Amir Kermanshahi - Man Sare Ghararam To Kojae (128).mp3
2.81M
💔
من سر قرارم تو کجایی؟
خیلی بیقرارم تو کجایی؟
کجا گمت کردم؟😔
امیرکرمانشاهی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #نقش_زنان_در_جنگ ۱ در ماه های ابتدایی جنگ، آتش سوزی به شکل منظم هفتگی در سه راه اهواز ـ خرمشهر
پست #نقش_زنان_در_جنگ رو از اینجا بخونین🍃
حتما خوشتون میاد👌
قسمتی از مطالب:
خودشان میگویند در شروع کار ۳ اسم برای دسته های عملیاتی خود انتخاب کردیم:
۱ـ نیروی زمینی (تفکیک لباسها و اقلام)
۲ـ نیروی دریایی (خون شویی و شستشو)
۳ـ نیروی هوایی (پهن کردن روی پشت بام های چای خانه)
https://eitaa.com/aah3noghte/21541
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
📹 موشن گرافیک | الشجرةالملعونة...
🏴 این آمار کشتهشدگان یک جنگ نیست...
۲مهرماه سالروز وقوع حادثه منا در سال ۱۳۹۴
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
اینجا ایران است
چند هفته است که جمعه ها برای رئیس جمهور تعطیل نیست
چند هفته است که رئیس جمهور به نیشِ باز نمی گوید : من هم صبح جمعه فهمیدم😏 بلکه برعکس ما صبح جمعه می فهمیم که او سفر استانی رفته
اینجا ایران است، چند هفته است که شرافت بر کشور حاکم شده ...
#آقای_تحلیلگر
#رئیسی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#قرار_عاشقی
🔸باز هم در این زیارت دست خالی آمدم
خانهی تو هست کوله بار میخواهم چکار
#سلام_امام_رضاجانم❤️
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 دلم برای تو و حرف تازه ات تنگ است دلم هوایی ان لهجه ی خوش اهنگ است..💔 #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھ
💔
چند سالی بود اوایل اسفند به راهیان نور میرفتیم و این مدت جواد با ماشـین شخصـی خودش کار خدمت رسانی به زائـرانِ شهدا رو انجام می داد و هیچ گاه از کسی بابت این کار، مطالبه ای نداشت.
🌷اونجا دلش رو با شهدا گره می زد....
یه مدتی بود نذر کرده بودیم روز #عرفه بریم شلمچه و بـین زائرای شلـمچه، شربت توزیع کنیم. جـواد می گفت بيا اینجا از خـدت بخواهیم که #اربعین، #کربلا با #پای_پیاده رهسپار بشیم.
🌷همینجوری حاجتمون رو هم گرفتیم و اربعین قسمتمون شد. سال بعد از اون هم اربعین سوریه بودیم و اربعین بعدی او پیۺ ارباب بود و ما از قافله جا موندیم....
✍راوی: دوست شهید
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
``💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت7
``💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت8 دختر گریه میکند و #جیغ میکشد. خودش را روی زمین میاندازد و جیغ میکشد. به مردهای داعشی التماس میکند و جیغ میکشد؛ اما فایده ندارد؛ زورش نمیرسد که خودش را رها کند. شالش عقب رفته و موهایش کمی پیدا شدهاند. مردم بقیه خانهها هم ایستاده اند به تماشا. این مردم، ده سال است که به تماشا نشستهاند تا کشورشان به این روز بیفتد. دندانهایم روی هم چفت میشوند و سرم را میکشم داخل خانه. احساس میکنم یک نفر روی سینهام نشسته، دستش را گذاشته روی گلویم و فشار میدهد. هیچ کاری از دستم برنمیآید. سرم را میکوبم به دیوار پشت سرم و پلکهایم را بر هم فشار میدهم. دست خودم نیست که یاد خانم رحیمی میافتم. فکر کنم دور از جان، این دختر همسن خانم رحیمی باشد. لبم را گاز میگیرم. سرم درد گرفته است و تنگی نفسم شدیدتر شده. صدای جیغهای دختر و نالههای پیرمرد تحلیل میرود و کمکم قطع میشود. دلم میخواهد همین الان چشم باز کنم و ببینم همه اینها فقط یک خواب پریشان بوده است؛ اما نیست. صدای حرکت ماشین داعشیها میآید و بعد هم صدای گریه و مویههای آرام پیرمرد و خانوادهاش. ابوعزیز میآید داخل خانه و چشمش به من میخورد. نگاهش را میدزدد؛ انگار خجالت میکشد که جلوی چشمش، دختر همسایه را بردهاند و او ترسیده و فقط نگاه کرده. در را میبندد و میگوید: كل يوم يجمعون الزكاة والضرائب منا بذريعة جديدة. إذا لم يكن لدى شخص ما مال، فعليه أن يدفع ثمن حياته أو عِرضه.(هر روز به یه بهونه جدید ازمون زکات و مالیات میگیرند. اگرم کسی پول نداشته باشه، باید یا جونش رو بده، یا ناموسش رو.) سینهام سنگینتر میشود و درد بدی در آن میپیچد. کامم تلخِ تلخ است؛ مخصوصا که یاد خانواده خودم افتادهام و یاد خانم رحیمی. ابوعزیز با صدای گرفته میگوید: خلّیه. تعال للفطور.(ولش کن. بیا صبحانه بخور.) باشد...اصلاً به من چه که دختر مردم را در روز روشن با خودشان بردند؟ صبحانه مهمتر است! تف به این... -میدونم حالت خرابه داداش. فعلاً آروم باش، طاقت بیار. کمیل جلو میآید و دستش را میگذارد روی قلبم. انگار از میان انگشتانش آرامش در قلبم میریزند. سرش را میآورد جلو و میگوید: یکم دیگه طاقت بیار عباس جان. درست میشه. چشمانم را میبندم و وقتی بازشان میکنم، کمیل نیست. آرامتر شدهام. بدون هیچ حرفی وارد خانه میشوم. صبحانه شاهانهمان، کمی نان خشک است با شیر. در منطقهای که داعش آن را اداره کند، همین هم غنیمت است. کم میخورم که ابوعزیز و مادرش گرسنه نمانند. تا همینجا هم خیلی لطف کردهاند که پذیرفتهاند کمکم کنند. اگر داعش بفهمد دارند با ایران همکاری میکنند، کارشان تمام است. ابوعزیز میگوید: یجب أن تغادر بعد المغرب.(باید بعد از مغرب راه بیفتی.) سرم را تکان میدهم. این یعنی باید تا عصر اینجا بمانم و از خانه هم نمیتوانم بیرون بروم. ابوعزیز یک برگه تردد و مدارک شناسایی جعلی را تحویلم میدهد تا بتوانم از ایست بازرسیهای داعش رد بشوم. خودشان به اینها میگوید بطاقه. نام و مشخصاتم را حفظ میکنم. پاهایم هنوز از پیادهروی دیشب درد میکند؛ کمرم هم. #ادامه_دارد... #خط_قرمز #به_قلم_فاطمه_شکیبا #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه... مجازه👌
شهید شو 🌷
💔 #آھ... قهوه ی تلخ موکب ها را میخواهم که تا همیشه از خواب بیدار شوم.....♥💔 #آھ_ارباب... #آھ_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#آه...
*مثلا تو قبول کردی*
*کولهبارم و هم بستهام*
*مثلا من الآن توی*
*راه کرب و بلا هستم*
۳ روز مانده به اربعین
#کلیپ
#استوری
#آھ_ارباب...
#آھ_یازینب...
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#اربعین
#محرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕