها نداشت واقعا کار خیلی عقب بود و به برکت اخلاص و تلاش شبانه روزی این بچه ها الان ما تو منطقه و دنیا سرمون بالاست .. احمد شکیب ما از بچه های مخلص فاطمی بود و به قول اون بزرگی که ی روز اومد تو جمع این بچه ها و با اشک و التماس گفت : بچه های فاطمیون! ان شاالله قیامت رو پیشونیاتون با خط خون مینویسند اَینَ الفاطمیون... ✍به روایتِ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸 به رسم امانت از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند👌
💔 پرزیدنت فریدون فرمودند "ما را به خاطر کم کاری ها حلال کنید" ✍️ به خاطر تمام دروغ های وقیحانه این سالهایت حلالت نخواهیم کرد... محاکمه تو و تمامی آشناهای ناآشنا با اقتدار وطن تنها مرهمی بر داغ دل ما در فراق عزت ایران، سردار عزیز دلها میباشد... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_شصت_و_پنج راوی: مادر شهید من اصلا
✨ انتشار برای اولین بار✨

  

راوی: مادر شهید
شیمیایی اول_بیمارستان لبافی نژاد



چند ماهی از مجروحیت محمدحسین و اعزام مجدد او به جبهه ها گذشت. غلامحسین و محمدشریف از جبهه برگشتند، تقریبا سال شصت و دو داشت به پایان می رسید که همسرم مرا صدا زد :«خانم! اینجا بنشین کارت دارم.»
دل تو دلم نماند، چون از قیافه اش معلوم بود برای شنیدن یک خبر تلخ آماده می کند.


کنارش نشستم :«بفرما حاج آقا! من سراپا گوشم.»
گفت :«متاسفانه محمدحسین مجروح شده و الان هم توی بیمارستان لبافی نژاد تهران بستری است.»

 گفتم :«چرا تهران؟! مگر کرمان چطور بود که او را به تهران فرستادند؟»
گفت :«نمی دانم خانم! می گویند شیمیایی شده و فقط بیمارستان های تهران امکانات لازم برای بستری شدن چنین مجروحیتی را دارند.»


حال غلامحسین خوب نبود و معلوم بود که خیلی دمغ است.
از کنارش بلند شدم و به حیاط خانه رفتم. برای اولین بار بود که این کلمه را می شنیدم «مجروح شیمیایی» دلم برای دیدن محمدحسین بی قراری می کرد، پنهان از چشم همسرم ، با اشک، عقده های دلم را خالی کردم و بعد آمدم کنارش :« می خواهم به ملاقاتش بروم.» 

گفت :«شما مقدمات سفر را آماده کن! ان شا الله به زودی حرکت می کنیم.»



چیزی نگذشت که راهی تهران شدیم. فقط خدا بود که از حال دلم خبر داشت. وقتی رسیدیم، وارد بیمارستان که شدم، حال خودم را نمی فهمیدم، چهره ی مظلوم محمدحسین لحظه ای از جلوی چشمم دور نمی شد. قلبم تند تند می زد و دنبال اتاقی می گشتم که محمدحسین در آن بستری بود. از جلوی اتاقی رد شدم. یک مرتبه صدای محمدحسین را شنیدم که گفت :«مادر جان! من اینجا هستم، بیا اینجا!»🙃


من تند برگشتم و داخل اتاق را نگاه کردم، دیدم محمدحسین روی تخت خوابیده است. 😳
هراسان به طرفش رفتم، با دیدن وضعیت او تمام بیمارستان روی سرم چرخید و برای اینکه تعادلم به هم نخورد، روی صندلی کنارش نشستم.

دستانش را بوسه می زدم. بغض گلویم را گرفته بود و تا لحظاتی هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد. 


چشمانش بسته بود و اشک چشمم را نمی دید. برای اینکه ناراحت نشود، بغضم را پنهان کردم و به حضرت زینب (سلام الله علیها) متوسل شدم تا بتوانم صبور باشم.

همچنان که اشک می ریختم یک مرتبه یادم آمد که محمدحسین چگونه با چشمان بسته مرا دید و صدا زد.🤔


 برای اینکه سکوت را بشکنم، گفتم :«مادر جان! تو که چشمانت بسته بود و آشنایی هم که توی اتاقت نبود... ما هم که سر و صدایی نداشتیم، از کجا فهمیدی من از در اتاق رد شدم؟»


گفت :«مادر فراموشش کن! دیگر نمی خواهد بپرسی.»
گفتم :«به من که مادرت هستم باید بگویی، چاره ای نیست.»
گفت :«مادر! از همان ساعتی که از کرمان راه افتادی، متوجه حرکت شما شدم و تا الان آمدن شما را حس می کردم.»


خیلی متعجب و متحیر شدم. محمدحسین آن روز، حتی نوع ماشینی را که ما با آن به تهران آمده بودیم برایم گفت، اما بیشتر از این به سوالاتم جواب نداد.

... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 هل لمشتـاقٍ إليكم من طَريق أم سددتم عنه أبواب الوِصال آیا برای کسی که دلتنگ شماست راهی هست؟ یا راه‌های وصآل را به رویش بسته‌اید ؟! ... 💕 @aah3noghte💕